✅«گفت‌وگوهای زندان»

✅«گفت‌وگوهای زندان»

 

✅رزاق:

توصیه‌های شما به آقای خامنه‌ای باز قالب نصیحه‌الملوک گرفت و مشی شما تا پیش از جنبش ۴۰۱ را زنده کرد! البته از یک سو تحلیل شما از نظام فعلی، یک ساختار استبدادی فردمحور است که درست هم هست اما در نظر نمی‌گیرید این تنها یکی از ویژگی‌های این ساختار است و نه همه‌ی آن. متأسفانه این شیوه و مشی شما تنه می‌زند به استراتژی اصلاح‌طلبان که بیست سال اکثریت جامعه را درگیر خود کرد بدون آنکه دو صفحه برنامه‌ی شفاف داشته باشد که در یک صفحه خودش و یک صفحه هویت و تبارش را دقیق تعریف کند بدون آنکه متعارض هم باشند! شاید بزنگاه تغییر گفتمانی در اصلاحات همان ۹۶ باشد که گفتید اما باز آنزمان هم نتوانستند این تناقض را برطرف کنند بلکه بدتر از قبل حتی اکثریت جامعه را نیز ازدست دادند. حالا شما با همان استراتژی که بحران‌ها را با حفظ ساختار و سازوکارهای درونش ازطریق جلب نظر مقام عظمای ولایت می‌خواست حل کند، رو به توصیه و خطاب قراردادن رهبر این نظام آورده‌اید. درصورتیکه اگر واقعا به بن‌بست اصلاحات درون‌ساختاری اعتقاد دارید باید مشی خود را کامل تغییر دهید و ابتدا اصلاح استراتژی نمائید، نه‌اینکه هنوز هم در پی اصلاح رفتارها و سیاست‌ها در همین ساختار باشید اما شاه‌کلید حل مشکلات را حذف اصل ولایت فقیه بدانید! توقع این بود که دیگر با تغییر پروژه در دام تعارض و شاید تعارف با واقعیت نیفتید و تعارض‌های استراتژیک اصلاح‌طلبان همچنان دامن‌گیرتان نباشد. شما که هدف خود را از دوره‌ای کردن ولایت فقیه یک گام بالاتر برده‌اید و حذف آنرا از قانون مطرح میکنید دیگر نمی‌توانید با استراتژی سابق به آن دست پیدا کنید و روش‌های دیگر را چنان مشروط کنید که به صرفه‌تر باشد از خیرشان بگذرید! بدون تعارف یک بدنه و عقبه‌ای همراه مصطفی تاجزاده است که همیشه سقف مطالباتش را طرح می‌کرده و امروز هم چشم به دهان او دارد اما با این شیوه بعید نیست آنرا ازدست بدهید و سبد رقبا سنگین‌تر شود. آنجائی که گفتید در این ساختار "حتی اگر سیدمحمد خاتمی هم به رهبری برسد باز به یک مستبد تبدیل میشود" گوئی پاسخ تمام تناقض‌ها در پاسخ‌تان مستتر بود و سخنی قطعی‌تر از آن برای معیوب بودن این ساختار نمی‌شد بیان کرد اما ناگهان توصیه‌هایی به رهبر کردید که دوباره شبهه‌ساز شد! عین این توصیه‌ها را می‌توان برای رهبر اول جمهوری اسلامی هم صادق دانست حالا شاید نعل‌به‌نعل نه اما علی‌الاغلب مصداق دارد و آنرا نمیشود منحصر در این یکی کرد و برای کل ساختار معتبر است. درهرحال کل ساختار از عفونت فلج شده اما شما آسپرین تجویز می‌کنید به امید معجزه! اول از لزوم جراحی می‌گوئید و همپای مردمی میشوید که مدتهاست راه بهبود این عفونت را اتاق عمل می‌دانند اما در راهبردها ناگهان سست می‌شوید! گوئی از هراس درد جراحی، مسکن درمانی را پیش می‌گیرید. یکی از وظایف نیروی سیاسی در دوران حساس و تاریخی کشورش، کم‌کردن هزینه‌ی جراحی است و نخبگان سیاسی در چنین برهه‌ای نقشی اساسی ایفا می‌کنند نه آنکه دوباره تن رنجور و بیمار را ترغیب کنند به تحمل درد و مسکن‌هائی که عوارض بیشتری می‌توانند داشته باشند. مگر آنکه شما همچنان دل در گروی نظام اسلامی داشته باشید و در عین علاقمندی به جمهوری‌خواهی اما جمهوری اسلامی‌خواه باشید! فکر میکنم هنوز نتوانسته‌اید مثل میرحسین با تمام سختی‌های شخصی و عاطفی از این نظام دل بکنید. گوئی خوف از جراحی حتی با تیغ دمکراتیزاسیون هم در شما پررنگ است.

