مسجدالاقصی و قرآن - دو
مزدک بامدادانبدینگونه ما با (دستکم) سه گزارش گوناگون درباره معراج روبروییم. ابناسحاق محمد را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی و از آنجا به آسمان میبرد، ابنسعد محمد را در شب هفدهم ربيع الاول يك سال پيش از هجرت از دره (شعب) ابیطالب به بیت المقدس و در شب هفدهم رمضان هيجده ماه پیش از هجرت از خانهاش به آسمان میبرد و طبری او را از کنار کعبه یکراست به آسمان میفرستد[۱]. این گزارشهای باهمستیز از چشم تاریخنگاران سدههای دیرتر پنهان نمانده بودند، چنانکه مقدسی مینویسد:
«در يادكرد مسرى و معراج:
بدان كه هيچ چيز به اندازه اين قصه مورد اختلاف نيست. اما معراج، بعضى از مردم منكر آن هستند و بعضى از مردم معتقدند كه معراج همان مسرى است. سپس در چگونگى مسرى اختلاف كردهاند»[۲]
داستان ولی به همینجا پایان نمیپذیرد. ابنسعد در دنباله گزارش خود مینویسد:
«پيامبر (ص) به جبرئيل گفت: قوم من سخن مرا تصديق نمىكنند، او گفت: ابوبكر كه صديق است تو را تصديق خواهد كرد و من پيش جمع زيادى آمدم كه نماز خود را گزارده و سلام داده بودند، و ميان حجر [اسماعيل] ايستادم و بيت المقدس در نظرم ظاهر شد و شروع به خبر دادن از نشانههاى آن به مردم كردم يكى از ايشان پرسيد مسجد چند در دارد؟ و من درهاى مسجد را نشمرده بودم و همچنان به مسجد الاقصى مىنگريستم و درها را مىشمردم و به آنها خبر مىدادم»[۳]
“هفدهم ربيع الاول يك سال پيش از هجرت” برابر است با ۳۰ اکتبر ۶۲۱ میلادی. در این سال ایرانیان هنوز در اورشلیم هستند و سربازان شهروِراز (پادشاه ساسانی) هفت سال پیش از آن در سال ۶۱۴ کلیسای دوشیزه ورجاوند بر روی کوه مقدس را با خاک یکسان کردهاند. پس به هنگام معراج هیچ پرستشگاهی – چه اسلامی و چه مسیحی و چه یهودی - بر فراز کوه مقدس درکار نبوده است، که محمد بخواهد در کنار آن فرود آید. شاید گفته شود نویسندگان قرآن از پیروزی ایرانیان بر رومیان و ویرانی آن “کلیسا/کنیسه/پرستشگاه دوردست” آگاه نمیبودهاند. این سخن نیز نادرست است، زیرا سوره روم نه تنها سخن از شکست رومیان میراند، که به باورمندان نوید پیروزی زودرس آنان را هم میدهد. گذشته از آن محمد هنگامی از شمار درهای مسجدالاقصی سخن میگوید، که ایرانیان و همپیمانان یهودیشان بر فراز کوه مقدس چیزی جز انبوهی از ویرانهها برجای نگذاشته بودند (برای نمونه کلیسای دوشیزه ورجاوند یا به گفته تاریخنگاران مسلمان گنبد ایلیاء) و دانسته نیست که او به کدام مسجد مینگریسته و دربهای آن را میشمرده است. تنها برداشت باورپذیر از این آشفتهگوئیها و این ستیز میان قرآن و سیره این است که بپذیریم ابنسعد (و همه دیگرانی که داستان معراج را نوشتهاند) دست به بازتابش دانستههای روزگار خود به زمانهای گذشته زدهاند. اگر در سال ۶۲۱ در بیت المقدس ساختمانی درکار نبود تا کسی شمار دربهای آن را بداند، بروزگار ابنسعد (۷۸۴ تا ۸۴۵) مسجد الاقصی بیش از ۱۰۰ سال بود که ساخته شده بود و شمار دربهای آن را همگان میدانستند و ابنسعد نیز بمانند دیگر همکارانش افسانههای خود را بر پایه سازههای روزگار خود پرداخته است.
