پاسخ به پرسشی در باب اصلاح طلبان

پاسخ به پرسشی در باب اصلاح طلبان

Ashkan Mehr Roshan

🛑به صورت های مختلفی از من سوال شده که «نظرت درباره اصلاح طلبی چیه؟»، «من هنوز فکر میکنم اصلاح فقط جواب میده، حالا بدت میاد بلاک نکنیا ولی»، «بالاخره براندازی شما یا نه؟» و ...

🖊 باید به تئوری تصمیم گیری برگردیم. اما در بادی امر، نظر من این است که موجه بودن حاکمیت امری پسینی است و اگر حکومت نتواند بار اثباتی که برای موجه بودن خود دارد را ارضا کند، میبایست از درون تجزیه شود(Chomsky & Limited, 2003, p. 202). بنابراین، گزینه ها فقط اصلاح یا انقلاب نیستند. در پاسخ اما باید بگویم که خیر، من سطح آنچه در ایران اصلاح طلبی گفته می‌شود را به شدت پایین و سطح انتظار، دغدغه ها و اهداف آنان را نیز بسیار ناچیز و اغلب نادرست و به شدت مصالحه گر میبینم. اصلاح طلبی سیاسی برای حکومت های موجه کاربرد دارد نه حکومت های ناموجه. در نظرم عمده اصلاح طلبان ایرانی چنان فاصله زیادی با نسل های بعد از خود دارند که بالاترین سطح خواسته های اصلاح طلبان، حقیرترین، عادی ترین و پیش پا افتاده ترین خواسته های نسل معاصر است. بیشتر آنها در دهه هفتاد وا مانده اند.

برای شفاف کردن منظورم از «تجزیه از درون»، به یک مثال بسنده میکنم. تجزیه از درون به تجزیه از تمرکز قدرت برمیگردد. انحصار در تمرکز قدرت را میتوان با انحصار در تمرکز اندیشه کاهش داد یا با خطر روبرو کرد. در ناپخته ترین حالت، میتوان با عدم مشارکت و معرفی جایگزین، حاکمیت نادرست را از درون تجزیه کرد. به هزینه‌های تبلیغاتی برای آموزش های اسلامی، حجاب، ازدواج، خانواده، کار و یا ارزش های یک زندگی خوب در اندیشه جمهوری اسلامی بیاندیشید به طوری که محتوای آنان توسط حاکمیت بیان، طراحی و حمایت شده و در انحصار کامل تبلیغ و آموزش داده میشود.به قوانین این استراتژی نیز فکر کنید، مشخصا میدانیم که قوانین هرکدام از آنان در نظر حاکمیت چیست، چطور میشود زن خوبی بود، چطور میشود شاعر خوبی بود یا مسلمان خوبی بود. حال به آمار طلاق، افزایش نارضایتی ها از حجاب اجباری، افسردگی رو به رشد جامعه و خواسته های معاصر ایرانیان برای یک زندگی خوب توجه کنید. زمانی که افراد از دیگر اندیشه ها آگاه شده، به مقایسه و فهم آنان با اندیشه حاکم برمی‌آیند و اندیشه حاکم چنانچه از ابراز، ظهور و رشد اندیشه های جایگزین باخبر نباشد، نمیتواند به آنان به درستی پاسخ داده، با آنان سخن بگوید و یا حتی آنان را درست فهم کند چراکه برخلاف قوانین استراتژی ها و اندیشه حاکمیت، اندیشه های جایگزین در خفا و درفضاهای میان فردی و غیر دولتی رشد میکند. از آنجایی که برعکس اندیشه حاکم محتوای این اندیشه ها مشخص نیست، رشد غیرمتمرکز داشته (در اینترنت، کتاب ها، ماهواره، خوانده و شنیده هایی که مورد تایید حاکمیت نیست) و حاکمیت نسبت به قوانین موفقیت، جذاب بودن و موجه بودن آنان ناآگاه است. بنابراین، با گذر زمان، خلأ موجود میان اندیشه حاکم و اندیشه های جایگزین بیشتر میشود. این خلأ توان رقابت با اندیشه های جایگزین را از حاکمیت میگیرد و راه به عدم مشارکت میدهد (مثلا، شخصی که در کار دولتی نمازخوان و روزه دار است اما در خانه و میان دوستان و آشنایان، به آنان بی توجه است). این عدم مشارکت در فضاهای دموکراتیک فرصت بیان و ابراز دارد و به این واسطه نیز فرصت بررسی، ارزیابی و آسیب شناسی دارد. منظور از فضاهای دموکراتیک، فضاهای شهری است که هویت مکان در آنان در مشارکت با اعضای شهر و جامعه شکل میگیرد (برای مثال هویت مکان یک موزه را میتوان از اجسام، افراد و فعالیت‌های در آن فهم کرد- بحث در فلسفه شهرسازی و هویت مکان پیچیده است (Hague & Jenkins, 2005; Jacobs & Malpas, 2019) و در این مختصر ناپخته مینویسم). در ایران اما، فضاهای دموکراتیک به فضاهای شخصی و میان فردی ختم شده است. بخشی از این استراتژی را اقلیت های بیخدا در منطقه انجیلی جنوب آمریکا، شیعیان عربستانی و احمدی های پاکستانی نیز استفاده میکنند چراکه نه تنها فرصت انتخاب گرفته شده را به شخص بازمیگرداند، بلکه در تئوری بازی برای این استراتژی، چنین رفتاری مشخصا از احتمال آسیب دیدن فرد به دلیل خطر تنبیه و کشته شدن، می‌کاهد و درواقع گزینه منطقی تری برای بازی در یک بازی نابرابر است. اما بازی های ما در تئوری تصمیم گیری فقط زمانی موفق هستند که بدانیم بازی چیست. زمانی که اندیشه های جایگزین به فضاهای میان فردی ختم میشوند، به طور نا متمرکز رشد میکنند و این به این معناست که حاکمیت و اندیشه های مدافع آن، هیچ اطلاعی از قوانین بازی در استراتژی های رشد کرده در فضاهای میان فردی و نامتمرکز ندارند، آنان را فهم نکرده، نشنیده و نمیدانند.

