کوروش کبیر (پس از فتح بابل تا مرگ) بخش دوم

کوروش کبیر (پس از فتح بابل تا مرگ) بخش دوم

avash_community


❇️( این متن ادامه متن قبلی است که با کلیک کردن و یا لمس همین متن می توانید آنرا مشاهده کنید. )❇️


♦️10_ کوروش پس از فتح بابل:


 پس از فتح بابل کوروش به سامان بخشیدن کارهای کشور خود پرداخت. سرزمین پهناور خویش را به بیست شهربان نشین (استان) تقسیم کرد و برای هر یک شهربانی (استانداری) گماشت.


او لایق ترین و کارآمدترین مردان را به استانداری شهربان نشین ها فرستاد، چنان که مگابیز را به عربستان، ارتابات را به کاپادوکیه،آرتاگاماس را به فریگی، کریزانت را به لیكیه و یونیه، آدوزیوس را به کاریه، فارنوکوس را به ائولی و فریگی کنار هلسپونت فرستاد. برای سرزمین های کیلیکیه و قبرس و پافلاگونی که به میل خود کوروش را در گشودن بابل باری داده بودند، استانداری نگذاشت و اجازه داد که آنها فرمانداران محلی خویش را داشته باشند. کوروش به استانداران خود پیش از رفتن به شهربان نشین ها فرمان داد تا هر چه می توانند با مردم به عدالت رفتار نمایند.


گزنفون می گوید سازمانی که کوروش برای اداری کشور خود معين ساخته بود، هم اکنون (منظور در روزگار گزنفون است) نیز در پادشاهی پارس پابرجاست. 


( بازسازی دژ های بابل )
( شبیه سازی گرافیکی از بابل باستان )


♦️11_اخلاق عمومی کوروش:


کوروش بزرگ که تاریخ نویسان او را شخصیت بی همتایی می دانند، نه تنها شاهنشاهی بزرگ بود که بر سرزمین هایی پهناور فرمان می راند، بلکه اندیشمندی توانا بود که از گوشه و کنار کتیبه های به جا مانده از او باورها و اندیشه های پر فروغش پس از گذشت سده ها هنوز جهان را روشنی می بخشد. 


در میان فرمانروایان ستمگر آن روزگار شخصیت و چهره ی تازه یی به جهانیان عرضه شد که تا بدان هنگام و حتی پس از وی نیز کسی مانند او را ندیده بود. 


او توانست با نبوغ خلاقه ی خود شاهنشاهی ایران را بگستراند و سرزمین های پهناوری را یکی پس از دیگری به کف آرد و ملتهای گوناگون را با نژادها، مذهب ها، آداب و رسوم و سنن رنگارنگ در کنار هم با آزادی و برابری و دوستی و همزیستی رهبری کند.


 از یاد نباید برد که تاریخ نویسان یونانی که این سان دربارهی کوروش سخن رانده و زبان به ستایش وی گشوده اند، نه هم وطن او بوده اند، نه هم کیش او و نه هم زبان او. حتی یونانیان روابط دوستانه یی نیز با ایرانیان نداشته اند. شکست لیدیه به دست کوروش، در حقیقت شکست فرهنگ، تمدن و مذهب یونانی بود. 


تاریخ نویسان یونانی کتاب های خود را به روزگار اردشیر و پس از وی نگاشته اند. یعنی روزگاری که در یونان احساسات ناخوشایندی درباره ی ایرانیان وجود داشت و شاعران و نمایشنامه نویسان یونانی اهانت بار ترین شعرها و نمایشنامه ها را در باره ی ایرانیان می ساختند.در چنین شرایطی است که دیده می شود این همه تاریخ نویس زبان به ستایش یک ایرانی گشوده اند و از عظمت روحی و خردمندی وی سخن رانده اند. 


گرنفون می نویسد کوروش پادشاهی هوشیار و مهربان بود. با نبوغ پادشاهی، ملکات و فضیلت های حکما نیز در او جمع شده بود. کوشش داشت که کشور خود را به اوج عظمت رساند. بخشش او بر جبروت و جلال وی می چربید. خدمت همنوع را شعار خویش قرار داده بود و خوی او دادگستری و احقاق حق ستمدیدگان بود. تواضع و نرم دلی جای کبر و غرور را در سر او گرفته بود. کوروش سرمشق اخلاق و نمونه ی یک انسان آزاد و نماینده ی یک حقیقت خدایی و روحانی یعنی نجات مردم بود. اومی گفت که رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد. چنان که شبان نمی تواند از گله‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎اش پیش از آنچه به آنها خدمت می کند، بردارد، همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر می تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می دارد.

