آیا سیدمحمود طالقانی سوسیالیست بود؟ -قسمت اول
شادی معرفتیمجتهد راه سوم
برخی به او «آیتالله سرخ» لقب داده بودند و روی پروندهاش در کمیته ضدخرابکاری نوشته بودند: «آیتالله کمونیست»؛ روحانی که بعدها «ابوذر زمان» لقب گرفت و پس از انقلاب، رئیس شورای انقلاب، عضو مجلس خبرگان قانون اساسی و اولین امام جمعه تهران شد. هنگام مرگش از محبوبترین چهرههای انقلاب بود و در تشییعجنازهاش که یکی از پرازدحامترین تشییعجنازههای آن سالها بود، مردم با شعار «ای نایب پیغمبر ما، جای تو خالیست» بدرقهاش کردند و در پیام تسلیتش نوشتند؛ «پلی بود محکم و سهل و آسان بین گروهها و احزاب ملی و دستجات دینی با انقلاب». آیتالله سیدمحمود طالقانی را در کنار شهید مرتضی مطهری و شهید سیدمحمد بهشتی از معماران و نظریهپردازان بزرگ انقلاب اسلامی میدانند، اما طالقانی در کنار مهندس بازرگان و یدالله سحابی در اردیبهشت 1340، «نهضت آزادی ایران» را تاسیس کردند و تا زمان مرگ طالقانی در کنار یکدیگر ماندند. مشهور بود که میگفتند بازرگان لیبرال است و طالقانی، سوسیالیست. اتهاماتی که هنوز نه بازرگان را از آن مبرا کردهاند و نه طالقانی را. اما آیا طالقانی به راستی سوسیالیست بود؟ یا بازرگان مشی لیبرال داشت؟ آیا اگر طالقانی سوسیالیست بود، میتوانست در کنار بازرگان لیبرال به مبارزه ادامه دهد؟
در فضای روشنفکری چپ
محمود طالقانی جوان، نخستین مبارزاتش را در عصر رضاشاهی آغاز کرد، اما ظهور جدی او در عرصه سیاست و تبلیغ اسلام، در دهه 1320 بود. در این دوران فضای اندیشه سیاسی و روشنفکری ایرانی تحت تاثیر حزب توده و مارکسیستها بود و گفتمان متداول بیشتر روی عدالتطلبی، منع استثمار و نفی بهرهکشی انسان از انسان و درنهایت نفی امپریالیسم متمرکز بود، تا آزادی و دموکراسی و دموکراسی نوعی کالای لوکس بورژوازی تلقی میشد، گفتمانی که تا پس از وقوع انقلاب نیز گفتمان غالب ماند. در فضای روشنفکری دهه 20 بعضی مانند تودهایها و مارکسیستها در نفی مطلق مالکیت خصوصی حرکت میکردند و برخی نیز معتدلتر بودند. در چنین وضعیتی نواندیشان مسلمان بر آن شدند که اسلام را چونان مکتبی بنگرند که در همه چیز و از جمله در زمینه مالکیت و اقتصاد، اصول و مبانی مترقیتری دارد و میتواند مبنای پایهگذاری نظام اجتماعی و اقتصادی مطلوبی شود. در همین فضا، روحانی جوانی در سخنرانیهایش در انجمن اسلامی دانشجویان درباره مالکیت از دیدگاه اسلام میگفت؛ سخنرانیهایی که در سال 1329 در مجله «فروغ علم» منتشر شد و بعدها متن تکمیلشده آن با عنوان «اسلام و مالکیت» به صورت کتابی مستقل درآمد.
در همین زمان «نهضت خداپرستان سوسیالیست» شکل گرفت که اصول فکری سوسیالیسم را پذیرفته بودند، اما میگفتند سوسیالیسم با تفکر الحادی مارکسیسم امکانپذیر نیست. آنها معتقد بودند، عدالتی که در ادبیات مارکسیستی به خورد روشنفکران داده میشود، فقط در چارچوب یک نگاه خداپرستانه، معنوی و آخرتنگر امکانپذیر است که انسان بتواند نتیجه دسترنج مازاد خودش را به دیگران منتقل کند. این ادبیات اسلامی است که زکات، صدقات، انفاق و خیرات و مبرات را سفارش میکند. این ادبیات است که به انسان این انگیزه را میدهد که حداکثر تولید را داشته باشد و به اندازه نیازش مصرف کند و مازاد درآمدش را در اختیار دیگران بگذارد.
