کرونا چگونه به معماری شکل خواهد بخشید؟ (بخش اول)
مترجم: پیمان خانقلی، مریم محمودی کاهکش مترجم: پیمان خانقلی، مریم محمودی کاهکش
نویسنده: کایل چایکا[1]
تصویرسازی: اِما رولت[2]
منبع: خبرگزاری نیویورکر[3]، ۱۷ ژوئن ۲۰۲۰
ما اکنون خواستار چه نوع فضاهایی برای کار و زندگی هستیم؟
در سال 1933، معمار و طراح فنلاندی هوگو آلوار هنریک آلتو[4]، به همراه همسر اولش آینو[5]، آسایشگاه درمانی پائیمیو[6]، مکانی بهداشتی برای درمان بیماری سل در جنوب غربی فنلاند، را تکمیل و اجرا کردند. این ساختمان طرحی کاملاً هندسی دارد. با دیوارهای کشیده و با پنجرههای وسیع که به دورِ نمای ساختمان پیچ خوردهاند، اتاقهایی با رنگ روشن، و یک تراس سقفی گسترده با نردههایی مشابه آنچه که بر روی کشتیهای کروز وجود دارد، تماماً نشانهها و مشخصۀ آن چیزی که ما امروزه به عنوان معماری مدرنیستی میشناسیم که در دهۀ بیست، از کارِ باهاوس[7] در آلمان و لوکوربورزیه در فرانسه ظهور کرد.
اما انتخاب مواد و طرح توسط آلتو صرفاً از نظر زیباییشناسی مطابق مد روز نبود. آنطور که هوگو بعدها در اینباره نوشت: «هدف اصلی ساختمان عملکرد آن به عنوان یک وسیله و ابزار پزشکی (یا درمانی) است». بیماری سل یکی از بیشترین نگرانیهای سلامت در اوایل قرن بیستم بود. هر یک از المانها و عناصر پائیمیو به گونهای تصور و ایدهپردازی شدند که بهبود بیماری را تسریع کنند. آلتو توضیح داده که «طرح اتاق به واسطۀ نیروی تحلیل رفتۀ بیمار، درحالی که در تختش دراز کشیده، تعیین شده است. رنگ سقف به منظور آرامش و سکون انتخاب شده است. منابع نوری خارج از میدان دید بیمار قرار دارند و گرمایش به سمت پاهای بیمار جهتدهی و هدایت شده است». چرا که ترکیب پاهای سرد و سَر تبدار به عنوان علائم و نشانههای بیماری دیده شده است. نور طبیعی گسترده از پنجرهها و همچنین تراسها، جایی که بیماران میتوانستند آنجا بخوابند، بخشی از فرآیند درمان بود. زیرا این مسئله ثابت شده که خورشید در از بینبردن باکتریهای سل مؤثر بوده است. در این سَناتوریوم، معماری خود به عنوان بخشی از روند درمان بود.
بخش زیادی از معماری مدرنیسم را میتوان نتیجۀ ترس از بیماری دانست؛ تمایل به از بینبردن اتاقهای تاریک و گوشههای پُر گردوغبار؛ جاهایی که باکتریها کمین میکنند. لوکوربوزیه خانههای خود را از سطح زمین مرطوب بلند کرد تا از آلودگی جلوگیری کند. ویلا مولر اَبَر-جعبهای[8] اثر آدولف لوس در پراگ، از سال ۱۹۳۰، شامل فضایی جداگانه در خود به منظور قرنطینهکردن کودکان بیمار بود. معماران با پزشکان مترقی همکاری کردند تا سَناتوریومهای بیشتری در سرتاسر اروپا بسازند. استاد دانشگاه پرینستون، بیتریز کولومینا[9] در کتاب «معماری اشعۀ ایکس» مینویسد: «بیماری سل به مدرنشدن معماری مدرن کمک کرد. بدون هیچ ابهام و تردیدی، سادگی زیاد از حدِ صنعتی لودویگ میسوندرروهه یا مارسل بروئر، همان سادگی بیمارستان است؛ دیوارهای سفید خالی، کفهای عریان، و مبلمان فلزی تمیز همه سطوحی هستند که تمیزی خود را همانطور که بودند، نشان میدادند».
