یادداشتی درباره پیرگاههای طارم و سرگذشت امامزاده پیر سلطان حسین.
یادداشتی درباره پیرگاههای طارم و سرگذشت امامزاده پیر سلطان حسین.
یونس قاسمی
اداره اوقاف که باید از بقعههای اسلامی قدیمی در پیرچم و پیرهمدان محافظت کند، متأسفانه اجازه داده است که این اماکن در روز روشن دچار تحریف شوند. امامزاده پیر سلطان حسین، که نام «پیرچم» نیز از او گرفته شده، بنایی ساده با یک در و یک طاق بود. من پیش از زلزله و تخریب کامل آن را دیده بودم. قدیمیها آنجا را به نام پیر سلطان حسین زیارت میکردند و اطراف بقعه پر از قبور اسلامی بود. ضریح اسلامی داشت و تا دهه ۴۰ پابرجا بود تا اینکه گنجیابان آن را ویران کردند. پس از زلزله سال ۶۹ نیز کاملاً از میان رفت و بعدها در راستای تبلیغ باستانگرایی، آن را «آتشکده» نامیدند.
پیر همدان نیز احتمالاً مدفن یکی از پیران اهل همدان بوده؛ جایی که مریدانش به آن رجوع میکردند. اما امروز آن را هم به آتشکده تبدیل کردهاند. در طارم پیرگاههای دیگری نیز وجود دارد: پیر غیب در گیلوان، پیر قاسمچال در ییلاق مامالان نزدیک دوزیورد، پیرچم، پیرهمدان و شاید موارد بیشتر. همه اینها نیازمند تحقیق و بررسی دقیقاند.
یکی از دوستان نسخهای از تذکره شیخ صفی را در استانبول یافته و به ترکی استانبولی برمیگرداند. او میگفت شیخ صفی برادری داشته به نام «پیر محمد» که در طارم درگذشته است؛ موضوعی که میتواند سرنخ مهمی برای پژوهشگران باشد. طارم، بهخاطر اقلیم خاص و حضور بزرگان شیعه زیدیه در اوایل قرون اسلامی و سپس داعیان اسماعیلی و قلعههای آنان در دوره سلجوقیان، میتواند محل دفن پیران این مذاهب باشد. اما همه اینها نیازمند پژوهش علمی است.
در میان این بناها، تنها «چارطاقی الذین» واقعاً چارطاقی است؛ باقی بناها معماری اسلامی دارند و باستانشناسان منصف میتوانند درباره آنها نظر علمی بدهند.
روایتی از زیارت امامزاده پیر سلطان حسین
وقتی در تابستان از جوشوخروش بهاری قیزیلاوزن کاسته میشد و آب به گدار میزد، زنهای آبادی هر پنجشنبه برای زیارت امامزادهای در آنسوی رودخانه، به «چمله» میرفتند. مردان یا گرفتار کار کشاورزی بودند، یا بیاعتقاد، یا طبق رسم دیرینه همراه زنان نمیرفتند.
پنجشنبهای را به یاد دارم که همراه مادرم از بالای «بویوکادا» وارد آب شدیم. پاچههای شلوار را بالا زده بودیم و از میان «شهلو» بین بویوکادا و کیچیکادا عبور کردیم. زنها و بچهها دست در دست هم داشتند تا روی سنگهای صاف و لیز کف رودخانه سر نخوریم. پس از عبور، وارد مزارع سرسبز «تسکین» شدیم. تسکینیها مشغول وجین پیاز بودند. از کنار پنبهزارهایی گذشتیم که قد ما بچهها را میپوشاند.
در مسیر، حیوانی شبیه گربه از میان پنبهزار بیرون پرید و به سوی «بیاللو» گریخت. زنها فریاد زدند:
«چولپیشیکی! چولپیشیکی!»
مادرم گفت:
«ماراغا یاتمیشدی سو قوشو دوتسون، بیزی گوردی قاچدی.»
در بالای «دوهیولاقی» چند پرنده با صدای خوش میخواندند. یکی از زنها گفت:
«چولخوروزولار، گور نه قشنگ اوخولار.»
