مرزهای آزادی بیان و توهین به مقدّسات در کشاکش جدال‌ها- ٢

مرزهای آزادی بیان و توهین به مقدّسات در کشاکش جدال‌ها- ٢

گفت‌وگو از: اصلاحوب

٦- نسبت میان آزادی بیان در توهین به مقدّسات را با خشونت بیان کنید. به عبارتی دیگر آیا میتوان در مقابل اهانت به مقدّسی دینی، ملّی، نژادی یا .... اقدامات خشونتبار انجام داد؟

فلّاحی: خوب این سؤال را، می‌شود از دو منظر پاسخ داد، که می‌توان خشونت روا داشت در واکنش به توهین به مقدّسات یا نه؟ ببینید، یکی وقتی شما یک دستگاه حقوقی دارید که به هر علّتی، این کار را مجاز می‌‌داند و شما باید ببینید که علّت و جواز چیست؟ یک وقتی ما، به شکل انتزاعی بحث می‌‌کنیم یعنی در دنیایی هستیم که، ما قوانین‌مان هنوز مدوّن نشده و ما در یک فضای، به اصطلاح تئوریک بحث می‌‌کنیم، در این فضای تئوریک تنها راهنمای ما، می‌‌تواند اصل طلایی اخلاق باشد؛ یعنی ما بحث کنیم که آیا، در مقابله با توهین به مقدّسات، این قاعده اخلاقی طلایی، که تمام مذاهب و مکاتب بشری و الهی آن را قبول دارند چه چیزی می‌‌گوید، و آن این اصل است که هر آنچه برای خود می‌‌پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه را نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند. در این شرایط، کسی که به مقدّسات او توهین می‌شود و آن شخص یک خشونتی روا می‌‌دارد در حقّ آن کسی که توهین کرده، باید نگاه کند ببیند که آیا، اگر خودش به مقدّسات فرد دیگری توهین می‌‌کرد راضی می‌‌بود که همان، خشونت بر او روا داشته بشود یا نه‌؟ یعنی این، یک بحث اخلاقی است یعنی عمل، در این حالت فقط می‌‌تواند اخلاقی باشد. عرض کردم من مجرّد از قانون دارم بحث می‌‌کنم، چون قوانین فرق می‌‌کند، قوانین، به حوزه‌ی سیاست مربوط می‌شود و سیاست هم مستقیم برمی‌گردد به مصالح، یعنی شما در سیاست مستقیماً مصالح را درنظر بگیرید، امّا بحث ما در اینجا، یک بحث فلسفی و اخلاقی است. به لحاظ اخلاقی، کسی که می‌‌گوید خشونت را می‌‌توان روا داشت، آن حدّی از خشونت را که می‌‌پذیرد روا بدارد در حقّ کسی که به مقدّس او توهین کرده، خود آن فرد هم باید راضی باشد همان خشونت در یک شرایط دیگری که او مقهور شده بود بر خودش روا داشته بشود. توجّه می‌‌فرمایید، در این صورت است که در واقع می‌شود چنین چیزی را موجّه دانست.

اگر مثال انتزاعی بزنم مثلاً یک شخصی یهودی که در واقع یک نفر به مقدّسات او توهین می‌‌کند، اگر این یهودی خوب قائل باشد به اینکه می‌‌توان آن شخص را کشت، این عمل او فقط وقتی اخلاقی خواهد بود که اگر خود او مثلاً فرض کنید یهودی با یک کمونیست منازعه می‌‌کنند آن شخص کمونیست به مقدّسات آن یهودی توهین می‌‌کند و آن یهودی مجاز می‌‌داند که آن کمونیست را بکشد یا سطح دیگری از خشونت علیه او اعمال کند این عمل او فقط وقتی اخلاقی خواهد بود که، اگر خود او به یکی از مقدّسات آن کمونیست توهین کرد آن کمونیست هم روا بداند همان بلا را سر آن یهودی بیاورد. اگر او به چنین چیزی راضی باشد که اخلاقاً می‌‌تواند از عمل خودش دفاع کند. بحث دیگر این است که آیا با چنین وضعی ما می‌‌توانیم جهان را بهتر کنیم یا نه؟ یعنی علاوه بر این بحث قانون طلایی، بحث دیگر این است که افراد از خودشان بپرسند که آیا با وضع این وضعیت با وضع این قوانین حاضر هستند اینها جهانشمول بشود یا نه؟ یعنی هر کسی طبعاً مقدّساتی دارد هر انسانی ممکن است ما هشت میلیارد امر مقدّس داشته باشیم، این خشونت اخلاقاً فقط وقتی روا است که اوّلاً راضی باشیم بر خود ما هم اعمال بشود و ثانیاً راضی باشیم قانون جهانی شود یعنی هر کسی، به مقدّسات هر کسی توهین کرد، آن شخص همان قدر محقّ باشد. این به نظر بنده، ترسیم و تبیین اخلاقی مسئله است.