کولومینا در ادامه میگوید که هرچقدر هم که زیباییشناسی معماری مدرنیسم در اوایل قرن بیستم به نظر افراطی میآمد، لااقل مردم میتوانستند از ایمن بودن آن اطمینان داشته باشند. در رمان کوتاه توماس مان[10] به نام «تریستان»[11] در سال 1903، یکی از کاراکترهای رمان یک سَناتوریوم «کشیده و طویل، سفید رنگ و خطی» را برای بیماران ریوی وصف میکند: «این روشنی و سختی، سادگیِ سرد و سخت و توانِ بازیافته... در نهایت بر من تأثیری دارند که [آن تأثیر] خالصسازی درونی و تولد دوباره است». واکسن سل در سال ۱۹۲۱ روی انسان به کار گرفته شد، اما ارتباط بین مدرنیسم و سلامتی همچنان باقی ماند؛ سَناتوریومهای ساده به عنوان تسکیندهندۀ موقت بیماریهای روانی نیز به بازار عرضه شدند.
در ماههای اخیر، ما به یک تلاقی تازه از بیماری و معماری رسیدهایم. جایی که ترس از آلودگی یک بار دیگر، نوع فضاهایی که میخواهیم در آنها باشیم را تحتالشعاع قرار داده. همانطور که سل معماری مدرنیسم را شکل داد، پس کووید19 و تجربۀ جمعی ما از ماهها ماندن در خانه نیز، در نهایت و در آیندهای نزدیک بر معماری تأثیر خواهد گذاشت. کولومینا، اخیراً در تماس تلفنی با من، در حالی که در آپارتمان خود در مرکز شهر منهتن بود، گفت: «در مدت قرنطینه، از ما خواسته شده تا در خانههای کوچک خود بمانیم. دشمن در خیابانها است، در فضاهای عمومی، در گذرهای شلوغ و پرجمعیت. خانهها احتمالاً فضاهایی امن و بیخطر هستند». اما مشکل اینجا است که زیباییشناسی مدرنیسم به سلیقۀ خوب خلاصه شده، و این موضوع توسط اینفلوئنسرهای سبک زندگی مینیمالیست و وِست اِلم (West Elm) جانی تازه گرفته است؛ خانهها و دفاتر کار ما به مثابه یک سری باکسهای سفید و خالی طراحی شدهاند. کولومینا افزود: «ما از معماری بیمارستان به زندگی در مکانی شبیه بیمارستان رسیدهایم، و حالا ناگهان، در دوران پاندمی کرونا به نظر میرسد که آن الگو و قالب کمتر قابل استفاده است».
بهرغم تهی بودن بکر مدرنیسم و جادار بودن آن، فضای مورد نیاز برای قرنطینه غالباً حالت پدافندی دارد، همراه با خطهایی از چسب نواری و دیوارهای پلکسیگلاس که دنیای بیرونی را به مناطقی با فاصلهگذاری اجتماعی امن تقسیم میکند. بهتر است از فضاهای وسیع و گشوده اجتناب شود. موانع و حصارها دوستان ما هستند. فروشگاهها و ادارهها باید بهمنظور بازگشایی تغییر شکل بدهند، روزمرههای فضایی ما به طور اساسی تغییر پیدا کردهاند. و ممکن است تمایل به چند دیوار اضافهتر و گوشههای تاریک (و دنج) در خانههایمان داشته باشیم.