در واقع به این دلیل که تئوری بازی در این استراتژی به شدت به سمت حاکمیت متمایل است، اصلا فرصت انتخاب یک گزینه دیگر نیست چون استراتژی صرفا برد- باخت درنظر گرفته شده آن هم زمانی که اصلا نمیدانیم آیا واقعا استراتژی در دست برد-باخت هست یا نه؟ اصلاح طلبان نیز دقیقا در همین مرحله گیر کرده اند، پیوند آنان با نسل جوان به دهه هفتاد باز میگردد. بسیاری از آنان نسبت به محتوای اندیشه نسل های امروزی بی اطلاع هستند یا کمتر با آن دست و پنجه نرم کرده یا حتی وقت گذراندند (چند نفر از آنان در تیک‌تاک هستند یا به آهنگ ها، سریال ها و فیلم های مورد پسند این نسل آگاه هستند). استراتژی اصلاح طلبان نیز مدتی را پیش سر گذاشته و قوانین موفقیت، انتظارات و نتایج آن برای نسل های مختلفی نتیجه پس داده اما تا زمانی که اصلاح طلبان بر استفاده از استراتژی های قبلی اصرار داشته باشند، آنهم زمانی که نسبت به محتوای اندیشه دیگران کمتر آگاهند، باخت میدهند. واضح تر بگویم، اصلاح طلبان درحال بازی همزمان تحت جهل هستند (under ignorance) و بازی های حرکت متوالی- یا حالا هرچه معادل درست Sequential Move Games باشد، هستند (Geckil & Anderson, 2009, p. 25).

معرفی جایگزین اندیشه، انگیزه های عمل، فاکتور های موفقیت و استراتژی های متفاوتی را برای مشارکت ایجاد میکند. زمانی که شخصی از کار دولتی خود به خانه می‌آید، دلیلی برای ظاهرسازی برای نمازخواندن ندارند چراکه انگیزه عمل وی و فاکتوری های یک استراتژی موفق تغییر کرده اند. اینکه مثلا بیژن عبدالکریمی به دانشگاه علامه رفته و در تلاش برای گفتگو است، نشان میدهد که تا چه حد از چهارچوب انگیزه های عمل و استراتژی های نسل امروز ناآگاه است. گفتگو در این سطح از بازی که در نظر کسی مثل بیژن عبدالکریمی مطلوب در نظر گرفته شده، در تئوری تصمیم گیری مردود است چراکه به دنبال این است که استراتژی نامشخصی را به روندی برد-برد با گفتگو تبدیل کند اما اگر استراتژی بازی نمیتواند برد-برد باشد، گفتگو آیا تصمیم درستی است؟ خیر. اندیشه های محوری در نسل امروز توانایی برانگیخته کردن اعمالی که مورد نظر اصلاح طلبان است را ندارد چون بخشی از بازی نیست. عدم مشارکت به این معناست که وقتی به حجاب فکر میکنید و هزینه های حمایت و آموزش آن، به بی حجابی و مخالفت با حجاب اجباری میرسید یعنی بازی حجاب دیگر ارزش بازی کردن ندارد. بازی را زمانی میتوان مطلوب دانست که برد داشته باشد. آنچه اصلاح طلبان برد میپندارند، چنان ناچیز است که در دامنه احتمالات کلی، مشارکت در بازی آنان را دیوانگی میکند. به عبارتی، فلسفه اصلاح طلبان به اندازه کافی برانگیخته شده نیست تا هزینه های محتمل بر افراد را با توجه به نتایج بازی، مقرون به صرفه کند. واضح تر بگویم، اصلاح طلبان مشغول به بازی‌های غیر مشارکتی (Non-Cooperative Games) هستند هم از سمت حاکمیت هم از سمت نسل امروز(Bosworth, 2022). عدم مشارکت همچنین به معنای اعتصاب، وارد نشدن به سیستم های سرکوب، مشارکت در سرکوب، پرهیز از آموزش دادن ارزش های حاکمیت به فرزندان، آموزش های مستقل به فرزندان، ارزش نهادن به معیارهای مخالف با حاکمیت و دیگر موارد است (حتی تا این حد که شخصی جلوی دوست، همکار یا فرزند خودش بیان کند ارتحال پارتی، ارزش دادن به نوروز و ایران باستان زمانی که حاکمیت حساسیت نشان میدهد، خاموش کردن تلوزیون زمانی که خامنه ای حرف میزند و حتی کارهای بسیار قابل توجه تر کنار گذاشتن روسری و راه رفتن در میان مردم، وارد شدن به جمع های فامیلی بدون حجاب، معترض شدن به حکم اعدام، فاک دادن به خامنه ای و ...). هرچه دامنه عدم مشارکت گسترده تر، احتمال بازی های مشارکتی کمتر و احتمال بازی تحت جهل (under ignorance) بیشتر است و از آنجایی که بازی اصلاح طلبان تغییر نکرده و حاکمیت نیز از بازی ناآگاه است. هردو باخت میدهند. در نهایت اینکه، یکی از نکات منفی استراتژی تجزیه، وابستگی به زمان است که درباره اصلاح طلبی نیز صدق میکند اما استراتژی تجزیه هرچه موفق تر باشد، شانس تجزیه حاکمیت نیز بیشتر خواهد بود، مصاله‌گر نیست، انقلاب گر نیست و اجازه مشخص کردن بازی را به طرف دیگر نمیدهد و باعث میشود که اقدام بازیکن مخالف برای وی هزینه بر باشد نه اینکه تمام هزینه را صرفا خود به دوش بکشد.