چولپیشیکی و چولخوروزو برای من حیواناتی عجیب و تازه بودند. امروز دیگر در طبیعت طارم دیده نمیشوند و گمان میکنم نسلشان منقرض شده باشد.
ظهر به چمله رسیدیم. امامزادهای کاهگلی بود و زنی گویا متولی آن. زنهای آبادی زیارت کردند، بقچهها را گشودند و با نان و سوزمهقاتیق یا پنیر ناهار خوردند. عصر همان مسیر را بازگشتیم.
مادرم میگفت پیشتر برای زیارت به بقعه پیر سلطان حسین در پیرچم میرفتند. امامزاده کرامت داشت و بسیاری را شفا داده بود. تا اینکه آهنگری از زنجان آمد، در بازارچه مامالان مستقر شد و شبی با همدستی چند نفر از اهالی، دخل امامزاده را خالی کرد و هرچه بود بار شتر کرد و رفت. داستانهای زیادی از طلسم امامزاده نقل میکردند؛ اینکه بومیان با دیدن طلسم گریختهاند و آهنگر که دعای باطلکردن طلسم بلد بوده، همه گنج را برداشته و رفته است.
قدیمیها باور داشتند نام «پیرچم» از پیر سلطان حسین گرفته شده. پس از زلزله ۶۹ بقعه کاملاً ویران شد و در بازسازی، آن را آتشکده اعلام کردند. طرفداران این نظریه میگویند موبدان زردشتی برای حفظ آتشکدهها، آنها را به شکل امامزاده درمیآوردند تا از تعرض مسلمانان در امان بمانند. اما در پیرچم، این بنا در میان قبور مسلمین است و هیچ نشانی از آیین زردشتی ندارد. چرا باید مسلمانان مردگان خود را کنار آتشکده دفن کنند؟ پیر سلطان حسین که بوده؟ شاید از پیران و اقطاب صوفیه بوده باشد. این موضوع نیازمند تحقیق جدی است.
تخریب امامزاده پیرچم، زنان آبادی را که دلشان برای زیارت تنگ میشد، به چمله میکشاند.
زیارت، نیاز فرهنگی و آسیبهای امروز
باور به اماکن مقدس و توسل به قبور در همه جای دنیا وجود دارد؛ شاید در خاورمیانه بیشتر و در میان شیعیان پررنگتر باشد. در میان اهل سنت و مسیحیان نیز زیارت رایج است. در ایران، نیاز به زیارتگاهها سبب شده برخی امامزادگان بر پایه خواب و رؤیا شکل بگیرند. وجود چنین مکانهایی برای آرامش روحی مردم مفید است.
اما مسئله، امامزاده یا سوءاستفاده از امامزاده است. در سالهای اخیر چرخاندن ضریح، ریختن پول، تبرک و توسل افراطی، شأن این اماکن آرامشبخش را مخدوش کرده است. کاش این اماکن از حالت درآمدی و نذری خارج میشدند تا شبهه سوءاستفاده از میان برود. چه خوب بود اگر کنار امامزادگان کتابخانه ساخته میشد و نذر کتاب جای نذر پول و طلا را میگرفت. توسل و دعا در ذات فرهنگی ماست و مذموم نیست؛ انسان گرفتار با دعا آرام میگیرد. اما تبدیل این اماکن به منبع درآمد برای مداحان، متولیان و اوقاف، و بهرهبرداری سیاسی از آنها، جای بحث دارد.
نیاز به امامزاده در روح و تربیت ما ریشه دارد. یکی از دوستان که کاندیدای مجلس بود، تعریف میکرد که برای تبلیغ به روستایی محروم رفته بود. از مردم پرسیده بود اگر نماینده شوم چه خدمتی میخواهید؟ روستاییان که در اوج محرومیت بودند، گفته بودند:
«ما الحمدالله چیزی کم نداریم. تنها مشکل این است که زنهای ما پنجشنبهها برای زیارت به روستای همسایه میروند و ما بیناهار میمانیم. اگر نماینده شدید، لطف کنید در روستای ما امامزاده درست کنید تا خانمها همینجا زیارت کنند و برای ظهر به خانه برگردند تا ما بیناهار نمانیم.»
