بررسی کلّی نماز و تفسیر سوره فاتحه-پارهی پایانی-٢
نویسنده: استاد ناصر سبحانی
بررسی کلّی نماز و تفسیر سوره فاتحه-پارهی پایانی-١
استغفار
انسان نمازگزار، بنده خداست؛ و در نعمتهای خداوند و مظاهر رحمتِ او غرق است؛ و خود و هرچه هست؛ و به آن دسترسی دارد، همه از آن خداوند است؛ اما خود را بسیار مقصر میبیند؛ زیرا از نعمتهای خدا به شایستگی بهره نبرده؛ و از مظاهرِ رحمتِ خداوند برای تزکیه خود آنگونه که باید استفاده نکرده است. در نتیجه یا معروفی را رها کرده؛ یا منکری را مرتکب شده است؛ البته نه تنها یک معروف یا یک منکر، بلکه در پرونده زندگییش کوتاهیهای بسیاری میبیند. همانگونه که در باره وردها و ذکرها گفتیم، هر کرداری که انسان انجام میدهد – به ویژه هنگامی برایش به صورت برنامه درآید؛ حتی اگر برنامه هم نشود – بر روانش اثر خود را میگذارد. گویی مقداری دود یا گرد و غبار، بر روانِ انسان مینشیند. وقتیکه تکرار شد، غلظت مییابد؛ و به حجابی بدل میشود. در چنین وضعیتی انسان نمیتواند از قلبش برای آنچه آفریده شده بهره بگیرد.
گاه پیش از آن که قلب انسان کاملاً سیاه شود؛ و پرده و حجابی دور آن را فرا گیرد، به توفیق خداوند بیدار میشود. در چنین حالی باید به محاسبه خود بپردازد: خداوند مظاهرِ رحمتش را برای چه هدفی در اختیار من گذاشته است؛ و من چه کار کردهام؟ و چه بلایی بر سرِ خود آوردهام؟ گرچه خداوند فاعل است؛ و انسان – تنها – زمینه را فراهم میکند، مبادا خود را فریب دهم؛ و بگویم خداوند این کار را انجام داده؛ و من نبودهام؛ یا آنچه انجام نشده، در حقیقت خدا انجام نداده است؛ و من تقصیری ندارم، بلکه باید بگویم: اگر من زمینهسازی نمیکردم، سنتِ او بر این منوال نبود که بیزمینه این کارهای منکر انجام گیرد. پس من مقصرم که زمینهسازی کردم.
اگر نیکیهایی هم داشت – برای تکمیل این زمینه – مبادا دچار غرور شود؛ و بگوید: من کار نیک را انجام دادهام؛ و خودم در انجام نیکیها نقش داشتهام.
باید این نکته را در نظر بگیرد که اگر خداوند اراده نمیکرد، هزار زمینهسازی هم منتهی به نتیجه نمیشد. باز اگر او توفیق نمیداد، زمینهسازیی که انسان را به عزم میرساند، منتهی به عزم نمیشد؛ و عزم پیدا نمیگشت. پس در هر شرّی خود را ببیند؛ و در هر خیری خدا را. پس اگر نیکی رخ داد، خدا را حمد و ستایش کند؛ و برای بدیها به آمرزشطلبی روی آورد.
استغفار از واژه غَفر به معنای پوشاندن گرفته شده است. در واقع آدمی با استغفار از خداوند میخواهد که گناهاش را بپوشاند. روشن است که گناه ظاهری نیست؛ و دیده نمیشود، تا پوشانده شود، بلکه با استغفار از خداوند میخواهد نشانههایی را که بر روانش نشسته بپوشاند؛ یعنی آن نشانهها را بردارد؛ و پرده بر آنها بکشد، تا دیگر بر روان انسان مسلّط نباشند. گویی انسان با استغفار، خود را شستوشو میدهد؛ اما با چه حالتی؟ کسیکه استغفار میکند، مانند رعیتیست که مرتکب نافرمانی شده؛ و میرود در پیشگاه فرمانروا و اربابش بنشیند: از یک سو دوست دارد، بخشایشی شامل حالش شود؛ از سوی دیگر سراپایش رهبت است که مبادا بخشایش و آمرزش به او تعلق نگیرد. با چه حالی میگوید: اشتباه کردم و غلط کردم. بار دیگر این کار را انجام نمیدهم. مرا ببخشای، و گذشت کن!