هر متنی را باید در بستر زمانه خویش قرائت کرد. طالقانی اگرچه در چنین فضایی «اسلام و مالکیت» را نوشت و طبیعتاً گاهی تحت تاثیر اندیشههای چپ قرار داشت، اما در نهایت اندیشه اقتصاد اسلامی را پذیراست که در آن مالکیت اصلی فطری است. طالقانی با عنایت به روحیه عدالتجویی خویش، مارکسیسم را در برخی موارد همنوا با اسلام ارزیابی میکرد و معتقد بود، «ما در نفی استثمار، استعمار و دفاع از آزادی با مارکسیسمها عقاید مشترکی داریم و آنچه ما قبول نداریم اصالت ماده است و ما به اصالت خدا معتقدیم» (غنی، ۱۳۷۹: ۱۳۱). در سایه همین بینش، حاکمیت سرمایهداری را موجد فاصله و تضاد طبقاتی معرفی میکرد و مارکسیسم را به دلیل هواخواهی از عدالت، مورد ستایش قرار میداد و مبتنی بر همین نگرش به تعبیر یارانش در زندان با محکومان مارکسیستی برخوردی متساهلانه داشت. او در یک ارزیابی کلی، موضع خود در برابر لیبرالیسم و سوسیالیسم را چنین معرفی میکند: «هر مسلک و طرح و مرام اجتماعی که خودسران را محدود نماید و جلوی اراده آنان را بگیرد، قدمی به هدف پیغمبران و اسلام نزدیکتر است، ولی مقصود و نظر نهایی اسلام نیست. مشروطیت و دموکراسی و سوسیالیسم همه اینها به معنای درست و حقیقی خود گامهایی پیدرپی است که به نظر نهایی نزدیک مینماید» (طالقانی، ۱۳۵۹: ۱۹۴).
مهندس عزتالله سحابی، یار دیرین طالقانی در جبهه ملی، معتقد است که اگرچه طالقانی در نخستین سالهای مبارزه تحت تاثیر اندیشه چپ قرار داشت، اما مدتی بعد نظریاتش تغییر کرد. حدود سال 40، کتابی به نام «سوسیالیسم و اقتصاد مختلط» اثر مرحوم هرایرخالاتیان، نماینده ارامنه در مجلس خبرگان اول، منتشر شد که نویسنده در آن به پیدایش طبقه جدیدی در جامعه شوروی به اسم بوروکراتومیلیتاریستها اشاره کرده و به شرح آن پرداخته بود. طالقانی تحت تاثیر این کتاب به تجربیاتی درباره شوروی پس از استالین دست یافت و چنین استنباط کرد که مارکسیسم راهحل مناسبی برای جوامع نیست. مهندس سحابی یادآور میشود که با مطالعه این کتاب این واقعیت برای طالقانی روشن شد که استثمار انسان از انسان تنها وجه اقتصادی ندارد، بلکه دارای وجه سیاسی نیز هست، زیرا انسان در چنین سیستمی بسیار اسیرتر است تا در جامعهای که سیاست در اختیار نیروهای دموکراتیک است، ولی اقتصادشان نیز بر مبنای استثمار انسان قرار گرفته، زیرا انسان در چنین جامعهای آزادتر است. سحابی میگوید که طالقانی از صفحه 100 به بعد کتاب «اسلام و مالکیت» به نقد جامعه مارکسیستی مبادرت میکند و میگوید، چنین جامعهای توتالیتر است، زیرا این جامعه جای خدا را در زندگی انسانها گرفته است. این جامعه بسیار بسیار خطرناکتر از جامعه آزادی است که قدرت اقتصادی در آن به استثمار و بهرهکشی میپردازد و منع بهرهکشی از انسان را متضمن تامین همه حقوق انسان میداند (روزنامه سرمایه، 20 شهریور 1386).
