گریز از "مطالعه" در پوستینِ "تفکر"

گریز از "مطالعه" در پوستینِ "تفکر"

پوریا معقولی

گریز از "مطالعه" در پوستینِ "تفکّر":

✍️ پوریا معقولی


در فضایِ مسمومِ کنونی، که عملاً تمیزِ حق از باطل غیرممکن است، آگاهی با عقب‌نشینی به درونِ خویش، سنگري غیرمفهومی و فاقدِ استدلال برای خود دست‌وپا کرده است. این آگاهی [که شاید بتوان بدونِ عنایت به مفهومِ خاصِ هگلیِ آن، باورهایِ رایجِ زمانه، سخنانِ عوامانه و زمزمه‌های شبه‌روشنفکری را دست‌کم تجلّی فاسدي از آن دانست] هم‌اکنون از هر کوششي نااُمید و پس از روی آوردن به انواعِ سفسطه، رمّالی و تردستی‌های به ظاهر زیبا و محسورکننده، به کشفِ تازه‌اي دست یافته است: «اندیشه!» البته این واژه‌ی رهزن، که امروزه دیگر نشاني از معنایِ اصیلِ آن باقی نمانده، در حقیقت، گونه‌‌اي «نا-اندیشه» است که خود را با لباس‌هايي رنگارنگ بَزَک کرده و در هیئتِ "سایرن"ها (به یونانی: Σειρήν) ملوانانِ بی‌تجربه‌ی جویایِ حقیقت را می‌رباید.

این کشفِ تازه که با شعارِ «اندیشیدنِ صِرف» پا به میدان گذاشته است، در بزنگاهِ کنونی، شرایط را برایِ رشدِ سرطان‌وارِ خود مساعد دیده و مشغولِ از بین بُردنِ واپسین مقاومت‌هایِ اندیشیدنِ اصیل می‌باشد. البته تناقضاتِ درونیِ این نحله (!) بر چشمانِ تیزبین پوشیده نیست؛ نخستین ضربه را می‌توان بر همین شعارِ اساسی و به ظاهر عقلانیِ آن وارد کرد: مگر اندیشیدنِ مطلق، بدون داشتنِ پیش‌فرض و تهی از دست‌مایه‌ها و دستاویزها ممکن است؟ فرایندِ تفکّر، فرایندي پویاست و اساساً دارایِ پیش‌فرض‌هايي گریزناپذیر است؛ البته تفاوتِ این پیش‌فرض‌ها در نزدِ افرادِ مختلف، محلِّ بحث نیست؛ بلکه قصدِ ما نشان دادنِ وجودِ این پیش‌فرض‌ها و رویکردهاست. ممکن است فردي، آگاهانه یا ناآگاهانه، از منطقِ صوری و اصلِ عدمِ‌تناقض در تفکّر بهره ببرد؛ امّا فردي دیگر، احتمالاً از رویکردِ دیالکتیکی وارد خواهد شد. در اینجا، بحث بر سرِ وجودِ ضروریِ یک رویکرد در مواجهه با جهان است. حتّی اگر به "شکّاکیتِ"محض باور داشته و وجودِ هرگونه معرفت را منکر شویم، باز هم در اندیشه‌ی ما، همین نگرگاهِ شکّاک هست و همین احتمالاً احیایِ دوباره‌یِ سخنِ ارسطو است: «دانش، اصل‌هایِ بی‌میانجیِ برهان‌ناپذیر است.» (ارسطو، منطق) بنابراین، برای هرگونه اندیشه‌یِ عقلانی، شهودی، مذهبی، منطقی و... احتیاج به منابعِ پیشینی و اصولي اوّلیه داریم. 

حال پرسش این است که این اصول، دارایِ ماهیّتِ ذاتی هستند و یا با اصل‌هايي اکتسابی سر-و-کار داریم؟ در پاسخ این پرسشِ بنیادین، باید گفت که عقلِ آدمی، به گونه‌اي ذاتی پُرسنده و متفکّر است و شاید بتوان با اندکي خوشبینیِ ارسطویی گفت: «همه‌یِ آدمیان، به طبع خواهانِ دانستن‌اند.» (ارسطو، متافیزیک) امّا همان‌گونه که پیش‌تر اثبات کردیم، این جویندگی را نمی‌توان بدونِ وجودِ رویکرد و اندیشهایِ پیشینی متصوّر شد. نتیجتاً با احتیاط می‌توان اظهار کرد که عقلِ بشر، متأثّر از سنّتِ اتخاذشده و پیش‌فرض‌هایِ اوست. [عنایت داشته باشید که واژه‌ی "عقل" را به معنایِ عام به کار می‌برم.] اکنون می‌توان پرسید، این سنّت‌ها از کجا آمده است؟ این همان نقطه‌اي است که تناقضِ اساسی و فریبِ این رویکرد آشکار می‌شود: اگر اتّخاذِ یک رویکرد در مواجهه با جهان[اندیشیدن به جهان] ضروری‌ است و اگر این رویکردها را، دستِ‌کم تا حدودِ زیادی، اکتسابی بدانیم؛ آنگاه نتیجه‌ی این دو گزاره جُز این حکم نخواهد بود: «اندیشیدن، فرایندي پویا و اکتسابی است.»