شاید تصور کنید که چنین استراتژی‌ای اما خواسته اصلی را نیز نامعلوم میکند. چنین چیزی اما درست نیست. حتی اگر تمام تصمیم گیری های استراتژی نامشخص باشند، از آن دنبال نمیشود که بازی مورد نظر نیز نامشخص است (مغالطه ترکیب). به عبارتی، تاحدی میتوان برخی اهداف بازی را فهم کرد. برای مثال، با اینکه کاملا از بازی آگاه نیستیم اما میدانیم که بازی به هردلیلی برای نسل معاصر پذیرفتن باخت درباره حجاب یا مبارزه های طولانی مدت برای رسیدن به حداقل های مدنظر اصلاح طلبان نیست. همین نامتمرکز بودن اعتراضات و نارضایتی ها را میتوان برساختی در بازی های نامتفارن دید (asymmetric games). بازی زمانی نامتقارن است که بازیکنان در یک سمت از استراتژی هایی استفاده کنند که با استراتژی طرف دیگر متفاوت است و نتایج مطلوب برای یکی، نتایج مطلوب برای دیگری نیست. به همین دلیل است که خاموش کردن اعتراضات در این مورد نیز دشوارتر است. درواقع، چنانچه به اعتراضات پیشین بیاندیشید، به طور ناپخته، حداقل شخصی (میرحسین؟)، علتی واضح (گرانی بنزین؟) و یا فاکتوری وجود داشت که تا حدی بتوان هدف، انگیزه، توانایی مشارکت، کنترل و شدت آن را مشخص کرد و استراتژی پاسخ گویی برای آن آماده کرد اما نامتمرکز بودن اندیشه مخالف، عدم شانس ابراز آن در گذشته، عدم شناخت آن به واسطه خفقان و تمسخر ممتد آن به واسطه کودکانه انگاشتن آن، تبدیل به اعتراضات نامتمرکز شده و استراتژی سرکوب آن نیز به این دلیل ناموفق بوده است که جمهوری اسلامی نمیداند- و چون بازی را برد-باخت ممتد (constant) در نظر میگیرد، نمیتواند بداند که قوانین جدید برای بازی چیست. همانطور که آرنت اشاره داشت، حکومت تمامیت خواه برای توجیه خود دست به گذشته میبرد اما برای نمایش قدرت خود میبایست هزینه پرداخت کند(d’Entreves, 2022) نکته اینکه نه هزینه و نه گذشته ای که جمهوری اسلامی به آن دست میبرد، در این نسل خریدار دارد. غافل از اینکه بازی تغییر کرده، جمهوری اسلامی در زمین فوتبال، شنا میکند.


 منابع

Bosworth, William. (2022). Social Power and Non-cooperative Game Theory. Journal of Theoretical Politics, 34(2), 262–279.

Chomsky, N., & Limited, P. B. I. P. (2003). Understanding Power. Penguin Books India.

d’Entreves, M. P. (2022). Hannah Arendt. In E. N. Zalta & U. Nodelman (Eds.), The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2022). Metaphysics Research Lab, Stanford University.

Geckil, I. K., & Anderson, P. L. (2009). Applied Game Theory and Strategic Behavior (1st edition). Chapman and Hall/CRC.

Hague, C., & Jenkins, P. (2005). Place Identity, Participation and Planning. Psychology Press.

Jacobs, K., & Malpas, J. (2019). Philosophy and the City: Interdisciplinary and Transcultural Perspectives. Rowman & Littlefield.


Report Page