پس باید با چنین حالی در پیشگاه خداوند قرار گیرد؛ و به استغفار بپردازد؛ و بگوید:
«أستغفر الله، رب اغفر لی، اللهم اغفر لی، غفرانك ربی!».
یا هر تعبیر دیگری از این تعبیرات. بنابر رهنمود پیامبر اگر در روز، بیش از هفتاد بار استغفار بکند – که کمی از آنها در نماز باشد – شاید بتوان گفت اگر پیشتر زمینه استغفار را فراهم کرده باشد، آثاری از گناه بر روانش نمیماند. آری! انسان با استغفار به سوی خدا بازمیگردد؛ و از بندگی خدایان دیگر – که یکی از آنها هواست – دست میکشد.
کلمهی اخلاص و رازهای خداوندی
مسأله یک «اله» داشتن و وحدانیت خداوند در الوهیت مطرح میشود که انسان بای به مقتضای آن موضعگیری کند. به طور اختصار، اله کسی یا چیزیست که انسان او را دورکننده زیان و سودرسان و مسلّط بر خود بداند؛ در نتیجه به سبب سود رسانییش به او راغب شود؛ و به سبب دورکنندگی زیانش از او راهب گردد؛ و درونش امید و ترس نسبت به او جای بگیرد. آنگاه هرچه او (فرمانروا) دستور میدهد، انجام دهد؛ و بر پایه رغبتش از او یاری بخواهد، تا امکانات را برایش فراهم سازد؛ و موانع را دور کند (فریادرس باشد)، تا بتواند او را فرمانبرداری کند – همانگونه که در معنای رب و اله بیان شد – اِله برای این دو کار اخیر، یعنی فرمانروای فریادرس به کار میرود؛ مشروط به این که آن اله سودرسان و دورکننده زیان و مسلّط بر سرنوشت و کنترلکننده باشد.
روشن است، انسان زمانیکه در برابر اوصاف الهاش (سودرسان و دورکننده زیان و مسلط بر سرنوشت و کنترلکننده) قرار میگیرد؛ و او را میشناسد، در وی رغبت و رهبت پدید میآید؛ و به انقلاب درونی دچار میشود؛ اما زمانیکه در برابر فرمانروای فریادرس قرار میگیرد، دیگر مسأله جهتدادن به واقعیت زندگی برپایه انقلابیست که در برابر آن سه صفت (سودرسان و دورکننده زیان و کنترلکننده) در وی پدید آمده. بنابر این، آنچه او فرمان میدهد، همان را اطاعت میکند؛ و روشِ زندگییش همان است که او مقرر کرده؛ و برای طی مسیر نیز از خود او یاری میخواهد. پس در برابر اِله قرارگرفتن به معنای پذیرفتنِ واقعیتی ویژه است. هنگامیکه از آلهه دیگر منصرف میشود؛ و به سوی یک اله میآید، یعنی واقعیتی را با واقعیتی دیگر عوض میکند. واقعیتی را – که پیروی و فرمانبرداری را از دستورات و نهیهای آله دیگر در بر میگرفته – رها میکند؛ و واقعیت دیگری را – که پیروی بیچون و چرا و استعانت را از این اله واحد شامل میشود – روشِ زندگی خود قرار میدهد.
گرفتن چنین موضعی در برابر الوهیت بندگیست. پس بندگی انتقال از واقعیتی به واقعیتی دیگر است. زمانیکه این واقعیت به او منتقل شد، باید همه زندگییش را فرا گیرد. از سویی دیگر تا چیزی در روان انسان ریشه نداشته باشد برای همیشه بر واقعیت زندگییش حاکم نمیشود. بدین سبب تکرار لفظ «لا إله إلا الله» پسندیده است، تا بندگی در روانش ریشه بدواند. انسان هنگامی «لا إله إلا الله» میگوید؛ و همه آله دیگر، جز الله را نفی میکند؛ و تسلیم الوهیت او میشود، کم کم بندگی در برابر الوهیت را در روان خود پدید میآورد؛ و آنقدر تکرار میکند تا به خوی و صفت تبدیل شود؛ و صفت بندگیکردن خدا شخصیت وی شود؛ و روانش روحی همراه با بندگی گردد. سپس بسیار آسان در واقعیت زندگی، «بنده» میشود؛ چون زندگی پژواک شخصیت انسان است.
