نگاهی دیگر به انقلاب (۶) دستآوردهای انقلاب ۵۷
@Dr_ehsanshariati🖋احسان شریعتی
🔸 انقلاب ۵۷، پس از طی چهار دهه، چه دستاوردهایی برای جامعهٔ ایران داشته است؟ آیا مهمترین دستاورد آن استقرار نظام کنونی بوده است؟
آنچه روشنفکران ایران از صدر مشروطه تا کنون طراح و خواستار تحقق آن بودهاند، راه رشدی مادی و توسعهای موزون و پایدار بود که در سال ۵۷، همراه با نوعی تعالیجویی دینی، توسط مردم در قالب زبان مذهبی بیان میشد. و اگر آرمانهای انقلاب، که در شعارهای سیاسی اصلی آن تجلی مییافت، عبارت بوده باشند از: استقلال، آزادی، و عدالت («حکومت عدل علی»)، وضع موجود تا چه حد گواه تحقق این آرمانها و شعارها در عمل است؟
۱- استقلال: شاید تحققیافتهترین خواستهٔ انقلاب گذشته بوده باشد. مستقل بودن از قدرت خارجی نخستین شرط آزادی یک ملت در عرصهٔ جهانی است، هرچند استقلال بدون تحقق ابعاد دیگر مانند آزادی درونی میتواند مُدلی منفی ارائه کند (توجه کنیم به تجربهٔ برخی از کشورهای از استعمار رسته). انتقال رهبری جامعه از نظام و نظامیون وابسته به روحانیون مستقل، پیآمدهای بسیاری در همهٔ عرصههای احتماعی ما داشته است که هنوز مطالعات جامع آکادمیکی کافی پیرامون آن انجام نشده است ؛
۲- آزادی: که همان مقام استقلال ملی در عرصهٔ خارجی را در بُعد داخلی برای ملّت دارد، و نبودِ آن یکی از دلایل مسلّم رخداد انقلاب علیه دیکتاتوری سلطنتی بود، بویژه پس از کودتای ۱۳۳۲، آرمانی است که پس از انقلاب به مرکز ثقل مطالبات و عمدگی تضادهای درونی تبدیل شده است. نقض حقوق و آزادیهای فردی-و-شهروندی پس از انقلاب به اشکال گوناگون نه تنها ادامه داشته که در موارد و مقاطعی حتی ابعاد کمّی گستردهتری هم یافت. در عین حال، نظام برخاسته از انقلاب نه آنگونه که خود ادعا میکرد «ایدئولوژیک» بود و نه آنگونه که مخالفانش توصیف میکردند «توتالیتر»، به این معنا که نیروی اقتدارگرا، بهدلیل عدم انسجام عقیدتی و عملی و فقدان بینش و منش سیستماتیک لازم، فاقد قدرت ساماندهی تمامیتگرایانه بود. و در تحلیل نهایی، ملتی که چند بار برای آزادی انقلاب کرده است، بهطبع در برابر هرگونه تهدید حقوق و آزادیها مقاومت بیشتری میکند. و همین روحیه را میتوان از دستآوردهای آشکار تجربهٔ انقلاب دانست که در بلند مدت آثار خود را آشکار میسازد (تثبیت انقلاب فرانسه پس از ۲۰۰ سال) ؛
۳- عدالت: انتظار تحقق آرمان آزادی و نظام مردمسالاری در کوتاهمدت برای کشوری که قرنها در سایهٔ استبداد زیسته است، شاید قدری غیرواقعبینانه بهنظر برسد. تحقق نیافتن اصل عدالت، نه در سطح آرمان، که حتی در سطح بینش و رفتار، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ برغم همهٔ نصایح و تبلیغات رسمی و رسانهای، در عمل ما در استمرارهمان نوع نظام مناسبات سرمایهسالارانه میزییم که پیشتر موسوم به «کمپرادور» بود، و میتوان از معادلهای دیگری همچون دلال و رانتی و خصولتی و..، هم در توصیف آن استفاده کرد. در این قلمرو نیز پس از انقلاب شاهد رشد جنبش مدنی و صنفی و کارگری، برغم غلبهٔ فرهنگ بهاصطلاح نولیبرال و مناسبات سرمایهسالارانه بیرویه اگرچه با پوش مذهبی هستیم ؛
۴- توسعه: در مجموع، جامعه و اقتصاد ایران به رشد و توسعهٔ (ناموزون و ناپایدار) خود ادامه داده و سطح تولید و مصرف و سبک زیست و رشد فنی و بسط مؤسسات تولیدی و تجاری و ...، راهسازهای گسترده و رسیدگی بیشتر به مناطق دوردست و روستایی و جنوب شهر و..، حضور و آموزش کیفی زنان در سپهر عمومی و..، بیشک ارتقاء یافته است.
