پیشنهاد الگوی حکمرانی پایتونی به رئیسی
صلاحالدین هرسنیدر نشست اخیر ابراهيم رئیسی با دانشوران و دانشمندان کشور به او پیشنهاد شده است که ما با یک مجموعه جهانی پایتون میتوانیم چندسال آینده در حوزه سیاسی، نظامی و اقتصادی را پیشبینی کنیم.!! کاربست مجموعه جهانی پایتون از سوی «داوود دومیری گنجی» به رئیسی پیشنهاد شده است که گفته میشود رئیس پیشین دانشگاه تخصصی فناوریهای نوین آمل و ریاست پیشین بنیاد ملی نخبگان استان مازندران است و هم اکنون نیز استاد تمام دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل مىباشد. این پیشنهاد واکنشهایی را به دنبال داشت که عصاره و جانمایه همه آنها این بوده است که : باید از هزاران جلسهای که در آنها مقامات در معرض «دانشمندان پایتوني» قرار میگیرند، ترسید. نکته در خور توجه آنکه واکنشها هنوز به این پیشنهاد استاد دانشگاه نوشیروانی بابل تحت عنوان «پایتون گیت» ادامه داشته و مسئله و پیام محوری آن این است که چرا در شرایطی که کشورهای عرب منطقه در حال طراحی و توسعه بزرگترین شهرهای هوشمند برای دهههای آینده هستند، ما اینجا باید با ادعاهای بیپایه و اساس، روزگار بگذرانیم که به نام علم و دانش مراجع تصمیمگیری و تصمیمسازی را تحت تاثیر قرار میدهند. حال باید پرسید که پایتون چیست که اساسا همه از آن هراس دارند و لااقل برای حکمرانی در امر و حوزه های سیاست و اقتصاد، مدل و الگوی مناسبی نیست؟
آنگونه که گفته شده است، پايتون یک زبان برنامهنویسی چندمنظوره و شیگرا است که تقریباً بر روی تمام معماریهای سیستمهای مختلف اجرا میشود و میتواند برای طیف گستردهای از برنامههای کاربردی در زمینههای مختلف، از توسعه وب تا یادگیری ماشین استفاده شود. علاوه بر تطبیق پذیری بالای پایتون، این زبان برای افرادی که به تازگی شروع به یادگیری برنامهنویسی کرده، انتخاب مناسبی است و ساختار سادهای برای یادگیری دارد. همین موضوع آن را به یکی از محبوبترین زبانهای برنامه نویسی در میان افراد حرفهای و مبتدی تبدیل کرده است. البته پایتون نام نوعی از مارهای بدون زهر است که در آفریقا، آسیا و استرالیا یافت میشود که قطعا مراد پیشنهاد دهنده مار مورد نظر نیست.
حال و اگر چه مجموعه جهانی پایتون را باید حاصل تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات دانست و کاربست آن برای عاملان و کارگزاران بخشی از ضرورتها و سازوکارهای عصر مدرن و جهانی شدن است، اما تاکید صرف بر کاربست آن برای کارگزاران در امر حکمرانی آنهم در حوزههای مختلف محلی از اعراب ندارد، چراکه اصل مسئولیت و نقشآفرینی در حوزه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قربانی شیگرایی و به تعبیر دیگر آنگونه که اعضای مکتب فرانکفورت نظیر «هربرت مارکوزه» و «یورگن هابرماس» گفتهاند قربانی«شیگشتگی» میشوند. در این شرایط است که حوزه عقل اثباتی و عقلانیت ابزاری جایگزین عقلانیت ارتباطی و تفاهمی میشود و در نتیجه عقل زندانی علم جدید یا همان قفس آهنین (وبری) میگردد و مغلوب آن میشود. حوزههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارای چارچوبها و قواعد و استلزامات خاصی است که عاملان و کارگزاران فقط در سایه تخصص، شایستگی و کاردانی میتوانند آن را به کار بندند و با نتایج آن حوزههای جامعه را پویا کرده و در وضعیت داینامیک قرار دهند. در مقام تمثیل صرف کاربست پیشنهاد مجموعه پایتونی برای عاملیت و کارگزاران مانند این است که خلبان یا کاپیتان هواپیمایی بخواهد هواپیما را با سیستم «اتوپایلوت» (یا همان خودفرمانِش) از منظر سرعت، جهت و ارتفاع و حتی «تیکآف» و «لندینگ» تنظیم و به پرواز درآورد و مسئولیت خود را تحت تاثیر جادویی علم «سایبرنتیک» و جاذبه کنترل خودکار پرواز فرو بکاهد. در صورتی که مسئولیت یک کاپیتان منحصر به همه فرآیندهای پرواز از شروع، قرار گرفتن روی باند پرواز ، حرکت، پرواز و سرانجام و نشاندن سالم و بیسانحه هواپیما است.