بنابر این، هنگامیکه انسان «لا إله إلا الله» را بر زبان میآورد، به خود میگوید: با گفتن آن معنای آن را در قلبم میآورد. زمانیکه این معنا به قلبم آمد، بندگی در برابر این معنا بر روانام میگذرد؛ و به صورت سطحی بندگی وصفِ روانم میشود؛ سپس به «حالت» میرسد. آنگاه که چندین بار تکرار کردم، به خصلت و ملکه تبدیل میشود. پس از آن شخصیتی از بندگی خواهم بود. پس انسان با این حال و با این توقع و انتظار ذکر «لا إله إلا الله» را بر زبان میآورد.
رازهای صلوات فرستادن بر مقام پیامبر (ص) هنگامیکه انسان استغفار میکند (دستکشیدن از آنچه نباید انجام دهد)؛ و با گفتن: «لا إله إلا الله» به میدان بندگیکردن و مقام آن میرسد، باید این امر مهم را بداند؛ و به آن توجه کند که چگونه به مقام بندگی (اطاعت به معنای کامل از دین و فرمان خداوند) رسیده؛ و دین اسلام – که اکنون به کمک آن بنده خدا شده – چگونه به او رسیده است؟ آنچه او به آن دست یافته، نتیجه بیست و سه سال رنجها و زحمتهاییست که محمد رسول الله (ص) تحمل کرد؛ و با خود میگوید: آیا اگر ایشان با آن همه توانایی و عزمیکه داشت نمیبود، این دین اکنون وجود داشت؟ و من به مقام بندگی – که باید به آن برسم – میرسیدم؟ پس در میان آفریدگان خدا او بزرگترین منّت را بر گردنِ ما دارد. هرچند همه نعمتها از آن خداوند است، بندگان خدا وسیله رساندن نعمت به دیگران میشوند. هیچکس به اندازه پیامبر (ص) بر ما منت ندارد؛ زیرا او بزرگترین نعمت بلکه همه نعمت را به ما رسانده است. چرا همه نعمت؟ چون اگر هدایت نمیبود، شیوه بهرهوریمان از دیگر نعمتها درست نبود. در نتیجه دیگر نعمتها هم برای ما تبدیل به نِقمَت میشدند.
در حقیقت نعمتبودنِ دیگر نعمتها به بودن هدایت مشروط است. پس هنگامی او این منتِ بزرگ را بر گردنِ ما نهاده است، باید سپاسگزار باشیم؛ و از او قدردانی کنیم؛ چون «مَنْ لَمْ یشْكُرِ النَّاسَ لَمْ یشْكُرِ اللَّهَ»(43) به طبع شکر برای خدا با شکریکه برای بنده خداست، فرق دارد. شکر خدا به این سبب است که نعمت از خود اوست؛ و شکر بنده خدا برای قدردانی از انسانی و گفتن دعای خیر برای اوست؛ چون او وسیله رسیدن این نعمتها شده. بدین ترتیب ما باید وظیفه قدردانی و سپاس خود را نسبت به پیامبر خدا(ص) به جا آوریم.
پیش از آن که در باره صیغه این قدردانی سخن بگوییم، این نکته را بایست افزود که پس از خدا دیگران هم بر گردنِ ما منّت دارند؛ و اگر این نعمت (دین اسلام) را آل پیامبر (وابستگان او)، سابقان اولین از مهاجران و انصار و پیروان آنان با کوشش و مجاهدت به ما نمیرساندند، ممکن نبود که این دین به ما برسد.
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ [التوبه: 100].
«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آنها پیروی کردند، (و راه ایشان را پیمودند) خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و این است پیروزی بزرگ!»
خداوند آنان را چنین معرفی میکند: همانگونه که روایت شده است، هنگامیکه مؤمنان در صحنه کارزار بدر با کفار در نبرد بودند، پیامبر خدا (ص) در جای ویژه خود نشست؛ دست به دعا بلند کرد؛ و فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنْ تُهْلِكْ هَذِهِ الْعِصَابَه فَلَنْ تُعْبَدْ فِی الْأَرْضِ»(44).