و اما، راه رشد و الگوی کلی توسعه، برغم تغییرات فرهنگی و گفتمانی پساانقلابی، ظاهرا در تداوم مُدلهای کلان پیشین یعنی با بیتوجهی آشکار به خودویژگیهای زیستمحیطی، میراث فرهنگی و تاریخی، و مقتصیات اجتماعی اکثریت موّلد، در عرصههای گوناگون از عمران و شهرسازی و ساخت-و-سازها و ترافیک و ...، و استمرار سیاست مرکزگرایی و بیتوجهی به مناطق، و...، از جمله معضلاتی است که کار را به انسداد و بلوکاژ سراسری کنونی کشانده است
۵- تعالی : رشد آگاهیها و انباشت تجربهٔ ناشی از پیروزی و شکستهای گذشته، پیشرفت جامعهٔ مدنی و فرهنگی و هنری کشور در بسیاری از عرصهها، از جنبش ترجمه گرفته و توجه به اندیشهٔ جهانی تا رشد خیرهکنندهٔ تئاتر وسینما و حضور آن در سطح جهانی از محصولات «بازگشت از تعطیلات تاریخ» (به تعبیر مرحوم شایگان) با انقلاب بوده است.
وجه «اسلامی» انقلاب کنجکاوی و انتظار بسیاری را در جهان برانگیخت، امری که میشل فوکو از آن با تعبیر «معنویت سیاسی» یاد میکرد. با به حاشیه رانده شدن گرایش نواندیشی مذهبی اما که در نامهای شریعتی و طالقانی و..، نمادین میشد، از دههٔ ۶۰ بدینسو، استعلای معنوی و عرفانی و اخلاقی مورد نظر روشنفکری مسلمان به نوعی اصولگرایی فقاهتی و شرعی فروکاسته شد. و منتجهٔ متناقضنمای چند دهه آزمون چنین نگرش سنت-و-بنیادگرایانهای در نظام آموزش-و-پرورش و تبلیغات دینی کشور برآمدن نسل و جامعهای ناباور و چند رو و مبتلا به بحران هویتی و عقیدتی است ؛
در پنج عرصهٔ فوق، میان تجربهٔ انقلاب، بمثابهٔ «نهضت»، و تجربهٔ نظام، بهعنوان «نهاد»، باید تمایز گذارد. زیرا «نهضت برای تغییر وضع موجود» دستآوردهای تاریخی و بلندمدت مثبت و غیرقابل انکاری داشته و خواهد داشت: کمترین دستاورد ارادهٔ معطوف به تغییر-و-تحول، عبور از نظام سلطنتی و ورود به عصر و عرصهٔ جمهوری و دموکراسی بود. این مسیر هنوز برای جامعهٔ ما بهدرستی شناخته و تجربهٔ زیسته نشده بود و برآمدن موانع در مرحلهٔ گذار و در نظام بعدی تا حدودی «طبیعی» مینمود: از سویی، به بهانهٔ ابهامات معرفتی و عقیدتی موجود نسبت به شناسایی معنای روشن یک جمهوری سوسیال-دموکراتیک، و نیز توهم امکان بازگشت به نوعی خلافت و تئوکراسی، و از دیگر سو، به بهانهٔ حفظ نظم و امنیت در برابر تهدیدات خارجی و داخلی.
برغم همهٔ ناکامیها و آسیبهای ناشی از بحرانهای دورانهای انقلاب و جنگ، در تحلیل نهایی و در بلندمدت، گذار ایران از میدان دو انقلاب، مشروطه و اسلامی، که به نفی دو رژیم قاجار و پهلوی انجامید، موجب نیل به آگاهی نوینی شد مبتنی بر تجربهٔ زیستهٔ پسا-انقلاب که جامعهٔ ما را در قیاس با سایر جامعههای مسلمان از بسیاری انحرافات و آسیبهای مهلکتر مصون ساخته است.
این تجربه و آگاهی درونیشده، رهنمون حرکت آتی بسوی تحقق اهداف فوق و استقرار نظمی آزاد و عادلانهتر، انسانی و معنویتر خواهد گشت.