اکنون بار دیگر به داستان معراج بازمیگردیم. پرسشی که در میان میآید این است که جایگاه مسجد الاقصی در این میانه چیست و چرا ابناسحاق و ابنسعد محمد را به بیت المقدس میفرستند؟
«بيت المقدس: وهب گويد يعقوب پيغمبر در پى كارى از جايى مىگذشت. در محل مسجد، خواب او را در ربود. در خواب چنان ديد كه نردبانى به آسمان نهادهاند و فرشتگان از آن بالا مىروند و فرود مىآيند. پس خداوند بدو وحى فرستاد كه من اين سرزمين مقدس را ميراث تو و از پس تو، ميراث فرزندان تو كردم، پس براى من مسجدى در آنجا بساز»[۴]
تورات همین داستان را بگونهای دیگر آورده است:
«پس یعقوب بئرشبع را به قصد حران ترک نمود. همان روز پس از غروب آفتاب به مکانی رسید و خواست شب را در آنجا بسر برد. او سنگی برداشت و زیر سر خود نهاد و همانجا خوابید. در خواب نردبانی را دید که پایه آن بر زمین و سرش به آسمان میرسد و فرشتگان خدا از آن بالا و پائین میروند و خدا بالای نردبان ایستاده است. سپس خداوند گفت من خداوند، خدای ابراهیم و خدای پدرت اسحاق هستم [...] پس یعقوب صبح زود برخاست و سنگی را که زیر سر نهاده بود چون ستونی برپاداشت و بر آن روغن زیتون ریخت. او آن مکان را بیتئیل نامید»[۵]
بتئیل توراتی ولی نه در اورشلیم (یا کوه پرستشگاه) که در میانه راه اورشلیم به سیلو (Silo) است و پس از دوپاره شدن پادشاهی سلیمان به “اسرائیل” (پادشاهی شمالی اسرائیل)[۶] و “یهودیه” (پادشاهی یهودا)[۷] یکی از کلانشهرهای اسرائیل بود و ارزش آن با اورشلیم (پایتخت یهودیه) برابری میکرد. بدینگونه تاریخنگاران مسلمان دو شهر گوناگون را درهم آمیختهاند، تا بتوانند پیوندی میان محمد و یعقوب و نردبان آسمانی او بسازند. در همین باره ابنهشام مینویسد:
«فرمود: چون كار خود را در بيت المقدس انجام دادم، وسيلهای كه بدان به آسمان بالا روند براى من آوردند و من چيزى زيباتر از آن نديده بودم، و آن همان چيزى است كه شخص محتضر هنگام مرگ آنرا مىبيند»[۸]
از آن گذشته گفته میشود محمد را از مسجد الاقصی به آسمان بردهاند. در کوه پرستشگاه و در کنار قبة الصخره گنبدچه کوچکی هست که نام آن “قبة المعراج” است. بر روی دیواره آن نوشتهاند محمد از این جا به آسمان فرارفته است. این گنبدچه ولی نه در درون یا کنار
مسجدالاقصی، که کمابیش یکسد متر دورتر از آن است. اگرچه تاریخ ساخت این گنبدچه بدرستی دانسته نیست، ولی همین اندازه میتوان گفت که ابن فقیه در سال ۹۰۳ آن را به چشم خود دیده است. میتوان پنداشت که این گنبدچه همزمان با قبة الصخره و مسجد الاقصی در سالهای ۶۸۷ تا ۶۹۱ و به فرمان عبدالملک مروان و در راستای ستایش معراج ساخته شده باشد. به هر روی یک نکته را میتوان بی چونوچرا پذیرفت و آنهم اینکه در نگاه تاریخنگاران آغازین، معراج نه از درون یا کنار مسجد الاقصی، که از کنار قبة الصخره انجام گرفته بوده است، چیزی که در ستیز با آیه نخست سوره اسراء است.
