پادشاهی پارلمانی - جمهوری پارلمانی

پادشاهی پارلمانی - جمهوری پارلمانی

کمپین بازگشت شاهزاده

- نظام پادشاهی با هر تعریفی از دو بخش اصلی پادشاه و ملت تشکیل می شود بدون هریک از این دو نظام پادشاهی مصداق ندارد نه پادشاهی بدون ملت معنی دارد و نه ملت بدون پادشاه می تواند نظام پادشاهی تاسیس کند 

- نظام پادشاهی پارلمانی با نظام جمهوری پارلمانی در تفاوت چندانی ندارد در هر دو نظام اداره کشور توسط دولت منتخب پالمان انجام می شود صندلی شماره یک ، نقش اجرایی ندارد فقط ناظر و شاید حافظ اجرای قانون باشد 


سه شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ برابر با ۰۷ آپریل ۲۰۲۰ 

گرایشات گوناگون در پیروان نظام پادشاهی پالمانی تعریف می شود در میان همه این گرایشات فقط یک گرایش مصداق عینی پیدا می کند دیگر تعریفها مصداق ندارد یعنی شاید در تعریف قابل بیان باشد ولی این تعریف وجود بیرونی ندارد فقط یک تعریف ذهنی می باشد که ممکن است در گذشته وجود داشته باشد ولی امروز وجود ندارد  

نظام پادشاهی با هر تعریفی از دو بخش اصلی پادشاه و ملت تشکیل می شود بدون هریک از این دو نظام پادشاهی مصداق ندارد نه پادشاهی بدون ملت معنی دارد و نه ملت بدون پادشاه می تواند نظام پادشاهی تاسیس کند 

همه طرفداران نظام پادشاهی با هر تعریفی ، وابسته به وجود شاهزاده رضا پهلوی می باشند بدون خواست و موافقت شاهزاده ایجاد نظام پادشاهی با هر تعریفی ممکن نیست ، بنا براین همه تعریفها از نظام پادشاهی ، به تعریف شاهزاده از نظام پادشاهی ختم می شود ، و هر تعریفی خارج از تعریف شاهزاده بدون مصداق می باشد بعبارت دیگر فرض کسانی طرفدار نظام پادشاهی سلطانی مانند پادشاهان قاجار یا صفوی و غیره باشند اگر ان جمع را بخشی از ملت بدانیم انها می بایست سلطانی داشته باشد که ترکیب ملت و سلطان تشکیل نظام بدهد بدون وجود سلطان نظام سلطانی نخواهد شد ، 

شاهزاده پهلوی در همه بیانات خود به پادشاهی بعنوان نماد اشاره کرده اند و در مواردی به مشروطه بمعنی حاکمیت ملت اشاره کرده اند شاهزاده تعریفی غز پادشاه بعنوان سلطان بیان نکرده است ، در همه تعریفها او به نماد توجه کرده اند 

بنا بر انچه بیان شد همه پیروان نظام پادشاهی در حقیقت پیروان پادشاهی پارلمانی یا به لفظ گذشته نظام مشروطه می باشند 

علت وابستگی پیروان پادشاهی به شاهزاده به گمان بعضی ژنتیک یا ناشی از ژن او می باشد از علم ژنتیک دانش چندانی ندارم همچنین در این مورد اماری از ذهنیات مشروطه خواهان ندارم پهلویها نماد نوگرایی هستند با همین زاویه نو به موضوع می پردازم ، جهان امروز ، جهان ، برندها، است دلیل توجه به ، برند، اعتبار است ، مردم به تجربه اموخته اند کالاهای فلان برند بهتر است این تجربه اعتبار بوجود اورده است یعنی ( نام معتبر ) شده است ، از میان همه مکاتب سیاسی موجود ، ملت ایران دو مکتب سیاسی را با گوشت و پوست و استخوان تجربه کرده است ، مکتب ، پهلویسم، را بسیاری از ایرانیان در دوره جوانی و عده ای هم در دوره میانسالی تجربه کرده اند میلیونها ایرانی حاضر و شاهد هستند انچه خود مشاهده کردند را بر هر انچه دیگران می گویند ترجیح می دهند مکتب دیگر ، خمینیسم، است که در حال درک ان با همه وجود هستیم، بیان مکتب پهلویسم ابداع و اختراع نیست ، کافی است به دیگر مناطق جهان نگاه کنیم، مکتب های : زاپاتیسم ، ساندینیست، خوجه ایسم، مائوایسم، وووو بسیارند، 