 

🔴تاجزاده:

من اگر یک ساختارگرای تمام عیار بودم، انتقاد شما کاملا وارد می‌بود، اما نیستم. من به نقش‌آفرینی مستقل عاملان و بازیگران، به‌ویژه در شرایط سیّال و متلاطم معتقدم و به‌همین‌دلیل هم‌زمان از اصلاحات ساختاری و نیز اصلاحات سیاستی و رویکردی سخن می‌گویم. به‌علاوه تغییر قانون اساسی توسط مجلسی مرکب از نمایندگان واقعی ملت با همه گرایش‌هایش را می‌خواهم، اما خشونت نمی‌خواهم. من ثبات پایدار را در گروی بازی برد-برد و جلب توافق همه جریان‌ها با تمام اختلافات‌شان می‌دانم که کاری بسیاربسیار دشوار و برخلاف روش مألوف نیروهای سیاسی ایران است، اما راهی جز آن نداریم. بنابراین هم با حکومتیان سخن می‌گویم و هم با ملت. هم از اصلاحات درون ساختار استقبال می‌کنم و هم از تظاهرات خیابانی مسالمت‌آمیز. امیدوارم مجموعه‌ای از این تلاش‌ها ما را به دمکراسی پایدار برساند.

در شرایط کنونی اگر رهبر تصمیم بگیرد اولویت را به توسعه ایران و رفاه ایرانیان بدهد، به لغو تحریم‌ها اهتمام ورزد، یا از تحمیل اراده اقلیّت بر اکثریت دست بردارد، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد. اگرچه به علت ساختارهای معیوب یا در تضاد با اقتضائات زمانه، بسیاری دیگر از معضلات همچنان پابرجا می‌ماند یا دست‌ِکم، اصلاحاتِ صورت گرفته پایدار نمی‌ماند. به‌همین‌دلیل علاوه بر تغییر سیاست‌ها، بر حذف ولایت فقیه و توابعش از قانون اساسی اصرار دارم.

از سوی دیگر اگر صرفا به توصیه به رهبری می‌پرداختم، کاملا رفتارگرا می‌شدم و در تقابل با ساختارگرایی قرار می‌گرفتم. اما وقتی از مدل مهسا برای آزادی حجاب دفاع می‌کنم یا برای برگزاری رفراندوم می‌کوشم، بعید می‌دانم که چنین راهبردی را بتوان نصیحت‌الملوک خواند.

اما علت تاکیدم بر سال ۹۶ آن است که ایام رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را مانند دوره پادشاهی محمدرضا شاه، می‌توان به سه دوره تقسیم کرد؛ تا پایان دولت خاتمی، رهبر بازیگری مهم در کنار بازیگران دیگر بود. در دوره احمدی‌نژاد به مهم‌ترین بازیگر تبدیل شد و اکنون رهبر تنها بازیگر عرصه سیاست گردیده است.

آقای خامنه‌ای اکنون قدرت بی‌نظیری یافته و تصمیماتش اثرات مثبت یا منفی گسترده‌ای پیدا کرده است. فراموش نکنید یکی از مهم‌ترین انتقادهای نسل جوان این است که چرا شما دولت بختیار را نپذیرفتید و اجازه ندادید وعده‌های او در زمینه انحلال ساواک، تامین آزادی مطبوعات و احزاب و انتخابات محقق شود؟ و ملت بدون انقلاب، دستاوردهای محمدرضا شاه را حفظ و استبداد او را مهار کند؟ و به سوی دمکراسی پیش برود؟ به نظر شما اگر اکنون به فرض تاریخ تکرار شود، باید به اصلاحات عمیق و ساختاری در چارچوب نظم موجود تن داد؟ یا همچنان بر طبل سرنگونی نظام به‌هرقیمت کوبید؟ درهرحال من اصلاحات ذیل سیاست‌های رهبر را شکست‌خورده و پایان‌یافته می‌دانم، اما از اصلاح سیاست‌های کلان و نیز اصلاحات ساختاری دفاع می‌کنم و هرگز فکر نمی‌کنم مادام‌که رفراندوم برگزار نشده و قانون اساسی تغییر نکرده است، برداشتن گام‌های کوچک و حتی بزرگ به سود ملت، توسط حکومت ممکن نیست. ممکن است، اما به آن‌ها نباید و نمی‌توان اکتفا کرد. حتما من قدرت بی‌قدرتان را بالاتر از همه می‌دانم و قابلِ‌مقایسه با قدرت رهبر نمی‌یابم، به شرط آنکه بی‌قدرتان عزم خود را جزم کنند و به خود سازمان دهند. بارها دیده‌ام که وقتی مردم اراده کرده‌اند و به میدان آمده‌اند، رهبر چاره‌ای جز عقب‌نشینی و تمکین به حقوق شهروندان و منافع ملت نداشته، آخرین نمونه‌اش جنبش زن، زندگی، آزادی است.