عبّاسی: در این رابطه باید مقوله هست‌ها و نیست‌ها را از بایدها و نبایدها جدا کرد. واقعیت امر این است که توهین به مقدّسات افراد یا ملتی در عمل منجر به خشونت می‌گردد؛ زیرا خشونت امری است که ارتباط صددرصد با عواطف و احساسات افراد دارد و غالب افراد در کنترل عواطف و احساسات خود موفق نیستند. 

معادله میان توهین به مقدّسات و خشونت معادله‌ای معکوس است، بدین معنا که هم توهین به مقدّسات منجر به خشونت می‌گردد و هم خشونت منجر به توهین به مقدّسات عاملان خشونت می‌گردد. 

به نظر این حقیر جواب دادن خشونت با خشونت نیز در صورتی که راه‌هایی غیر از اعمال رفتار خشونت‌آمیز با طرف وجود داشته باشد، خود نوعی خشونت محسوب می‌گردد. 

ریشه‌ی خشونت را از طریق محبت و توسّل به قانون باید خشکانید؛ چنانکه در آموزه‌های دینی اسلام نیز بسیار تأکید شده است که بدی را با نیکی جواب دهید: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿فصلت: ٣٤﴾ این رویه، رویه‌ای ایدهآل برای مقابله با خشونت است. 

مرحله بعد از آن توسّل به قانون است افراد اگر از این ظرفیت برخوردار نبودند که بدی را با نیکی جواب دهند و روحیه عفو و گذشت را نداشتند، لااقل باید برای گرفتن حق طبیعی خود، به قانون متوسّل شوند، تا قانون حق آنها را از فرد خاطی و خشن گرفته و خاطیان را به سزای اعمال خود برساند. در غیر این صورت اگر هر کس برای ایفای حقوق خویش به صورت شخصی اقدام نماید، امنیت در جامعه رخت بربسته و زندگی در آن غیرممکن خواهد شد. لازم به ذکر است که مجازاتی که شرع و قانونگذار عادل برای مقابله با جرائم وضع می‌کند، خشونت به حساب نمی‌آید و این با اعمال خشونت فردی که بیشتر حالت سلیقه‌ای و احساساتی دارد، بسیار متفاوت است.

 

٧- سبّ‌النّبی چیست؟ سابّ النّبی به چه کسی گفته می‌شود؟ قرآن و سنّت در این باره چه گفته‌اند؟ نسبت ناسزاگویی نسبت به پیامبر اسلام با تکفیر و ارتداد چیست؟

عبّاسی: سبّ‌النّبی عبارت است از دشنام و ناسزاگویی نسبت به پیامبر(ص). در این رابطه باید گفت که فحش و ناسزاگویی نسبت به هیچ کس یا چیزی جایز نیست. قرآن مسلمانان را از دشنام به هر چیزی و کسی حتی بت‌ها نهی می‌کند و می‌فرماید: وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ﴿الأنعام: ١٠٨﴾

همانگونه که احترام متقابل است، چه بسا بی احترامی هم متقابل است. قرآن بیان میدارد که بت‌ها را که از مقدّسات بت پرستان هستند، ناسزا نگویید تا آنها هم در مقابل، خدا را که جزو مقدّسات شماست، ناسزا نگویند. 

در رابطه با سبّ‌النّبی در قرآن اشاره‌ای به مجازات دنیوی نشده است. قرآن تنها به عذاب دردناک اخروی کسانی که در صدد اذیت و آزار پیامبر(ص) برمی‌آیند، اکتفا نموده است و می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا ﴿الأحزاب: ٥٧﴾

 اما در احادیث وارده از طریق شیعه و سنی به قتل سابّ النبی اشاره شده است؛ مثلاً ابن تیمیه و علاء الدین متقی بن حسام الدین هندی از قول پیامبر نقل کرده‌اند که پیامبر(ص) فرمود: «من سب الأنبیاء قتل و من سب أصحابی جلد.» 

ناسزاگویی به پیامبر(ص) اگر از روی عمد و آگاهی و قصد توهین باشد، در دایره‌ی کفر قرار میگیرد و به ارتداد می‌انجامد، اما این که حکم آن چیست باید گفت که حکم آن همانند حکم فرد مرتد است و در حکم مرتد هم میان فقها اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی تنها به مجازات اخروی برای وی معتقدند و به آیه‌ی وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَـٰئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿البقرة: ٢١٧﴾ استناد می‌ورزند. 