قصد مقایسه ندارم فقط بیان بدیهی بودن مکتب پهلویسم بود 

واینکه اعتبار شاهزاده ناشی از این مکتب است ، پهلویسم برندی معتبر است و علت رویکرد جامعه به شاهزاده این اعتبار است 

نظام پادشاهی پارلمانی با نظام جمهوری پارلمانی در تفاوت چندانی ندارد در هر دو نظام اداره کشور توسط دولت منتخب پالمان انجام می شود صندلی شماره یک ، نقش اجرایی ندارد فقط ناظر و شاید حافظ اجرای قانون باشد 

نقش پادشاه در نظام پادشاهی پارلمانی مانند نقش رئیس جمهور در جمهوری پارلمانی می باشد تفاوت در ثبات پادشاه و تغییر روسای جمهور می باشد ، 

جمهوری ریاستی با پادشاهی پارلمانی تفاوت زیادی دارد در جمهوری ریاستی پارلمان عامل ایجاد دولت نیست جایگاه پارلمان بمراتب پایین تر و اختیارات ان کمتر است رئیس جمهور عامل ایجاد دولت می باشد و در دوره ریاست دولت اختیارات بمراتب بیشتری نسبت به رئیس دولت پارلمانی ( نخست وزیر) دارد 

اگر دو شکل نظام جمهوری ریاستی و پارلمانی را باهم مقایسه نماییم جمهوری پارلمانی به دموکراسی نزدیکتر است و حاکمیت ملی بمعنی ایجاد دولت توسط نمایندگان ملت دقیق تر انجام می شود ،

در جهان امروز هم کشور های موفق با نظام پادشاهی پارلمانی وجود دارد و هم کشور های موفق با نظام جمهوری وجود دارد مقایسه این دو نظام با هم بیهوده می باشد زیرا هر دو در کشورهایی بسیار موفق هستند

اگر هدف کشور و ملت باشد و دموکراسی را روشی برای تامین خواست جامعه بدانیم و همچنین دموکراسی را گردش مسالمت امیز قدرت با حاکمیت صندوق رای بدانیم ، با این دیدگاه ، نظامهای پادشاهی پارلمانی یا جمهوری نیز تبدیل به روش می شود ، شکل نظام نمی تواند هدف باشد ، هدف کشور و ملت است ، و نظام ابزاری برای تامین ان می باشد

همه جریانات سیاسی در ذات تمامیت خواه هستند همه قدرت سیاسی را برای رسیدن به اهداف اقتصادی برای همیشه می خواهند احزاب نماینده ان جریانات هستند 

در جامعه توسعه یافته مدرن ، بین جریانات سیاسی تعادل نیرو وجود دارد احزاب ریشه در لایه های جامعه دارند احزاب چپ نماینده اتحادیه و سندیکا ها هستند قدرت این احزاب پشوانه بدنه اجتماعی انها می باشد احزاب لیبرال نماینده شرکتهای اقتصادی بزرگ می باشند افراد جامعه نیز هر کس در جایگاه خود قرار دارد و با شناخت منافع خود و طبقه خود در سیاست مشارکت دارد 

