مرزهای آزادی بیان و توهین به مقدّسات در کشاکش جدالها- ١
گفتوگو از: اصلاحوب
اشاره: درپی قتل معلّم فرانسوی توسط یک مسلمان افراطی، امانوئل ماکرون رییسجمهوری فرانسه در سخنانی از بحرانیبودن اسلام و مسلمانان سخن گفت؛ سخنان وی موجب بروز واکنشهای متعددی در سطح جهان شد. بار دیگر مفاهیمی همچون آزادی بیان، توهین یا اهانت و مقدّس و مقدسات و... مطرح شد.
اصلاحوب* در راستای واکاوی این مفاهیم، مصاحبهای کتبی - شفاهی با دو صاحبنظر در این زمینه انجام داده است:
- دلیر عباسی، دارای کارشناسی ارشد فلسفهی اخلاق، نویسنده و مترجم
-«سیّدعدنان فلّاحی» دکترای مبانی حقوق و فقه اسلامی و پژوهشگر حوزهی تاریخ و تراث اسلامی، اندیشهی سیاسی و فلسفهی حقوق
پاسخهای این دو پژوهشگر را با هم میخوانیم:
١- مراد شما از «توهین یا اهانت» چیست؟
فلّاحی: توهین یا اهانت، در واقع یک تعریف لغوی و یک تعریف حقوقی میتواند داشته باشد. تعریف لغوی آن، در واقع به معنای تحقیر و خوارداشت است و آن چیزی که در حقوق جزا، مثلاً در قانون جزای در واقع ایران آمده به معنای؛ کوچک کردن کسی یا تحقیر کسی از طریق یکسری از کلمات یا اعمال است که در واقع به عنوان سوء ادب تلقّی بشود. اما اینکه ما بخواهیم یک در واقع تعریف جهانشمول و همه جایی و تام و تمامی از توهین ارائه بدهیم، که چه چیزی دقیقاً مصداق توهین است و چه چیزی دقیقاً مصداق توهین نیست به نظر بنده نشدنی است؛ چون بسته به فرهنگهای مختلف، شرایط مختلف و در واقع تعاریف مختلفی که قانون میتواند از توهین داشته باشد اینها فرق میکند. مثلاً ممکن است شما در یک فرهنگی کسی اگر زل بزند به چشم کس دیگری به هنگام صحبت کردن، این در آن فرهنگ خاص توهین تلقّی بشود و یا برعکس آن توهین تلقّی بشود، یا اینکه شما مثلاً در یک جایی بروید و کلاهتان را برندارید توهین تلقّی بشود. در واقع بخش عظیمی از اینکه چه چیزی توهین است یا چه چیزی توهین نیست برمیگردد به عرف و در واقع بافتار فرهنگی اجتماعی که ما در آن قرار داریم حتّی بافتار زبانی . ممکن است گاهی دو نفر که خیلی به هم نزدیک هستند حرفهایی به هم بزنند که هیچکدام آن را توهین تلقّی نکنند ولی این حرفها در یک بافتار دیگری و یک فضای غیر دوستانهای بین دوتا شخص دیگری، کاملاً توهین تلقّی بشود، بنابراین یک تعریف سیّالی است و به باور بنده، ما نمیتوانیم تعریف مطرّد و جامعی از توهین بدهیم به قسم اینکه تمام مصادیقش را دقیقاً روشن کرده باشیم. به هر حال، توهین چیزی است که مخاطبان در واقع میتوانند بفهمند و به نظر من یک چیز subjective است تا حدی، یعنی در واقع شخصی که محل توهین قرار میگیرد، او ممکن است چیزی را توهین بداند، ممکن است