یک سال همراهی با جنبش زن، زندگی، آزادی: روایت سهیل عربی از خیابان تا زندان (بخش دوم)
سهیل عربی، مترجم و کنشگر آنارشیست که هماکنون دوران تبعید در برازجان را میگذراند، در کانال تلگرامی خود روایتهایی از یک سال همراهی با جنبش زن، زندگی، آزادی، از آغاز اعتراضات خیابانی در مقابل بیمارستان کسری در تهران تا بازداشت و بازجویی در پلیس امنیت تهران و سپس حبس در زندان گوهردشت را نوشته است.
با توجه به اینکه آقای عربی در تبعید برازجان از هرگونه وسایل رفاهی و دسترسی مناسب به اینترنت محروم است و نوشتههای او با حداقل ویرایش در کانالش منتشر میشوند، متن کامل این روایتها با اندکی ویرایش رسمالخط منتشر میشود؛ اما هیچ تغییری در لحن (گاه محاورهای) داده نشده است.
سهیل عربی در کانال خود (https://t.me/Soheil_Arabi645) از تداوم این روایت خبر داده است.
به علت طولانی بودن متن، در دو بخش منتشر خواهد شد که بخش نخست، روایت خیابان و بازجویی است و بخش دوم، روایت دوران زندان.
به علت طولانی بودن متن، در دو بخش منتشر خواهد شد که بخش نخست، روایت خیابان و بازجویی است و بخش دوم، روایت دوران زندان. بخش نخست را در این آدرس بخوانید:
https://t.me/IranPubWorkers/209
بهمن ۱۴۰۱
زندان تهران بزرگ، تیپ شش، کوچهی غربی، معروف به کوچهی «زن زندگی آزادی»، جایی که تمام زندانیهایش در قیامهای اخیر (از شهریور ۱۴۰۱ به بعد، پس از به قتل رسیدن ژینا) بازداشت شدهاند.
یکی از همبندیهایم، (جوانی نوزدهساله، زاده و بزرگشده در رشت، دانشجو در تهران) خواست که دقایقی در هواخوری با هم گپ بزنیم. به هواخوری رفتیم.
گفت: «من و نزدیک به صد نفر از این بند و نزدیک به چهارصد نفر دیگر در بندهای این کوچه، میخواهیم شورش کنیم، میخواهیم درهای زندان را بشکنیم، با زندانبانها و گارد بجنگیم و از زندان خارج شویم، همزمان تعدادی از دوستانمان هم از بیرون زندان اقدام میکنند. نقشهی خوبی داریم، میخواهیم نظرت را بپرسیم، چون میدانیم که قبلاً دو بار دیگر هم اینجا زندانی بودی و تجربه یشورش در زندان هم داری... این کار باعث میشود بقیه زندانیها در دیگر زندانها هم به فکر شورش بیفتند و...»
***
این لحظات زیباترین لحظات زندگیام بود، خستگی سالها جنگیدن در این نبرد نابرابر که به ما تحمیل شد از تن و روانم دررفت...
دردها را فراموش کردم و به آینده امیدوار شدم...
سالها پیش، وقتی در بندی که اکثر زندانیانش سلبریتیهای سیاسی بودند، حرف از شورش و نافرمانی میزدیم، ما را سرزنش میکردند، سلبریتیهایی که عناوین و نامهایشان را دو تریلی هم نمیکشید، فقط به فکر رفاه شخصی و خوشگذرانی در زندان بودند، به فکر شام و نهار بهتر، موبایل جدید، تلوزیون، یخچال و مرخصی...
اما دادخواهان در بند نسل جدید امروز به شورش در زندان میاندیشند، ما در نسل خودمان اقلیتی در اقلیت بودیم، آنها در اکثریتاند و این یعنی پیروزی...
***
چند روز بعد از این گفتوگو، من به زندان گوهردشت تبعید شدم و آن جوان و اکثر محبوسان در آن بندها آزاد شدند، شک ندارم که شکنجهگران فهمیدند، این نسل را نمیتوان محبوس کرد، هر یک نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه، تکثیر میشه ...