گزنفون می نویسد روزی گبریاس به کوروش گفت: من تصور می کردم که تو فقط در فن قشون کشی از همه بهتری. حالا معلوم شد که در انسانیت هم بر همه رجحان داری، کوروش جواب داد: آری چنین است، من به انسانیت از کارهای جنگی راغب ترم، زیرا در اولی با کارهای خوب باید شاخص شد و در کارهای جنگی با بدی کردن و ضرر رسانیدن. 

گبریاس که برای اولین بار با پارسی ها غذا می خورد، از سادگی غذای آنان غرق حیرت شد و چون دید که همه با آرامش به دور از حرص و با بزرگ منشی غذا می خورند.در بین پارسی ها مرسوم و متداول است که در سر سفره باید عاقل و قانع بود. معتقدند بلعیدن طعام با حرص و ولع کار چهار پایان و خوکان است، نه انسانی تربیت یافته. باز توجه کرد که پارسی ها در حين تناول غذا دوست دارند، در مسائل مختلف به بحث و گفتگو بپردازند، برخی از اوقات ضمن گفتگو برای انبساط خاطر یکدیگر شوخی می کنند، بدون اینکه از حدود نزاکت و عفاف خارج شوند. اگر مزاح کنند، سخنان ناشایست و زننده به کار نمی برند. هرگز حرکتی نسنجیده یا مستهجن از خود نشان نمی دهند. با سخنانی که مایه‎‎‎‎‎‎‎‎ی کدورت و نقار باشد بر زبان نمی آورند. اما آنچه بیش از همه مایه ی تمجید و در خور تحسین او شد، این بود که در این سپاه که جملگی به طور متساوی در معرض خطر مشترکی قرار دارند، احدی برای خود در جیره ی غذا یا سایر ضروریات حتی بیشتر از دیگران قایل نبود و چنین توقعی اصولا در مخیله ی هیچ یک از افراد یا سرکردگان خطور نمی کرد، بلکه عموما بدین عقیده بودند که بهترین غذا آنست که سربازان را بهتر مهیای نبرد کند. گویند در نتیجه ی این مشاهدات بود که چون گبریاس از جای خود برخاست، تا عازم مسكن خویش گردد، گفت ای کوروش! بیهوده نیست که ما با وجود خزانه های انباشته شده از سیم و زر و جواهر گرانبها دارای ارزشی به مراتب کمتر از شما هستیم. ما هم خود را مصروف این می کنیم که ثروت و مکنت را در گوشه یی انباشته سازیم، حال آن که شما سعی زیاد به کار می برید تا خود را بهتر و هر روز شایسته تر سازید.


گزنفون می افزاید که کوروش توانست دل های مردمان و ملل را طوری رو به خود کند که همه می خواستند جز اراده ی او چیزی بر آنها حکومت نکند. وی می نویسد: گوروش رعایای خود را مانند فرزندان خویش عزیز و گرامی می داشت و جمله ملل مختلف او را مثل پدر مهربان خود دوست داشتند.

این منش انسانی کوروش بود که او را نامبر دار کرد. منشی که از باور دینی ایرانیان کهن ریشه می گرفت. او به خرد خود بیش از شمشیرش تکیه می کرد. 


( بازسازی گرافیکی دو بعدی از چهره کوروش )


♦️12_نبرد با ماساژت ها ودرگذشت کوروش:

مرگ کوروش ناگهان فرا رسید. ماساژتی های نیمه صحراگرد که یک نرمی سکایی آن سوی رودخانه ی آراکس بودند، مرز شمال خاوری را تهدید می کردند.

یک جنگ کینه توزی پرهیزناپذیر شده بود و کوروش بر آن شد که خود آن را رهبری کنند. شاه سالخورده جانشين خود کمبوجیه را به عنوان شاه بابل گذاشت و روانه شد. پلی برای گذر کردن از رودخانه ی آراکس در مرز شاهنشاهی ساخته شد و کوروش به کشور دشمن تاخت. نخست تا اندازه یی کامیاب شد، آنگاه شهربانو تومی‎ریس (ملکه ی ماساژت ها او را در درون سرزمین خود به دام انداخت و کوروش در نبرد بزرگی که روی داد، شکست خورد و خود زخم برداشت. پس از سه روز کشورگشای توانا مرده بود.

