مسجدالاقصی و قرآن (۱)
مزدک بامداداندر کتاب “مغاک تیره تاریخ – اسلام چگونه پدید آمد؟” نمونههایی چند از فراموشکاری نگارندگان سیره محمد و تاریخ آغازین اسلام را آوردهام. این نمونهها نشان میدهند، آنچه در این نوشتهها آمده نه یک تاریخنگاری بدانگونه که ما میشناسیم، که تلاشی برای رازگشائی از قرآن بودهاند. ولی از آنجا که گفتهاند «دروغگو کمحافظه است» سیرهنگاران دچار آشفتهگوئیهای شگفتانگیزی شدهاند که ساختگی بودن بسیاری از گزارشوارههای آغاز اسلام را به نیکی نشان میدهند. در این تکنگاری میخواهم به نمونه مسجد الاقصی[۱] در سوره اسراء بپردازم و ناهمخوانی آن را با گاهشماری سنتی اسلامی نشان دهم.
سوره اسراء با آیهای آغاز میشود که نه تنها با نگاه به خود قرآن بسیار گیج کننده است، که تاریخنگاران اسلامی را نیز به دردسر فراوان افکنده است:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
منزه است آن كه بنده اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الاقصى كه پيرامون آن را بركت دادهايم سير داد تا از نشانههاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بيناست»
در آیههای پس از آن قرآن سخن را با موسا، فرزندان اسرائیل، نوح، ناباوران به روز واپسین، زنا، خوردن مال یتیمان، آسمانهای هفتگانه، شتر قوم ثمود، سجده فرشتگان بر آدم، پرسش از روح، فرعون، شیوه فروفرستادن قرآن[۲] و بیفرزند بودن الله پی میگیرد و همچنین انبوهی از دیگر سخنان بیپیوند با یکدیگر را در ۱۱۱ آیه گردهم میآورد. آنچه که در ۱۱۰ آیه دیگر میآید، هیچ پیوندی با این آیه نخستین ندارد.
سیرهنگاران رخدادی بنام “معراج” را در زندگینامه محمد آورده و همین یک آیه را گواه خود گرفتهاند. برای نمونه در سیره ابنهشام چنین میخوانیم:
«گويد در آن شب براى رسول خدا صلىالله عليه و آله بُراق را آوردند - و براق همان مركبى بود كه پيمبران پيش از پيغمبر اسلام نيز بر او سوار شده بودند، و او چنان بود كه سم خود را هنگام حركت مقابل چشمش ميآورد - بالجمله حضرت بر آن مركب سوار شد و حركت كرده تا بيت المقدس بيامد، در آنجا حضرت ابراهيم و موسى و عيسى و جمعى ديگر از انبياء حضور داشتند رسول خدا صلى الله عليه و آله پيشاپيش آنها ايستاده و آنان پشت سرش نماز خواندند.»[۳]
گفتنی است که ابنهشام جز در آغاز بخشی که خود آن را “ذكر الإسراء و المعراج” نامیده است، سخنی از مسجد الاقصی نمیراند:
ابنهشام گفت: زیاد ابنعبدالله البکائی از محمد ابناسحاق مطلبی برایم بازگفت که: سپس رسولالله صلىالله عليه و سلم از مسجد الحرام به مسجد الاقصی گذار کرد، و آن بیت المقدس از ایلیاء است»[۴]
ولی خود او نیز این مسجدالاقصی را همان بیت المقدس در ایلیاء میداند. در باره “ایلیاء” ابنکثیر (۶۷۹ تا ۷۵۲ خ/۱۳۳۰ تا ۱۳۷۳ م) چنین میگوید:
نزد اهل کتاب یعقوب کسی است که مسجد الاقصی را بنیان گذاشته و آن مسجد ایلیای بیتالمقدس است»[۵]
مطهر بنطاهر مِقدِسی (درگذشته ۳۴۵/۹۶۶) در بخشی از کتاب خود “البدء و التاریخ” با فرنام “ذكر المساجد و البقاع الفاضلة و الثغور” زیر “بیت المقدس” در اینباره چنین مینویسد:
يعقوب پيرامون آنجا را مشخص كرد و نشان نهاد. پس از آن قبه «ايليا» است كه همان خضر است. سپس داود آنجا را بنا نهاد و سليمان آن را به پايان برد و بخت النصر آن را ويران كرد تا اينكه خداوند به يكى از پادشاهان پارس به نام كوشك[۶] وحى فرستاد تا آن را آبادان كند. سپس ططوس رومى نفرين شده آن را ويران كرد و همچنان ويرانه بود تا ظهور اسلام كه عمر رضیالله عنه آن را آبادان كرد»[۷]
همانگونه که میبینیم، مقدسی هنگام سخن گفتن از بیت المقدس سخنی از مسجد الاقصی نمیآورد و همچنین گزارش میکند که این خانه مقدس (هرچه که بوده باشد) از روزگار ططوس رومی (باید Titus Flavius Vespasianus باشد) تا بروزگار عمر ویرانه بوده است. همو زیر “فتح بيت المقدس” چنین مینویسد:
ابو عبيده پس از يرموك جابيه از اعمال دمشق را فتح كرد، همچنين قنسرين را و مردم مسجد ايليا را در حصار گرفت. ايشان از گشودن آنجا براى او سر باز زدند و از او خواستند كه به صاحبش عمر نامه بنويسد تا بيايد و او خود صلاح ايشان را تصدى كند. ابو عبيده در اين باره به عمر نامه نوشت و عمر به شام آمد و عثمان بنعفان را در مدينه جانشين خويش كرد و با مردم ايليا صلح كرد بدين شرط كه كنيسههاى ايشان را ويران نكند و رهبانان آنجا را بيرون نراند. عمر در آنجا مسجدى ساخت و روزگارى در آنجا ماند، سپس به مدينه بازگرديد»[۸]
و این داستان را در نوشتههای تاریخنگاران دیگر نیز پی میتوان گرفت.
اکنون هنگام آن است که اندکی از تاریخنگاری اسلامی دوری گزینیم و ببینیم گزارندگان دیگر در اینباره چه نوشتهاند. نخستین پرسش این است که واژه بیت المقدس برگرفته از چیست و از کجا آمده است. چنانکه دیدیم، دیرینگی این واژه از دیدگاه تاریخنگاران اسلامی به روزگار یعقوب و داوود و سلیمان بازمیگردد. در زبان عبری از دیرباز به پرستشگاه کهنی که بر فراز کوه پرستشگاه برافراشته بوده است “بِت هَمِقدَش” (בֵּית־הַמִּקְדָּשׁ Bet HaMikdasch -) میگفتهاند. میدانیم که “بِت” در زبان عبری همان “بیت” عربی است و اکنون اگر “هَـ / Ha” آمده در آغاز واژه همقداش را که اضافه نسبت است (مانند اَلْـ در عربی) برداریم، واژه “مِقْدَش” برجای میماند که “شین” آن همان “سین” عربی است و بدینگونه مقدش همان مقدس میشود و درستتر آن است که واژه “بَیْتُ الْمُقَدَّس” را “بَیْتُ الْمِقْدَس” بخوانیم. پس بیت المقدس نه یک واژه برساخته در درون فرهنگ اسلامی، که برگردان عربی یک واژه عبری است، همانگونه که “سَلَامٌ عَلَیْکُم” برگردان موبموی “شالوم علیخم / שלום עליכם” است.