1. فضای خانگی
قرنطینه باعث شد تا همۀ کارگران غیرضروری (کارگرانی که حضورشان در محل کار ضروری نیست و به روش مرسوم دوران قرنطینه، از طریق دورکاری و در خانههای خود کار میکنند) از نزدیک با مشکلات و کمبودهای خانههای خود آشنا شوند. ما همه چیز را دربارۀ آنها میدانیم، بهویژه عیب و نقصهای آنها را: فقدان نور طبیعی در یک اتاق، کف کثیف در فضایی دیگر، یا نیاز به یک حمام اضافی. فضا تمام آن چیزی است که ما باید دربارهاش تفکر کنیم. برای معماران، این تمرینی برای جستجوی روح است. خصوصاً اگر قرار باشد در خانهای زندگی کنید که خودِ شما آن را برای خودتان طراحی کرده و تدارک دیدهاید. معمار کورِی دویومِن[12] به همراه همسر و کودک شانزده ماههاش در آپارتمانی که خود او طراحی کرده در لُووِرایستساید[13] زندگی میکنند. قرنطینه باعث شد آنها از چیزهایی که در فضا دارند خسته و دلزده شوند. با وجود اینکه ،بهغیر از اسباب و وسایل مربوط به کودک نوپایشان، وسایل آن ها به نسبت خیلی کم هستند. دویومِن به من گفت: «شما به هر جزئی از اشیاء نگاه میکنید. آنها شما را محدود و احاطه میکنند. هرچقدر شما چیزهای کمتری داشته باشید، به طرز عجیبی، بیشتر احساس آزادی و رهایی میکنید». بررسی مداوم میتواند نارضایتی به بار آورد. او گفت: «ظرف دو ماه گذشته، طراحان داخلی بسیار مشغول بودهاند. مردم جوری به نظر میرسند که [انگار دارند میگویند:] من از این فضا متنفر هستم». سپری کردن مدت زمان طولانی در یک فضا ممکن است محیطی را بطلبد که آزادانهتر قابل تغییر باشد، به نحوی که از بودن در آن خسته نشویم. دویومِن اضافه کرد: بهطور معمول یک دیوار حالت ساکن و ایستا دارد: «نمیدانم که [این موضوع] چه ضرورتی دارد. [اما] اگر آن (دیوار) روی چرخهایی قرار داشت، تصور کنید که چقدر برایتان سرگرمکننده میشد». فلورین ایدنبورگ[14] و جینگ لیو[15]، زوجی که از مدیران شرکت سو-ایل[16] نیز هستند، همراه با دو دختر جوانشان در خانۀ خود در نزدیکی بروکلین نِیوییارد[17] ماندند. خانۀ آنها دوبلکس است، با دیوارهای سفید و روشن و فضاهای عمومی با پلان باز. ایدنبورگ گفت: «خوشبختانه هر دو دختر ما اتاقهای خودشان را دارند که دارای درهای ضخیمی است». او افزود: «فایدۀ این چیدمان و سازماندهی در زمانی که هر دوی آنها در یک زمانِ واحد کلاس درسی و ویدئو-چت دارند، حس میشود. همچنین در زمانهایی که خانواده میخواهد در تمام طول روز زمانش را با یکدیگر سپری کند، اهمیت تقسیمات آکوستیکی بسیار ملموس است. تایپولوژی لافت[18] منحصر به شهر نیویورک، به نظر میرسد که در شرایط امروز چیز رمانتیک و ایدهآلی نباشد. همه مشغول تماس تلفنی با برنامۀ زوم[19] هستند». در حالی که بارها، کافهها، و فروشگاهها نمیتوانند راه گریزی را فراهم کنند، با فقدان حریم خصوصی مواجه هستیم و امکان حرکت و رفتن به یک فضای متفاوت و مجزا بسیار دشوار است.