می‌فرمایید همین توصیه‌ها را می‌توان برای رهبر اول هم مطرح کرد. موافق نیستم. اما اگر با شناخت کنونی به دهه ۶۰ برمی‌گشتم، توصیه‌های دیگری به وی می‌کردم و از آیت‌الله خمینی می‌پرسیدم مگر شما روحانیت را نمی‌شناختید؟ مگر نمی‌دانستید که این نهاد برای حکومت‌کردن شکل نگرفته است و توان برداشتن چنین باری را ندارد؟ چرا گذاشتید ولایت فقیه وارد قانون اساسی شود؟

استاد اکبر ثبوت به من گفت که در اواسط دهه ۴۰ خورشیدی در دیداری با شیخ آقا بزرگ تهرانی، از وی خواسته بود که از آیت‌الله خمینی و نهضت او حمایت کند. مرحوم آقا بزرگ پس از شنیدن دلایل آقای ثبوت گفته بود: حاج‌آقا روح‌الله قدرت را نمی‌شناسد، قدرت هم او را نمی‌شناسد! من توصیفی حکیمانه‌تر از آنچه آن مرحوم درباره رهبر فقید انقلاب و رابطه مرجعیت دینی با قدرت گفت، نمی‌شناسم و کاش آن را زودتر شنیده و درک کرده بودم. قدرت الزاماتی دارد که روحانی و غیرروحانی نمی‌شناسد. تمرکز قدرت نیز بدون تردید به استبداد می‌انجامد، حتی اگر مستبد کشور را در مسیر توسعه قرار دهد. نمی‌دانم که چرا آیت‌الله خمینی، با همه هوش و ذکاوت توجه نکرد که زبان قدرت در تحلیل نهایی، زبان زور و اجبار است و زبان روحانیت، زبان تعلیم و وعظ و خطابه و محبت است. این دو نمی‌توانند جای یکدیگر بنشینند و یک‌نفر نمی‌تواند هم‌زمان ترجمان هردو باشد.

پرسیده‌اید که جمهوری‌خواهم یا جمهوری اسلامی‌خواه. من شخصا یک جمهوری‌خواهم و معتقدم دمکراسی در ایران نهادینه نخواهد شد، مگر در قالب یک نظام جمهوری. درعین‌حال توجه دارم که در جامعه‌ای زندگی می‌کنم که اسلام و روحانیت در آن نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند و یکی از قوی‌ترین جریان‌های اسلام سیاسی، از شیخ فضل‌الله نوری در دوره مشروطه تا مصباح یزدی در عصر حاضر بوده است. نادیده گرفتن آن‌ها نه ممکن است، نه ضروری و نه مفید. به‌خصوص از منظر فردی مثل من که دمکراسی مشارکتی را راه ثبات و نجات میهن می‌داند، به بازی برد-برد باور دارد و ایران را برای همه ایرانیان می‌خواهد. بنابراین باید راهی یافت که بدون نقض اصول جمهوری و موازین دمکراتیک و بدون نقض حقوق هیچ شهروندی، دغدغه‌های آنان جواب داده شود و بهانه به افراطیون ندهد تا فریاد وااسلاما سر دهند و فرقه‌گرایی کنند.

متوجهم که روحانیت به علت عملکرد جمهوری اسلامی و رهبری آن، در ضعیف‌ترین وضعیت ازنظر پایگاه مردمی قرار گرفته است. اما این موقعیت دائمی نیست. اگر حکومت را واگذارد و دوباره در جایگاه انتقادی پیشین خود قرار گیرد و با قشرهای معترض پیوند یابد و متحد شود، بار دیگر نفوذ و اعتبار گذشته را به‌دست می‌آورد.