نکته دیگری نیز در اینجا شایان ارج بسیار است. من در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ به دیدار کوه پرستشگاه رفتم تا آنچه را که تا کنون تنها خوانده، یا در اینترنت دیده بودم به چشم خود ببینم. پس از دیدار از قبة المعراج بر فراز کوه زیتون رفتم با شگفتی بسیار گنبدچه دیگری در همان ریخت را در همانجا دیدم:
پیکره نخست (راست) نمازخانه[۹] معراج مسیح بر فراز کوه زیتون را نشان میدهد که در درون آن جای پای عیسا را نیز میتوان دید. پیکره دوم (چپ) همان گنبدچه معراج محمد یا قبة المعراج است که پیشتر از آن سخن رفت. هردو گنبدچه هشتگوشه هستند و از الگویی کمابیش یکسان پیروی میکنند.
راستی را چنین است که ما بدرستی نمیدانیم این سازهها در چه سالی و به فرمان کدام پادشاه ساخته شدند و آماج سازندگان آنها چه بوده است. ما حتا نمیدانیم کدامیک را از روی دیگری ساختهاند. همانندی این دو سازه ولی، که یکی برای معراج مسیح و دیگری برای معراج محمد ساخته شدهاند، بسیار شگفتانگیز است.
باری به تاریخنگاری اسلامی بازگردیم. چنانکه رفت، مقدسی نوشته است: «عمر در آنجا مسجدى ساخت و روزگارى در آنجا ماند، سپس به مدينه بازگرديد». در اورشلیم امروزه مسجدی هست بنام مسجد عمر، که زمان ساخت آن بدرستی شناخته نیست. یکی از گمانهزنیها ساخت آن را به روزگار ایّوبیان میرساند. ولی آنچه که در همین مسجد نیز بسیار شایان ارج و نگاهی ویژه است، سردر آن است که دانسته نیست در چه زمانی ساخته شده است. پیکره نخست (راست) سردر مسجد عمر است. پیکره دوم (چپ) برگرفته از سنگتراشیدههای تخت جمشید، و اینکه این نماد (گل آفتابگردان) چگونه سر از یک سازه ایّوبی درآورده است، پرسشی است که پاسخ آن را تا کنون نیافتهام و نمیدانم آیا این همانندی دانسته و آگاهانه بوده است، یا تنها تصادفی در ساختوساز.
تا بدینجا دانستیم که بر پایه تاریخنگاری سنتی اسلامی مسلمانان تا هفده ماه پس از هجرت هنوز بسوی بیت المقدس نماز میگزاردند، اگرچه چنین چیزی در قرآن نیامده و ما تنها میدانیم که الله قبله را (از جایی که نام آن در قرآن نیامده) بسوی مسجد الحرام گردانیده است[۱۰]. این داستان را طبری چنین آورده است:
«ابنزيد گويد: پيمبر مدت شانزده ماه سوى بيت المقدس نماز مىبرد و شنيد كه يهودان مىگفتند: پيمبر و ياران وى نمىدانستند قبلهشان كجاست تا ما هدايتشان كرديم. و پيمبر اين را خوش نداشت و سر به آسمان برداشت پس الله عز و جل گفت قد نرى تقلب وجهك في السماء »[۱۱]
گفته میشود مسلمانان از آن رو بسوی بیت المقدس (و نه مسجد الحرام) نماز میبردند، که در خانه کعبه بتها بودند و روا نمیبود که بسوی آنها بخاک افتند. اگر چنین باشد، گرداندن قبله بسوی مسجد الحرام در سال دوم گرهی از این دشواری نگشوده است، چرا که تا گشودن مکه در سال هشتم هجرت بُتها هنوز بر جای خود بودند و مسلمانان شش سال و اندی بسوی لات و منات و عزّی نماز میگزاردند. از آنجا که سیره محمد و تاریخ اسلام تازه پس از نزدیک به دویست سال به رشته نگارش درآمدهاند، میتوان انگاشت که پیروان قرآن در سالهای آغازین جنبش خود همانندیهای بسیاری با مسیحیان و یهودیان داشتهاند و بمانند آنان رو به زادگاه عیسا و معبد هیکل نیایش میکردهاند، بسیار پیشتر از آنکه مکه و کعبه پدید آیند.
