گفتمان اصلاحی نوین در اندیشهی اسلامی
نویسنده: مهنا الحبیل مدیر دفتر مطالعات مشرق اسلامی - ترجمه: اصلاحوببهتازگی برای اصلاح اندیشهی بیداری اسلامی معاصر فراخوانهایی صورت گرفته است، از مهمّترین آنها فراخوان دکتر احمد ریسونی دعوتگر برجستهی مراکشی است وب نگاه وی به اِشکال تأثیرپذیری گفتمان دعوت اسلامی از الگوهای دینداری که ساخته و پرداختهی شرایط و قالب مذهبی مؤسسهی رسمی در خلیج فارس هستند. زبان گفتار دکتر ریسونی اهمیّت ویژهای دارد؛ او در تأسیس اندیشهی بیداری اسلامی در مراکش نقش مهمّی دارد به ویژه پس از آنکه مجموعهی مراکشی او خود را از تأثیرات فکری منفی سلفیّت افراطی رها کرد.
امّا مقالهی «اسلام سعودی از شکوفایی تا فروپاشی» به خاطر شرایط زمان انتشار و قالب گفتار، در چارچوب تجزیه و تحلیل علمی مطلوب قرار نگرفت و در بحث تأثیر سیاسی و جغرافیای تاریخی بر دعوتهای مذهبی نیاز به بررسی دارد. این همپوشانی به تقسیم تاریخی و سیاسی نیازمند است و میطلبد که به دورههای انحراف یا تصحیح که در تاریخ تشریع اسلامی رخ داده است ارتباط داده شود.
اهمّیّت این تجدید زمانی مشخّص میشود که به حدیثی از رسول خدا که دربارهی تصحیح مسائلی که ممکن است مذاهب و جماعتها و شخصیتها با آن منحرف شوند توجّه شود. این انحراف ممکن است از طریق سیاسیکاری یا انحراف ذاتی از مقاصد رسالت و شریعت اسلام رخ دهد. این مقاصد در هر دوره کارکرد خود را دارد تا به آبادانی زمین و اصلاح اخلاق انسان بپردازد. اما تفکّر دکتر ریسونی به عنوان یکی از شخصیتهای مدرسهی مقاصد اسلامی معاصر نسبت به این پدیدهی مؤثّر، بخش مهمّی از گفتمان تصحیح اسلامی را تشکیل میدهد.
ما در اینجا به طرح عناوین اصلی بنبست انحراف و فتح باب این فرهنگ در خارج پرداختهیم؛ امری که در ضعف تلاشهای اصلاحی و حمایت از فرهنگ اسلامی حقیقی و میانهرو سهیم بود. فرهنگی که بر منهج مقاصدی و نه استبدادی یا استعماری استوار است.
دکتر ریسونی از مدّتها پیش با اعلامیههای واضح به انتقاد از پدیدهی گسترش سلفیت فرقهگرا پرداخته بود؛ پدیدهای که از طریق حمایت رسمی و حکومتی در شرق و در درون مسلمانان جان گرفت و چند شاخه شد. خطرناکترین آن ناامیدی و سرشکستگی در مسألهی ایمان و باور مسلمان معاصر و نقش آن در فروپاشی فکری برخی از جوانان مراکشی است که با بحرانهای زیادی روبرو هستند از جنگ سوریه تا عراق تا تجربهی خونبار مصر و جنگ داخلی یمن.
این ناامیدی روزافزون با تهاجم فکری گستردهای آغاز شد که با اسلامهراسی وحشیانه اسلام را هدف قرار داد و منبرهای خود را در داخل و خارج مشرق مسلمان برپا کرد و اجازه نداد مفاهیم اسلام تشریح، یا به آن اعتراف شود، یا این که در باب ارتباط اسلام با زندگی مدنی و عدالت اجتماعی و قانون اساسی بحثی به میان آید. ارتباطی که میتواند همکاری عمیق فلسفی ایجاد کند و روابط بین کشورها و جماعتها را با اعتقاد به کرامت فرد و مساحت آزادی شخصی او سامان دهد، بدون آنکه مسائل اخلاقی و ایمانی از بین برود؛ امری که اسلام در بین گفتمان زمین و وعدهی آسمان از آن محافظت کرده است. این یعنی وجدان بشری نمیتواند عدالت خود را بر زمین سامان دهد و خانوادهی اجتماعی و انسانی خود را بدون مراعات این حس وجودی در قالب زندگی سعادتمند استوار کند.