برخی نیز به مجازات دنیوی مرتد ر‌أی دادهاند و به احادیثی از قبیل «من بدل دینه فاقتلوه» استناد ورزیدهاند که ورود به این بحث خود مجالی ویژه می‌طلبد. اما اگر ناسزا گفتن به پیامبر(ص) از روی قصد و عمد نباشد و عواملی چون مصلحت حفظ جان، عدم برخورداری از سلامت روان و اجبار در کار باشد، مسلماً که نه سزای اخروی دارد و نه مجازات دنیوی، همانگونه که در زمان حیات پیامبر همچون مسئلهای برای عمار پیش آمد و چون موضوع را به سمع پیامبر(ص) رسانید، پیامبر(ص) وی را سرزنش ننمود، بلکه به وی توصیه فرمود که اگر احیاناً در آینده هم با هم چون موقعیتی روبرو شود، همین رویه را به منظور حفظ جانش در پیش گیرد.

فلّاحی: سبّ‌النّبی که، سبّ و شتم در عربی به معنای دشنام و بیان سخن ناروا است. بنابراین سابّ النبی، به کسی می‌‌گویند که پیامبر اسلام را دشنام بدهد و نسبت ناروایی را به ایشان منسوب کند. اینها همه ذیل سابّ النبی هست، حتّی بعضی فقهای حنفی گفته‌اند که، اینکه به پیامبر(ص) می‌‌گفتند مرگ بر تو و برخی از یهودیان در روایت آمده که به ایشان می‌‌گفتند: سام علیکم، یعنی مرگ بر تو این را هم به عنوان دشنام تلقّی کردند، کاملاً عرفی است و مسئله، مسئله‌ی عرفی است. باید ببینیم سبّ به چه چیزی اطلاق می‌شود، ولی پیامبر اسلام، چون از نمادها و مقدّسات مسلمانان است کوچکترین تعریضی خود به خود، ذیل سبّ قرار خواهد گرفت. ولو اینکه سبّ نباشد؛ ولی از مصادیق سبّ قرار خواهد گرفت. و شما می‌‌بینید که کاریکاتور کشیدن هم ذیل سبّ قرار می‌‌گیرد در صورتی که کاریکاتور کشدن در صدر اسلام اساساً وجود نداشته و پدیده‌ای کاملاً جدید است که شما عکس یک فردی را با حالت کمدی نقاشی کنید. این سبّ نیست به نوعی در واقع استهزاء است؛ چون دشنامی در آن نیست ولی ممکن است در آن کاریکاتور نسبت ناروایی به پیامبر داده شده باشد که این را می‌‌توان به عنوان سبّ دانست. ولی صرف کاریکاتور در واقع استهزاء است، یعنی تحقیر است دشنام لفظی نیست، چون دشنام دادن یعنی شما به صورت لفظی چیزی را بگویید ولی فقها کلّ این‌ها را و هر نوع بی‌احترامی و هر نوع تعرّض به ساحت پیامبر گرامی اسلام را، به عنوان سبّ در می‌‌پذیرند و این را سبّ نامیده‌اند. در قرآن آیاتی آمده به وضوح کسانی که استهزاء کردند و پیامبر(ص) را آزرده‌اند و تحقیر کردند حتّی در شأن نزول آیات سوره‌ی نور آمده، کسانی به همسر پیامبر(ص) تهمت‌های بسیار سنگینی زدند که این‌ها هم مصداق همان سبّ خواهد بود، چون تحقیر و خوارداشت همسر یک نفر آن هم با شدیدترین تهمت‌های اصطلاحاً ناموسی، فرقی نمی‌کند این هم سبّ خواهد بود. بنابراین در قرآن این موضوع آمده است اینکه عده‌ای مشغول استهزاء پیامبر(ص) بودند و نسبت ناروا دادند حتّی گفتند پیامبر دیوانه و مجنون است و مسخره کردند و استهزاء کردند. و به همسر ایشان، بنابراین در صریح قرآن نیست امّا بنابر روایاتی که در شرح نزول آمده تهمت زدند که این‌ها در قرآن آمده است. در قرآن مطلقاً مجازاتی برای سبّ‌النّبی در نظر نگرفته شده است. البته در قرآن یک مجازاتی هست برای کسی که عِرض یا آبروی کسی را هدف قرار می‌دهد آنهم ماجرای قذف است (تهمت زنا زدن به کسی) که این به لحاظ قرآنی حد دارد و جزو حدود است و منصوص است. فرقی نمی‌کند هر کسی هدف این قرار بگیرد (هدف مورد طعن قذف قرار بگیرد) این حد بر او جاری خواهد شد. امّا در موارد دیگر در قرآن چنین چیزی نیامده است. در سنّت اگر منظور اخبار و روایات باشد در سیره و اینها بله آمده که در زمان پیامبر(ص) عده‌ای بودند که ایشان را هجو می‌‌کردند. شاعرانی بودند مثلاً کعب بن اشرف که اینها در مورد پیامبر(ص) شعر‌های بدی می‌گفتند البته کعب بن اشرف گفته شده است که در مورد زنان مسلمانان هم شعر‌های هجوآمیز گفته است. اینها در اخبار و روایات آمده که این‌ها به قتل رسیدند و پیامبر هم مخالفتی نکرده است. و در تقریر ایشان وجود داشته است و این در واقع در اخبار و احادیث است، ولی در قرآن چنین چیزی نیست. نسبت آن با تکفیر و ارتداد هم، بله خب دیگر تمام فقها گفته‌اند که اگر کسی عمداً و در حال هوشیاری، پیامبر(ص) را دشنام دهد در واقع کافر شده و باید توبه کند. یکی از رکن‌های مسلمانی وجود و نمادی است به نام پیامبر اسلام و تا وقتی که مسلمان هستید نمی‌توانید بیایید و این رکن را تحقیر کنید؛ یعنی این جزو ذوات است. شما در شهادتین شهادت می‌‌دهید که پیامبر(ص) خاتم النبیین است و در قرآن به عنوان کسی ذکر شده که احترام ایشان بر مسلمانان و مؤمنان بسیار واجب است و کسی که این را نقض کند مشخص است که از اسلام خارج شده و دیگر مرتد حسابّ می‌شود. البته عرض کردم فقها در این اینجا بحث کرده‌اند که آن شخص از روی عصبانیت چیزی گفته یا مست باشد و یا این‌ها مقیّدات یا قیودی است که در این باره وجود دارد. امّا کسی که عامدانه و عالمانه به پیامبر اسلام کوچکترین توهینی را روا بداند - عرض کردم عالمانه و عامدانه - چون یک وقت ممکن است شخص در وضعیت طبیعی نباشد که حرف او چه تبعاتی دارد و... این می‌‌تواند مصداق سبّ‌النّبی باشد و شخص را از اسلام خارج نماید. و در واقع او مرتد می‌شود و دیگر وارد بحث در مورد مرتد می‌‌شویم از سابّ النبی وارد بحث از مرتد می‌‌شویم یعنی سبّ‌النّبی از مصادیق کفر و نقض اسلام و ایمان است.