( نگاره منصوب به ماساژت ها )



به نوشته ی هردوت مدت پادشاهی کوروش ۲۸ سال و مرگ وی به سال ۵۲۹ پیش از میلاد بوده است. کتزیاس پادشاهی او را ۳۰ سال نوشته است.

گزنفون مرگ کوروش را به گونه ای دیگر نوشته و گفته است که در پارس به مرگ طبیعی درگذشته است. او می نویسد: چون هفتمین بار پس از تأسیس امپراطوری، سرتاسر مملکت وسیع پارس را سرکشی کرد، قدرت و طاقت جوانی دیگر از او سلب شد و ایام پیری اش آغاز گردید.

کوروش پس از مراجعت از هنتمين مسافرت خویش بنابر رسم و آیین پارسیان، قربانی های متعدد در راه خدایان ایثار نمود و به ستایش و نیایش پرداخت و به عادت همیشگی خود جمع کثیری از رعایا را از خوان نعمت خویش بهره مند و مسرور ساخت و پاداش های نیک به کسانی که استحقاق داشتند، ارزانی داشت. سپس به مقر خویش وارد شد و چون در خلوتگاه به خواب رفت، در عالم رویا شبحی دید که او را مخاطب ساخت گفت: ای کوروش! خود را آماده ساز، زیرا بزودی به ملکوت خدایان پرواز خواهی کرد.

کوروش از این ندا سراسیمه از خواب برخاست و خواب خود را این گونه تعبیر کرد که بزودی به سرای جاویدان خواهد شتافت. سپس قربانیان فراوان فراهم ساخت و بر قله یی که در نزد پارسیان مقدس است، رفت و روی نیاز به درگاه خدایان برد و گفت: ای خدایان! این آخرین قربانی های مرا پس از یک عمر مجاهدت و کوشش از راه لطف و کرم بپذیرید، من از یاری ها و راهنمایی های شما پیوسته سپاسگزارم موهبت و تفضل شما بود که به من راه صواب را نشان داد و به کمک شما دریافتم از چه راهی پیش بروم و از خطا احتراز جویم. من از شما سپاسگزارم که توانستم هیچگاه کمک شما را از نظر دور نداشته، حتی در اوج قدرت فراموش نکردم که انسانی بیش نیستم. اکنون یگانه استدعایم از درگاه شما این است که روزگار زن و فرزندان، دوستان و وطنم را عزیز و سعادتمند گردانید و عمرم را شرافتمندانه به پایان رسانم.

سپس دوستان و یاران قدیم و بزرگان قوم را فرا خواند و چون همه گرد بسترش جمع شدند، آنها را مخاطب ساخته گفت: ای پسران من و ای دوستانی که در اینجا حضور دارید، بدانید که عمر من به پایان رسیده است و علایم بسیاری وجود دارد که دیگر مدت مدیدی در بین شما نخواهم بود. من در زندگی مردی خوشبخت بودم. هر آرزویی داشتم برآورده شد و دست به هر کاری زدم پیروز شدم. دوستان و یارانم از حسن تدبیر من برخوردار شدند و دشمنانم جملگی فرمانم را گردن نهادند. قبل از من وطنم، سرزمین کوچک و گمنامی در آسیا بود و حالا در دم مرگ، آن را بزرگترین و مقتدرترین و شریفترین کشور آسیا به دست شما می سپارم من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم. جمله آرزوهای من بر آورده شد و سیر زمان پیوسته به کام من بود. اما از آنجا که پیوسته از شکست و ادبار در هراس بودم. خود را از خود پسندی و غرور برحذر میداشتم و حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از جاده ی اعتدال بیرون ننهادم و بیش از حد مسرور و شاد نشدم. حال که آخرین روزهای عمرم فرا رسیده است، خود را بسی خوشبخت و سعادتمند می بینم که فرزندانی که خداوند به من مرحمت نموده همه سالم و در عین نشاط و عقل اند و وطنم از همه جهت مقتدر و پرشکوه و یارانم مسرور و محتشم اند. آیا با این همه موفقیت و کامیابی نمی توانم بدین امید چشم بر هم گذارم که یادگار جاودانی از خود به جا گذارده ام و آیندگان مرا مردی خوشبخت و کامیاب خواهند شمرد؟ باز هم می خواهم آخرین سخنم را یکبار دیگر تکرار کنم و بگویم که بهترین ضربتی که به دشمنانتان وارد خواهید ساخت، این است که با دوستان خود به مدارا و رأفت رفتار کنید. پسران من خداحافظ شما باشد. وداع مرا به مادرتان برسانید. یاران من! از همگی چه حاضران و چه کسانی که غایب اند، وداع مینمایم.

