واکنش جمعی از دانشجویان به تداوم سرکوب و شرایط فعلی کشور
#جنگ_علیه_زناناز زمانی که اسلام گرایان رادیکال قدرت سیاسی را قبضه کردند، به کمک بدنه اجتماعی حامیشان تمامی تلاش خود را برای ایجاد سلطه فرهنگی به کار بستند. نهادهای آنها بسیج، کمیتههای انقلاب اسلامی و در ادامه گشت ارشاد بود. هدف نهاییشان را میتوان در این خلاصه کرد: اتحاد سنت و قانون و عرف تحت سیطره شریعت. با این حال برخورد مدرنیته و حاکمیت اسلامی جامعه را به سوی دیگری حرکت داد. از بنیانهای جمهوری اسلامی که در تضاد با مدرنیته هستند میتوان به غرب ستیزی، صدور انقلاب اسلامی و حجاب اجباری اشاره کرد. حاکمیت به درستی میداند با سقوط هر یک از این بنیانها، سلطه فرهنگی و سیاسی خود را از دست داده و در تمامی بنیانهای آن رو به انحطاط میروند. از بین بنیانهای ج.ا حجاب بیش از همه با زندگی روزمره و فردیت ما گره خورده است. این زمینه ساز تبدیل شدن حجاب به خط مقدم مبارزات آزادی خواهانه شد.
شکاف فرهنگی ایجاد شده باعث ایجاد چند دستگی در جامعه شد. شکست حاکمیت اسلامی در زمینه اقتصاد و سیاست خارجه و ایجاد رفاه عمومی نیاز اسلام گرایان برای ایجاد سلطه فرهنگی را روز به روز افزایش داد. چنین بود که دو گروه رادیکال در بطن جامعه شکل گرفتند. تغییرات ذره ذرهای که در طول زمان شکل گرفته بودند به صورت انفجاری در قیام ژینا آزاد شدند. قدرت اجتماعی مخالفان جمهوری اسلامی چنان زیاد بود که مذهبیون را به وحشت انداخت و مدتی ناچار به عقب نشینی شدند. هر چند این عقب نشینی هیچگاه کامل نبود. حجاببانها در خیابان حضور داشتند؛ با این حال اقدامات خود را تنها به تذکر محدود میکردند.
حمله اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی و کشته شدن سرداران سپاه، جمهوری اسلامی را ابا این واقعیت رو به رو کرد که دیگر اقتدار سابق را در منطقه ندارد. وضعیت جنگی بهانه حمله به زنان آزاده ایران و بازآفرینی اقتدار پوشالی شد. سخنرانی خامنهای و موضع گیری وی درباره حجاب و طرح نور گواهی بر این مسئله است:
"...... مسئولین ذی ربط با عنایت به مطالبه جدی مردم مومن و متدین ایران اسلامی، باید به وظایف و تکالیف شرعی و قانونی خود عمل نمایند و در این زمینه نباید از توطئه دشمنان خارجی و عناصر خائن در عرصه اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی غفلت کرد...."
این صحبتها به وضوح به دو مسئله اشاره دارد: اول اینکه خامنهای به خوبی میداند مردم "مومن و متدین"، که منظور از آن بنیاد گرایان دینیست که خواهان سلطه شریعت هستند و تا زمانی پشت حکومت ایستادهاند که به آرمانهای آنان جامه عمل پوشانده شود. دوم، این پیام را به حامیانش میدهد تا در صورت موجهه با مقاومت مردمی، آن را به عناصر خارجی مرتبط سازند و منکر اصالت و حقانیت جنبش شوند.