سخن من با مردم متدین آن است که نتیجه اجباری‌کردن احکام فقهی و به‌خصوص حجاب اجباری را دیدید که با چه شکست مفتضحانه‌ای روبه‌رو شد؟ همچنین دیدید که آیت‌الله خمینی با تشکیل مجمع تشخیص، چگونه مصلحت را بر فراز فقه نشاند و بالاتر از آن، تشخیص کارشناسان بر مصلحت‌بودن طرح یا لایحه‌ای را برای اجراشدن آن کافی خواند؟ در عمل هم تجربه کردیم که انتخابات و تشکیل دولت و مجلس، دادن رای اعتماد به وزرا یا استیضاح آن‌ها، رسیدگی به لایحه بودجه، تحقیق و تفحص‌ها، قراردادهای بین‌المللی، نطق‌های قبل از دستور و اغلب مصوبات مجلس، ربط مستقیم به شرع و احکام فقهی ندارد. باتوجه به جمیع جوانب و تجربیات، می‌توان گفت که مصوبات منتخبان مردم اکثراً مسلمان در پارلمان، مغایرتی با شرع ندارند و لازم‌الاجرا هستند. باوجوداین معتقدم که تعیین شکل و نام حکومت مورد نظر مردم را باید به نمایندگان منتخب خود آنان که در انتخاباتی آزاد و عادلانه برگزیده می‌شوند، واگذار کرد تا پس از کسب رای اکثریت در همه‌پرسی، به مرحله اجرا درآید.

در این زمینه ذکر خاطره‌ای شاید مفید باشد. در انفرادی زندان سپاه در اوین در سال ۸۸، جزو اولین کتاب‌هایی که برای مطالعه و احیاناً تعدیل نظریاتم درباره آقای مصباح یزدی دادند، کتاب "حکومت اسلامی" وی بود. آقای مصباح در مقدمه کتاب و در جواب به این سوال که چرا سکولاریزم در اروپا، پس از پیروزی سکولارها بر حکومت پاپ، هرگز توسط روحانیت و مومنان مسیحی به چالش کشیده نشد؟ نوشته بود که قاطبه مومنان مسیحی به این نتیجه رسیده بودند که ضرر و ضربه حکومت‌های سکولار به دین و مسیحیت، به‌مراتب کمتر از زیان‌های حکومت پاپ و کلیسا و روحانیت بوده است. به‌همین‌دلیل درصدد برنیامدند که دوباره برای احیای حاکمیت کلیسا و حکومت روحانیت و پاپ قیام یا تلاش کنند.

به باور من روزی که قاطبه حوزه‌های علمیه و روحانیون و قشرهای متدین به این جمع‌بندی برسند ضررهایی که ولایت فقیه و حکومت روحانیت به دین و اعتقادات ایرانیان می‌زند، از هر حکومت غیردینی و سکولاری بیشتر است، کار حکومت فقها تمام است و ایران وارد عصر جدیدی خواهد شد. من آن روز را خیلی دور نمی‌بینم.

 

✅رزاق:

چند دیکتاتور را سراغ دارید که با این نوع توصیه و پند و انتقاد اصلاح شده باشند؟ بدتر دارید جای اصلاح برای خودکامه مشروعیت‌زائی می‌کنید درصورتیکه برای گذار باید مشروعیت‌زدائی کرد.

 

🔴تاجزاده:

تعداد مستبدانی که به هر دلیل اصلاح شده باشند، زیاد نیست. اما انقلاب‌ها علیه دیکتاتورها هم به ندرت به نتیجه رسیده‌اند و نادرتر از آن، حرکت موفق از اقتدارگرایی به سوی دمکراسی بوده است.