مواجهۀ ایدنبورگ و لیو با محدودیتهای خانۀ شخصیشان آنها را وادار کرد تا دربارۀ رویکردشان به چگونگی طراحی فضا برای مشتریان خود بازاندیشی کنند. ایدنبورگ اضافه کرد: «ما لزوماً به این موضوع بهمثابه پایان دنیا نگاه نمیکنیم (و بیماری تا ابد ادامه ندارد). نباید زیادهروی کنیم و موضوع را زیاد بزرگ جلوه بدهیم. اما افراد هنگام ارزیابی خانههای خود در آینده، به طور ناخودآگاه این موضوع را در نظر خواهند داشت». با درنظرگرفتن هر فضای جدید در میانۀ دوران پاندمی، ما سریعاً تصور میکنیم که چندین ماه گیرافتادن در آنجا چگونه خواهد بود. در طول قرنطینه، شرکت سو-ایل مشغول طراحی یک پروژۀ مسکونی با ۳۰ واحد در ۱۲ طبقه در بروکلین بوده است. آنها نقشههای آپارتمان را بروزرسانی کردند تا تشویشها و دغدغههای دوران پاندمی را در آن منعکس کنند: آشپزخانه، فضای ناهارخوری، و اتاق نشیمن همه، به جای اینکه در یکدیگر جریان داشته باشند، از همدیگر مجزا هستند. اتاقهای خواب چون مواقعی به عنوان فضای کار مورد استفاده قرار میگیرند عایقهای صوتی بهتری دارند و همگی جدا از یکدیگر مکانیابی شدهاند و متراژ بیشتری به میزها تعلق گرفته است. معماران ۳۰ درصد از فضا را به فضاهای خارجی اختصاص دادهاند که امکانات و فعالیتهای گوناگونی در آن صورت گیرد. ایدنبورگ گفت: «مهم است که بتوانیم بیرون برویم، نه فقط برای اینکه کارکنان کادر درمان را تشویق کنیم، بلکه برای اینکه بتوانیم کمی زندگی خارج از اکوسیستم را نیز تجربه کنیم».
طراحی داخلی بازتاب چیزی است که ما تصور میکنیم تصویری ایدهآل از فضای داخلی را ارائه میکند. از ورسای گرفته تا پنتهاوس پرزیدنت ترامپ در برج ترامپ که به سبک گوتیک طلاکاری شده، فضای داخلی آیینهای برای نمایش دغدغههای یک عصر است. معمار مکتب باهاوس، هانس مایر در مقالۀ خود در سال ۱۹۲۶ با عنوان «دنیای جدید» نوشت: «هر عصری فرم مختص به خود را میطلبد». مایر اظهار میکند: «خانۀ ما در حالت ایدهآل و در طرح اولیهاش یک ماشین زنده است. در قرن بیستم، معماری از اینکه به مثابه یک نمایندۀ دائمی برای رشد سنت یا مجسم کردن احساسات باشد، دست کشیده است» و در عوض، قرار است سرد، عملکردگرا و کارآمد باشد. در همان سال، او یک اتاق ایدهآل انفرادی را ترتیب داد، که خودش آن را Co-op Interieur نامید، اتاقی که نهتنها برای کارگر مدرن یک فضای سکونت فردی را مجسم میکرد، بلکه الگویی برای تمام انسانها و جوامع بود. این اتاق یک جعبۀ عریان بود و دارای یک تختخواب تاشو، گرامافونی بر روی یک میز، یک قفسۀ کوچک، و دو صندلی بود که قابلیت جمع شدن و جابجایی داشتند. کل این مجموعه بینهایت مقیاسپذیر بود و با موج گستردۀ جهانیسازی تکنولوژی که مایر در مقالهاش به آن اشاره کرده، متناسب بود. این اتاق همچنین آخرین مکانی است که میخواهید در آن قرنطینه شوید.