«پروردگارا! اگر این گروه از بین بروند دیگر بندگی تو در زمین صورت نخواهد گرفت».
آری، اگر این گروه و آل پیامبر و دیگر هممسیرانِ وی، حتی کسانی در عصرِ ما – که ما را در انجامِ وظیفه بندگیکردن، یاری میرسانند – نبودند، ما نمیتوانستیم به مقام بندگی برسیم. پس این کسان هم بر گردن ما منّتِ بزرگی دارند؛ برای همین ما در قالبِ صیغه صلوات برای پیامبر خدا و آل ایشان (سابقین اولین از مهاجران و انصار و کسانیکه به نیکی از آنان پیروی میکنند). آنچه پسندیده است، از خداوند میخواهیم:
﴿ وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ ﴾.
به طبع برای هریک از آنان، آنگونه که سزاوار است، نعمت درخواست میکنیم؛ یعنی برای پیامبر خدا (ص) - که سزاوار نعمت بیشتریست؛ و استعداد بیشتر نیز دارد – بیشتر و برای دیگران هرکدام به استحقاق خود درخواست نعمت مینماییم.
صیغه قدردانی از پیامبر چنین است:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ»(45).
صلوات در اصل به معنای دعا و فراخواندن است؛ اما در اینجا که گفته میشود: «اللهم صل» به این معناست: خدایا! نتیجه فراخواندن و دعا را تأمین کن! یعنی هنگامیکه جز خدا آن را به کار میبرد، معنای خود دعا را میرساند؛ برای مثال «اُصَلّی»، یعنی من از خدا چیزی میخواهم؛ اما هنگامیکه خداوند آن را به کار میبرد (اشاره به آیه 56 سوره احزاب که فرموده است:
﴿ إِنَّ اللَّـهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا ﴾.
خداوند از کسی چیزی نمیخواهد(46)، و خود آنچه را که با دعا از او خواسته میشود، انجام میدهد، پس درخواست صلوات از خداوند، (اللهم صلّ) برای خواستن نعمتیست که بخشیدن آن نعمت نشانه بزرگداشت و تعظیم باشد؛ یعنی نعمتی کمارزش و عادی نباشد؛ برای نمونه گاهی انسان چیزی را که به گدایی میدهد، در آن دلسوزی است؛ نه بزرگداشت؛ ولی هرگاه تحفه برای بزرگواری میبرد، آن تحفه به قصد تعظیم و بزرگداشت داده میشود.
پس صلوات بر نعمتی اشاره دارد که بخشیدنش نشانه تعظیم مُنعِم برای آن مُنعَمٌ علیه است که او را بزرگ جلوه داده. بدین ترتیب، صلوات فرستادن:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ» بدین معناست: خدایا! نعمتهاییی را که متضمّنِ بزرگداشتِ هریک از آل ایشان است، بر آنان نازل کن! یعنی به هریک از پیامبر و آل ایشان به تناسبِ استحقاقشان نعمت عطا کن! پس از آن گفته میشود:
«كَمَا صَلَّیتَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ»؛ یعنی همانگونه که نعمتِ متضمنِ تعظیم را بر آل ابراهیم فرو فرستادی. پس از آن که نعمتِ متضمنِ بزرگداشت خواسته شد، برکت هم خواسته میشود، تا در آن نعمت، برکت نهاده شود؛ و تداوم یابد. بنابر این، افزوده میشود:
«وَبَارِكْ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». «إِنَّكَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».
«تو ستوده، با مجد، بزرگواری و دارای نعمتهای فراوان هستی».