توهین نداند کاملاً بحث، بحث subjective است، یعنی ما بیرون از ذهن آن شخص نمیتوانیم قضاوت کلّی داشته باشیم. شما وقتی به کسی چیزی میگویید، آن شخص ممکن آن را توهین بداند به خودش ممکن است نداند و اینکه چطور میشود او این حرف را توهین میداند به نسبت خودش یا نمیداند بخش عظیمش به شرایط فرهنگی و سیاق اجتماعی و در واقع بافتار و سیاقی برمیگردد که آن حرف یا عمل گفته میشود بنابراین من نمیتوانم اینجا تعریف تام و تمامی از توهین و مصادیق آن را بدهم فقط میتوانم بگوییم؛ توهین احساسی است که از پس عمل یا حرفی نشأت میگیرد و نوعی خوارداشت، تحقیر و سوء ادب در حقّ کسی تلقّی میشود و اینها را دقیقاً قانون باید مشخّص کند. در هر جایی ما نیاز داریم قانون اینها را تعریف کند و گرنه، کاملاً subjective است به نظر من، البته خوب بعضی چیزها را میشود مشخّص کرد، مثلاً یکسری الفاظ رکیک، قطعاً در هر فرهنگی، توهین محسوب میشوند و میشود آن الفاظ را، مصداق توهین دانست. قسمی که همه بر سر آن اجماع دارند که این بیادبی است. یا در یک در فرهنگی، رفتارهای خاصّی ممکن است، برای همه توهین تلقّی شود. خوب قانونگذار میتواند این را، توهین لحاظ کند. بخش دیگری از توهین ممکن است افتراهای ناروا باشد؛ مثلاً ما به کسی بگوییم دزد، قاتل و اینها چون به لحاظ اخلاقی، صفات مذمومی هستند این هم میتواند توهین تلقّی شود؛ یعنی نسبت دادن چیز ناروایی به شخص، به طوری که آبروی آن شخص و حیثیتش در واقع زیر سؤال برود.
عبّاسی: توهین مصدر باب تفعیل از وهن به معنای خوار کردن و سست و ضعیف کردن است و در اصطلاح به گفتار یا رفتاری در قبال دیگران گفته میشود که احساسات و عواطف آنها را تحریک نماید و موجب انزجار و ناراحتی آنان گردد.
٢- دو واژهی «مقدّس» و «مقدّسات» به چه معنایی هستند؟ آیا این دو واژه در متن کتاب و سنّت یافت میشوند؟
عبّاسی: مقدّس به کسی یا چیزی گفته میشود که قابل احترام فراوان عدهای از انسانها باشد و چه بسا جایگاه و احترام آن به جایی برسد که مورد پرستش واقع گردد. این واژه در قرآن و سنّت به معنای پاکی و عاری از عیب و نقص آمده است. در آیهی ٣٠ بقره واژهی «نُقَدِّسُ» به کار رفته است. آنجا که میفرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿البقرة: ٣٠﴾
در ۲۱ مائده و ۱۶ نازعات هم واژهی «أرض المقدّسة» و در آیه ۱۲طه واژهی «واد المقدّس» به معنی سرزمین پاک و مقدّس به کار رفته است.
واژههای دیگری از غیر ریشه (قدس) در قرآن و احادیث آمده است که اگر برای کسی به کار برده شوند، مقدّس بودن از آنها برداشت میشود. برای نمونه مشتقات (س ب ح) مثل «سبحان» و «نسبح» که به معنای به پاکی یاد کردن آمده است.