 

٨. پیروان پیامبر اسلام اعمّ از خواص و عامّه‌ی مردم، از جهت اخلاقی، حقوقی و دینی، در مقابل توهینکنندگان به مقدّسات چه واکنشی یا اقدامی را باید انجام دهند؟

فلّاحی: پیروان پیامبر(ص)، طبعاً باید مسیری را بروند که خود پیامبر اسلام رفته است، اینجا مناقشه‌ای است و این مناقشه را نمی‌شود کتمان کرد. مناقشه‌ای است بین، احکامی که در تاریخ فقاهت صادر شده و بیشتر آنها رنگ و بوی قدسی گرفته و وارد مقدّسات شده است، یعنی مثلاً آرای بعضی‌ها بیشتر فقهایی که در قرن دو، سه، چهار و پنج بودند و واقعیت چنین است که، به هر حال آنها وارد همان حوزه مقدّسات به نوع دیگری شدند. حتّی سید سابّق در کتاب«فقه السنه» می‌‌گوید که خوارداشت کتب فقه هم می‌‌تواند شخص را مرتدّ کند. مثلاً شما کتاب فقهی را در آشغال بیندازید و یا اهانتی به آن بکنید که این مسئله برای سیّد سابق آن قدر جدّی است که می‌‌گوید این هم مصداق ارتداد است. یعنی بعضی از فقها تا این حد هم رفته‌اند.