پرسشِ بعدی، این است که منابعِ ما برای اکتساب کدامند؟ در پاسخ به این پرسش، می‌توان تمامیِ تجربیات، زبان، فرهنگ، سیاست، عُرف، تربیّت و... را منابعِ اکتسابِ یک رویکردِ معرفتی دانست. نکته‌ی بسیار مهم این است که حتّی در عوامانه‌ترین و ساده‌انگارانه‌ترین نگرگاه‌ها باز هم، قطعاً یک یا چند مورد از مواردِ بالا وجود دارد. فردي بی‌سواد را در نظر بگیرید که تنها شیوه‌ی مواجهه‌ی راستین را اعتمادِ کامل به حواسِ پنج‌گانه می‌داند. چنین فردي، با اتکایِ صِرف به حواسِ خویش، در بابِ جهان و پدیده‌هایِ آن حکم صادر می‌کند: اکنون، روز است؛ زیرا چشمانِ من وجودِ خورشید و روشنایی را در آسمان تأیید می‌کنند؛ چنین شخصي، اگر او را در حالتي از بی‌تجربگیِ مطلقْ تصور کنیم، در پیِ جُستنِ آب، سراب‌‌ها را دنبال خواهد کرد. [زیرا تنها به گواهیِ حواس، اطمینان دارد و در این مورد، چشمانِ او وجودِ آب را تأیید کرده است.]

واپسین پرسش را می‌توان چنین مطرح کرد: برای یافتنِ معرفتِ راستین و دست‌ِ‌کم، فاقدِ چنین تناقضاتي، باید به کدام یک از منابع رجوع کرد؟ پاسخِ این پرسش، که در حقیقت، مقصودِ نهاییِ این نوشتار است، نمی‌تواند پاسخي مُرده و بی‌جان باشد؛ بلکه باید دارایِ پویایی و حرکتي دائمی باشد. اگر بخواهیم به شیوه‌ی رایج در برخورد با چنین مسائلي روی آورده و حقیقت را چیزي مُرده به نگر آوریم؛ مسلماً دوباره دچارِ تناقضات و عوام‌زدگی خواهیم شد. امّا رویکردِ پویا، پاسخي در خور به این پرسش خواهد بود. این پویایی، اراده و همّتي پولادین می‌طلبد؛ یقیني که همواره در پیِ رفعِ خویش از طریقِ تجربیّاتِ تازه است. این تجربیّاتِ تازه، در ساحتِ موردِ بحثِ ما، چیزی جُز مطالعه و دیالوگ با متون نیست؛ دیالوگي که ضمنِ حفظِ پویایی در دامِ شکّاکیت نمی‌اُفتد و با تلاش برایِ حلِّ تناقضاتِ درونیِ خویش، هر دَم به دقیقه‌اي تازه و ترفیع دست خواهد یافت. نتیجتاً، با توجّه به اینکه "اندیشیدنِ صِرف" و بدون پیش‌فرض وجود ندارد؛ ناگزیر باید گونه‌اي معطوفیّت را برای آن تصوّر کنیم؛ و از آنجا که اغلبِ حکم‌ها [مقصود از حُکم، در اینجا حکمي است که دستِ‌کم اندکي از رویکردِ عوامانه فاصله گرفته و به عبارتِ دیگر، پیش‌فرض‌هایِ عوامانه و نتایجِ آن، کم‌تر در آن وجود دارد.] اکتسابی هستند و با توجّه به گوناگونیِ منابعِ کسبِ این پیش‌فرض‌ها، ناگزیر باید در پیِ سنجه‌اي برای معیارِ صِدق باشیم. همین جست‌وجو، اندیشیدن را به فرایندي پویا و باواسطه بدل کرده و هم‌هنگام با دوری از شکّاکیت در ورطه‌ی جزم‌اندیشی نیز نخواهد افتاد. اندیشه‌ی مذکور، از طریقِ مطالعه، ضمنِ تن‌دادن به این پویایی، ترفیع یافته و ساحاتِ گوناگون را با اتخاذِ رویکرد صحیح [که اثبات شد، بدونِ دیالوگ با متون امکان ندارد.] کشف خواهد کرد. در حقیقت، شعارِ «اندیشیدن، به جایِ مطالعه» نه تنها از پسِ پاسخگویی به اشکالاتِ بنیادینِ خود برنمی‌آید؛ بلکه این تُهی‌بودگی را در ساحتِ عملی نیز آشکار خواهد کرد. اندیشیدن، فرایندي همواره فعّال و اندیشیدنِ صحیح در گروِ دیالوگِ همیشگی با متون است.

لازم به ذکر است که رویکردِ هرمنوتیکی و دخالتِ خواننده در تفسیرِ متن نیز ابزاري مناسب برای اثباتِ این امر می‌باشد که شرحِ آن را باید به مجالي دیگر موکول کرد.


لینک کانال تلگرام "چنین گفت نیچه"

لینک کانال تلگرام "یادداشت‌های فلسفی"

Report Page