مطابق برخی پژوهش‌ها درحال‌حاضر تنها یک‌چهارم جمعیت دنیا در کشورهای دمکراتیک زندگی می‌کنند. ۷۵ درصد جهانیان در نظام‌های هیبریدی و ترکیبی یا در رژیم‌های استبدادی روزگار سپری می‌کنند. پس برای گذار به دمکراسی درهرحال، راه بسیار دشواری در پیش داریم. من البته به قدرت کلام ایمان دارم، چون دیده‌ام که چگونه کلام بر سلاح و گلوله پیروز شد. علت آنکه سخن ما شوق و امید برنمی‌انگیزد، کاهش قدرت کلام نیست! قدیمی، تکراری و ملال‌آور بودن آن است. به جای کوچک‌شماری کلام، باید بر روزآمد و نوکردن آن تاکید کرد تا تبدیل به نیرو شود و بنیاد استبداد را بسوزاند و راه بر توسعه دمکراتیک ایران بگشاید. به‌علاوه قرار نیست فقط با سخن‌گفتن به مصاف استبداد دینی برویم و دیگر اشکال فعالیت‌های سیاسیِ مسالمت‌آمیز و حق مقاومت و نافرمانی مدنی را نادیده انگاریم. اما اگر معتقدیم در تحلیل نهایی، مردم نقش اول را در حرکت‌های آزادی‌بخش در ایران و شاید دنیا ایفا می‌کنند، نفی و تحقیر کلام فاقد وجاهت است. من به معجزه گفت‌وگو ایمان دارم و از ضعف‌های بزرگ مخالفان، آن می‌دانم که بلد نیستند با یکدیگر و با دیگران به گفت‌وگو بپردازند و مادام که چنین باشد نمی‌توانند افق‌گشایی کنند.

 

✅رزاق:

بعضی‌ها این مسئله را مطرح می‌کنند که رهبر جمهوری اسلامی مثل اواخر دوران رهبر سابق، کانالیزه شده و هر آنچه خوشش می‌آید و اطرافیان صلاح می‌دانند به او می‌رسد و اخباری به او می‌دهند که مدام ذوق کند و نظام را درحال پیشرفت ببیند نه آنچه اصل ماجراست. بر همین اساس هم می‌گویند مثلا از میزان گستردگی اعتراضات ۴۰۱ باخبر نشده و مدام می‌گوید عده‌ی اندکی فریب‌خورده که در برابر درخت تناور نظام کاری از پیش نمی‌برند. برای مثال هم رجوع می‌کنند به اواخر دوره‌ی آقای خمینی که به بهانه‌ی بیماری، بسیاری از اخبار واقعی را به او نمیگفتند تا هیجان‌زده نشود و بر همین اساس مدام از نزدیکی فجر می‌گفت اما ناگهان با وا قعیت روبه‌رو شد و ناوهای آمریکائی او را به سرکشیدن جام زهر رساندند. همین تحلیل‌گران معتقدند این اخبار و اطلاعات بولتنی و کانالیزه رهبر را در مسیری می‌برد که به سرعت به پایان سلام کند!

 

🔴تاجزاده:

تاآنجاکه من می‌دانم کانال‌های ارتباطی رهبر بسیار محدود شده است و وی عمده مسائل را ازطریق بولتن‌ها دریافت می‌کند و خود را بی‌نیاز از گفت‌وگو با افراد گوناگون و به‌خصوص منتقدان می‌بیند. حال آنکه به تجربه ثابت شده که آقای خامنه‌ای در موارد متعدد داخلی و خارجی، اشتباهات مهلک مرتکب شده و می‌شود. به نظر من برخی از منتقدان رهبر، بهتر از او مسائل را می‌فهمند و تحلیل می‌کنند. چون در متن جامعه هستند و با افراد و گروه‌های مختلف و با دیدگاه‌های متنوع حشرونشر دارند. این خطای بزرگ رهبر است که فکر می‌کند چون اطلاعات سری دارد، پس بهتر از دیگران مسائل را می‌فهمد و تحلیل می‌کند. این اشتباه را شاه هم مرتکب شد. محمدرضا پهلوی فکر می‌کرد به علت دسترسی به اطلاعات محرمانه و سری، شناخت کافی از جامعه دارد، حال آنکه از ملت و از واقعیات بریده بود. آقای خامنه‌ای هم از جامعه و تحولاتش کاملا دور مانده و فکر می‌کند با همان جامعه ۴۰ سال پیش طرف است. با این تفاوت که در آن زمان دالّ مرکزی سخن او آزادی بود و اینک بگیروببند و ایجاد محدودیت. او از تحولات خبر ندارد و به‌همین‌دلیل نمی‌تواند عظمت و پیامدهای مبارک جنبش زن، زندگی، آزادی را درک کند و شرکت‌کنندگان در آن را با کمال تاسف، اراذل و اوباش می‌خواند. من از طرف او و درحقیقت به‌جای او از نسل جوان و از ملت ایران به دلیل این توهین عذر می‌خواهم.