یئنی یول راهی به سوی دانایی و آگاهی
https://t.me/yeniyolumuz
📱یئنی یول را در واتساپ دنبال کنید.Vahid Mohammadi:
یادداشتی درباره پیرگاههای طارم و سرگذشت امامزاده پیر سلطان حسین.
یونس قاسمی
اداره اوقاف که باید از بقعههای اسلامی قدیمی در پیرچم و پیرهمدان محافظت کند، متأسفانه اجازه داده است که این اماکن در روز روشن دچار تحریف شوند. امامزاده پیر سلطان حسین، که نام «پیرچم» نیز از او گرفته شده، بنایی ساده با یک در و یک طاق بود. من پیش از زلزله و تخریب کامل آن را دیده بودم. قدیمیها آنجا را به نام پیر سلطان حسین زیارت میکردند و اطراف بقعه پر از قبور اسلامی بود. ضریح اسلامی داشت و تا دهه ۴۰ پابرجا بود تا اینکه گنجیابان آن را ویران کردند. پس از زلزله سال ۶۹ نیز کاملاً از میان رفت و بعدها در راستای تبلیغ باستانگرایی، آن را «آتشکده» نامیدند.
پیر همدان نیز احتمالاً مدفن یکی از پیران اهل همدان بوده؛ جایی که مریدانش به آن رجوع میکردند. اما امروز آن را هم به آتشکده تبدیل کردهاند. در طارم پیرگاههای دیگری نیز وجود دارد: پیر غیب در گیلوان، پیر قاسمچال در ییلاق مامالان نزدیک دوزیورد، پیرچم، پیرهمدان و شاید موارد بیشتر. همه اینها نیازمند تحقیق و بررسی دقیقاند.
یکی از دوستان نسخهای از تذکره شیخ صفی را در استانبول یافته و به ترکی استانبولی برمیگرداند. او میگفت شیخ صفی برادری داشته به نام «پیر محمد» که در طارم درگذشته است؛ موضوعی که میتواند سرنخ مهمی برای پژوهشگران باشد. طارم، بهخاطر اقلیم خاص و حضور بزرگان شیعه زیدیه در اوایل قرون اسلامی و سپس داعیان اسماعیلی و قلعههای آنان در دوره سلجوقیان، میتواند محل دفن پیران این مذاهب باشد. اما همه اینها نیازمند پژوهش علمی است.
در میان این بناها، تنها «چارطاقی الذین» واقعاً چارطاقی است؛ باقی بناها معماری اسلامی دارند و باستانشناسان منصف میتوانند درباره آنها نظر علمی بدهند.
روایتی از زیارت امامزاده پیر سلطان حسین
وقتی در تابستان از جوشوخروش بهاری قیزیلاوزن کاسته میشد و آب به گدار میزد، زنهای آبادی هر پنجشنبه برای زیارت امامزادهای در آنسوی رودخانه، به «چمله» میرفتند. مردان یا گرفتار کار کشاورزی بودند، یا بیاعتقاد، یا طبق رسم دیرینه همراه زنان نمیرفتند.
پنجشنبهای را به یاد دارم که همراه مادرم از بالای «بویوکادا» وارد آب شدیم. پاچههای شلوار را بالا زده بودیم و از میان «شهلو» بین بویوکادا و کیچیکادا عبور کردیم. زنها و بچهها دست در دست هم داشتند تا روی سنگهای صاف و لیز کف رودخانه سر نخوریم. پس از عبور، وارد مزارع سرسبز «تسکین» شدیم. تسکینیها مشغول وجین پیاز بودند. از کنار پنبهزارهایی گذشتیم که قد ما بچهها را میپوشاند.
در مسیر، حیوانی شبیه گربه از میان پنبهزار بیرون پرید و به سوی «بیاللو» گریخت. زنها فریاد زدند:
«چولپیشیکی! چولپیشیکی!»
مادرم گفت:
«ماراغا یاتمیشدی سو قوشو دوتسون، بیزی گوردی قاچدی.»
در بالای «دوهیولاقی» چند پرنده با صدای خوش میخواندند. یکی از زنها گفت:
«چولخوروزولار، گور نه قشنگ اوخولار.»