در جامعه توسعه نیافته ، احزاب نماینده طبقات جامعه نیستند نماینده یگ گروه خاص هستند حول محور افراد بوجود می ایند قدرت احزاب تعریف نشده است گاهی قدرت فتوای مذهبی و گاهی هواداران چماق بدست و گاهی قدرتهای بیگانه پشتوانه انها است ، جایگاه افراد نیز تعریف نشده است هرکسی با توجه به وابستگی فردی منافع یا قرابت نظری به جریان سیاسی می پیوندد 

اگر کشورهای موفق جمهوری را ، المان و فرانسه در نظر بگیریم ، نظم اجتماعی انها را می توان ضرورت لازم برای دموکراسی جمهوری دانست 

واگر احزاب ایران و جامعه ایران را بخواهیم مقایسه کنیم احزاب ایرانی خارج از کشور در تبعید می باشند و امکان ارتباط ارگانیک با جامعه وجود ندارد و در همان احزاب نیز اصول دموکراسی و شایسته سالاری مشاهده نمی شود به فقدان زنده نام مانوک خدابشیان توجه کنید چه کسی راه او را ادامه داد، اگرچه پیدایش چهره های جدید مانند خسرو فروهر و حجت کلاشی ووو جای امید دارد و همچنین بزرگانی مانند جناب طاهری و دکتر نهاوندیان و دکتر تقی زاده ووو فقط به مصاحبه بطور پراکنده می پردازند در صورتیکه هر کدام از این افراد خود می بایست مانند زنده یاد مانوک ، یک حرکت باشند 

در داخال کشور حزب خانه کارگر جزو اموال شخصی فلانی می باشد و نقش ضد کارگری دارد زنان منتخب مجلس اسلامی نقش ضد زن دارند احزاب اصلاح طلب نقش استمرار منفعت طلبی دارند احزاب چپ در اتحاد با حزب کارگزان!!!!! می باشند از اقتصاددانان و جامعه شناسان چپ ، احدی در تبین طبقات اجتماعی ایران اقدام نکرده ولی جمله به مبارزه طبقاتی باور دارند بعضی مکتب سیاسی مانند لیبرال و ناسیونال ، از همه حقوق محروم هستند و همه رانت های سیاسی و اقتصادی نصیب جریان مخالف انها است 

مطبوعات ایرانی در خارج از کشور باشگاه جاسوسان بیگانه است و هر بیگانه ای رسانه ای بوجود اورده و صاحبان قلم و نظر جز استخدام راهی دیگر ندارند

در داخل نیز مطبوعات بخشی از هیمنه باندهای اقتصادی است 

قوای سه گانه مقننه و مجریه و قضاییه در تحت سلطه ملایان و سپاهیان است رهبرای قوای سه گانه خود بیشترین اتهامات را دارند 

مجلس بدون شرح است

طی سی سال گذشته یک بخش از طبقه یقه سفید و اسیب پذیر طبقه نئولیبرال را بوجود اورده است 

در انتخابات گذشته با هزینه پنج میلیارد در غیر کلانشهرها نمایندگان به مجلس راه یافتند در ازای پنجاه هزار تومان رای فروخته می شد 

پنجاه هزار تومان یعنی ده روز سفره پر از نان ، ده روز خانواده سیر 

صلاحیت افراد نیز نقدی تایید می شد،

پایان ج ا پایان کار نیست ، اغاز کار است 

در مدت کوتاه می توان دولت و وزیر تایین کرد 

چه مدت برای سیر کردن گرسنگان جامعه و کاستن از دردها و رنجای جامعه لازم است 

ایا در جامعه گرسنه و بیمار که فساد فراگیر شده می توان مجلسی نماینده حاکمیت ملت داشت؟ 