فلّاحی: در مورد واژگان مقدّس و در واقع جمع آن که مقدّسات است، خوب این کلمه، در قرآن به همین شکل آمده است. در واقع کلمهی مقدّس که صفت است، از باب تفعیل، در خود قرآن آمده است. در مورد بنیاسرائیل، ذکر شده که آنها وارد یک سرزمین مقدّس شدند. ( الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ)؛ به معنای پاک، در واقع تنزیه کردن و پاک دانستن در ریشهی عربی آن آمده است. و در واقع معادل تنزیه میداند این را فراهیدی، در کتاب(العین)، آنطوری که در واقع میشود فهمید در قرآن، امر مقدّس؛ امری است که به نحوی از انحاء، با ذات الهی ارتباط مستقیم دارد. این چیزی است که از استیعاب این واژه و مشتقات آن در قرآن به دست میآید. یعنی وقتی که میگوید بنی اسرائیل وارد سرزمین مقدّس میشوند، این مقدّس بودن، به امر خداوند است. یا وقتی موسی، وارد وادی مقدّس میشود این به امر خداوند است. برداشت بنده این است. یا وقتی که میگوید، فرشتگان خداوند را تقدیس میکنند یا وقتی میگوید جبرئیل روحالقدس است که در مسیحیت هم به همین شکل وجود دارد. مجموع اینها را شما نگاه کنید در معنای دینیاش را عرض میکنم مقدّس چیزی است که؛ مستقیماً با ذات خداوند سر و کار دارد یعنی به نحوی از انحاء چیزی است که، مستقیماً به خداوند مربوط است. از این حیث مثلاً مسلمانان قرآن را مقدّس میدانند و وجود پیامبر اسلام را مقدّس میدانند، مسجد را جای مقدّسی میدانند؛ مثلاً کعبه، مسجد الحرام، اینها را جای مقدّس میدانند و در واقع به این دلیل است که به نحوی از انحاء، اینها به امر قدسی، یعنی به خداوند مربوط هستند. بنابراین بله این دو واژه در متن قرآن است و در متن احادیث حالا من دقیقاً خاطرم نیست که دقیقاً این واژه آمده یا نیامده است، این معنای الهیاتی کلمه است. امّا در خارج از بحث الاهیات اسلامی، خوب این کلمه، یک معنای عرفی هم دارد؛ یعنی واژگان همواره در طول تاریخ معانی مختلفی پیدا میکند. مورد احترام در واقع میشود گفت، یکی از معانی این واژه، مورد احترام است، چیزی که محلّ احترام است. به این معنا در گفتمانهای غیر دینی هم شما هم امر مقدّس دارید، یعنی امر محترم. مثلاً در نظم سیاسی مدرن، در نظم سیاسی دولت ملّت، شما میبینید که چیزی به نام پرچم یک چیز محترم است یعنی پرچم یک کشور، یک دولت ملّت، نمادی از امر مقدّس، برای آن نظم سیاسی، برای آن ملّت است یا سرود ملّی. اینها میتواند مقدّس باشد. یا در فرهنگهای مختلف به هر حال نمادهایی هستند که محلّ احترام هستند. این نمادها در واقع ترجمه غیرالاهیاتی، از همان اصطلاح مقدّس هستند، یعنی امر مقدّس هم میتواند به معنای امور بسیار محترم و منزّه در دستگاههای کلامی و الاهیاتی باشد و هم نمادهای مورد احترام و در واقع محلّ احترام در دستگاههای خارج از نظامهای الهیاتی و دینی باشد.
٣-آزادی چیست و مراد از آزادی عقیده و بیان کدام است؟
فلّاحی: آزادی عقیده، در واقع بحثی است بیشتر در مورد یعنی بافتار(context) این بحث در حوزهی الاهیات مسیحی بود که متبلور شد. یعنی من عرصهی جهانی آن را عرض میکنم وگرنه خوب در الاهیات اسلامی هم این بحث در قرآن است که در واقع مهمترین عقیدتی که آدمی میتواند داشته باشد باوری که میتواند داشته باشد انتخاب بین شرک و توحید است و این به لحاظ قرآن برای مردم آزاد است یعنی قرآن این آزادی را قائل شده به افراد که در مهمترین چالش عقیدتی زندگیشان از دیدگاه قرآن آزادانه تصمیم بگیرند. آیات بسیاری است در این مورد که حالا شاید معروفترین آنها آیهی سورهی بقره باشد که در دوران مدنی هم صادر و نازل شده است. بنابراین آزادی و خواستهی آزادی عقیده و بیان