پروناتالیستها: ترامپ، پوتین و خامنهای
چشماسیاسی گزارش میدهدچگونه راستگرایان تصمیم گرفتند جمعیت را بالا ببرند
در جهان امروز، جایی که نرخ زادوولد در بیشتر کشورها به پایینترین سطح تاریخی خود رسیده، نوعی از ملیگرایی نو در حال ظهور است: پروناتالیسم یا «فرزندآوریگرایی». این ایدئولوژی نوین راستگرایانه میگوید بحران واقعی قرن بیستویکم نه تورم است و نه جنگ، بلکه کاهش جمعیت و پیری تمدنهاست. رهبرانی چون دونالد ترامپ در ایالات متحده، ولادیمیر پوتین در روسیه و آیتالله علی خامنهای در ایران حالا در صف مقدم این موج جهانی ایستادهاند. آنان کاهش جمعیت را نه فقط تهدیدی اقتصادی، بلکه خطر نابودی ملت و فرهنگ میدانند.
اما چرا راستگرایان جهان بهطور ناگهانی تصمیم گرفتهاند «بچه بیشتر» را شعار سیاسی خود کنند؟ پاسخ در ترکیب پیچیدهای از ایدئولوژی، اقتصاد و هراس از آینده نهفته است.
ریشههای یک هراس جهانی
در دهههای اخیر، جمعیت جهان از نظر عددی همچنان در حال افزایش است، اما در بیشتر کشورهای توسعهیافته و حتی برخی کشورهای درحالتوسعه، نرخ باروری به زیر سطح جایگزینی (۲.۱ فرزند به ازای هر زن) سقوط کرده است. از ژاپن تا کره جنوبی، از آلمان تا ایران، منحنی زادوولد به سراشیبی افتاده و در نتیجه، جمعیت جهانی بهسرعت در حال پیر شدن است.
این تغییر جمعیتی پیامدهای اقتصادی و اجتماعی گستردهای دارد: کاهش نیروی کار فعال، افزایش فشار بر نظامهای بازنشستگی، بالا رفتن هزینههای درمانی و فروکاست توان تولیدی. دولتها درمییابند که جامعهای پیر، مصرف کمتری دارد، خلاقیت و ریسکپذیری کمتری از خود نشان میدهد و نهایتاً توان رقابت بینالمللیاش را از دست میدهد.
اما در حالی که بسیاری از اقتصاددانان این را صرفاً بحرانی ساختاری میدانند، سیاستمداران راستگرا آن را بهمثابه یک تهدید تمدنی تفسیر میکنند: اگر ما زادوولد نکنیم، دیگران ما را جایگزین خواهند کرد. اینجاست که پروناتالیسم از دل سیاست بیرون میآید و به ایدئولوژی بدل میشود.
پروناتالیسم چیست و چرا راستگرایان عاشق آناند؟
واژهی Pronatalism از ریشهی لاتین pro-natal، به معنای «حامی زایش» گرفته شده است. مضمونش ساده اما پرقدرت است: دولت باید مردم را به فرزندآوری بیشتر تشویق کند، با پول، با قانون و گاه با فشار اخلاقی. برای راستگرایان، افزایش جمعیت نهتنها مسئلهای اقتصادی، بلکه بیانی از ایمان به ملت، خانواده و آینده است.
آنها معتقدند جمعیت بیشتر یعنی نیروی کار بیشتر، سرباز بیشتر، مالیاتدهنده بیشتر و در نهایت، قدرت بیشتر. در جهانی که رقابت ژئوپولیتیک بر سر منابع و نفوذ شدت گرفته، این منطق بهسرعت در میان دولتهای راستگرا گسترش یافته است. در سطح فرهنگی نیز، پروناتالیسم پاسخی است به ترس از «جایگزینی بزرگ»؛ همان نظریهای که میگوید مهاجران غیرسفیدپوست در حال جایگزینی جمعیت بومی کشورهای غربیاند.
در نگاه پروناتالیستی، خانوادهی سنتی سنگر نهایی تمدن است، و مادر، نماد قهرمانی ملی. این تصویر در دههی ۲۰۱۰، با رشد احساسات ضد مهاجرتی در غرب و با پیری جمعیت در آسیا و اروپا، دوباره جان گرفت. حالا سه رهبر متفاوت، با انگیزههایی گاه متضاد، در یک هدف مشترکاند: تولید بیشتر انسان برای حفظ قدرت ملی.
دونالد ترامپ: رئیسجمهور باروری
در ایالات متحده، نرخ باروری در سال ۲۰۲۵ به ۱.۶ فرزند به ازای هر زن رسیده است؛ کمترین میزان در تاریخ آمریکا. ترامپ که در دوره دوم ریاستجمهوریاش با شعار «آمریکا باید دوباره بزرگ شود» بازگشته، این بحران را مسئلهای امنیتی و تمدنی میداند. او خود را «رئیسجمهور باروری» میخواند و با حمایت چهرههایی چون ایلان ماسک و معاونش جی.دی. ونس، سیاستی تهاجمی برای افزایش جمعیت در پیش گرفت.