مدتهاست که مفهوم «حداقل وجود»[20] یا «مسکن حداقلی»[21] برای معماران دغدغه و دلمشغولی بوده است. چنانکه کَرُل تِیگ[22] منتقد در سال ۱۹۳۲ کتاب خود را با این عنوان نامگذاری کرد. تِیگ برای رفع کمبود مسکن، «برای هر زن یا مرد بالغ، یک اتاق مستقل و قابل سکونت حداقلی و در عین حال کافی» را پیشنهاد داد. این ایده در دهۀ ۱۹۶۰، با جنبش متابولیسم ژاپنی بهروزرسانی شد. این جنبش ساختمانهایی را پیشبینی و مجسم کرد که مطابق با نیازهای یک شهر گسترش یافته و جمع میشوند. برج کپسولی ناکاگین در توکیو، با طراحی کیشو کوروکاوا، یکی از محدود ساختمانهای ساخته شدۀ متابولیسم، مجموعهای از باکسهای جداگانه است که دور یک ساقۀ باریک مارپیچ مرکزی قرار گرفتهاند، و هر کدام از باکسها شامل هر آن چیزی است که یک فرد برای زندگی حداقل برای یک دورۀ زمانی کوتاه به آن نیاز دارد: یک پنجرۀ مدور، یک تلویزیون، یک استریو، یک میز، یک رختخواب، و دوشهای مشترک. اما این تخیل عظیم دیری نپایید. امروزه ناکاگین در معرض تهدید دائمی تخریب قرار دارد، و این آپارتمانها اکنون بیشتر به مثابه آثار هنری پابرجا هستند. مفهوم «حداقل وجود» در ذهن پائولا آنتونلی[23] شکل گرفت. در روز 13 مارس او بههمراه سایر کارکنان کیورِیتوری به موزه فرا خوانده شد و چند ساعت فرصت داشت تا تمام کتابهایی که در مدت دو ماه به آنها نیاز داشت را بستهبندی کند. از آن زمان تا به حال او در آپارتمان خود بوده است؛ با اتکاء به یک سهپایه برای تماس با زوم، یک تشک یوگا برای ورزش، و نیز گشت و گذار بیرون شهر با دوچرخههای سیتیبایک[24]. وجود حداقلی، حداقل چیزی را پیشنهاد میدهد که شما از بودن در آن فضا احساس آرامش و راحتی کنید. برای ساکنان شهری در قرن بیستویکم، این مقدار در طول زمان گسترش یافته است. از تختخواب، صندلیها، و گرامافون مایر گرفته تا مجموعۀ لوازم جانبی متحرک و قابلحملی که پیش از شروع پاندمی با خودمان به همهجا میبردیم، مثلاً در یک مسافرت روزانه: هدفونها، تلفنهای هوشمند، لپتاپ، و سیم شارژر نوعی از «حداقل وجود» را شکل بخشید: بیشترین حد ممکن در کوچکترین فضای ممکن. آنتونلی در این باره گفت: «من حبابی از فضای شخصی دارم که متافیزیکی است و بزرگتر از فضای فیزیکی اطراف من است. من میتوانم در یک واگن زیرزمینی چِلانده شوم، در حالی که هنوز دنیای خودم را دارم». در حال حاضر، نه حداقل وجود و نه حداکثر وجود، هیچ یک به طور کامل جوابگو نیست. فضاهای شخصی باید هم به طور مجازی با هم ارتباط داشته باشند و هم از لحاظ فیزیکی غنی و پُرمایه باشند. حتی در میانۀ طرح فاصلهگذاری اجتماعی! سطوح صاف و صیقلی تمیز، سفید و بینام و نشان مدرنیسم مینیمال معاصر پاسخگو نیستند؛ بلکه یک مخفیگاه زمینهگرا، شبیه به آشیانۀ یک حیوان، سرشار از یادآوری، به اینکه باقی جهان هنوز وجود دارد و پابرجاست؛ اینکه چیزهایی یک زمانی معمولی و عادی بودند و احتمالاً دوباره آنگونه خواهند شد. باید قادر باشیم به خواب زمستانی فرو برویم!