به هر حال این گسست و اختلافی است که به خصوص در عصر حاضر بین پاره‌ای از مسلمانان و عده‌ی دیگر از آنها برجسته شده است. آنچه که در تاریخ فقه و فقاهت آمده است این است که، اکثریتی از فقهای مذاهب، گفته‌اند کسی که پیامبر رو دشنام می‌‌دهد اگر ذمّی باشد؛ یعنی تحت ذمّه یا پیمان و ذیل سلطنت و شوکت یک حکومتی باشد که اکثریت آن مسلمان هستند و حاکم آن هم مسلمان است که البته این قید را نباید فراموش کرد، گفته‌اند چنین شخصی در واقع مستوجب قتل است، بعد از اثبات اینکه سبّ کرده است و حالا بحث دیگری است که حالا چنین شخصی می‌‌تواند توبه کند یا نه؟ بحث‌های دیگری است می‌شود این قیدها را وارد کرد ولی مجازات از نظر بیشتر فقها اعدام است؛ یعنی بیشتر فقها گفته‌اند حدّی به نام حدّ سابّ النّبی وجود دارد، که عرض کردم برای ذمّی است، که تمام فقها بحث آنها بحث ذمّی بود یعنی کسی که، در عصر امپراتوریها مسلمان نبود و ذیل یک حکومت اسلامی می‌‌زیسته است و تعهّداتی داشته به آن حکومت و این سبّ النّبی، مصداق نقض آن تعهّد بوده است و با این کار جان خودش را به خطر می‌‌انداخته است. حالا عرض کردم بحث اینکه توبه را می‌شود قبول کرد یا نه؟ بحث دیگری است امّا خوب اقلّی از فقها بوده‌اند که گفته‌اند خیر این شخص یا چنین شخصی کشته نمی‌شود، ولی می‌شود او را مجازات یا اصطلاحاً تعزیرش کرد که تعزیر مادون حدود است این ر‌أی است که، فقهای حنفی اتّخاذ کردند و در کتب فقه احناف هم آمده است.

در کتب «طحاوی» مثلاً، در کتاب «جصاص»، در کتاب «بدایع الصنایع کاشانی» در کتاب «فقیه حنفی منبجی» و... این گزارش آمده، که فقهای احناف گفته‌اند که سابّ النّبی کشته نمی‌شود و دلایلی هم برای خودشان آورده‌اند که این را تعزیر می‌‌دانند؛ به این معنا که حاکم می‌‌تواند این شخص را البته مجازات کند، تعزیر دیگر و تعزیر هم بسته به مصلحت و ایجاب مصلحت و مقتضیات است که حالا چه مجازاتی برای او انتخاب کنند، حالا زندان بیفتد یا او را شلاق بزنند یا جریمه مالی کنند یا محدودیتی برای او درست بکنند اینها همه تعزیر است، یعنی حالا بر سر این حکم البته از قدیم اختلاف نظر وجود داشته است و به جز احناف، گفته‌اند که «سفیان ثوری» هم که از فقهای اهل حدیث بوده در عراق است و معاصر ابوحنیفه بوده، این را هم از او نقل کرده‌اند، قاضی عیاض و طحاوی از ثوری نقل کرده‌اند که او هم مخالف قتل سابّ النّبی بوده است. ابن‌تیمیه به آرای احناف به صورت تفصیلی در کتابش «الصارم المسلول» اشاره کرده، چنانچه سُبکی هم در کتاب«السیف المسلول علی شاتم الرسول» او هم ر‌أی احناف را آورده و ظاهراً گروهی از فقهای شافعی هم در این مورد بحثی داشتند که آیا شخصی که اهل ذمّه است می‌‌توان فی البداهه او را به مجازات قتل رساند، یا اینکه این منوط است بر اینکه پیشتر با او عهد کرده باشیم یا شرط کرده باشیم که اگر تو سبّ النّبی کنی، عهد و پیمانت شکسته می‌شود.

این را هم گروهی از فقهای شافعی این بحث را کرده‌اند، که این را باز هم سُبکی در کتابش«السیف المسلول» در نقل می‌کند این اختلافات را به نقل از قاضی ابو اسحاق شیرازی و ابن تیمیه هم، در تفصیل ر‌أی فقهای شافعی به اختلاف فقهای شافعی هم اشاره می‌‌کند. آقای دکتر معتز الخطیب، که در قطر استاد فقه و حدیث هستند، ایشان در یکی از مقالات که جدیداً در سایت الجزیره منتشر کرده است، مناقشات فقهی که، مذاهب اربعه بر سر موضوع سبّ‌النّبی را داشتند آورده است، دوستانی که علاقه دارند می‌‌توانند به آن مقاله هم مراجعه کنند. دقایق و تفاصیلش موجود است؛ امّا به نظر بنده، ر‌أی آن فقهایی که گفتند کشته می‌شود ضعیف است؛ یعنی دلایلشان، دلایل تامّ و تمامی نیست و من حیث المجموع، حکم قتل حکم سنگینی است و در این مورد این احکام باید محتاطانه عمل کرد، حوزه‌ی دماء است و قابل برگشت نیست. ما نیاز به دلیل یقینی داریم و بر اساس آنچه که بعضی از فقها گفته‌اند که، حدود اساساً با خبر واحد اثبات نمی‌شود و نیاز داریم به حاکمیت نصوص قطعی، مثل نصوص قرآن در این حوزه‌ها، به نظر بنده رأی فقهای حنفی، ر‌أی صوابی است و رأی دیگر قابل دفاع نیست و ر‌أی ضعیفی است و در دنیای امروز نمی‌شود دفاع اخلاقی کرد و نه حتّی بنابر مکانیسم‌های معرفت‌شناسانه فقه و اصول، ایرادات بسیاری می‌شود بر آن گرفت.