البته اینها چیز جدیدی نیستند و تاکتیکهای رژیم همیشه چنین ویژگیهایی داشتهاند. چیزی که جدید است، وضعیت امروزی جامعه و آگاهی روزافزون دانشجویان، کارگران و زنان مبارز است. استفاده مداوم از تاکتیکهایی که دهه شصت استفاده میشد، نشان میدهد ایدئولوژی جمهوری اسلامی تا چه حد مرده و انعطاف ناپذیر است. این مردگی حاصل تعصبیست که سالها ابزار سرکوب مخالفان بود. حکومت امید دارد تا با گسترش و تداوم سرکوب، سلطه خود را از جامعه به درون نهاد خانواده بکشاند، به نحوی که اعضای خانواده حتی از روی ترحم و نگرانی هم که شده یکدیگر را در محدود کنند و روحیه مبارزاتی و انقلابی در درون تک تک نهادهای جامعه خفه شود. هر چند، چشمان تیز بین در پس خشونت سیستماتیک رژیم، استیصال و ضعف آن را میبیند.
همانطور که اشاره شد، همزمانی اجرای طرح نور پس از سخنرانی خامنهای و پاسخ جمهوری اسلامی به اسرائیل نمیتواند تصادفی باشد. شکست مفتضحانه در یکی از مهمترین پایههای حکومت اسلامی، یعنی صدور انقلاب و نابودی آمریکا و اسرائیل، افزایش اقتدار در زمینهای دیگر را میطلبد. حجاب از مهمترین این ارکان است. مسئلهی حجاب، مسئلهای نیست که صرفا سرپوشی برای سرکوب بیشتر جامعه باشد. حجاب از همان روزهای ابتدایی پایهگذاری جمهوری اسلامی، ابزاری برای کنترل زنان و بازتولید جامعه اسلامی بوده است. جمهوری اسلامی تحمل عقبنشینی از موضع حجاب اجباری را نداشته و اساسا این عقبنشینی اقتدارش را نشانه خواهد گرفت. حفظ این اقتدار آن هم در شرایطی که در عرصه بینالمللی دیگر توان کافی برای احیای ایدئولوژی شکستخوردهاش را ندارد، بیش از پیش نمایان میشود.
مسئله حجاب، صرفا مسئله روسری نیست. مسئله زیست روزمره زنان است؛ یعنی نیمی از جامعه که تاکنون وظیفه تولید مثل و بقای جامعه اسلامی را بر عهده داشتهاند. پذیرفتن حداقلی از حقوق زنان، دادن امتیازاتی را به دنبال خواهد داشت و این به معنای عقبنشینی از ارکان اصلی حکومت جمهوری اسلامی خواهد بود. زنانی که در برابر حق آزادیشان ایستادگی کرده باشند، دیگر تن به خواستههای بنیادگرایانه نخواهند داد. عقبنشینی از موضع حجاب اجباری، عقبنشینی از آخرین بنیانهای باقی مانده حکومت خواهد بود.
در چنین شرایطی، لازم است به این موضوع بپردازیم که حجاب صرفا ابزاری برای مقاومت نیست. موضوع، اصل آزادی پوشش به مثابه حق آزادی زنان است. زنانی که زیستشان توسط حکومت تعیین نمیشود و خود قرار است سرنوشتشان را، در همراهی با مبارزات دیگر گروههای اجتماعی به دست گیرند. اگر زنان از زیست اجتماعی تعریفشدهشان توسط حاکمیت فاصله بگیرند، بازتولید آن جامعه با مشکل مواجه خواهد شد. چیزی که در بسیاری از ساحات جامعه شاهد آن بودهایم. با مشکل مواجه شدن این ایدئولوژی مرده، حتی کارکرد خانواده به مثابه ابزاری برای سرکوب فرد را نیز با مشکل مواجه خواهد کرد. با این وجود نمیتوان گفت که حجاب صرفا ابزاری برای بازآفرینی اقتدار حاکمیت است.