این بازنگری فکری اسلامی امروز از سوی جریانهای تمامیّتخواه عربی و دیدگاههای متعصبی محاصره شده است که غرب بر آنها و سازمانهای مرتبط با آنها مسلّط است یا در حمایت از آنها سهیم است بدون این که اجازه دهند نگاه خود را منصفانه در اختیار افکار عمومی قرار دهد. تحوّلات اخیر خلیج فارس با صدها هزار نفر از جوانانی که به عنوان الگوی اسلام صحیح به این جریان دل بسته بودند، با سرکوب روبرو شد؛ زیرا مقامات رسمی تصمیم گرفتند این ساختار را هدف قرار دهند. پس از بحران سال 1990 خلیج فارس، شخصیّتهای ملّی و با نفوذ سعودی در مراحل گوناگون با نهادهای حکومتی تماس گرفتند تا آنان را نسبت به تصحیح دیدگاههای تند و افراطی تفکّر دعوی شیخ محمد بن عبد الوهاب متقاعد کنند؛ این کار تحت عنوان منهج مقاصدی و مذهبی اهل سنّت پیشنهاد شد و هدف آن بود که به جنگهای خونین در تاریخ اسلام به مثابه میراث تاریخی و درگیری سیاسی در جزیره العرب نگاه کند نه تسویه حساب دینی و سیاسی با هر کسی که با مذهب شیخ مخالفت کند و میراث جنگی از شهروندی و انسانیت جدا شود.
سپس حکومت مدرن با رنگ و بوی اسلامی و مدنی تشکیل شود که از روح ایمان مردم و قانون اساسی محافظت و رفتارهای خشن و تند را اصلاح کند و ناآگاهی از زندگی مدنی را با برنامههای هدفمند و در قالب کارکرد قانونی حکومت و مشارکت مردمی و اصلاح فرهنگی و سیاسی جبران کند.
امّا مقامات رسمی این پیشنهاد را رد کردند و جالبتر این که نیروهای مؤثّر جریان اسلامی با جبههی این اصلاحات و تدوین برنامهی هدفمند همراه شدند. برنامهای که مبنای آن گشودن آرام درهای حکومت مدنی مسلمان معاصر و مراعات جامعهی عربی اسلامی و تفکّر شرعی صحیح بود نه گرایشهای لیبرالی غربی که برای شرق طراحی شده بود و نه برنامههای روشنفکران لائیک در برابر ارزشهای اسلامی و اخلاقی آن هم از زمانی که امیرنشین ابوظبی این پروژهی بینالمللی و اسرائیلی را بر عهده گرفت.
پروژهی اصلاحات دینی یا تفکّر اسلامی معاصر میتوانست پیراسته شود و بسیاری از اشکالات بیداری اسلامی در خلیج فارس را تصحیح کند؛ امّا قراردادهای سیاسی این گفتمان را نابود کرد. در اینجا به مهمترین شخصیّت اعتدال اسلامی اشاره میکنیم که در منطقهی شبه جزیره و خلیج فارس ظهور کرد. بریده در وسط عربستان «شیخ سلمان عوده» را پرورش داد که اکنون در بازداشت به سر میبرد. او از دیرباز تاکنون دروازهی تاریخی برای تصحیح تفکّر سعودی بوده است امّا زندان آرمانهای بلند او و حامیان اعتدال اسلامی در عربستان و جهان را بر باد داد.
این مقاله برای مسألهی تاریخیای که بررسیاش به کتابها نیاز دارد کافی نیست؛ به ویژه آن بخشی که به پیامدهای نقض ساختار دینی جامعهی سعودی و تأثیرات آن بر آیندهی وجود و ثبات اجتماعی و سیاسی آن مربوط است و پروندههای قطوری که هر یک به کتابها نیاز دارد. به همین خاطر بر اهمیت این مقدّمه تأکید میکنیم که ورودی مبحث برای فهم موضوع مقاله باشد. به ویژه پس از آنکه دعوت دکتر ریسونی با الگوی دینی سعودی و صدور آن و سپس نابودی با یک تصمیم رسمی مواجه شد
اکنون منصفانه است که مقالهی دکتر ریسونی در این مسأله را ارائه دهیم که به موضوع فکری مهمّی برای بازسازی گفتمان تفکّر اسلامی نیاز دارد و آن هم این عبارت است: «دینداری سلفی افراطی حرکات اسلامی را نابود کرد» و طبیعتاً برخی از این حرکات و نه همهی آنها از این نوع دینداری تأثیر گرفتهاند. او لیستی را در رابطه با پیامدهای فرهنگ سلفیّت فرقهای بر جامعهی عربی آماده کرد. ریسونی با اعضای حرکتهای اسلامی تعارف ندارد او مدّتها پیش نظرات انتقادی خود را نسبت به حرکتهای اسلامی به صراحت بیان کرد.