یکی از کسانی که رخدادهای سده ششم میلادی در اورشلیم را گزارش کرده است، تاریخنگاری بنام پروکوپیوس (Procopios of cesarea) است. پروکوپیوس از ۵۰۰ تا ۵۶۲ میلادی زیسته و کمابیش همروزگار امپراتور بیزانس یوستینیان یکم (۴۸۲ تا ۵۶۵Justinian I /) بوده است. او کتابی در شش پوشینه بنام “سازهها” (De Aedificiis) دارد که در پوشینه پنجم آن به سازههای یوستینیان در اورشلیم پرداخته است. بر پایه این گزارشها یوستینیان از سال ۵۳۰ چندین کلیسا و بازیلیکا[۹] در اورشلیم ساخته که یکی از آنها در بخش جنوبی کوه پرستشگاه (مسجد الاقصای کنونی) و پیشکشی به دوشیزه ورجاوند بوده است. این کلیسا در سال ۶۱۴ میلادی بدست ارتش ساسانی ویران شد[۱۰] و دیگر هرگز بازسازی نشد. در سال ۱۹۲۷ زمینلرزهای رخ داد که به ساختمان مسجد الاقصی آسیب رسانید. در بازسازی این آسیبها تکه موزائیکی یافت شد که بازمانده از روزگار بیزانس بود[۱۱] و نشان داد که مسجد الاقصی بر روی ویرانههای همین کلیسا ساخته شده بوده است.
در سال ۶۲۲ میلادی سپاهیان هراکلیوس توانستند شکست سنگینی را بر ارتش ایران بپذیرانند. اورشلیم ولی هنوز در دست ارتش ساسانی و همپیمانان عرب-مسیحیش مانده بود و تازه در سال ۶۳۰ و پس از شکست سهمگین ارتش ایران در نینوا بسال ۶۲۷ بود که هراکلیوس دوباره با چلیپای بازپسگرفته شده مسیح پیروزمندانه به اورشلیم بازگشت. بدینگونه میبینیم که بر پایه تاریخنگاری بیزانسی نیز پرستشگاه بیت المقدس یا کوه پرستشگاه (هرچه که بوده باشد) در سال ۶۱۴ ویران شده و تا سال ۶۳۰ نمیتوانسته بازسازی شده باشد. به دیگر سخن از سال ۶۱۴ ( هفت یا هشت سال پیش از هجرت) تا سال ۶۳۰ (هشت یا نه سال پس از هجرت) هیچ پرستشگاهی در جایی که از نگرگاه مسلمانان بتوان آن را با بیت المقدس یکی گرفت، درکار نمیبوده است.
ولی تاریخنگاری سنتی درباره زمان معراج محمد چه میگوید؟ ابنسعد بوارونه ابناسحاق “معراج” و “اسراء” را دو رخداد جداگانه و در دوشب گوناگون میداند:
خبر معراج و واجب شدن نماز
محمد بنعمر [واقدى] از ابوبكر بنعبدالله بنابى سبرة و رجال ديگر خود، نقل مىكند پيامبر (ص) از خداوند مسألت مىكرد كه بهشت و دوزخ را به او ارائه فرمايد، چون شب شنبه هفدهم رمضان هيجده ماه قبل از هجرت فرا رسيد، در حالى كه پيامبر (ص) در خانه خود به پشت خفته بود، جبرئيل و ميكائيل پيش او آمدند و گفتند براى ديدار آنچه از خداوند مسألت كرده بودى حركت كن و آن حضرت را با خود ميان مقام ابراهيم و زمزم آوردند و نردبانى آوردند كه از همه چيز نيك منظرتر بود و او را به يك يك آسمانها بردند و در آن با پيامبران ديدار كرد و تا سدرة المنتهى پيش رفت و بهشت و دوزخ را به او نشان دادند. پيامبر (ص) مىگويد، و چون به آسمان هفتم رسيدم چيزى جز صداى حركت قلمها را نمىشنيدم، و در اين هنگام نمازهاى پنجگانه بر پيامبر (ص) واجب شد و جبرئيل آمد و همراه پيامبر نمازهاى پنجگانه را به هنگام خود گزارد.