این است که آدمی در انتخاب مسیر زندگیاش در انتخاب باورهایش جهانبینیاش نسبت به جهان دیدی که نسبت به جهان دارد باورهای الاهیاتیاش و آن چیزی که خوشبختی خودش میداند یا صلاح خودش میداند در مورد اینها آزاد باشد و کسی یا نهادی او را مجبور نکند که در واقع تصمیمی بگیرد یا به چیزی معتقد باشد که خلاف آن باور خودش است و طبعاً بتواند این را هم بیان کند یعنی بر زبان بیاورد و شخصیت خودش را کتمان نکند؛ چون به هر حال بخش مهمی از شخصیت آدمها باورهایشان است، یعنی باورهای آدم است که شخصیتهای اخلاقی و اجتماعی آنها را میسازد و آزادی بیان بدون آزادی عقیده در واقع بیمعنا است یعنی یک حقی از حقوق آدمی و خدادادی است سلب خواهد شد چون آزادی عقیده بسیاری جاها مستلزم این است که شما به آن چیزهایی که عقیده دارید عمل کنید عملاً یعنی تظاهر کنید؛ تظاهر به این معنا که نشان دهید، خوب این مستلزم این است که شما آزادی بیان عقیده را هم داشته باشید یعنی بتوانید مناسک مثلاً شما به یک دین خاصّ عقیده دارید از شما یک مناسکی را میخواهد از شما میخواهد که یکسری کارها را انجام دهید بتوانید که آنها را انجام دهید؛ مثلاً بتوانید اگر مسلمان هستید روزه بگیرید و کسی متعرّض این نشود که شما چرا روزه گرفتهاید یا اگر مسیحی هستید کلیسا داشته باشید کلیسا بروید و قس علی هذا و هم چنین بتوانید این عقیدهی خودتان را در واقع تبلیغ هم کنید یعنی دعوت کنید، تبلیغ کنید، بنویسید و عقاید مختلف را بررسی کنید مخالفان خودتان را نقد کنید اینها همه ذیل آزادی بیان قرار میگیرد و در واقع تعریفی است که محل اجماع و توافق است در جهان امروز و البته در گذشته هم بوده منتها در گذشته قید و بندهای بسیاری برای این وجود داشته که در دنیای امروز نیست به دلیل تغییر عظیمی که در جهانبینیها حاصل شده است.
عبّاسی: آزادی به طور کلی داشتن توانایی عمل یا تغییر، بدون قید و شرط است. داشتن انتخابهای مختلف در انجام یک کار به این معناست که اگر شخص نخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز یا هیچ کس نتواند وی را مجبور به انجامش کند و اگر بخواهد آن را انجام دهد، هیچ چیز یاکسی نباید او را از انجامش بازدارد آزادی در مورد انسان حالتی است که در آن اراده شخصی برای رسیدن به مقصود خویش به مانعی برنخورد.
اگر انسان بتواند همه تصمیمات را که میگیرد عملی کند و کسی نتواند اندیشه و گفتار و رفتار او را محدود کند، این آزادی مطلق نامیده میشود اما چون انسانها به طور اجتماعی زندگی میکنند و با برخورداری از آزادی مطلق منافع همدیگر را تهدید مینماید، بنابراین انسانها با وضع قوانینی، برای آزادی قید و بندهایی قرار دادهاند و حداقل آن این است که آزادی آنها نباید منجر به پایمال شدن حقوق و آزادی دیگران شود، یا آزادی آنها را خدشهدار نماید.
اما مراد از آزادی عقیده، آزادی عقیده به این معناست که نباید تصرف مالکانه و زور مدارانه برای عقاید دیگران داشت و هر کس باید در جامعه هر عقیدهای را برگزیند و به خاطر این انتخاب نباید مورد تعقیب و اهانت قرار گیرد. آیهی «لا اکراه فی الدین»، اشاره به آزادی عقیده دارد.
عقیده و ایمان اکراه بردار نیستند و به قول دکتر سروش دین از جنس دوست داشتن و عشق ورزیدن است و هیچ کس را نمی توان به زور وادار به پذیرش عقیدهای خاص نمود.
آزادی بیان هم بعد از آزادی عقیده موضوعیت پیدا میکند و در واقع به قول آقای ایازی در کتاب «آزادی در قرآن»، شاهبیت آزادی و نمود عینی آن در جامعه جایی است که امکان بیان عقاید و اندیشهها وجود داشته باشد که هم اکنون در شکل آزادی قلم، کتاب، مطبوعات و رسانهها مطرح است.