صیغه مذکور از صلوات، از میان صیغههای روایتشده پیامبر خدا – علیه الصلوات والبرکات – از همه استوارتر و درستتر و بهتر است؛ چون صلوات یکی از شعایر است؛ و شیوه ویژه برای عبادت خداوند به شمار میرود؛ از این رو انسان نمیتواند در آن کمترین دخل و تصرّفی کند، بلکه باید همانگونه که تبیین شده، آن را انجام داد. بنابر این، باید صیغه صلوات را با این صیغه یا صیغه دیگر از صیغههایی که روایتش صحیح است، بر زبان آورد؛ البته صیغه که گفته شد بهترین صیغه بود. بدین ترتیب میبینیم انسان با استغفار، بازگشتن را به سوی خداوند آغاز میکند؛ و زمینه نزدیکی را فراهم میآورد؛ و با کلمه اخلاص ملتزم به سیر در راه بندگی میشود؛ و با صلوات آنچه در باره کسانیکه در هدایتیافتناش نقش داشتهاند؛ و بر او واجب است ادا میکند. گویی از آغاز تا پایان. سیری رخ داده است.
در پایان از خداوند آمرزش میخواهیم. از او میخواهیم که ما را از اهل کلمه اخلاص گرداند. آنگونه که در شمار بندگان درستکارش درآییم. از او میخواهیم که صلوات و برکاتش را بر بنده و فرستادهاش محمد و آل محمد فرو فرستد.
وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
روان انسان عبارت است از روح به همراه خصلتها و خصوصیاتیکه به تدریج پدید میآیند و در نهایت در روان آدمی ریشه میدوانند. بر این اساس میبینیم در برنامه هدایت خداوند برای پرورش انسان مسئله تکرار احوال بسیار مورد عنایت واقع شده و حتی بسترسازی شده تا آن احوال مطلوب (معروفات) جزء خصلتهای انسان قرار گیرند؛ مثلاً نماز را در نظر بگیریم. نماز بزرگترین عملی است که انسان مؤمن انجام میدهد. میبینیم نماز در طول عمر انسان بینهایت فراوان تکرار میشود. نه تنها در طول عمر که در طول هر شبانهروز چندین بار تکرار میشود. این بدان جهت است که مقتضیات نماز و جزئیات آن باید به صورت حالت و وضعیتِ راسخ دربیایند و روح انسان متصف به آن حالت شود و نهایتاً انسان تبدیل به شخصیتی شود که خصوصیات و خصلتهایش را مقتضیات نماز تشکیل دهند. راه تحقق این خصوصیات آن است که نماز آنقدر تکرار شود تا آن حالات رسوخ یابند، با گزاردن یک نماز آن حالات عارض میشوند و با تکرار، رسوخ مییابند.
پانوشتها و ارجاعات:
[1]- «و جن و انس را نیافریدم مگر براى این كه مرا عبادت كنند».
[2]- «ای کسانی که ایمان آوردهاید! بر شما روزه واجب شده است، همان گونه که بر کسانیکه پیش از شما بودهاند واجب بوده است، تا باشد که پرهیزگار شوید».
[3]- «تنها تو را میپرستیم».
[4]- «و نماز را بر پا میدارند».
[5]- «و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند».
[6]- «تا پرهیزگار شوید».
[7]- «تنها تو را میپرستیم».
[8]- «و تنها از تو یاری میجوییم».
[9]- «راه کسانیکه بر آنان نعمت دادی».
[10]- «و نه گمراهان».
[11]- «ما را به راه راست هدایت کن».
[12]- «(آنان) در برابر مؤمنان فروتن هستند».
[13]- « در برابر کافران سر سخت و گردان فراز هستند».
[14]- « پروردگار جهانیان».
[15]- «مالک روز جزاء است».
[16]- « تنها تو را میپرستیم».
[17]- اوامر خداوند که انسان باید بیچون و چرا از آنها پیروی کند (معنای دوم عبادت) به دو بخش تقسیم میشوند: 1- اوامر خدا در زمینه غیر شعایر. 2- اوامر در رابطه با شعایر و نیایش (که مودودی این بخش را در معنای دعا قرار داده است. شعایر و نیایش نیز دو جنبه دارد: از این نظر که امر خداست و انسان باید از آن پیروی کند در معنی دوم و از این نظر که دعا است در معنای سوم بعادت قرار میگیرد.
[18]- « بخشنده مهربان است * مالک روز جزاء است».
[19]- « تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم».
[20]- « ما را به راه راست هدایت کن».
[21]- «[پس از ارتکاب گناه] به زودی توبه میکنند».