نه مارکسیسم، نه سرمایهداری
طالقانی در بررسی سیر تحول اندیشههای اقتصادی، نهتنها تفکر سوسیالیستی را تایید نکرده، بلکه آن را غیرعملی دانسته است. او مالکیت شخصی را نفی نمیکرد و آن را امری فطری میدانست، و معتقد بود اصل مالکیت پیش از آنکه موضوعی قانونی و اعتباری باشد، اصلی فطری و نفسانی است، پس از آن منشأ احکام حقوقی شده و سپس مسلکهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی از آن پدید آمده، چنانکه پیش از توجه به قوانین و اعتباریات، احساس به این علاقه و حق را در غریزه حیوانات و فطرت ساده انسان مشاهده میکنیم، او اما مالکیت بر ابزار تولید را منشأ همه انحرافات و تعدیات و ستمها میدانست و بنابراین به نوعی نظر به عمومی شدن مالکیت در ابزار تولید از قبیل کارخانهها داشت (طالقانی، 1388: 28). از نظر طالقانی، مالکیت، ریشه ثابتی در حیات انسان دارد و بر حسب اوضاع و احوال، از جهت کمیت و کیفیت و موضوع و مصرف، به صورتهای مختلفی درآمده است. او به استناد آیات قرآن و نقل جملاتی از نهجالبلاغه اصل مالکیت را به عنوان یک ضرورت فطری و نفسانی انسان، میپذیرد. اما از نظر او آنچه این موضوع را به یک معضل تبدیل میکند، زیادهخواهی است: «ریشه اشکال از آنجاست که انسان هرگاه اراده و توجه خود را برای اشباع هر غریزه و خواهشی مصروف داشت، در حد ضرورت و تامین حاجت، بتواند دایره نفوذ [اراده] خود را توسعه دهد. هرچه مال و علاقه مالکیت در سیر تاریخی بیشتر اهمیت یافته و وسایل تولید پیش رفته، توجه انسان به آن افزوده شده، تا آنجا که امروز به صورت قدرت مهمی درآمده که قدرتهای معنوی و اخلاقی و سیاسی را تحت نفوذ قرار داده است» (طالقانی، 1388: 30).
طالقانی تناقضاتی در تفکر مارکسیستی میدید و آن را به نقد میکشید. او بر این عقیده بود که خلاصه دیالکتیک طبیعی و تاریخی مارکس این است که طبیعت با تمام پدیدههای خود پیوسته در حال حرکت و تحول است. اوضاع اقتصادی و اجتماعی و ظهور تضاد اقتصادی است که در تغییر و تحول مستمر خود به نظام اشتراکی منتهی میشود. این اندیشه و اراده و عمل انسانی نیست که شرایط و اوضاع را پدید میآورد، بلکه اوضاع اقتصاد خودکار و خودرو است که افکار و نظریات و محیط را ایجاب و محدود میکند. بر همین مبنا، تحولات اقتصادی و اجتماعی از اشتراکی اولیه سرمایهداری، بورژوازی به سوی سوسیالیسم و کمونیسم پیش میرود. اما نقد جدی طالقانی بر مارکسیستها نقدناپذیری است. او معتقد است که مارکس و پیروانش خود را بر تارک اندیشه ایستاده میبینند و در این مقام هیچ نقدی را وارد نمیدانند: «مارکس و پیروان وی این تفسیر مادی و تاریخی را یگانه واقعیت و علتالعلل حوادث و شک و تردید در این تفسیر را شک در علل واقعی و هر نظریه و تفسیری را تخیلی و غیرواقعی میدانند. این چماق تکفیر و تحمیق طرفداران این نظریه، در صفحه به صفحه و سطر به سطر، این رنگ تکفیر عامی و عالم، با هر مسلک و رویه و اندیشهای، مشهود است و هر طبقه مانوس و دلبسته اندیشههای خود است و مخالفان را در اشتباه و خیالباف میپندارند و تنها مولود ذهن خود را آراسته و زیبا و حقیقی مینگرد» (طالقانی، 1388: 72).
او تاکید میکند که اصول علمی و عملی سوسیالیستها و کمونیستها نهتنها تاکنون به محو طبقات و امتیازات و تحقق بخشیدن به عدل و آزادی عمومی توفیق نیافته، بلکه به تولید میلیتاریسم منجر شده است: «آنچه مشهود است این است که در محیط الغای مالکیت فردی و ملی شدن سرمایههای طبیعی و صنایع سرمایهداران درشت و ریز محو شده یا میشوند ولی به مقیاس محو آنها طبقه ممتاز اداری (بوروکراتیسم) و نظامی (میلیتاریسم) و سرمایهداری دولتی که اختیارات و امتیازات آنها بیش از سرمایهداران (بورژواها) است، به شدت رشد مییابند.»