پس از ادای این جملات دست حضار را یک یک فشرد. آنگاه روی خود را پوشاند و جان به جان آفرین تسلیم نمود. کمبوجیه جنازه ی پدر را بر گرفت و با عظمت و شکوه در آرامگاهی که کوروش خود برای خویش و همسرش کاساندان در پاسارگاد ساخته بود، به خاک سپرد (هردوت. کتاب ا بند ۲۰۱)

بدینسان مردی که پدر پارسیان خوانده می شد، در دل خاک تیره جای گرفت. 

تاریخ نویسان کهن چون استرابن، آربان، پلوتارک نوشته اند که  بر لوحه یی در دیوار آرامگاه کوروش نوشته شد: 

(( ای انسان! هر که باشی و از هر جا که بیایی. زیرا میدانم که خواهی آمد. من کوروشم که برای پارسی ها این شاهنشاهی گسترده را بنیان نهاده ام. پس بدین مشتی خاک که مرا پوشانده است، رشک مبر. ))

آریستوبولیس تاریخ نویس یونانی که به سال ۲۸۵ پیش از میلاد به ایران آمده است، می گوید: «در بالای سر در آرامگاه کوروش به خط و زبان پارسی چنین نوشته شده است: ای انسان! من پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیان نهادم و بر تمام کشورهای آسیا فرمانروایی کردم. این گور را از من دریغ مدار.»

( آرامگاه کوروش کبیر، سال 1330 شمسی )


( آرامگاه کوروش بزرگ در دوران پهلوی دوم )


( آرامگاه کوروش هم اکنون، سال 1401 شمسی )


⚜️سپاس از شما دوستان گرامی برای مطالعه و همراهی ما، این نوشته و متن در دو بخش توسط (انجمن آوَش) تقدیم شما دوستان گرامی گردید. کوروش کبیر چنان خدمت عظیمی به بشر و مخصوصا ایران کرده است که هر چه در این باره بگوییم و بنویسیم حق مطلب را ادا نکرده ایم. ما نیز به مقدار توانایی خود سعی کردیم با تدوین این متن و شناساندن این بزرگمرد تاریخ کشورمان به شما، کمکی به شناخت و اهیای فرهنگ ایرانی کرده باشیم و در حد توان خود سپاسگزار پدر ایران، کوروش کبیر بوده باشیم.


( نماد انجمن آوَش )



🌟امیدواریم این متن مورد پسند شما دوستان گرامی قرار گرفته باشد.


🔗لینک چنل انجمن آوَش:

https://t.me/avash_community


📖📜منابع نوشته:

اقلیم پارس نوشته سید محمد تقی مصطفوی، الواح بابل نوشته ادوارد شی‎را ترجمه علی اصغر حکمت، ایران باستان نوشته حسن پیرنیا، تاریخ تمدن ایران نوشته چهارده ایرانشناس اروپایی ترجمه جواد محیی، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی نوشته ا.ت.اومستد ترجمه دکتر محمد مقدم، سیرت کوروش کبیر نوشته گزنفون ترجمه وحید مازندرانی، فرمان های شاهنشاهان هخامنشی نوشته رالف نارمن شارپ، کتاب مقدس عهد عتیق و عهد جدید ترجمه فارسی، کوروش کبیر نوشته مولانا ابوالکلام آزاد ترجمه باستانی پاریزی، کوروش نامه نوشته گزنفون ترجمه مهندس رضا مشایخی، واژه های ایرانی در نوشته های باستانی نوشته شهرام هدایت، کوروش بزرگ نوشته شهرام هدایت



Report Page