2. فضای اداری
کووید19 طراحی پیشگیریکننده را میطلبد. ماسکها و دستکشها، مانند یک پوستۀ دوم، بدنهایمان را محافظت میکنند. دایرههای چسبزده که با فاصلۀ ۶ فوت (معادل ۱.۵ متر) از همدیگر قرار گرفتهاند، این اطمینان را ایجاد میکنند که به هنگام ایستادن در صف فروشگاههای مواد غذایی دیگران را آلوده نمیسازیم. ایدنبورگ در حالی که لبخند میزد، گفت: «چسب نواری یکی از عالیترین مواد در معماری است». راهکارهای مخصوص[25] دیگری نیز به محض بازگشایی مشاغل و کسب و کارهای بیشتر ظهور کردند. یک رستوران هلندی اتاقکهای شیشهای گلخانه مانندی اطراف میزهای خود در محوطۀ بیرونی ساخت تا از مهمانان و خدمۀ رستوران در برابر همدیگر محافظت کند. در آلمان، یک کافه کلاههایی که «پول نودل»[26] به آنها متصل شده است را امتحان کرد تا مشتریان حواسشان باشد که خیلی به همدیگر نزدیک نشوند. یک کازینو نیز در فلوریدا یک محافظ عطسۀ پلاستیکی ضخیم را روی میزهای پوکر خود نصب کرد، همراه با مادۀ تمیزکننده برای دستهای بازیکنان در پایین آن.
این تماماً به اینفوگرافی و اطلاعات تصویری از اندازۀ واقعی مربوط میشود: باید اینها را از هم جدا کنید. جِروئِن لُکِرز[27] مدیرعامل گروه تولیدی بینالمللی املاک کُشمِن و وِیکفیلد[28] شعبۀ هلند، در تماسی از خانهاش در آمستردام گفت: «اگر شما میخواهید عادتهای مربوط به نزدیکبودن افراد با یکدیگر را تغییر بدهید، باید حتماً دستورالعملهای بسیار واضح و مشخصی داشته باشید. مجسمسازی کلیدی است برای اطمینان از اینکه مردم مصون و در امان هستند». در روز 25 ماه مارس، لُکرز جلسهای با وزیر امور اقتصادی هلند و وزیر امور خارجه در رابطه با طرح یک برنامۀ امدادی برای بخش خردهفروشی داشت. او به سمت دفتر خالی خود برگشت و شروع به پرسیدن سؤالاتی از خود کرد. از جمله اینکه به منظور آنچه دولت آن را «اجتماع ۱.۵ متری» میخواند، چه کارهایی میتواند انجام بگیرد تا محیط اداره را به محیطی امنتر تبدیل کند. نتیجۀ حاصل طرح، دفتر ۶ فوتی بود. کاشیهای کف، دایرههای سیاه ۶ فوتی را در محدودۀ اطراف هر یک از میزها در پلانِ باز کف مرزبندی و مشخص میکنند. صندلیهای اضافه، که در بیرون این دایرهها قرار گرفتند، گفتگو میان همکاران را تسهیل بخشیدند. تعداد صندلیهای اتاق کنفرانس کاهش یافت و خروج از فضاهای بسته بایستی بهصورت هماهنگ و در جهت عقربههای ساعت صورت بگیرد؛ به نحوی که همکاران با یکدیگر برخورد نکنند. امکان هات-دسکینگ[29] یا به اشتراک گذاشتن یک میز برای چندین کاربر، با استفاده از پدهای رومیزی کاغذی یکبارمصرف فراهم شده است که یک کارمند هنگامی که وارد میشود لپتاپ یا کیبورد و موس خود را روی آنها قرار دهد.
کُشمِن و وِیکفیلد[30] بهتدریج در حال تستکردن طرح دفتر ۶ فوتی در دفتر آمستردام خود است، که سابقاً ۲۷۵ نفر در آن بودند، اما اکنون در یک زمان واحد تنها ۷۵ نفر را در خود جای داده است. لُکِرز این انتظار را دارد که وقتی قرنطینه برداشته میشود، با ۲۵ درصد کارکنان که به دفتر بازگشتهاند شروع به کار کند، اما وقتی کارگران بیشتری به سر کار برگردند، آنها به تناوب شروع به کار میکنند تا از ازدحام بیش از حد جمعیت در وسایل حمل و نقل عمومی جلوگیری کنند و روی هم رفته ۳۰ درصد میزهای کمتری داشته باشند.
