پیام تسلیت روزبه جامه شورانی به مناسبت درگذشت استاد شجریان
گفت یکی خواجه سنایی بِمُرد
مرگِ چنین خواجه نه کاریست خُرد
کاه نَبود او که به بادی پَرید
آب نبود او که به سَرما فِسُرد
شانه نَبود او که به مویی شکست
دانه نَبود او که زَمینَش فِشُرد
گنجِ زَری بود در این خاکدان
کو دو جهان را به جُوی میشُمُرد !
با نهایت اندوه و دریغ و درد ، روز واقعهای که از مدتها پیش محتملش دانسته ، اما باورش نداشتیم فرا رسید #خسرو_آواز_ایران ، هَزارِ سخنگویِ فرهنگ ، هنر ، ادب ، شعر و تمدنِ ایران زمین و روایتگر عشق و شور و شیداییِ ایرانیان ، حافظ ، مولانا ، سعدی ... دیده از جهان فرو بست و تنهایمان گذاشت !
ما ماندیم و فرهنگ و ادب و شعری که عزادارِ سوگی سترگ است
ما ماندیم و گنجینه و سیاهه پر باری از شیداییها و دلدادگیهایِ "عاشقی" که هنرش بر آمده از جوشش غنائت فرهنگ و میراثِ ادبِ مامِ میهن بود ، نه کوشش کاسبکارانه و خوشباشانه برای اصحاب قدرت !
پس از این ، کودکان و نوباوگان دیارمان از کدام خنیاگرِ شیدا و دلدادهای شرحِ اذواق و مواجید و شورِ حافظ و سعدی و مولانا و خواجو و ... را بشنوند و در فقدانِ آن نوایِ اثیری و اساطیری چگونه بشناسندشان !
پس از این ، جوان_عاشقان در کدام آوایِ از دل برآمده و بر دل نشستهای سوز عاشقانهشان را فرو نشانند و شورِ و شعله درون را با احساسات و شیدایی او درآمیزند و آرام گیرند !
بعد از این ، پیرانِ خستهای که جوانی و عمر رفته را مسحور هنر و نوایِ فاخر آسمانیاش بوده و پیرانهسر عشق جوانی را چون گوهری در وجود زنده نگاه داشتهاند چگونه زلالیت و صافیگونگی بیابند از نیوشیدن آوای فاخر و اساطیریاش !
و پس از این نغمه آزادی نوعِ بشر را چه کسی بخواند !
جوشش اشک امانم نمیدهد و اوراق و صفحات وسایل ثبت و نشرِ احساسات ، یارایِ درک عمق و گستره این درد و افسوس را ندارد !
زبان لال است و احساسات چون گدازههای مذاب ، درون را میسوزاند و میشکافد و زخمش را هیچ مرهمی نیست !
ببار ای اشک !
ببار ، ای بارون ببار
با دِلُم گریه کُن ، خون بِبار
دلا خون شو ،خون ببار ،بر دشت و کوه و هامون ببار
به سُرخیِ لبایِ سُرخِ یار،
به یادِ عاشقایِ این دیار !
به داغِ عاشقایِ بیمزار !