باری حتا اگر عُمَری که بودونبود تاریخیاش دانسته نیست مسجد الاقصی را در سال ۱۶ هجری ساخته باشد، باز هم دانسته نیست که چگونه نام این مسجد سر از قرآنی درمیآورد، که نگاشتنش شش سال پیش از آن پایان پذیرفته است؟ اگر این “مسجد” تنها نام یک پرستشگاه است و در چم یک پرستشگاه اسلامی نیست، چرا الله که “اَعْلَمُ بِحَقَایِقُ الْاُمُورُ” است آن را به نام درستش (ایلیا، بیت المقدس، هیکل، کلیسای دوشیزه ورجاوند، ...) نمیخواند و تنها سخن از “پرستشگاه دوردست”[۱۲] میراند؟ و چرا بمانند بسیاری از سازههای دیگر مسجد نوساخته به نام پیشینش نامیده نمیشود؟ در باره استانبول میدانیم که کلیسای “هاگیا سوفیا” پس از دگرگون شدن کاربری آن “مسجد ایاصوفیا” نامیده شد. اگر این مسجد نوین بر روی ویرانههای کلیسای مریم ساخته شد، چرا آن را مسجد مریم (تنها زنی که نامش در قرآن آمده است) ننامیدند؟ این نام “اقصی” براستی از کجا آمده است؟
بدینگونه حتا اگر ما تاریخنگاری اسلامی را موبمو بپذیریم و آن را یک “تاریخ” در اندریافت دانشنامهای آن بدانیم، و این را هم بپذیریم که عمر پس از گشودن ایلیاء (اورشلیم) در همان روز نخست مسجدی ساخت و نام آن را “الاقصی” گذاشت و سپس به مدینه بازگشت، باز هم در سال ۶۲۱ که گفته میشود معراج و اسراء در آن رخ دادهاند، هیچ پرستشگاهی در جایی که امروزه مسجد اقصی در آن است، در کار نبوده است تا الله محمد را بدانجا ببرد و بدینگونه آیه نخست سوره اسراء باید بسیار دیرتر از سال ۶۳۲ (مرگ محمد) به قرآن افزوده شده باشد. مگر اینکه “مسجد الاقصی” آمده در این آیه نگاه به پرستشگاهی دیگر در جایی دیگر داشته باشد که اگر این سخن را بپذیریم، آنگاه بر گردن باورمندان به تاریخنگاری سنتی است که بگویند این مسجد در کجا بوده (یا هنوز هم هست) و چرا از جایگاهی چنین بالا برخوردار بوده است؟ و چرا تاریخنگاران مسلمان آن را بنادرست با مسجد الاقصای امروزین یکی میگیرند؟
ادامه دارد ...
مسجدالاقصی و قرآن - یک
————————————
[۱] در باره ریشههای پیشااسلامی داستان معراج همچنین بنگرید به:
ارتداد در مسیحیت آغازین و نقش آن در پیدایش و گسترش اسلام، آ. لنگرودی، نشر فروغ ۲۰۱۹، برگ ۱۳۳
[۲] البدءوالتاريخ، المجلد ۴، ص ۱۵۹
[۳] الطبقاتالكبرى، ابن سعد، المجلد ۱، ص ۱۶۶
[۴] البدء والتاریخ، المجلد ۴، ص ۸۷
[۵] سفر برشیت (آفرینش)، بخش ۲۸، خواب یعقوب در بیتئیل
[۶] Kingdom of Israel
[۷] Kingdom of Judah
[۸] السيرةالنبوية،المجلد ۱، ص ۴۰۳
[۹] Chapel
[۱۰] قد نَري تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ فَلَنُوَلّيَنَّكَ قِبْلَهً تَرْضيها، فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلّوُا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ / ما گردانيدن رويت در آسمان را نيك مى بينيم پس تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن بگردانيد. بقره، ۱۴۴
[۱۱] تاريخالطبري، المجلد ۲، ص ۴۱۸
[۱۲] درباره واژه اقصی بگمانم باید بیشتر پژوهیده شود، چرا که این واژه میتواند درونمایه دیگری داشته باشد، که با آن معنی “دوردست” هیچ پیوندی ندارد.