ایا می توان در این فضای تاریک مطبوعاتی سالم داشت؟

ایا اصلاح دادگستری در کمتر از پانزده سال ممکن است؟

ایا اصلاح پلیس در کمتر از ده سال ممکن است؟

در چنین بستر توسعه نیافته ، تلاش برای ایجاد نظام جمهوری مبتنی بر دموکراسی از دولت اول به دولت دویم نخواهد رسید مجلس سیصد نماینده دارد و اگر هزینه پنج میلیار را محاسبه کنیم هزارو پانصد میلیار تومان رقم ناچیزی است معادل یک اختلاس لو رفته می باشد رقابتی اگر باشد بین هولدینگهای اقتصادی خواهد شد و جمهوری پارلمانی با قدرت اسکناس و مطبوعات با کمی اصلاح تبدیل به جمهوری ریاستی و باز با کمی اصلاح تبدیل به جمهوری داعمی خواهد شد جمهوری ایران بهتر از دیگر جمهوریهای خاورمیانه نخواهد شد

تفاوت نظام پادشاهی پارلمانی با جمهوری پارلمانی

در نظام پادشاهی پارلمانی ، صندلی نخست قدرت از ان شاه می باشد و طبق قانون مشروطه مقامی غیر اجرایی و فقط نماد می باشد ویژگی این صندلی نخست تسخیر ناپذیری ان است، جریانات سیاسی مجبورند سقف ارزوهای خود را تا قبل از ان تایین کنند هیچ سیاست مدار یا حزبی حق ورود به ان صندلی را ندارد ، 

در طول تاریخ ایران ، سه طبقه اصلی در ایران وجود داشته است دیگر طبقات در بطن این سه طبقه بودند، 

شاه 

اشراف 

مردم

طبقه اشراف از ملاکین و درباریان و مدیران جامعه تشکیل می شده ، با تغییرات بوجود امده ملاکین و درباریان از بین رفته است 

جامعه تحت ستم مدیران کشور بود فساد و رفتار فوق قانون مدیران ستم بر جامعه بود  

شاه پناه مردم بود هرکسی اگر می توانست شکایت خود را بشاه برساند مورد حمایت شاه بود حمایت شاه از ملت عاملی برای مهار قدرت مدیران بود یعنی شاه با حمایت مردم در برابر زیاده خواهی مدیران می ایستاد هم حقوق جامعه و هم جایگاه شاه محفوط می شد همه اسیب های وارد بر کشور ایران از جمله شکست از اعراب ، به جهت بزرگی قدرت مدیران ( اشراف) بر قدرت شاه می باشد هرگاه شاه توسط درباریان محدود شده ایران نابود شده است.

اتحاد شاه با ملت ناشی از اشتراک منافع هر دو طبقه بوده است 

پادشاه مشروطه نیز برای بقای خود نیازمند حفظ و دفاع و اتحاد با شهروندان در برابر لایه مدیران و سیاست مداران است،

به اوضاع سیاسی ایران در نظام اریامهر توجه کنید ، همه کسانیکه شاه را دیکتاتور می نامیدند از طبقه ملاکین سرکوب شده ویا اشراف زادگان موقعیت از دست داده و یا ملایان قدرت از دست داده می باشند ،

شاه طبقه مسلط بر مردم را ، برکنار کرد ، جامعه نوین بوجود اورد ، رعیت تبدیل به شهروند شد، 

به خاستگاه اجتماعی مخالفین شاه نگاه کنید،

تحولات اجتماعی ایران که قدمتی هزاران ساله دارد در انقلاب مشروطه همه دستاوردهای خود را با کلمه مشروطه و قانون یکجا نمایان کرد کلمه داد یا دادخواهی بمعنی قانون و حاکمیت قانون می باشد مشروطه ، قدرت را به قانون مشروط می کند یعنی هیچ قدرتی خارج از قانون نیست همچنین ، قانون ناشی از اراده ملت است که توسط نمایندگان ان تصویب می شود 

ملت ایران نظام پادشاهی پارلمانی را بدرستی و دقت می شناسد و بر نقاط ضعف و قوت ان اگاه است و می داند با هر کنشی چه واکنشی از خود نشان دهد راهی که قبلن رفته است و مسطح شده است و بر پیچ خم ان اشنا است


#ارسالی

Report Page