چولپیشیکی و چولخوروزو برای من حیواناتی عجیب و تازه بودند. امروز دیگر در طبیعت طارم دیده نمیشوند و گمان میکنم نسلشان منقرض شده باشد.
ظهر به چمله رسیدیم. امامزادهای کاهگلی بود و زنی گویا متولی آن. زنهای آبادی زیارت کردند، بقچهها را گشودند و با نان و سوزمهقاتیق یا پنیر ناهار خوردند. عصر همان مسیر را بازگشتیم.
مادرم میگفت پیشتر برای زیارت به بقعه پیر سلطان حسین در پیرچم میرفتند. امامزاده کرامت داشت و بسیاری را شفا داده بود. تا اینکه آهنگری از زنجان آمد، در بازارچه مامالان مستقر شد و شبی با همدستی چند نفر از اهالی، دخل امامزاده را خالی کرد و هرچه بود بار شتر کرد و رفت. داستانهای زیادی از طلسم امامزاده نقل میکردند؛ اینکه بومیان با دیدن طلسم گریختهاند و آهنگر که دعای باطلکردن طلسم بلد بوده، همه گنج را برداشته و رفته است.
قدیمیها باور داشتند نام «پیرچم» از پیر سلطان حسین گرفته شده. پس از زلزله ۶۹ بقعه کاملاً ویران شد و در بازسازی، آن را آتشکده اعلام کردند. طرفداران این نظریه میگویند موبدان زردشتی برای حفظ آتشکدهها، آنها را به شکل امامزاده درمیآوردند تا از تعرض مسلمانان در امان بمانند. اما در پیرچم، این بنا در میان قبور مسلمین است و هیچ نشانی از آیین زردشتی ندارد. چرا باید مسلمانان مردگان خود را کنار آتشکده دفن کنند؟ پیر سلطان حسین که بوده؟ شاید از پیران و اقطاب صوفیه بوده باشد. این موضوع نیازمند تحقیق جدی است.
تخریب امامزاده پیرچم، زنان آبادی را که دلشان برای زیارت تنگ میشد، به چمله میکشاند.
زیارت، نیاز فرهنگی و آسیبهای امروز
باور به اماکن مقدس و توسل به قبور در همه جای دنیا وجود دارد؛ شاید در خاورمیانه بیشتر و در میان شیعیان پررنگتر باشد. در میان اهل سنت و مسیحیان نیز زیارت رایج است. در ایران، نیاز به زیارتگاهها سبب شده برخی امامزادگان بر پایه خواب و رؤیا شکل بگیرند. وجود چنین مکانهایی برای آرامش روحی مردم مفید است.
اما مسئله، امامزاده یا سوءاستفاده از امامزاده است. در سالهای اخیر چرخاندن ضریح، ریختن پول، تبرک و توسل افراطی، شأن این اماکن آرامشبخش را مخدوش کرده است. کاش این اماکن از حالت درآمدی و نذری خارج میشدند تا شبهه سوءاستفاده از میان برود. چه خوب بود اگر کنار امامزادگان کتابخانه ساخته میشد و نذر کتاب جای نذر پول و طلا را میگرفت. توسل و دعا در ذات فرهنگی ماست و مذموم نیست؛ انسان گرفتار با دعا آرام میگیرد. اما تبدیل این اماکن به منبع درآمد برای مداحان، متولیان و اوقاف، و بهرهبرداری سیاسی از آنها، جای بحث دارد.
نیاز به امامزاده در روح و تربیت ما ریشه دارد. یکی از دوستان که کاندیدای مجلس بود، تعریف میکرد که برای تبلیغ به روستایی محروم رفته بود. از مردم پرسیده بود اگر نماینده شوم چه خدمتی میخواهید؟ روستاییان که در اوج محرومیت بودند، گفته بودند:
«ما الحمدالله چیزی کم نداریم. تنها مشکل این است که زنهای ما پنجشنبهها برای زیارت به روستای همسایه میروند و ما بیناهار میمانیم. اگر نماینده شدید، لطف کنید در روستای ما امامزاده درست کنید تا خانمها همینجا زیارت کنند و برای ظهر به خانه برگردند تا ما بیناهار نمانیم.»