هر کس که زندانی بشه، قویتر و با تجربهتر از پیش ادامه خواهد داد... با رویش ناگزیر جوانهها چه میکنی؟؟؟؟؟
#قفس_را_بسوزان
*****
کوچهی شرقی – کوچهی غربی
«زندان تهران بزرگ» همانطور که روی سر درش نوشته، «مجموعه زندانها» است؛ یعنی سیودو زندان موسوم به تیپ که تا کنون شش تیپ راهاندازی شده، هر تیپ ۲ کوچه و در هر کوچه پنج بند ساخته شده. «کوچهی غربی، تیپ شش» محلی است که بازداشتشدگان قیام «زن، زندگی، آزادی» در آن محبوساند و در کوچهی شرقی، زندانیان موسوم به «شعبهای»، یعنی کسانی که بابت جرائمی مثل سرقتهای کوچک، فروش مشروبات الکلی و... که معمولا از سر فقر و ناچاری بوده، بازداشت شدهاند.
از جمله تجربیات مهمی که مبارزان جوان در روزهای محبوس بودنشان کسب میکنند، دیدن این واقعیتها و آسیبهای اجتماعی است.
هر روز به تعداد افرادی که برای نخستین بار به زندان میافتند، اضافه میشود، پرینت خیلی از این افراد را میبینیم، رد مال (مبلغی که بهخاطر آن بازداشت شدهاند) کمتر از پنج ملیون تومان است، یعنی فقط برای تأمین نیازهای چند روز مجبور به این کارها شدهاند.
اوضاع زندانیان در بندهای سیاسی و شعبه خیلی دشوار است، اما بندهای اختلاسی به هتل میماند، در بندهای مبارزان #انقلاب «زن، زندگی، آزادی» و در بندهای شعبه، خبری از تلوزیون و فرش و یخچال نیست.
اکثر زندانیان حتی توان خرید آب آشامیدنی ندارند و مجبورند از همین آب شور و پر لجن زندان بیاشامند، کمتر کسی قدرت خرید از فروشگاه دارد و مجبورند با همین اندک غذای بیکیفیت زندان بسازند.
فقط در سه زندان تهران بیش از چهل هزار نفر با رد مالهای کمتر از ده ملیون محبوساند و به راحتی میتوان فهمید که اگر این افراد شغل و درآمد کافی داشتند، پایشان به زندان باز نمیشد...
زندانی شعبهای یعنی کیسه بوکسِ مأمور آگاهی و زندانبان، زندانی شعبهای اگر چه از مهمترین قربانیان فقر و بیعدالتی است، اگرچه در زندان از او بیگاری میکشند و هزار بلا سرش میآید، اما حتی خیلی از مدعیان دفاع از حقوق کارگران نیز به آنها توجه کافی نکرده اند.
زندانی شعبهای بیرون از زندان کارگر بود، درآمدش از هزینههایش کمتر بود، زیر خط فقر بود ... مجبور شد مشروب بفروشد، مجبور شد از صندوق صدقات پول بردارد... حالا در زندان از او بیگاری میکشند، روزی دوازده ساعت در کارگاههای بنیاد تعاون حامی با دستمزدی که کمتر از ده درصد حقوق تعیین شده وزارت کار است کار میکند و درآمدش حتی به اندازه خرید آب آشامیدنی هم نیست!
ادامه دارد
#بند_شعبه #زندانی_شعبه_ای #آسیب_شناسی
زمستان ۱۴۰۱
اینجا زندان تهران بزرگ، تیپ شش، سالن دو.
(یکی از بندهایی که بازداشتشدگان در قیامهای اخیر، موسوم به انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در آن محبوساند.)
ساعت ده شب اعلام زمان خاموشی میشود، همه باید روی تختهایشان باشند ...
معمولا پیش از اعلام خاموشی یکی از همبندیها شعر یا ترانهای میخواند؛ امشب پویا شعری خواند که آخرش اینگونه تمام شد:
«آن شاه که به صد مهره نمیباخت،
تاجُ از سرش تو میدون لشگر پیاده انداخت»
ما مردمی هستیم که تاج از سر ستمگران زیادی انداخته ایم، شما که عددی نیستید، عمامههای شما را هم میاندازیم و سرنگونتان میکنیم...
اکثر همبندیها با سوت و هورا کشیدن با او همراهی کردند، ناگهان یکی از سلطنتطلبان خشمگین شد و فریاد زد:
«چی شد؟ چی شد؟ خاندان ایرانساز پهلوی را با این آخوندا یکی میکنی؟ کسی تاج از سر اعلاحضرت ننداخت، خودش رفت، چون چپولها و مجاهدهای ابله مثل تو لیاقتشو نداشتن. چپ یعنی چپاول، کمونیسم یعنی خدانیست، شما نه خدا دارید نه وطن... زنده باد شاه شاهان، بهزودی خودمون دوباره تاج بر سرش میگذاریم و شما بیوطنها را مجازات میکنیم...»