در مقایسه پهلوی‌ها، می‌گفتند کسی نمی‌توانست به رضاشاه دروغ بگوید، اما کسی نمی‌توانست به محمدرضا شاه راست بگوید. امیدوارم بعدها نگویند کسی نبود یا نمی‌توانست در عصر ارتباطات که به آیت‌الله خامنه‌ای حقایق را بگوید.

 

✅رزاق:

شما انتقادهایی به آقای خامنه‌ای مطرح کردید که جوانان و نوجوانان در اولین کنش اعتراضی خود در کف خیابان  با شعار "مرگ بر دیکتاتور" بسیار خلاصه و مفید بیان می‌کنند و در اصل دو هدف مهم را در طرح آن پی می‌گیرند! هم رهبر یک نظام را که ادعای جمهوری بودن دارد به خودکامگی متهم می‌کنند و هم قداست آن رهبر را که بر مبنای قرینه‌سازی‌های مذهبی، اساس اسلامی بودن این حکومت است، نشانه می‌گیرند. این نظام با وابستگی بسیار بر قدسی‌سازی توانسته است غلبه بر بخشی از مردم پیدا کند که مذهبی و سنتی هستند و با عنوان جانشینی پیامبر اسلام و پرچمداری آرمانهای شیعه، اعتبار بگیرد. اما ناگهان در جنبش ۴۰۱ در برابر شعارها و شعرگونه‌های بعضاً ناسزادار قرار میگیرد که قصد فروریختن قداستش را داشت. درصورتیکه سالهاست خط قرمز نظام، اصل و شخص ولی‌فقیه است و مصادیق فراوانی از سرکوب برای حفظ همین قداست با چنگ و دندان وجود دارد.

این مسئله در بازجوئی و محاکمه‌ی بسیاری از منتقدان آقای خامنه‌ای هم بسیار پررنگ بوده که عوامل حکومت روی انتقاد از آقای خامنه‌ای به‌شدت حساس بوده‌اند. یکی از تهدیدها و تأکیدهای همیشگی بازجوهای خود من این بود که نقد آقای خامنه‌ای خط قرمز ماست و مستوجب برخوردهای سخت! دقیقاً هم اوقاتی که در پرونده‌ام به مطالبم علیه او می‌رسیدند، بسیار برافروخته و خشمگین می‌شدند. اما جنبش ۴۰۱ یک تکان عظیمی به همین خط کشی قرمز داد و از کف خیابان تا فضای مجازی مملو از مطالب و شعارهائی به نیت قداست‌شکنی و تابوزدائی شد که کاملا هدفمند از مقدسات برساخته نظام اسلامی قداست‌زدائی می‌کرد و تبدیل به یکی از دستاوردهای جنبش ۴۰۱ شد. گرچه برخوردهای سختی هم با معترضان مجهز به این تاکتیک شد و شاید برخی از فعالین آن شعارها را نپسندیده باشند اما آن ناسزاهای استراتژیک منجر به امروزی شده که دیگر کمترین انتقاد به جمهوری اسلامی هم بی‌نام ولی امر مسلمین جهان بی‌مسما شده است! همانکه شما می‌گوئید پیش از انقلاب ۵۷ هیچ سیاست‌ورزی‌ای بدون نام "شاه" خالی از معنا بود، امروز هم معتبر شده و رهائی از رنج و مصائب ایران را در هدف قراردادن آستان سلطان معنا می‌کند و آنرا ستون اصلی این خیمه می‌داند که فرو بریزد، دیگر ارکان آن هم فرو خواهند ریخت. این دستاورد جوانان را چگونه ارزیابی میکنید؟

 

🔴تاجزاده:

درباره توهین باید بگویم که ابتدا در رفتار و گفتار آیت‌الله خامنه‌ای دیده شد و هتاکی به مخالفان را نیز طرف‌داران رهبری آغاز کردند. مگر خودشان اعتراف نکردند که برای مقابله با معترضان در سال ۸۸، اراذل‌واوباش خیابانی را سازماندهی کردند؟ متاسفانه درحال‌حاضر هرکه هتاک‌تر است، به رهبر نزدیک‌تر است. مثلا به کیهان نگاه کنید که روزنامه ایده‌آل و درحقیقت سخن‌گوی مطبوعاتی آقای خامنه‌ای است و مصونیت آهنین دارد، چه میزان بی‌ادبی و هتاکی می‌نماید و مردم را خشمگین می‌کند! پاسخ آن تهمت‌ها، افتراها و هتاکی‌های کیهان و صداوسیما و دیگر رسانه‌ها و تریبون‌های منصوب رهبری نیز این می‌شود که جوانان برای مخالفت با کل سیستم، افزون بر نفی دیکتاتوری، شعارهایی سر دهند که با همه هنجارهای رسمی در تعارض و تقابل است. روشن است که من با هتاکی‌کردن و ناسزاگفتنن موافق نیستم، اما مسئول اصلی هنجارشکنی را جناح رهبر می‌دانم. مگر با تمسک به «باهتوهم» هر افترا و بهتانی را که به مصلحت بدانند، متوجه منتقدان و مخالفان خود نمی‌کنند؟ و مدعی نیستند که رفتارشان عین اسلام است؟ و مگر تهمت‌زدن را برای حذف رقبا جایز و گاه واجب نمی‌شمرند؟ بله؛ بازجوها به من هم می‌گفتند که خط قرمز ما رهبریست. جواب من این بود که هیچ‌کس به‌اندازه آقای خامنه‌ای در اینکه رهبر سیبل انتقادات بشود، نقش نداشته است. آخرین نمونه از این نقش‌آفرینی را ببینید: امسال قرار است انتخابات خبرگان و مجلس شورا برگزار شود، اما به سخنان رهبر نگاه کنید! به مجلسی که با مهندسی اطلاعات سپاه و انتخابات رسوا و اقلیّتی در سال ۹۸ تشکیل شده، می‌گوید: شما سرافرازانه وارد مجلس شدید و سعی کنید سرافرازانه خارج شوید! گویا اصرار دارد مردم عصبانی و ناراضی را عصبانی‌تر کند. این سخن وی معنایی جز این ندارد که امسال هم قرار است انتخابات نمایشی مشابهی برگزار و مجلس فرمایشی و ناکارآمد دیگری تشکیل شود. درست است که رهبر هیچ‌گاه ما را قبول نداشته و بالعکس ما هم او را. اما تا سال ۹۶ ضمن حمایت همیشگی از جناح رقیب، تا حدودی بی‌طرف عمل می‌کرد و مشارکت حداکثری برایش مهم‌تر از پیروزی نامزد مورد نظرش بود و به همین دو دلیل سیاست‌ورزی اصلاحی ممکن بود. اما از سال ۹۶ که تصمیم گرفت جلوی رای مردم بایستد و با کارشکنی منصوبانش، دولت غیرخودی را به شکست بکشاند و به‌مصاف رای اکثریت مردم رفت و کوشید با انتخابات حداقلی و غیررقابتی، حکومت را یکدست کند، سیبل انتقادات ما قرار گرفت. من در پاسخ به بازجوها گفتم: اشکال شما این است که فکر می‌کنید چون امثال من به رهبر انتقاد می‌کنند، مردم نیز انتقادهای خود را متوجه او کرده‌اند. حال آنکه اگر در این شرایط تاجزاده‌ها هم سکوت کنند، مردم همچنان به آقای خامنه‌ای انتقاد و اعتراض خواهند کرد. از سوی دیگر اگر رهبر تن به تغییراتی دهد که اوضاع بهبود معنادار یابد و مشکلات مهار شود، انتقادهای امثال من به رهبر شنونده زیادی پیدا نخواهد کرد.

از این گذشته در نوفل‌لوشاتو فقط سخن از حکومت روحانیت و حاکمیت ولی‌فقیه نبود، بلکه اساساً قرار نبود حاکمان جدید مصون از نقد باشند. اتفاقا یکی از انتقادهای آیت‌الله خمینی این بود که چرا مساجد و رادیووتلویزیون و تریبون‌های دیگر حق ندارند از شخص شاه انتقاد کنند و وعده می‌داد که در جمهوری اسلامی، انتقاد از رهبران آزاد است. خوشبختانه نسل جوان با آگاهی و شجاعت به این بدعت پایان داد که رهبر مصون از نقد است.