عبّاسی: در این رابطه باید عرض کنم که معمولاً واکنش عوام با خواص در موضوع توهین به مقدّسات با هم متفاوت است؛ زیرا عوام معمولاً از روی احساسات عمل می‌کنند و چه بسا واکنش شایسته و بایسته‌ای از خود نشان نمیدهند، اما حساب خواص جداست. انتظار میرود خواص سنجیده و حکیمانه عمل کنند و واکنش آنان در قبال توهین به مقدّساتشان نباید منجر به واکنشی بدتر از توهین به مقدّسات از جانب طرف مقابل گردد. 

بی‌شک مجازات توهین به مقدّسات در دایره حدود قرار نمی‌گیرد بلکه جزو تعزیرات است و تعزیر جرائم را هم حاکم شرع یا قانون تعیین می‌کند. بنابراین اجرای حدود و تعزیرات فرع بر وجود یک دولت به واقع اسلامی است و در صورت نبود همچون دولتی اجرای حدود و تعزیرات منتفی است. اما در صورت وجود همچون دولتی اگر فردی به طور آشکار به ناسزاگویی به پیامبر(ص) اقدام نماید، مسؤولان مربوطه در این دولت باید به تحقیق و تفحص بپردازند تا معلوم شود علّت این ناسزاگویی چه بوده است؟ اگر علّت عدم برخورداری فرد ناسزاگو از سلامت روان، خشم، اجبار یا مصلحت حفظ جان باشد، که عقوبت خاصی در پی ندارد، اما اگر آشکارا و از روی قصد و آگاهی و در حالت سلامت روان ناسزاگویی صورت گرفته باشد، باید از فرد خواست که توبه کند و او را متوجه اشتباه خود کرد. اگر بعد از استتابه، از توبه خودداری ورزید و بر عمل قبیح خود و توهین به مقدّسات مسلمانان اصرار داشت آنگاه به عنوان محارب و به جرم توهین به مقدّسات، مطابق شرع و قانون با وی برخورد میشود. 

ولی قرار نیست اگر فرد غیر مسلمانی در خارج از دارالإسلام به مقدّسات اسلام توهین نمود کشته شود؛ همچون کاری نه عملاً امکان دارد و نه عقلا جایز است و نه مورد تایید شرع است؛ زیرا فرد غیر مسلمان مکلف به انجام اعمال تکلیفی نمی باشد.

 

٩. تحلیل شما از اظهارات افراد حقیقی و حقوقی غرب امثال امانوئل ماکرون، درباب اسلام چیست؟ آیا میتوان اسلامهراسی را از آن نتیجه گرفت؟ یا واکنشی است در تقابل با افراط گرایی دینی مسلمانان اروپایی؟

عبّاسی: در این رابطه می‌توان به چندین تحلیل اشاره نمود:

در یک تحلیل، حاکمان غربی خود مروج این خشونتها هستند تا چهره‌ی اسلام را در افکار عمومی غرب کریه جلوه دهند و به این شیوه از نگرانی خود نسبت به شیوع اسلام و افزایش جمعیت مسلمانان در غرب بکاهند. 

تحلیلی دیگر بر این باور است که غالب مسلمانان موجود در غرب را تندروها تشکیل می‌دهند و علّت آن هم این است که آنها ستم‌هایی از حکومتهای غربی نسبت به مسلمانان کشورهای دیگر خصوصاً کشورهای خاورمیانه مشاهده میکنند. بی‌عدالتی‌های کشورهای غربی نسبت به مسلمانان جهان موجب تنفر و انزجار آنها از این حکومتها گشته و این تنفر در قالب اعمال خشونت‌آمیز و تروریستی بروز و ظهور می‌کند. 

ولی از هر یک از این تحلیل‌ها که بگذریم واکنش مسلمانان به توهین افراد حقیقی و حقوقی در غرب به مقدّسات اسلامی، نباید به دور از حکمت و مصلحت باشد به طوری که موجب طرد مسلمانان و اسلام ستیزی در غرب گردد. مسلمانان ساکن در جوامع غربی از یکسو باید نیم نگاهی به آینده خویش داشته باشند و کاری نکنند که جایگاه آنان در این جوامع سست گردد و افکار عمومی بر علیه آنان شوریده شود و از سوی دیگر محاسن دولتهای غربی در مقایسه با دولتهای شرقی و اسلامی را هم مد نظر داشته باشند و از آن به نفع خود بهره ببرند. 