خبر شبى كه پيامبر (ص) را شبانه به بيت المقدس بردند
رسول خدا (ص) را شب هفدهم ربيع الاول يك سال پيش از هجرت از دره ابوطالب شبانه به بيت المقدس بردند»[۱۲]
دانسته نیست که چرا ابنسعد محمد را از دره ابیطالب به بیت المقدس میبرد، بجای آنکه او را به گفته قرآن از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ببرد. طبری ولی داستان را از بیخوبُن بگونهای دیگر بازگو میکند. او داستان شسته شدن درون محمد را که ابنسعد آن را در روزگار کودکی محمد میداند[۱۳]، بخشی از آمادهسازی پیامبر برای بردن او به آسمان میداند. نکته شگفت ولی در اینجا است که طبری پیامبرش را به وارونه پیامبر ابنسعد به بیت المقدس نمیبرد[۱۴]. همچنین فرشتگان در اینجا سهگانهاند و از براق نیز نشانی نیست:
سه فرشته بودند و پيمبر را يافتند كه به خواب بود و او را به پشت بگردانيدند و شكمش بشكافتند، آنگاه از آب زمزم بياوردند و داخل شكم او را از شك و شرك و جاهليت و ضلالت پاك كردند، پس از آن طشتى از طلا بياوردند كه پر از ايمان و حكمت بود و شكم و اندرون وى را از ايمان و حكمت پر كردند. آنگاه وى را سوى آسمان اول بالا بردند و جبريل گفت: در بگشاييد و دربانان آسمان گفتند: كيستى؟ پاسخ داد: جبريلم. گفتند: و كى با تو هست؟ گفت: محمد. گفتند: مبعوث شده؟ گفت: آرى»[۱۵]
ادامه دارد....
——————————
[۱] بسیاری این مسجد را با قبة الصخره بجای هم میگیرند. حتا بانک مرکزی رژیم اسلامی که بسیار برای “قدس شریف” دل میسوزاند نیز، تصویر قبة الصخره را بر روی اسکناس ۱۰۰۰ ریالی چاپ کرد و زیر آن نوشت “مسجد الاقصی”!
[۲] و قرآنى بخش بخش نازل كرديم تا آن را به آرامى به مردم بخوانى و آن را به تدريج نازل كرديم. اسراء، ۱۰۶ / این آیه در ستیز با آن سخن مفسران قرآن است که میگویند قرآن یکجا و در شب قدر بر محمد فروفرستاده شده است. (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ / القدر، آیه ۱) البته آیه دیگری هم هست که رمضان را ماه فروآمدن قرآن میداند: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ .../ ماه رمضان است كه در آن قرآن فرو فرستاده شده است. بقره، ۱۸۵
[۳] زندگانی محمد [برگردان پارسی سیره ابنهشام از سید هاشم رسولی محلاتی]، پوشینه یکم، برگ ۲۵۳
[۴] السيرةالنبوية،المجلد ۱، ص ۳۹۶
[۵] البدایه والنهایه، المجلد ۱، ص ۱۶۲
[۶] باید کورش دوم هخامنشی (کورش بزرگ) باشد
[۷] البدء والتاریخ، المجلد ۴، ص ۸۷
[۸] همان، المجلد ۵، ص ۱۸۵
[9] Basilica
[10] The Persian Conquest of Jerusalem (614 c.e.) An Archaeological Assessment, Gideon Avni, Bulletin of the American Schools of Oriental Research, January 2010
[11] Was the Aksa Mosque built over the remains of a Byzantine church? Jerusalem Post, November 16, 2008
[۱۲] الطبقاتالكبرى، ابنسعد، المجلد ۱، ص ۱۶۶
[۱۳] همان، ص ۹۰
[۱۴] البته طبری در بخشی بنام “آفرینش شب و روز” مینویسد: « آن وقت كه شب هنگام از مسجد الحرام سوى مسجد اقصى رفتم جبرئيل عليه السلام مرا سوى آنها برد و ياجوج و ماجوج را به عبادت خداوند خواندم اما نپذيرفتند» تاریخ الطبری، المجلد ۱، ص ۷۰. او همچنین در جامع البیان عن تأویل آی القرآن در تفسیر آیه نخست سوره اسراء (المجلد ۵، ص ۳) سخن از بردن محمد به بیت المقدس میراند. ولی جای شگفتی بسیار است که او این رخداد بسیار پرارج را در تاریخ خود (بخش سیره) نیاورده است.
[۱۵] تاريخالطبري، المجلد ۲، ص ۳۰۸