طرح موسوم به Baby Bonus وعده میدهد برای هر نوزاد آمریکایی، پنجهزار دلار جایزه نقدی پرداخت شود. بیمهی درمانی باروری (IVF) بهطور کامل تحت پوشش قرار گرفته، و مدالیوم ویژهای برای «مادران قهرمان» در نظر گرفته شده است؛ زنانی که شش فرزند یا بیشتر دارند. در کنار اینها، تخفیفهای مالیاتی خانوادههای پرجمعیت افزایش یافته و حتی پیشنهاد شده فرزندان خانوادههای بزرگ در دریافت بورسیه تحصیلی اولویت داشته باشند.
ترامپ آشکارا میگوید: «اگر بچه نیاوریم، کشور را از دست میدهیم.» در برنامهی استراتژیک راستگرایان موسوم به «پروژه ۲۰۲۵»، حتی آمده است که بودجهی دانشگاهها باید کاهش یابد زیرا «زنان تحصیلکرده کمتر فرزند میآورند».
در این میان، ایلان ماسک -میلیاردر و پدر ۱۴ فرزند- چهرهی نمادین پروناتالیسم جهانی شده است. او در شبکهی X مینویسد: «فروپاشی جمعیت بزرگترین تهدید برای تمدن بشری است.» و ترامپ این گزاره را به شعار سیاسی بدل کرده است.
ولادیمیر پوتین: جمعیت به مثابه سلاح
در روسیه، پوتین از سال ۲۰۰۶ هشدار میدهد که جمعیت کشور «در حال انقراض خاموش» است. با نرخ باروری ۱.۵ و موج تلفات در جنگ اوکراین، این نگرانی حالا به اولویت ملی تبدیل شده است. برای پوتین، افزایش جمعیت نه فقط یک برنامه رفاهی، بلکه اقدامی دفاعی است.
او طرحی به نام سرمایه مادری را اجرا کرده است: پرداخت نقدی معادل دههزار دلار برای هر فرزند دوم و بیشتر، قابل استفاده در خرید مسکن یا آموزش. وامهای کمبهره برای خانوادههای جوان، زمین رایگان در سیبری، و کارزارهای تلویزیونی با شعار «خانواده بزرگ = روسیه قوی» بخشی از این برنامهاند. در کنار این، محدودیت تبلیغ سقط جنین و فشار به کلینیکها برای کاهش دسترسی به آن، پروناتالیسم روسی را رنگی از اجبار داده است.
پوتین میگوید: «اگر جمعیت ما کاهش یابد، روسیه ناپدید میشود.» او حتی در سخنرانیهای خود از «جنگ جمعیتی با غرب» سخن میگوید و افزایش تولد را «پاسخی استراتژیک» به آن میداند. در نظام فکری او، تولد هر نوزاد روسی بخشی از پیروزی ملی است.
علی خامنهای: جمعیت جوان، سپر ایدئولوژیک
در ایران نیز، رهبر جمهوری اسلامی از اوایل دههی ۱۳۹۰ پرچمدار سیاستی مشابه شد. او با اعلام هدف «۱۵۰ میلیون نفر جمعیت»، کاهش نرخ باروری از ۶ فرزند در دههی شصت به کمتر از ۱.۷ در دههی ۱۴۰۰ را «توطئه غرب» خواند. در پی آن، «قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت» در سال ۱۴۰۰ تصویب شد.
این قانون وعدهی وام مسکن تا پانصد میلیون تومان، اختصاص خودرو، و زمین برای خانوادههای دارای سه فرزند یا بیشتر را میدهد. در کنار مشوقهای مالی، سیاستهای محدودکننده پیشگیری از بارداری نیز اجرا شد: حذف بودجهی وسایل پیشگیری رایگان، کاهش غربالگری جنین و محدودیت جدی در سقط جنین.
خامنهای بارها در سخنرانیهای عمومی گفته است «فرزندآوری جهاد است» و «کاهش جمعیت نقشه دشمن برای ضعیف کردن ایران». این برنامه، مذهبیترین و ایدئولوژیکترین شکل پروناتالیسم است؛ جایی که «تولید نسل» نه فقط وظیفه ملی، بلکه وظیفه شرعی محسوب میشود.
ائتلاف جهانی راستگرایان
اگرچه تفاوتهای فرهنگی، سیاسی و مذهبی میان این سه رهبر چشمگیر است، اما شباهتهای بنیادین در رویکردشان دیده میشود. هر سه دولت بر تشویق مالی، حمایت نمادین از مادران، تبلیغ خانواده سنتی و محدودسازی مهاجرت یا کنترل بدن زنان تکیه دارند. ترامپ به مدل آمریکایی بازار محور باور دارد، پوتین از پروناتالیسم ابزار ملیگرایی میسازد، و خامنهای آن را به ایدئولوژی دینی تبدیل میکند.
