241
ال آی پرستو.سسلام دوستان. گویا قسمت دیروز یعنی 240 رو همه پیدا نکردن. آخه عکسش عوض شده بود .
اگه شما هم دیروز پیداش نکردین از لینک زیر استفاده کنین و بخونین
لینک زیر لمس کنین 👇
اینم قسمت جدید یعنی ۲۴۱ :👇
شماره پدرشو گرفته بود
نگاهی بهم انداختو گفت
- تو برا سه قلوها مثل پدر من برای ما نباش ویهان ...
- منظورت چیه؟
- نذار حرف های نگفتشون از گفته ها بیشتر بشه ... از الان بشین پای حرف بچه هات
از حرفش لبخند زدم
برای من هم خانواده مثل ال آی بود .
حامی بود اما صمیمی نبود ...
حرف هایی که نگفتنشون باعث انتخاب اشتباهم شد
تنهایی احساسی که باعث شد با اولین صمیمیتم با مهرو تصمیم اشتباه عمرمو بگیرم
من هیچوقت اهل حرف زدن نبودم
خانواده منو اینجوری شکل داد
برای همین هم الان با ال آی نمیتونستم راحت حرف بزنم
وقتی عاشقانه های پدر و مادرتو ندیدی ... چطور عاشقانه زندگی کردنو بلد باشی ؟
با صدای ال آی از افکارم جدا شدم
پدرش جواب دادو ال آی گفت
- سلام بابا ... خوندی؟ چرا نه؟ منظورتون چیه ؟ خب قفلشو بشکنین ... من بهتون مگم این نامه خیلی مهمه . انقدر که روح مادرم در عذابه ...
ال آی سکوت کرد
صدای پدرشو نمیشنیدم
اما چهره ناراحت و آزده ال آی رو میدیدم
نفسشو با حرص بیرون دادو گفت
- من میخوام اون نامه رو بخونم اگه شما براتون مهم نیست ...
ال آی دوباره مکث کرد
اما اینبار بدو حرفی گوشی رو قطع کردو گفت
- هیچوقت مثل پدرم نباش ....
نفسشو با حرص بیرون داد
کشیدمش تو بغلمو دست هامو دورش حصار کردمسرشو تو گودی گردنم گذاشتو گفت
- هیچوقت به حرف من توجه نمیکنه... حتی الان که فهمیده من چی ام ...
- از کجا میدونی فهمیده
- بهش گفتم
- درسته بهش گفتی ال آی .. اما اون که قدرتتو ندیده
پوزخندی زد و گفت
- ویهان ... اون پدر منه ... باید چشم بسته حرفمو گوش کنه نه اینکه ...
جمله اش رو ادامه ندادو گفت
- بیخیال ... میشه فردا برم گله پدرم ؟
ال آی اینو گفتو سرشو یلند کرد
منتظر نگاهم کرد
نمیشد به این چشم ها گفت نه
اما من یه آلفا تمام وقت بودم ... رسیدگی به امور گله شغل من بود
شغلی که خیلی وقت بود درست بهش نرسیده بودم
ال آی نگاهش تو چشم هام چرخید و گفت
- میدونم کار داری اما واقعا لازم نیست تو با من بیای
خواستم جوابشو بدم که صدای شکسته شدن یه شاخه نظرمو جلب کرد