بُروس موسلِر[31] رئیس کارگزاری جهانی در شرکت کُشمِن و وِیکفیلد خاطرنشان کرد که قبلاً و حتی پیش از این که پاندمی شروع شود، احساس میشد که فضاهای اداری بسیار پرجمعیت و شلوغ هستند و شروع به محدودکردن و کاهش ازدحام جمعیت کردند. روندی که اکنون در حال شتاب گرفتن است. او گفت: «ما در تلاش برای اینکه تا جای ممکن سودمند و کارآمد باشیم، در فرآیند متراکمسازی فراگیر گرفتار شدیم. ما کمی زیادهروی کردیم. این [موضوع] قرار است تغییر کند».
یک عبارت تکراری که دربارۀ قرنطینه بسیار گفته میشود، این است که لااقل این مزیت را دارد که دفاتر اداریِ باز که بسیار بدنام هستند را از میان برمیدارد. اما قسمت بد ماجرا برای کارکنان این است که ممکن است پیش از اینکه این الگو از بین برود، شرکتها به آن خو گرفته باشند. کاشیهای کفِ دایرهای شرکت کُشمِن و ویِکفیلد ارزان قیمت بوده و ظرف مدت چهلوهشت ساعت قابل نصب هستند. لُکِرز همچنین برای اینکه از رعایت دستورالعملها اطمینان حاصل کند یک برنامۀ نظارتی نیز در ذهن دارد: اگر هرجا دیوارهای فیزیکی نباشد، دیوارهای مجازی وجود خواهد داشت. چراغهای راهنما حرکت تلفنهای کارکنان را ردیابی میکنند، این شرکت همچنین استفاده از یک اَپلیکیشن مخصوص علامتگذاری در مواقعی که یک کارمند به درون محدوۀ ۶ فوتی شخص دیگر حرکت میکند را آزمایش کرده، اما هنوز در مورد آن تصمیم نگرفته است. لُکِرز همچنین اضافه کرد: اگر شرکت تصمیم خود را در مورد این اَپ تغییر دهد، از کارکنان خواسته میشود «به طور داوطلبانه و ناشناس» به اینگونه اقدامات ردیابی بپیوندند.
معمار دِبورا بِرک[32] یک شرکت معروف را در نیویورک اداره میکند. این شرکت بهخاطر دارا بودن چاشنی مدرنیسم معاصر شناخته میشود که در عین ساده بودن، زمینهگرا[33] نیز هست. در هنگام تفکر برای طراحی در دوران همهگیری بیماری کرونا، بِرک نگاهی به نمونه فضاهای طراحیشده برای ناشنوایان داشت؛ ازجمله دانشگاه گَلودِت[34] در شهر واشنگتن دی.سی. این قبیل فضاها نیاز به روشنایی و نورپردازی خوب برای لبخوانی دارند و وسایلی مثل چراغهای چشمکزن که افراد دچار اختلالات شنوایی را قادر میسازد که هنگامی که فرد دیگری به اتاق وارد میشود، از حضور او آگاه شوند. ما باید سطح آگاهی و اطلاعات خود از زیرساختهای پاکیزگی را بالا ببریم. او به من گفت: «آیا افراد کفشهای خود را دم درب از پا درمیآورند؟ آیا کمدهای لباسی که مخصوص آویزان کردن کتها هستند به اندازۀ کافی جادار و بزرگ بوده و به قدر کافی از همدیگر فاصله دارند؟ آیا مکانی دم درب هست که بتوانید دستهای خود را بشویید؟» لوکوربوزیه در سال ۱۹۳۱ این مشکل را با نصب یک سینک ساده در ورودی ویلا ساوا برطرف کرد.
