گلپای ایران
روزنامه شریف![](/file/a065805f45b717ffc41a9.jpg)
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن ۱۳۱۲ در محلهٔ عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین گلپایگانی، مرثیهخوان و واعظ شهر بود و بههمین دلیل، گلپا هم از همان ابتدای زندگی با تعزیه و مرثیهخوانی خو گرفت.
گلپایگانی در ششسالگی سر صف دبستان، قرآن خواندن را شروع کرد و با صدای (بهقول معروف) مخملی منحصر به فردش، دلهای زیادی را جذب میکرد.
یک سال بعد، تعزیهخوان محل، استعداد اکبر را کشف کرد و با رسیدن به سن هشتسالگی، پدرش، تعلیم موسیقی به او را هم شروع میکند. اکبر یک برادر هم به نام محمد دارد که اگرچه آوازه او به اندازه خودش نیست اما سرودهای انقلابی زیادی هم از محمد گلپایگانی بهجا مانده است.
سال ۱۳۱۸، گلپا وارد دبستان فرهنگ شد و بهعنوان قاری قرآن در کلاسش برگزیده شد. و هنگامی که در ۱۵ سالگی به مدرسۀ نظام رفت، با ایرج(خواجهامیری) خواننده معروف دیگر ایرانی، همکلاس شد. پس از فعالیتهای مختلف در این زمینهها و آشنا شدن با تعزیهخوان محلهشان و کار کردن زیر نظر او، اصول اولیۀ آوازخوانی را آموخت تا نهایتاً در سال ۱۳۲۷ به عضویت در انجمن موسیقی مدرسۀ نظام درآمد.
۱۸ سالگی او یکی از نقاط زندگیاش به حساب میآمد چراکه نزد ردیفدان بزرگ آن زمان یعنی «نورعلی خان برومند» آموزش دید تا از این فن و هنر نیز بهرهمند شود؛ کسی که گلپا تا پایان عمرش، پیوسته و فراوان از او یاد میکرد و با این تفاسیر به نظر میرسد تأثیرات زیادی از وی گرفته بود. از جمله سایر استادان گلپایگانی هم میتوان نام هنرمندانی مثل حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر) اسماعیل قهرمانی، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، عبدالله دوامی، اسماعیل ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و سلیمان امیرقاسمی را هم به این فهرست اضافه کرد.
گاهی اوقات رفتار زمانه طوری میشود که اهلفن و استادان اصلی یک حرفه به کنار رانده و دغلبازان و دورویان در مسند قدرت و انظار عمومی مینشینند. آفتی که بهخصوص بعد از انقلاب گریبان موسیقی را هم گرفت و به آن دچارشد؛ تاجایی که این هنر به دست کسانی افتاد که تا قبل از انقلاب مدح شاه را میگفتند و اصطلاحاً «چاپلوسی» او را میکردند و بعد از انقلاب هم چاپلوسی انقلاب را!
کسانی که بعضاً از ایران رفتند و دوباره مواضعشان تغییر کرد و نه لزوماً در نسبتگیریشان با انقلاب و...، بلکه بهنوعی وطنفروشیشان گل کرد و بروز یافت.
![](/file/1ea8ae0b463379e480dad.jpg)
برخلاف گلپا که پساز انقلاب و علیرغم اینکه از سوی سازمان یونسکو به عنوان بهترین صدای قرن انتخاب شد و از سوی کشورهای متعدد اروپایی و آمریکایی پیشنهاد اقامت با عزت و احترام داشت، حتی برای چند روز هم ایران را رها نکرد و نهایتاً مجبور به خانهنشین شده و تنگنظریها و ظلمهای بسیاری را تحمل کرد و درباره حالوروزش هم جستهوگریخته صحبتهای مختلفی را هم بهطور عمومی بیان کرد:
«من مانند برخی هر روز به رنگی درنیامدهام. من همان گلپایی هستم که ۵۰ سال پیش برای مردم میخواندم. من که مثل این آقایان هر لحظه تفکرم تغییر نکرده است.»
«بر مردم واضح است که در دهه شصت، این آقایان چه کردند. هر کسی میآمد که کار موسیقی انجام دهد، همینها چوب لای چرخش میگذاشتند و نمیگذاشتند که مکتبهای موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا میخواستند همه مقلد خودشان باشند. اکنون که مقابل شما نشستهام با افتخار میگویم مکتب گلپا، ادیب و تاج ادامه خواهد داشت اما تردید دارم که آنها در یاد مردم بمانند»
«من به همه چیزی که یک انسان در این دنیا میخواهد، دست یافتهام؛ از باغ، خانه، ماشین و بهطورکلی پول گرفته تا زن و فرزندان صالح و مهربان. هر آن چه میگویم برای اصالت هنر است. آیا همۀ منتقدان من مطمئناند که در طول سالهای پس از انقلاب برای ذات هنر تلاش کردهاند؟ من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمؤمنین (ع) نیز خواندم. پس این که میگویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود.»
«مشکلی برای برگزاری کنسرت وجود ندارد. ۳۸ سال به من گفتند نخوان! در صورتی که هیچ دلیلی برای این دستور وجود نداشت. من فعال سیاسی نبودم. من معاند با مردم نبودم. فقط و فقط خوانندهای مردمی بودم که برای خدا، وطن و مردم میخواندم. چه دلیلی برای این ظلم وجود داشت؟»
با وجود همه اینها باید گفت که تاریخ صادق است و تنها نام کسانی را نگه میدارد که گل صداقت داشته باشند و نه شجرۀ خیانت! افرادی مثل گلپای ایران که شاید اگر بازیهای سیاسی نبود، بعید نبکد مکتب جدید صداسازی گلپا و ایرج غالب میشد و شاهد خوانندگان حرفهای و رؤیایی در آواز و موسیقی ایران میبودیم.
اما موسیقی سنتی و آواز ایران روزبهروز مهجورتر شد و دوران طلایی گلپا و ایرج جای خود را به بسیاری از موسیقیهای بیمحتوای امروزی داد؛ آثاری که شاید حتی نتوان نام موسیقی را هم روی آن گذاشت!
سلطان آواز ایران، سرانجام، شامگاه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ بر اثر ایست قلبی درگذشت و صدا و منش و دیدگاه خوبش را در تاریخ ایران به یادگار گذاشت و جای خالی پیام تسلیت و گرامیداشت یاد او از طرف فعالین موسیقی دانشگاه یا فراتر از آن، میان بسیاری از آنها که در سطح کشور و حتی خارج از کشور ادعای هنرمندی و هنردوستی میکنند، اندکی از ارزشمند او، اعتقادات و صدایش کم نکرد.
روحش شاد؛ یادش گرامی و مسیرش پر رهرو باد.