مسلمانان غربی باید هوشیارتر از آن باشند که بهانه به دست دولت‌های غربی بدهند تا بر علیه آنها اقدام نمایند و در این میدان متضرر گردند. 

به نظر بنده در حادثه اخیر فرانسه سه طرف دعوی مقصرند؛ زیرا معلم فرانسوی _ساموئل پتی_ نمی بایست در حضور دانش‌آموزان مسلمان با نشان دادن کاریکاتور پیامبر اسلام(ص) احساسات آنها را جریحه‌دار می‌کرد.

 از سوی دیگر قاتل هم نمی‌تواند به بهانه‌ی نشان دادن این کاریکاتورها، قتل نفس را توجیه نماید. از هر دوی اینها مهمتر واکنش ماکرون به این قضیه بود که موضوع را پیچیده تر کرد و منجر به حادثه دوم در کلیسا شد. ایشان نخست وزیر کشوری است که خود را مهد تمدن و حافظ آزادی اندیشه و بیان میداند اما آیا به بهانه حمایت از آزادی بیان میتوان به حمایت از کسی پرداخت که به مقدّسات مسلمان جهان توهین میورزد؟! ایشان از قاتل ساموئل پتی، معلم فرانسوی با عنوان «بربر» یاد می‌کند و ساموئل پتی را که به مقدّسات همه مسلمان اهانت می‌کند، آزادیخواه می‌داند که آزادی و آزاد زیستن را آموزش می‌دهد و در وصف وی می‌گوید: او تجسم آزادی و جمهوری بود. 

وی بر ادامه‌ی کار ساموئل اصرار می‌ورزد و می‌گوید: ما کاریکاتور و نقاشی را رها نخواهیم کرد، حتی اگر دیگران عقب‌نشینی کنند تمام شانس‌هایی را که باعث جوانی نام جمهوری گردد، بدون هیچگونه تبعیضی ارائه خواهیم کرد. 

حال سؤال این است که آیا اگر کسی در فرانسه موضوع هولوکاست را هم انکار کند یا به مقدّسات مسیحیان و پیامبر آنان، حضرت مسیح توهین کند، باز شامل آزادی بیان خواهد شد؟ مسلما که جواب منفی است. 

آزادی تا زمانی ارزشمند است که آزادی دیگران را محدود و یا سلب ننماید. توهین به مقدّسات به بهانه آزادی بیان را هیچ عاقلی تأیید نمی‌کند.

فلّاحی: من پیشتر یادداشتی در این زمینه نگاشته بودم، که به نظر می‌رسد تاحدی به این پرسش می‌تواند پاسخ دهد، برای آن دسته از علاقه‌مندان در اینجا آن را می‌آورم.

 تحلیل رخدادهای شنیعی که اخیراً فرانسه را در کانون توجهات قرار داده است، مجالی فراخ می‌طلبد، منتها می‌توان در این میان، برخی رفتارهای رییس جمهور کنونی فرانسه امانوئل ماکرون را از منظر حقوقی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. 

 حقیقت این است که ماکرون در برخی سخنان اخیرش هم در قامت یک سیاستمدار مرتکب خطاهای استراتژیکی شده، و هم بلحاظ حقوقی مغایر با چارچوب‌های قانون اساسی جمهوری فرانسه عمل کرده است.

 ماکرون در سخنرانی‌ای که٢ اکتبر سال ٢٠٢٠ در شهر کوچک لمورو در شمال شرقی پاریس ایراد کرد، گفته بود: «اسلام، دینی است که امروز در تمام دنیا دچار بحران است». این سخنی بود که ماکرون از جایگاه حقوقیِ رییس دولت فرانسه ـ و نه از جایگاه مثلاً یک نویسنده یا شهروند عادی ـ ایراد کرده است و از آنجا که بخشی از شهروندان فرانسه و موکلان سیاسی ماکرون را مسلمانان تشکیل می‌دهند این سخن وی مغایر با اصل اول قانون اساسی فرانسه است که می‌گوید:

 «دولت برابری تمام شهروندان در برابر قانون را بدون تبعیض در تبار، نژاد یا دین آنها تضمین می‌کند. دولت به تمام باورها احترام خواهد گذاشت».