امّا مشکل بزرگ در این بنبست و آیندهی تفکّر اسلامی چیست؟
نقش سلفیّت در یادآوری این مسأله که انسانها قداست ندارند و همچنین در سایر مسائل مقبول در حوزهی اعتدال را نمیتوان انکار کرد. حتّی طبقهی محافظهکار سلفی هم قابل احترام هستند امّا نه تندروان مسلح و غیر مسلح. اشکال خطرناکتر آن است که جریانها و شخصیّتها و افراد مؤثّر از بافت حرکت اسلامی یا بنیانگزاران آن تا امروز با مفاهیم سلفیّت فرقهای که انسان و جامعه را به نابودی میکشاند مدارا و گاه آنرا تشویق کردهاند؛ تفکّری که نظام خشنی را از میان مسلمانان و غیر مسلمانان و حتّی در بین مدارس سنّی تأسیس میکند و آنها را از هم جدا میکند.
این همان گفتمانی است که در طی چهار دهه با قدرت تمام به آن بشارت داده شده بود و فکر میانه یا متعدد اعم از مذهبی یا فکری یا مقاصدی را به گمراهی متهم میکرد و از داخل همین مؤسّساتی که اشاره کردیم طرحهایی برای محاصرهی اعتدال ایجاد شد؛ چون نماد بارز جریان گستردهای بود که از سید جمال الدین تا شیخ محمّد غزالی به آن وابسته بودند. برخی از شخصیّتهای وابسته به حرکات اسلامی به طور کلّی به سلفیّت فرقهای وابسته بودند و در سایهی منافع مادّی رسمی، نقش بسیار منفی بازی کردند؛ در طول بهار عربی این نیروهای پرنفوذ در عربستان و دیگر کشورهای خلیج منافعی داشتند .بنابراین بافت فکری مشرق عربی و گفتمان تفکّر اسلامی از سه جهت زیر فشار بود که در میان جوانان به طور کلّی یا جزئی جریان داشت:
1-تاریخ تشریعی امّت پس از نسل اوّل که با معیار خاصی توسط سلفیّت فرقهگرا گزینش میشود و غالباً گمراهی محض است و سلسلهی علمی و شخصیّتهای مورد اعتماد آنها عبارتند از شیخ محمد بن عبد الوهاب سپس امام ابن قیم و امام ابن تیمیه (که فقه او بر اساس خواست سلفیت فرقهگرا گزینش و تجزیه میشود نه بر حسب منهج فراگیر). آنگاه این سلسله به احمد بن حنبل میرسد که در عدالت او اتفاق نظر وجود دارد. انتساب به امام احمد بر اساس مذهب یا اخلاق یا رفتار او نیست بلکه با پوشش مذهبی جدید است و گام نخست نبرد بین پیروان این زنجیره و سایر جهان اهل سنّت و مدارس آن سپس مذاهب و طوایف دیگر است.
2-اعتقاد به این که رسالت مسلمان آن است که امّت را به دین صحیح بر اساس اعتقادات سلفیت فرقهگرا هدایت کند نه بر اساس نظر جمهور یا مجدّدان امّت. در نتیجه رسالت مسلمان با معیارهای مشخص و الهامگرفته از سلفیّت فرقهگرا ملاک است و نه دیگر مسلمانان. اصل در میراث فقهی و تفکّر سنّی بهویژه در حوزهی تجدید مقاصدی آن است که اینان گمراه هستند و اعتقاداتشان صحّت ندارد؛ افکار و بازنگریهای آنان از متقدّمین تا متأخّرین پذیرفته نیست.
3-حرکات اسلامی در چیره شدن این تفکّر نقش بارزی داشتهاند؛ حرکات اسلامی آنها را تقویت کردند یا این که به اشکالات آنها پاسخ ندادند، بنابراین در میان جوامع مسلمان نبرد بین افراد پایبند و دیگران درگرفت و ایدهی جدایی از جماعت مسلمان تقویت شد.
این همان تفکّری است که سید قطب از طریق آن به خطا رفت؛ این تفکّر که سپس جامهی سلفیّت به تن کرد در بحران حزبگرایی حرکی نقش داشت و بدتر از آن باعث شد جماعتهای افراطی در قالب حزب ظاهر شوند. البته همهی اینها جنایات رژیمهای خودکامه بر ضد آزادیها را توجیه نمیکند زیرا اقدامات استبداد در منع بازنگری درست نقش داشت. این محیط فرهنگی ترسناک، با تعدّد فقهی و فکری مبارزه کرد و زنان را فراتر از حدود شرع در تنگنا قرار داد؛ سختگیریها زیاد شد و واکنشهای شورشی در برابر سرکوب آزادیهای شخصی بیشتر شد به طوری که طرفهای دیگر را به نوع دیگری به سمت افراطگرایی پنهانی سوق داد.