روزگاری «کارل مارکس» که نحله و اندیشه مارکسیسم بر سر مناقشه، تفسیر و اندیشههای او شکل گرفت، مسیر تاریخ را به ویژه در برداشت ارتدوکسیاش پیشبینی کرده بود و قویا اعلام داشت که همه کشورهای سرمایهداری گرفتار بحران میشوند و آنگونه که مارکس پیشبینی کرده بود، سوسیالیسم و به روایتی کمونیسم به واسطه یک مرحله از دوران گذار آنهم تحت تاثیر نقشیابیهای دیکتاتوری پرولتاریا پایان تاریخ است و در این مرحله است که دولت امر پیشینی است، حذف و جامعه به دست انجمنهای آزاد و داوطلبانه به گردش درمیآید. اما این پیشگویی مارکس آنگونه که «کارل ریموند پوپرم در کتاب جامعه باز و دشمنانش اذعان کرده بود، درست درنیامد. آنگونه که پوپر گفته بود، مارکس با همه شایستگیهایش، پیامبر دروغین بود. او مسیر تاریخ را پیشگویی کرده و پیشگوییهایش راست و درست در نیامد. او دهها تن مردم هوشمند را گمراه کرد و به ایشان باورانید که راه علمی برخورد با معضلات اجتماعی، پیشگویی تاریخی است. افزون بر این پوپر تاکید کرده بود که نظر خام و سادهدلانه مارکس دایر بر این که در جامعه بیطبقه، دولت و قدرت سیاسی محلی از اعراب ندارد و دولت کارکرد خود را از دست میدهد، پژمرده میشود و میخشکد، به وضوح نشان میدهد که هرگز مارکس نفهمیده است که از کارگزاران و عاملان قدرت سیاسی چه کارهایی برای خدمت به آزادی و سعادت بشریت بر میآید که مارکس از آن غافل شده است. در ضمن از کجا معلوم است که با حذف دولت در مرحله سوسیالیسم (یا همان پایان تاریخ) طبق انگارهها و نگرش مارکس «بناپارتیسم» یا فرهنگ پدرسالاری آنهم به مثابه یک دولت استثنایی همانند «لوایاتانِ توماس هابز» ظهور نکند که بخواهد صرفا با تکیه بر نفوذ در حیطهها و حوزههای خصوصی و کاربست عنصر سرکوب و خشونت حکومت کند و به حکمرانی غیرمدنی خود ادامه دهد؟!!
اینجاست که با کاربست مجموع پایتونی از سوی دولت، عاملیت و کارگزار سیاسی چیزی جز زائده انگلگونه بر پیکر جامعه مدنی و مستقل از آن نخواهد بود. افزون بر این، پیشبینی مارکس در باب ظهور جامعه بیطبقه با توجه به مقدماتی که مارکس برای آن چیده بود نه تنها درست در نیامد، بلکه راهی برای گریز از مسئولیتهای کنونی برای بهشتی در آینده درست کرد. به این ترتیب آنگونه که پوپر درباره تفکر مارکس اندیشه کرده بود، مارکس فقط به ورطه پیشبینی و پیشگویی فرو غلتیده و دغدغهای به کنش و بازیگری عاملیت و کارگزاری در حوزه سیاست و اقتصاد نداشت. به این ترتیب کاربست مجموعه پایتونی انعکاس و بازتابی از همان اندیشه پیشبینی و پیشگویانه مارکس است که کارویژه آن مسئولیتزدایی و عافیتطلبی است،. در صورتیکه برای ساختن سرنوشت جامعه باید نقش کارگزاری و سازندگیاش بر پیشگویی و پیشبینی مقدم باشد.