آزادی بیان به لحظهی بیان عقیده منحصر و محدود نمی گردد، بلکه منظور واقعی از آزادی بیان آزادی بعد از بیان است در برخی از سیستمهای دولتی در جهان فرد آزاد است عقیده و نظر خود را بیان کند ولی بعد از بیان این نظرات و عقاید امنیت جانی و روانی او سلب میگردد این نوع از آزادی بیان در واقع استبدادی لعابدار است.
٤- یکی از مجادلهآمیزترین و بحثبرانگیزترین مسائل در جوامع لیبرال امروزی مشخّص کردن دقیق حدّ و مرزهای آزادی بیان است. اکثر اختلاف نظرها در مورد محدودیتهای آزادی بیان حول و حوش موضوعات دو موضوع است: ۱) محدودهی بیان چیست؟ ۲) بیان ممکن است منجر به چه زیانهایی شود؟
عبّاسی: برای اینکه محدوده آزادی بیان را مشخص کنیم نیاز است که ابتدا اشارهای به اقسام آزادی بیان داشته باشیم:
١) آزادی بیان در چارچوب اندیشه دینی: در این نوع از آزادی بیان، فرد محقق به تفسیر و برداشت خود از متون دینی میپردازد.
٢) آزادی بیان در امور غیر دینی( نه ضد دینی)، اموری چون مسائل اجتماعی، سیاسی، علمی و...
۳) آزادی بیان در چارچوب اندیشه ضد دینی، از جمله نقد روش و عملکرد مسلمین یا نقد خود اندیشه دینی یا عقاید مسلم اسلام یا نوعی تفسیر از متون دینی که به معنای انکار مسلمات دین باشد و یا دروغ و افترا بستن به دین و دینداران، یا انکار چیزهایی که جزو اصول نیستند، ولی در افکار عمومی تردید ناپذیرند و جزو اصول شمرده میشوند.
به نظر این حقیر، آزادی بیان یک اصل است که استثنائاتی هم دارد، از جمله رواج فساد و فحشا، توهین به مقدّسات، افشای مسائل امنیتی و اطلاعاتی، اخلال در امنیت جامعه و دروغ و افترا بستن به دین و دینداران و به طور عموم به هر عقیده و صاحبان این عقاید.
نفی آزادی بیان در حقیقت نفی آزادی عقیده هم است. وقتی میتوان گفت که افراد از آزادی عقیده برخوردارند که بتوانند عقاید خود را آشکارا ابراز نمایند و در غیر اینصورت بزرگترین آفت استبداد یعنی تظاهر، ریا و نفاق رواج پیدا خواهد کرد.
اما اگر قرار باشد انسانها در آزادی مطلق و بدون برخورد با هر مانعی بتوانند به دیگران دروغ و افترا ببندند و یا عقاید آنان را به سخره بگیرند و به مقدّسات آنان بی احترامی کنند، آن وقت امنیت فکر و اندیشه، رخت برخواهد بست و احترام متقابل و دگرپذیری رنگ خواهد باخت و جامعه حال خوشی به خود نخواهد دید، همانگونه که اخیراً در فرانسه شاهد حوادثی ناگوار در این زمینه بودیم و این از مضرات آزادی بیان در این موارد استثنایی است.
بالاخره باید در هر جامعهای قانونی وجود داشته باشد که بر اساس آن، آزادیهای انسان به طور معقول محدود گردد و افراد آزاد نباشند که به مقدّسات همدیگر بیاحترامی کنند و آزادی دیگران را پایمال نمایند و به دیگران زیان و آسیب برسانند. جالب این است که حتی لیبرالها هم که آزادی را رهایی از هرگونه قید و بندی میدانند، معتقدند که محدودهی آزادی، عدم تزاحم با آزادی دیگران است. از این استثناها که بگذریم آزادی بیان امری پسندیده بوده و موجبات رشد جامعه را فراهم میآورد.
فلّاحی: به این سؤال پاسخ نداد.