بِرک، به جای تکرار دستگاههای تمیزکنندۀ قدیمی مدرنیستی، از ابزارهای بومی الهام گرفت که او آنها را «پاپینگآپ»[35] میخواند؛ خطوط و حصارهایی که افراد به صورت فیالبداهه از هرچیزی که در دست است میسازند؛ دیوارهای پلکسی گلس یا پردههایی که در حمام و جلوی دوش استفاده میشود، یا کیسههای زبالۀ بههمچسباندهشدهای که تحویلداران را محافظت میکنند. هولا هوپ ها[36] به بچهها کمک میکنند تا در پارکها با فاصله از هم قرار بگیرند و ورزشکاران حرفهای، به صورت گروهی از داربستهایی مانند میلههای بارفیکس[37] استفاده میکنند.
او افزود: «درست است که مردم معمار حرفهای نمیشوند، اما در حالِ تبدیلشدن به صنعتگران و سازندگان فضاهای امن هستند. من نمیخواهم که ما، یعنی دنیای طراحان حرفهای، این چیزهای مثبت را نادیده بگیریم. منظورم مردم سالاری است که از بعضی جنبهها از آن حاصل میشود». در معماری، همیشه وسوسۀ جستجو برای یک وضعیت پایدار وجود دارد؛ یک طرح ایدهآل و عالی، ورای دسترس نقاط ضعف انسانی که یک مشکل را برای همیشه حل خواهد کرد. چنین چیزی رؤیای محو شدۀ باهاوس بود: یک فضای ایدهآل یونیورسال برای همۀ افراد که در سرتاسر دنیا تکرار میشد؛ تحمیل شده از سوی یک موضع ممتاز و خاص به کسانی که احتمالاً از سلیقۀ بدتری برخوردار بودند. به محض اینکه همۀ ما روتینهای خود در دوران پساپاندمی را پیدا کنیم، طرحهای بهتر احتمالاً آنهایی هستند که از پایین به بالا تکامل مییابند. پیش از این، ماسکهای صورت، یک زیباشناسی دموکراتیکشده را به نمایش گذاشتهاند. آنها هرکدام شکلی متفاوت دارند. دستمال گردنهای طرحدار، تیشرتهایی که تغییر کاربری دادهاند، یا اعداد برند سلبریتیها کاری از دِویکِند[38]، همۀ آنها یک کار مشابه را انجام میدهند.
[1] Kyle Chayka
[2] Emma Roulette
[3] The New Yorker:
[4] Hugo Alvar Henrik Aalto
[5] Aino
[6] Paimio Sanatorium
[7] Bauhaus
[8] ultra-boxy Villa Müller
[9] Beatriz Colomina
[10] Thomas Mann
[11] Tristan
[12] Koray Duman
[13] Lower East Side
[14] Florian Idenburg
[15] Jing Liu
[16]SO-IL: شرکتی که موزههای هنری، شهرکهای مسکونی، و پروژههای پاپآپی مثل چادر نمایشگاه هنری فرِیز (Frieze Art Fair) را طراحی کرده.
[17] Brooklyn Navy Yard
[18] loft: آپارتمان لافت به فضاهای بازِ بزرگ و قابل انعطاف اشاره دارد که عموماً از ساختمانهایی شکل میگیرند که پیشتر کاربرد صنعتی داشتهاند.
[19] Zoom
[20] existence minimum
[21] minimum dwelling
[22] Karel Teige
[23] Paola Antonell: کیورِیتور ارشد بخش معماری و طراحی در موزۀ هنر مدرن
[24]Citi Bikes: سرویس اشتراک گذاری دوچرخه که در سال 2013 راه اندازی شد.
[25] ad-hoc strategies: منظور روشهای موقتی، یا بداهه برای مقابله با یک مشکل بهخصوص است.
[26] pool noodles hats: کلاههایی با تعدادی لولههای پلاستیکی رنگی که از سه طرف به آنها وصل میشود و هم جنبۀ دفاعی و محافظت از افراد را دارد و هم جنبۀ سرگرمی.
[27] Jeroen Lokerse
[28] Cushman & Wakefield
[29] hot-desking
[30] Cushman & Wakefield
[31] Bruce Mosler
[32] Deborah Berke
[33] contextual
[34] Gallaudet University
[35] popping up
[36] hula hoop
[37] pullup bars
[38] The Weeknd