وی در انتها، مارکسیسم را نوعی خیالبافی میداند که با زندگی واقعی در تعارض قرار دارد و چنین میپرسد: آیا چنین انقلابی، ریشه افزونطلبی و تصرف در اموال را از نفوس ریشهکن میکند؟ آیا انقلابیون که حکومت را به دست میگیرند، ساختمان نفسانی مخصوصی دارند که فاقد حس افزایشطلبی و امتیازجویی است؟ بر فرض که چنین حکومتی بخواهد و بتواند توزیع را بر اساس مقدار کار قرار دهد و با اختلاف دامنهدار و پیچیدهای که در مقدار ارزش کار بتواند این ارزشهای متفاوت و مختلف را مشخص و معین کند و شعار «از هرکس به قدر قدرت و به هرکس به اندازه کار» را عملی سازد، آیا پس از آن امتیازات و سپس طبقات، به صورت دیگری روی نمینمایند؟ (طالقانی، 1388: 99).
طالقانی از سوی دیگر منتقد شدید نظام سرمایهداری نیز هست و آن را در تضاد با اسلام و خطری بزرگ برای حیثیت اسلام میداند و در اینباره مینویسد: «خطرناکترین و منفورترین اعمال، جمع و ذخیره و تمرکز ثروت بهخصوص زر و سیم است... در کتب اسلامی و احادیثی که از پیشوایان اسلام رسیده خطر مالاندوزی پیش از هر خطری اعلام شده است» (طالقانی، 1388: 188). او ایراد بزرگ سرمایهداری را اسارت روح آدمی میداند و درباره تفکر سرمایهداری بر این عقیده است که «هرچه اصول و نظریات و مقررات سرمایهداری دقیق و مستدل باشد باز در چهار دیوار روح سرمایهداری و در بندهای آن است که نیروهای فکری و عملی انسانی را در خدمت افزایش سرمایه و سرمایهداران به بند میکشد و محدود میسازد و هیچ نظری در آن به مسوولیت اخلاقی و به کار انداختن تولید و ثروت در راه خدمت به انسان نیست».
عزتالله سحابی چارچوب تفکر اقتصادی آیتالله طالقانی را اینگونه تعریف میکند: «طالقانی شیفته اقتصاد برنامهریزی متمرکز سوسیالیستی نبود، در عین حال عاشق دلخسته اقتصاد بازار هم نبود. در اقتصاد بازار به نوعی تعدیل به شرط آنکه حقوق عموم مردم را تامین کند قائل بود، ولی نقش دولت برای هدایت اقتصاد را نیز لازم میدانست. به عبارت دیگر ایشان به ابعاد تعدیلشده این دو روش اقتصادی توجه داشت» (روزنامه سرمایه، 20 شهریور 1386). طالقانی قائل به این است که آزادی مطلق مالکیت (سرمایهداری) و سلب مطلق مالکیت شخصی (اشتراکی، سوسیالیسم) محصول قرن تحولات ناگهانی صنعتی و همان محیط بود و مینویسد: «نظریاتی که در یک قرن پیش راجع به حل مشکلات وسایل صنعتی و تولیدات آن ابراز شده، با پیشرفت و پیدایش اصول اجتماعی دیگر و تحول سریع تکنیک و تقلیل سریع کارگران و تکثیر محصولات، حل نهایی را پیشبینی نکرده و نمیتوانست هم پیشبینی کند.» طبق تفسیر طالقانی از آیات قرآنی و سنت «مالکیت نسبی و محدود است، چون معنای مالکیت اختیار و قدرت در تصرف است و قدرت و اختیار انسانی محدود است، نمیتواند خود را مالک مطلق و متصرف تامالاختیار بداند». در انتها باید گفت، طالقانی میان سرمایهداری و مارکسیسم که فرد و منافع او را فانی در منافع اجتماع میداند، فرقی قائل نمیشود (طالقانی، 1388: 105).