یک جمله عجیبی از امام علی نقل شده که «روز غلبه مظلوم بر ظالم، سخت‌تر از روز غلبه ظالم بر مظلوم است» علت به نظر من آن است که ظالمان برای اینکه در اقلیّت هستند و از ترس شورش مردم، همیشه حداقل‌هایی را رعایت می‌کنند، اما وقتی مردم می‌شورند، از هیچ چیز نمی‌ترسند و هیچ مانعی جلودارشان نیست و تا آخر می‌تازند. اگر حاکمیت همچنان فرهنگ هتاکی را ادامه دهد، پاسخ آن را در شدیدترین و هتاکانه‌ترین وجه از مردم معترض دریافت خواهد کرد، حتی اگر نیروهای سیاسی وارد این میدان نشوند یا آن شعارها را نپسندند. من با الهام از جمله امام علی می‌گویم روز هتاکی مردم علیه حاکم و ارزش‌هایش، سخت‌تر از روز هتاکی حاکمان به مردم است. به شهروندان احترام بگذارید تا احترام ببینید، درغیراین‌صورت روزگار بدتری خواهید داشت.

 

✅رزاق:

برای پایان این بخش هم می‌خواهم یک سئوال بپرسم که شاید هنوز به پاسخش نرسیده باشید! با تمام نکاتی که در نقد آقای خامنه‌ای ذکر کردید تصور می‌کردم آیا سیدمصطفی تاجزاده هم روزی به نتیجه‌ای خواهد رسید که سران جبهه ملی در سال ۵۶ رسیدند و به محمدرضا پهلوی نوشتند امروز یا جای یک‌نفر "شاه" در این مملکت است یا جای ۳۵ میلیون نفر؟ خودتان تصور می‌کنید روند جاری در کشور شما را روزی مجاب کند که بنویسید امروز یا جای سیدعلی خامنه‌ای ۸۵ ساله در این مملکت است یا جای ۸۵ میلیون نفر؟

 

🔴تاجزاده:

یک‌بار در کلاب هاوس از من سوال کردند چرا با استعفای رهبر مخالف هستی؟ توضیح دادم که اگر آقای خامنه‌ای دست به اصلاحات اساسی بزند، بسیار بهتر از استعفای او خواهد بود. زیرا جانشین وی هرکسی باشد، به‌احتمال‌ِزیاد نخواهد توانست در فضایی آرام دست به اصلاحات عمیقی بزند و به بازنگری در قانون اساسی بپردازد. اما آقای خامنه‌ای می‌تواند با حفظ ثبات و امنیت کشور، اصلاحات اساسی را سامان دهد، البته اگر بخواهد یا مجبور شود. امروز هم اعتقاد من همان است. به‌علاوه خواهان برگزاری رفراندوم تغییر قانون اساسی هستم، به دلیل اینکه می‌خواهیم با حفظ ثبات سیاسی در این خاورمیانه آشوب‌زده، به آنچه مردم می‌خواهند دست یابیم. اما اگر آقای خامنه‌ای بخواهد تا آخر در برابر خواست اکثریت ایرانیان بایستد، حتما از استعفای او استقبال می‌کنم. بنابراین بین اینکه رهبر در مسیر تغییرات بنیادین به‌نفع مردم گام بردارد و امکان تغییر قانون اساسی متناسب با خواست ملت را فراهم آورد یا استعفا بدهد، اولی را انتخاب می‌کنم. اما اگر بخواهد رویکرد جاری را استمرار بخشد و به نام امنیت، آزادی و عدالت و رفاه همگانی را به مسلخ برد، قطعا از استعفایش حمایت می‌کنم.

آیت‌الله خامنه‌ای پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، دو انتخاب بیشتر ندارد. یا با اکثریت همسو شود و راه بر تغییرات مسالمت‌آمیز و دمکراتیک بگشاید و خوش‌نام برود، یا در برابر اکثریت و مطالبات‌شان بایستد، بدنام شود و آینده را تباه کند.


✅برای خواندن فصول قبلی، روی هر فصل بزنید:

🔗فصل اول؛ گذار به دمکراسی

🔗فصل دوم؛ در ستایش جنبش مهسا

🔗فصل سوم؛ آگاهی و سازماندهی

🔗فصل چهارم؛ درباره خیابان

🔗فصل پنجم؛ برکناری خشونت‌پرهیز پینوشه

🔗فصل ششم؛ جابه‌جایی ترس

🔗فصل هفتم؛ انقلاب

🔗فصل هشتم؛ خالص‌سازی یا سپاهی‌سازی

🔗فصل نهم؛ نقد عملکرد رهبر

🔗فصل دهم؛ مقایسه کارنامه دو رهبر

🔗فصل یازدهم؛ ساختار یا عاملیت!

🆔@MostafaTajzadeh





Report Page