چند نفری هم براش سوت زدند و هورا کشیدند. بعد حمله کرد که پویا رو کتک بزنه، چند نفر سرش داد زدن گفتن: «خجالت بکش، برای شعر خوندن میخوای کتککاری راه بندازی؟؟؟»
***
اکثر اعضای بند ایدئولوژی خاصی ندارند، صرفا برای زندگی میجنگند، طرفدار حزب و گروه خاصی نیستند، جان به لب شدهاند، از اوضاع فاجعهوار فعلی خسته و خشمگیناند.... اما هنوز چند نفری هستند که روی طرز فکر و گروهی که طرفدارش هستند، بیشتر تعصب دارند تا روی مبارزه و دادخواهی....
این شکل دعواها امروزه خیلی کمتر از سالهای پیش شده، اما همین اندک اختلافها هم آسیبهای بزرگی به مبارزه رسانده... خوشبختانه این دو نفر بعد از چند روز آشتی کردند.
قسمت دردناک ماجرا این بود که هر دوی آنها کارگر و از قشر کمدرآمد جامعه هستند، همدرد هم هستند اما بهندرت همراه هماند، که اگر همراه هم باشند چقدر زورشان بیشتر میشود...
وقتی آشتی کردند، پویا به شوخی بهش گفت: «عیبی نداره بهم گفتی چپاولگر، ولی من تمام داراییم تو زندگی یه موتور قراضه که با قسط و قرض خریدم، خرج دانشگاهم درمیارم، به خونه کمک میکنم... تو بهخاطر کسی که هیچوقت همدرد من و تو نبوده خواستی کتکم بزنی، اگر هم میزدی ازت دلگیر نمیشدم، تو خیلی مقصر نیستی، شاید من و امثال من بیشتر مقصریم که تو چنین پناهگاهی برای خودت پیدا کردی...»
*****
فروردین ۱۴۰۲
ما موظف به امیدوار و مصمم ماندنایم...
عموسعید (ماسوری) از چند روز پیش، طبق معمول هر سال سبزه و بقیه لوازم سفره هفتسین را فراهم کرد، با هم فرشا و موکتای بندُ شستیم، دیوارا و هواخوری را تمیز کردیم، عموحسن (صادقی) و محمد (شافعی) شیرینی و کلوچه درست کردن، مصطفی و حمزه شام شب عید (سبزیپلو) درست کردن...
هر کس یک جای کارُ گرفت تا باز بتونیم با همین امکانات، تا حدی فضا را شبیه به خانه کنیم، تا بهویژه جوانترها کمتر حس غربت و دلتنگی کنند و دوری از عزیزان کمتر آزارشان دهد...
امسال، سال ویژهای بود، پر از رویدادها و تحولات امیدبخش، البته که سختیها و مصیبت هم کم نداشتیم... ولی تحولات مهمی نسبت به سالهای پیش داشتیم.
چند تا از قدیمیهای بند، پس از سالها حبس، آزاد شدند: عمو ارژنگ (داودی)، آقای پیروز منصوری و ..
چند تا جوان هم به جمع ما پیوستند. ترکیبی از خیلی باتجربهها و خیلی جوانها باعث انتقال انگیزهی جوانها به ما پیرمردها و انتقال تجربهی ما به جوانها شده ...
هر زندانی خیلی زود به خانوادهی جدیدش (همبندیهایش) عادت میکند و جداشدن و جدا ماندن از هر کدام از خانوادهها سختی و زجر زیادی دارد، اما به هر روی برای رسیدن به آزادی باید بر این سختیها غلبه کرد...
پشت دیوارهای این بندها دادخواهان بسیاری در حال تلاش برای حفظ روحیهی خود و همبندیانشان هستند و آنچه امیدبخش است، روحیهی بالای مبارزان و همبستگی بین آنهاست که امیدواریم در همهجا این اتحاد تقویت شود...
روحیهی بالا و همبستگی زندانیان سیاسی بسیار امیدوارکننده است، همین همدلی را در خیابانها و در اعتراضات هم دیدیم، مردم برای ایجاد تحولات مثبت مصمم شدهاند و نوروز واقعی (روزهایی نو و خوب) را بهزودی میسازند...
امیدواریم این آخرین سالی باشد که عزیزانمان در بند هستند، امیدواریم که سالهای اعدام و شکنجه را هرچه زودتر و با اتحاد و رزم مشترکمان به پایان برسانیم...
سر میاد زمستون
#دادخواهان_دربند
#زن_زندگی_آزادی
#سهیل_عربی
ادامه دارد
*****