در این شرایط به طور طبیعی فرهنگ وعظ سرشار از مسائل مذهبی تقویت شد در حالی که در بعد اخلاق ضعیف بود و در وسعت فهم رسالت، دید محدودی داشت. ارتباط با جریانهای حامی باعث میشد بر اساس منافع تصمیمگیرنده یا حامی به امّت بتازد اینها افزون بر جبههگیری و بیسوادی سیاسی و فرهنگی آنان بود، که تأثیرات منفی را بیشتر میکرد.
دیدگاههای روشنگرانه و نهضت مقاصدی اسلام و گفتگوی اخلاقی و مشارکت میهنی در جامعه رنگ باخت و جوانان از شناخت دشمنان فکری خود نیز منع شدند. از مسائل مشترک میان سکولار و اسلامگرا و در مسائل گوناگونی که گسترهی مدنی وسیعی در اسلام داشت اطلاعی نداشتند. جوانان مخلص زیر منبری، مواد خام و نرمی بودند که در کشورهای مشرق عربی، برای مقاومت در برابر اصلاحات دموکراتیک و اصلاحات دینی و اجتماعی از آنان استفاده میشد.
تفکّر مبتنی بر مقاصد اسلامی کنار زده شد و فرزندان ما قربانی فکری شدند و به لحاظ عاطفی به تاریخ وابسته شدند بدون این که بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند. عقاید آنان خارج از تفکّر آگاهانه و خردمندانه بود. بنابراین وقتی عقایدشان به نام کسانی که به آنان اعتماد داشتند نقض شد ضربههای سختی خوردند زیرا اسلام را به آنان ربط داده بودند نه به قانون حق و برنامهی الهی.
ما در اینجا برگههای مسؤولیت توزیع نمیکنیم، ما نقش مثبت حرکات اسلامی و بُعد تربیتی آنرا انکار نمیکنیم و هر واعظ امینی مشارکت مثبتی دارد و خدمات ارزشمند حرکات اسلامی قابل انکار نیست.
مسألهی مهمّی که حرکت اسلامی بر آن تأکید میکند این است که این حرکت باید طرح اصلاحات فکری عمیقی را آغاز کند تا سنّت بازنگری را احیا کند امری که اهل سنّت برای فهم تفکّر اسلامی و ارتباط آن با دولت مدنی نوین و افکار نهضت انسانی بر آن تأکید میکنند.
این معادله میتوانست در ایجاد تفکّری سیاسی برای دفع زیان بزرگتر نقش داشته باشد؛ میتوانست از راه تعامل با قوانین حاکم بر هستی که همان شریعت خدا است مفید باشد و جوانان ناآگاه را از رسانههای اطلاعاتی حفظ کند. این رسانهها شمار زیادی از آنان را به بازیچه گرفتند و افراد زیادی را در راستای اهداف سیاسی به جنگهای مذهبی و نبردهای فکری مشغول کردند سپس به نفع کشورهای خودکامه نقض شد. در پایان مسؤولیت فکری گفتمان اسلامی در برابر این گروه سرگردان از جوانان را یادآور میشویم. نبرد فکری سازنده از کار سیاسی پیشی میگیرد چنانکه دورهی تلخ سقوط سیاسی نیازمند آن است که از وضعیت خود به عنوان بنیهی فرهنگی عمیق استفاده کند. اجازه ندهد ناامیدی، غلو و آشوب در آیندهی امّت تکرار شود. چنانکه تجربهی آزادیخواهی سوریه و دیگر کشورها پس از این همه خونریزی به شکست انجامید تا درهای جهنّم را به روی پروژهی بزرگ بینالمللی باز کند. آن هم زمانی که جوانان را با نام غیرت دینی به ورطهی نابودی کشاند. طرحی که افسر اطّلاعاتی در لباس واعظ مزدور آنرا هدایت میکرد.
هرگاه کار آغاز شود عقل مسلمان معاصر در بین طبقهی جوان نسبت به چالش فکری جدید آگاه میشود و قدم نخست آن استقلال ذاتی انسان مسلمان از استبداد فرهنگی و افراطیگری زشت است. آزادی عقل، نخستین گام برای آزادی تصمیمگیری است.
مطالب مرتبط:
بیداری اسلامی .. چالشهای فرارو
بررسی نقش حرکتهای اسلامی پس از فروپاشی خلافت عثمانی در کاریان
دولت مدنی، گامی به سوی گذر از خودکامگی و تحقق مقاصد شریعت
از طرحهای شوم تا بیداری اسلامی
بررسی نگرش «سلفیهای حزب نور» دربارەی اخوان المسلمین