 چنان‌که می‌بینیم بر اساس این اصل، دولت باید بی‌طرفی کامل خود را نسبت به تمام ادیان و باورها حفظ کند و وارد حوزه‌ی تحلیل‌های فلسفی و هنجاری درباره‌ی خوب و بد این باورها نشود. این در حالی است که ماکرون نه به مثابه یک شهروند عادی یا یک نویسنده یا پژوهشگر، بلکه در جایگاه حقوقی حافظ اصول جمهوری فرانسه، وارد مقام داوری و ارزشگذاری باورهای شهروندان خود شده و از محدوده‌ی بی‌طرفی مصرح در قانون اساسی، به حوزه‌ی نقد باورها درغلتیده است. دکتر عزمی بشارة ـ رئیس مرکز عربی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی دوحه‌ی قطر ـ ضمن محکومیت شدید و به تعبیر خود وی «محکومیت بدون لکنت زبانِ» قتل فجیح معلم فرانسوی، در مورد این ادبیات ماکرون می‌نویسد:

 «دموکراسی فرانسه یا هر دموکراسی دیگری حق دارد و بلکه لازم است تا از جامعه‌ی خود در برابر کسانی که به نام دین یا به نام هر ایدیولوژی سکولار یا ایدیولوژی دینی، مرتکب جنایت می‌شوند دفاع کند. پژوهشگران می‌توانند گروه‌های تندرویی که به نام دین علیه افراد غیرنظامی مرتکب جنایت می‌شوند را بحران‌زده بدانند و یا جوامع درگیر این گروه‌ها را جوامعی درگیر بحران بخوانند؛ اما وظیفه‌ی رییس دولت این نیست که تعیین کند اسلام یا یهودیت یا مسیحیت دچار بحران است. من به یاد ندارم که هیچ رییس دولت مسلمانی ـ فارغ از نظام متبوعش ـ گفته باشد که آیین کنفوسیوس به سبب اَعمال چین علیه ایغورها دچار بحران است، یا بودیسم پس از تثبیت سیاست پاکسازی نژادیِ همراه با جنایات ضد بشری علیه قوم روهینگیا دچار بحران است، یا یهودیت به سبب اَعمالی که گروه‌هایی مستقیماً به نام دین یهودیت و با توسّل به مشروعیت وعده‌ی توراتی در فلسطین انجام می‌دهند دچار بحران است. اگر فلسطینی‌ها و اعراب و به‌ویژه مسؤولان دولتی آنها، یهودیت یا تورات را ـ که نصوص آن برای توجیه سرکوب فلسطینی‌ها مورد استناد قرار می‌گیرد ـ مورد حمله قرار دهند، چه چیزهایی گفته می‌شد؟ منطق سلوک رییس جمهور فرانسه آن‌گاه که از بحران اسلام سخن می‌گوید، منطقی سکولار نیست. جوامع مسلمان مانند سایر جوامع دچار بحران و بلکه بحران‌های متعددند اما چنین چیزی توجیه‌گر این نیست که یک رییس جمهور، [فقط] وضعیت اسلام را متمایز کند».

 اما دیگر اشتباه حقوقی ماکرون به اظهار نظر دیگر وی پس از قتل شنیع معلم فرانسوی برمی‌گردد. ماکرون در مراسم ادای احترام به ساموئل پتی معلم مقتول گفته بود: «ما از کاریکاتورها و نقاشی‌ها دست نمی‌کشیم». در اینجا ماکرون مجدداً مرتکب همان خطای قبلی شده است. ماکرون حق دارد به مثابه رییس دولت فرانسه حامی اصل آزادی بیان مصرح در قانون اساسی باشد اما نمی‌تواند روی کشیدن کاریکاتور خاصی تأکید کند. در واقع رییس دولت فرانسه بلحاظ حقوقی موظف نیست که برای مطبوعات این کشور ـ ولو تلویحاً ـ تعیین تکلیف کند که حتماً کاریکاتور بکشند. این اشتباه ماکرون، تبعات سیاسی منفی‌ای در پی داشت که خود وی نیز در گفتگویی اختصاصی با بخش عربی تلویزیون الجزیره گفته است:

 «کاریکاتورها پروژه‌ای دولتی نیست بلکه برآمده از روزنامه‌های آزاد و مستقل از دولت است...معتقدم که واکنش‌ها ناشی از اکاذیب و تحریف سخن من بود و مردم فکر کردند که من مؤید این کاریکاتورها هستم».


* با تشکر فراوان از سرکار خانم «شعری میرانی» که در پیاده‌سازی بخشی از مصاحبه ما را یاری دادند.

مطالب مرتبط: 
مرزهای آزادی بیان و توهین به مقدّسات در کشاکش جدال‌ها- ١

آزادی بیان یا توهین به مقدسات

بر لبه‌ی تیغ: از آزادی بیان تا آزادی نفرت‌پراکنی

آزادی بیان در اسلام

«آزادی» در سیرت عملی پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در گفتگو با استاد سعدالدین صدیقی

دبیرکل اتحادیه‌ی جهانی علمای مسلمان: اهانت به قرآن کریم به تحریک تروریسم و بی‌حرمتی به مقدسات می‌انجامد

منبع: اصلاحوب

Report Page