٥. چه نسبتی میان لیبرالیسم با مسئلهی تقدّسگرایی وجود دارد؟ ظاهراً لیبرالیسم یعنی هیچکس و هیچ چیز، هیچگاه مقدّس نبوده و نیست و نوعی رها شدن از شرّ مقدّسات است. تلقّی شما از آن چیست؟
فلّاحی: بحث بین نسبت لیبرالیسم و آزادی بیان بسیار مبسوط است، حقیقت این است که ما وقتی میگوییم لیبرالیسم، یک درک واحد از لیبرالیسم وجود ندارد. یعنی لیبرالیسم هم مثل اسلام، مسیحیت، یهودیت یا هر ایدئولوژی دیگری، یک خوانش مشخص و دقیقی ندارد که شما همه چیز را با آن بسنجید. حقیقت این است که ما با لیبرالیسمها، در طول تاریخ مواجه هستیم. شما میبینید مثلاً کانت در مقالهی «روشنگری چیست؟» آدمی را دعوت میکند از تمام نهادهایی که میخواهند بر او چیزی را دیکته کنند رها شود. در واقع لیبرالیسم کانتی، دعوت است به رهایی وجدان انسان از هر نهادی که چیزی را بر او دیکته میکند و انسان به خودآئینی برسد. و البته این با هوسخواهی هم متفاوت است. یک توضیح ظریفی هم، لازم است اینجا بدهیم؛ چون کانت میگوید وقتی عقل را به آزادی دعوت میکند، آزادی از کلیسا، آزادی از خانواده و... عقلی منظورش است که از هوی و هوس هم آزاد است، یعنی از هوی و هوسهای مادی، از خواهشهای نفسانی هم آزاد است. او یک عقل اخلاقی را در واقع میخواهد؛ عقلی که از تمام منفعتها، لذّتها، هوی و هوسها تمام آتوریتههای دینی و غیر دینی، سنّتی و اینها به طور کل آزاد است و فقط آن چارچوب اخلاقی که خود کانت ترسیم کرده در کتاب «نقد خرد عملی» را میپذیرد. بنابراین این هم لازم است ما بگوییم که منظور کانت این نیست که انسان هرچه هوس کرد دنبال آن راه بیفتد، این یک تعبیر اشتباه است که از بحث کانت شده است. بنابراین لیبرالیسم در طول تاریخ چهرههای متفاوتی به خودش گرفته مثلاً شما «جان رالز» را دارید که خوب رالز هم، مدّعی نوعی از لیبرالیسم است نه به مثابهی نظام اخلاقی، برعکس آن چیزی که کانت میگفت، رالز، لیبرالیسم را نوعی سازوکار سیاسی، برای حاصل شدن یک اجماع در یک جامعه در واقع مراد میکرد یعنی لیبرالیسم را سازوکاری، بدون دخالت در حوزهی باید و نبایدهای شخصی افراد و اخلاقیات اشخاص، صرفاً برای مدیریت مکانیسم یک جامعه میدانست؛ یعنی چطور یک جامعه به بهترین شکل و به عادلانهترین شکل اداره شود، این چیزی بود که رالز به عنوان یکی از بزرگان لیبرالیسم، حداقل در سنّت فلسفی قرن بیستم از آن یاد میکرد. بنابراین، لیبرالیسم درست است که چیزی را مقدّس نمیداند، هیچ چیز را فرا نقد نمیداند، اگر مقدّس را به این معنا بگذاریم، اینجا هیچ چیز را در جایگاهی نمینشاند که نشود آن را نقد کرد. این خصیصهی لیبرالیسم است و خصیصه فلسفهی محض هم البته است که شما، همه چیز را میتوانید نقد کنید، امّا در میدان عمل، و وقتی که وارد سازوکار سیاسی میشویم این دیگر در واقع کنار میرود. یعنی شما لیبرالهایی مثل «جان استوارت میل» دربارهی آزادی قلم زدهاند، معتقدند که آزادی اگر چه بسیار حقّ مهمّی است، امّا در بعضی جاها در واقع مقید میشود و آن جایی است که، آزادی حریم عمومی افراد دیگر را بشکند و آزادی افراد دیگری را تحت الشعاع قرار بدهد که آنجا اصل آسیب را اصطلاحاً میگویند، مشهور است به اصل آسیب(Harm principle) که «جان استوارت میل» وضع میکند، اینها بزرگان لیبرالیسم هستند و مثلاً کسی مثل«کارل پوپر» حتّی مدافع سانسور بود، یعنی معتقد بود که خشونت را باید سانسور کرد و اینطور نیست که همه چیز آزاد باشد. در خود آمریکا، در مورد پورنوگرافی بحث است عدهای از لیبرالها، معتقدند که پورنوگرافی را باید سانسور کنیم، براساس همان لیبرالیسم کانتی هم، هم چنین میگویند، عدهای دیگر هم مخالف هستند. یعنی حدود و ثغور آزادی، از منظر لیبرالیسم، محل بحث است و البته این به این معنا نیست که بر سر همه چیز، میشود مناقشه کرد بسیاری از چیزها خوب از ثوابت و اصول لیبرالیسم است آزادی عقیدتی، آزادی مثلاً کفرگویی، آزادی در اینکه شما دینی را نقد یا ایدئولوژی را نقد کنید اینها محلّ اتّفاق تمام لیبرالها است. امّا در یکسری حوزههای دیگر که بیشتر ورود میکند به حوزهای که ممکن است با مصالح سیاسی یک کشور، یا یک جامعه تضاد داشته باشد، آنجا در واقع لیبرالها، حرفهای مختلفی میزنند یا ممکن است که، یکی از ویژگیهای بزرگ یک جامعه تحت الشعاع منفی قرار بگیرد یا مثلاً بحثی که آنها در مورد پورنوگرافی دارند به خاطر همین است، میگویند که پورنوگرافی تحقیر کرامت زن است و این خلاف ارزشهای آزادی است. بنابراین در یکسری نقاط مرزی لیبرالها اصطلاحاً بحثهای گوناگونی دارند. امّا خوب یک هسته مرکزی دارند که اینها را پذیرفتهاند و در آنجا کسی اختلاف ندارد، مثلاً آزادی عقیدتی، آزادی باورهای دینی، آزادی داشتن مرام، منسک اخلاقی یا دینی خود شخص و اینکه آن را بیان کند و ادیان دیگر را نقد کند و چیزهایی دیگر شبیه به این.
عبّاسی: لیبرالیسم به عنوان یکی از مکاتب پر نفوذ فلسفی غرب در سه زمینه فلسفی، سیاسی و اقتصادی، اصول و مبانی خود را ارائه داده است. در لیبرالیسم اعتقاد به دین هم قید آزادی محسوب میگردد که باید خود را از آن آزاد ساخت. دین در حدی که جنبه شخصی برای انسان پیدا میکند ضروری است. آنان تنها به حقوق طبیعی توجه دارند، نه حقوق الهی و خود را ملزم به وحی نمی دانند. لیبرالها نه تنها با وحی، که با هر امر قدسی دیگر به مخالفت میپردازند بله ظاهر امر این را میرساند که لیبرالیسم رهایی از مقدّسات است، اما در عمل، آزادی برای آنها به یک امر مقدّس تبدیل شده است؛ آنان گرچه محدودیتی برای آزادی قائل شدهاند و محدوده آزادی را عدم تزاحم با آزادی دیگران دانستهاند و فرد را تا آنجا آزاد میدانند که به منافع دیگران آسیب نرساند، اما جالب این است که خودشان اعتراف میکنند که نمیتوان به راحتی خط فاصله میان منافع مادی و اجتماعی را از هم جدا کرد. مثلاً استوارت میل در بررسی مسئله آزادی دیدگاه کسانی را مطرح میسازد که معتقدند همه اعمال آدمی به نوعی بر دیگران تأثیر میگذارد مثلاً به هدر دادن اموال خویش گرچه امری شخصی است، اما باعث زیان رساندن به همه کسانی میشود که به نحوی از اموال او بهرهمند میشوند.
ادامە دارد..
* با تشکر فراوان از سرکار خانم «شعری میرانی» که در پیادهسازی بخشی از مصاحبه ما را یاری دادند.
مطالب مرتبط:
بر لبهی تیغ: از آزادی بیان تا آزادی نفرتپراکنی
«آزادی» در سیرت عملی پیامبر اسلام-صلّی الله علیه وسلّم- در گفتگو با استاد سعدالدین صدیقی