در میان آنها، ایلان ماسک نقشی فراملی ایفا میکند؛ چهرهای که از سرمایهداری سیلیکونولی تا محافظهکاری کرملین، ایدهی «جمعیت بیشتر = نجات تمدن» را تکرار میکند.
آیا پروناتالیسم کار میکند؟
منتقدان این جنبش، از فمینیستها تا اقتصاددانان چپ، میگویند این سیاستها بیش از آنکه بحران را حل کنند، «حقوق فردی و آزادی زنان» را تهدید میکنند. در بسیاری از موارد، کاهش دسترسی به سقط جنین یا پیشگیری، نوعی اجبار پنهان در فرزندآوری ایجاد کرده است. برخی نیز این سیاستها را نژادپرستانه میدانند، زیرا هدفشان افزایش جمعیت «بومی» در برابر مهاجران است.
از سوی دیگر، آمارها نشان میدهد که «پول به تنهایی مؤثر نیست». در همهی کشورهایی که سیاستهای تشویقی مالی اجرا شده، نرخ باروری فقط اندکی بالا رفته یا اصلاً تغییری نکرده است. کره جنوبی با میلیاردها دلار سرمایهگذاری، هنوز یکی از پایینترین نرخهای جهان را دارد (۰.۷۸).
در مقابل، کشورهایی مانند سوئد و فرانسه که سیاستهای چپگرایانهتر اتخاذ کرده بودند؛ «از مرخصی والدینی برابر و طولانی تا مراقبت رایگان از کودکان»، توانستهاند نرخ زادوولد خود را در حد نزدیک به جانشینی حفظ کنند. پیام روشن است: فرزندآوری زمانی اتفاق میافتد که زندگی امن، عادلانه و قابل پیشبینی باشد؛ نه صرفاً وقتی دولت پول میدهد یا فشار اخلاقی میآورد.
ایدههای چپ در برابر پروناتالیسم
در حالی که رهبران راستگرا از واشنگتن تا مسکو و تهران جمعیت را سلاح ملی میدانند و با سیاستهای پروناتالیستی میکوشند «بچه بیشتر» را نسخه نجات ملت جلوه دهند، چپگرایان بحران جمعیت را از زاویه دیگری میبینند. از نگاه چپ، کاهش زادوولد نشانه شکست نظام اقتصادی و اجتماعی نابرابر است، نه بیمیلی فرهنگی یا توطئه غربی. بحران جمعیت، بحران «زیستپذیری» است: گرانی مسکن، ناامنی شغلی، هزینههای مراقبت از کودک، و فروپاشی امید به آینده.
راهحل در منطق چپ، نه کنترل بدن زنان و تبلیغ خانواده سنتی، بلکه بازسازی ساختار رفاهی است. مرخصی والدینی برابر، مراقبت عمومی و رایگان از کودکان، بیمه ناباروری، حمایت از خانوادههای چندشکلی، و دستمزد رسمی برای کار مراقبتی، جایگزین سیاستهای پاداش و جریمهاند. چپ بر این باور است که جامعهای که در آن عدالت اقتصادی و آزادی انتخاب تضمین شود، خود زادآور خواهد بود.
برخلاف پروناتالیسم راستگرا که نگران «جایگزینی مهاجران» است، چپ مهاجرت را راهحلی انسانی برای پایداری جمعیتی میداند و آن را با سیاست ادغام برابرانه ترکیب میکند. در نهایت، چپ میگوید: آینده جمعیت در تعداد نیست، در کیفیت زندگی است. جامعهای که در آن بتوان آزادانه زیست، عاشق شد، کار کرد و فرزند آورد؛ همان جامعهای است که از درون، بازتولید میشود، بیآنکه نیازی به فرمان داشته باشد.
جمعبندی: جنگ جمعیتی قرن بیستویکم
پروناتالیسم امروز به میدان جدیدی از نبرد ایدئولوژیک جهان بدل شده است. راستگرایان، از واشنگتن تا مسکو و تهران، زادوولد را در حکم سیاست دفاع ملی میبینند. چپگرایان، در سوی دیگر، بر کیفیت زندگی، عدالت جنسیتی و حق انتخاب تأکید میکنند.
سؤال اصلی این است: آیا نسل جدید، در جهانی پر از بحران اقتصادی و زیستمحیطی، میخواهد و میتواند پروژهی «تکثیر برای وطن» را ادامه دهد؟ یا پروناتالیسم، در نهایت، آخرین سنگر ترسِ حاکمان از آیندهای است که در آن، قدرت دیگر از تعداد سرها نمیآید، بلکه از کیفیت زندگی و آزادی انسانها خواهد آمد؟
یک چیز قطعی است: بحران جمعیت دیگر مسئلهای محلی نیست. اکنون به جنگی جهانی بر سر معنای «زندگی» و «بقا» بدل شده است؛ جنگی که در آن، بدن زنان، آخرین میدان سیاست است.