[22]- اشاره به آیه 32 سوره نجم که میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یجۡتَنِبُونَ كَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ﴾.
[23]- صحیح بخاری، كتاب الأشربه، باب قول الله: إنما الخمر والمسیر...، شماره 5578، صحیح مسلم، كتاب الإیمان، باب بیان نقص الإیمان بالمعاصی... شماره 200 از طریق ابوهریره با الفاظ: «لا یزنی الزانی حین یزنی وهو مؤمن، ولا یسرق السارق حین یسرق وهو مؤمن، و لا یشرب الخمر حین یشربها وهو مؤمن».
[24]- « کسانیکه بر آنان نعمت دادی».
[25]- گمراهان فَتری کسانی هستند که به علت مبعوث نشدن پیامبر برایشان، گمراه شدهاند.
[26]- « ستایش مخصوص الله است که پروردگار جهانیان است».
[27]- «بخشنده مهربان است * مالک روز جزاء است».
[28]- «تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم».
[29]- «آن کسانیکه به غیب ایمان میآورند و نماز را بر پا میدارند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند».
[30]- « ما را به راه راست هدایت کن».
[31]- ﴿صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ﴾: زمانیکه از خداوند میخواهد، به راه ﴿ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ﴾ هدایتشان کند، نا آشکارا خواسته است که او را به سرانجام و نهایتِ نعمت برساند؛ و ﴿ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ﴾ چهار گروه اند.
[32]- «تنها تو را میپرستیم؛ و تنها از تو یاری میجوییم».
[33]- « ما را به راه راست هدایت کن».
[34]- « راه کسانیکه بر آنان نعمت دادی».
[35]- صلاة به معنای خواستن رحمت یا نعمتی است که همراه با بزرگداشت باشد.
[36]- مؤمنین این دعوت را میپذیرند و در حضور خداوند (نماز) اعلام میکنند: أشهد أن لا إله إلا الله، سپس به میان مردم میآیند و...
[37]- به چنین انسانی پس از مرگ شهید میگویند، چون در هنگام زندگی شاید بر اثر بلاها و سختیهای زندگی شکست بخورد؛ و از راه بندگی و الوهیت خداوند به کجراهه برود؛ اما پس از مرگ این احتمال منتفی میشود؛ و بیتردید و به یقین میتوان وی را شهید نامید.
[38]- « نه با صدای بلند».
[39]- مقصود شهید سید قطب / است.
[40]- «همان کسانیکه در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند. * و کسانیکه از لغو (و کارهای بیهوده) روی گردانند. * و کسانیکه زکات را انجام میدهند. * و آنها که شرمگاهشان را حفظ میکنند».
[41]- «چون نام الله برده شود، دلهای شان ترسان گردد».
[42]- صحیح بخاری، باب استغفار النبی، حدیث 5948، سنن ترمذی، باب سوره محمد، حدیث 3182، مسند احمد، مسند ابوهریره، حدیث 8137 و....
[43]- (حدیث صحیح، سنن ترمذی، حدیث 1878؛ مسند احمد، حدیث 8673؛ آلبانی و شعیب الأرنؤوط این حدیث را تصحیح کردهاند).
[44]- (صحیح مسلم حدیث 3309، ترمذی حدیث 3006، مسند احمد حدیث 203 و 316 و...)
[45]- (صحیح بخاری حدیث 3190، 4519، 5996 صحیح مسلم حدیث 613، 614، ترمذی حدیث 445، 3144).
[46]- در آیه 56 سوره احزاب ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ﴾ خداوند بر پیامبر صلاة میفرستد یعنی برایشان رحمت مقرون با تعظیم [اشاره به بزرگی مقام و منزلتش نزد خداوند] میفرستد.
مطالب مرتبط:
بررسی کلّی نماز و تفسیر سوره فاتحه-پارهی سوّم
بررسی کلی نماز و تفسیر سوره فاتحه-پارهی دوّم
بررسی کلی نماز و تفسیر سوره فاتحه-پارهی نخست
منبع: اصلاحوب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Telegram: t.me/islahweb
Instagram: https://www.instagram.com/islahweb
FB: https://www.facebook.com/islah.iran
Aparat: https://aparat.com/islahweb
Contact: t.me/EslahAdmin