حجاب بیش از هر عرصهای با زیست روزمره زنان گره خورده است و عقب نشینی از آن، زمینهساز عقب نشینی از هر آزادی دیگری میتواند باشد. بسیاری افراد گمان میکنند که برای هدفی والاتر باید از مبارزاتی مانند حجاب اختیاری تا حدی چشمپوشی کرد تا شاید در زمانی بهتر به آن پرداخته شود. نکته اساسی این است که کنار گذاشتن یکی از مهمترین ارکان حافظ جمهوری اسلامی که اساسا بخش زیادی از افراد جامعه را درگیر کرده است نمیتواند افراد را به سمت ایستادگی برای اهداف والاتر سوق دهد. آزادی پوشش خود از بارزترین نمونههای ایستادگی برای حق آزادی فردی است. زمانی که فردی برای این حق به پا میخیزد، راه رسیدن به بسیاری از آزادیهای دیگر نیز در پس این حق نمایان میشود. همانطور که حکومت هیچ گاه به طور کامل از حجاب عقب نشینی نکرد و به درستی پیوند آن با ساخت حاکمیت را فهمیده است، آزادی خواهان نیز باید پیوند این مبارزه را با وجود جمهوری اسلامی درک کرده و سعی بر سرکوب مضاعف از طریق بیاهمیت جلوه دادن مبارزات نداشته باشند.
زنان به خوبی به اهمیت پیوند آزادیشان به حجاب پی بردهاند و اساسا رهایی از این ستم با مقاومتهای فردی میسر نمیشود. سرکوب حاکمیت و کم رنگ شدن مقاومتهای جمعی، عرصه را برای بازآفرینی اقتدار کم رنگ شده در زمینه حجاب اجباری بازگردانده است. درونی کردن این سرکوب از طریق خانواده، کسبوکارها، دانشگاه و محل کار از راههای مهم حاکمیت برای تفرقه بین گروههای اجتماعی و سرپوش گذاشتن بر امکانهای مبارزه است.
مهسا امینی و آرمیتا گراوند کسانی بودند که به دلیل نداشتن حجاب مدنظر حاکمیت کشته شدند، نه به بهانه حجاب. حجاب خود سرکوب است و مقاومت در برابر آن، یکی از مهمترین ارکان حاکمیت را دچار تزلزل میکند. همانطور که از ابتدای طرح نور شاهد بودیم، تمام تلاش حاکمیت، حذف زنان از عرصههای عمومی است. اگر قرار است زنان تن به الگوی ارائه شده توسط حاکمیت ندهند، باید از تمامی عرصههای عمومی حذف شوند.
سوال اساسی این است که حال چه باید کرد؟ نویسندگان متن پیش رو خود دانشجویانی هستند که تاره وارد عرصه جامعه شدند و خود را در مقام رهبری انقلاب رهایی بخش نمیبینند. ما تنها میتوانیم آنچه از نظر خود درست میپنداریم بازگو کنیم بلکه باعث شکل گیری گفتمانی سازنده بین گروههای مبارز شویم.
تاریخ مبارزات آزادیخواهانه، گواه آن است که تغییر، زمان بر است. امید برای منجی که آزادی را برای ما به ارمغان بیاورد، نه تنها دردی را دوا نکرده، بلکه خود تبدیل به درد شده است. تنها راه صبر و استقامت و مبارزه برای شکل دادن دموکراسی از پایین به بالاست.
همه ما از بعد از خیزش ژینا، حس امید را درک کردیم و بعد از زوال آن، حس ناامیدی و استیصال. اما هرگاه از تغییر ناامید شدیم به یادآوردیم که دیگرانی هم هستند که مثل ما میاندیشند. به یاد آوردیم هر چند مبارزه ما به انحراف و چند دستگی کشیده شد، اما حقیقت در عمل نمایان میشود و اندیشههایی که مطابق با زیست واقعی انسان نیستند، در نهایت محو شده و از بین میروند. به جای آنکه دنبال این باشیم که چرا فلان خارج نشین مخالف حکومت با فلان خارج نشین دیگر اختلاف نظر دارد، مبارزات مردم واقعی که در این سرزمین زندگی میکنند را به هم متصل کنیم. مبارزات زنان، کارگران، دانشجویان، اقلیتها و گروههای تحت ستم تاکنون جدا از هم پیش رفته و از آگاهی صنفی فراتر نرفتهاند. مرحله بعدی تکامل این جنبش، مبارزه سیاسی و اتصال مبارزات تمامی اقشار جامعه است. این امر، نه تنها نیاز به همکاری همه ما دارد، بلکه خود لازمه دموکراسی پایدار و ساختار اجتماعی است که به دست مردم مدیریت میشود.