نگاهی به کتاب در قفس

نگاهی به کتاب در قفس

کاوه دارالشفا

در قفس؛ درباره‌ی ابوالحسن صبا / فرهود صفرزاده / نشر فنجان، ۲۷۰ صفحه


«از صبا هر دم مشام جان ما خوش می‌شود» حافظ


این مقاله را در بهمن ۱۳۹۸ نوشتم و همین‌طور خام رهایش کردم. بعد از معرفی دو کتاب از فرهود صفرزاده و نشر فنجان دیدم بد نیست به سراغ کتاب سومش (در قفس: درباره‌ی ابوالحسن صبا) هم بروم و یادم آمد که چیزکی درباره‌اش نوشته‌ام. ویرایشی که بر آن زدم این است که سعی کرده‌ام هم بخش‌هایی از این کتاب را بیاورم و هم از سایر اسناد و کتاب‌هایی که درباره‌ی صبا خوانده‌ام. خواستم این مقاله را خیلی شبیه به معرفی کتاب نکنم و حرف دلم را هم از لابلای آنچه از صبا خوانده‌ام و آنچه از نغماتش شنیده‌ام بگویم. این شد که در پایان مقاله حس کردم این متن هیچ شباهتی به یک معرفی کتاب ندارد. 

ولی به جرأت می‌گویم با خواندن همین کتاب «در قفس» انگار سایر منابع و یادداشت‌هایی که از/برای صبا هم هست را خوانده‌اید. صفرزاده در این کتاب مانند دو کتاب قبلی (باد خزان و چرخ بی‌آیین) آمده و زندگی صبا را به مقاطع مهمی تقسیم کرده و همین امر کار و هدف خواننده را راحت می‌کند که سراغ هر بخشی که می‌خواهد برود. البته که ارزش و اهمیت کتاب در پیوسته خواندن آن است تا از وقایعی که برای صبا رخ می‌دهند پیشینه‌ای داشته باشیم و بدانیم او در چه زمانه‌ای می‌زیست. اهمیت دیگر این کتاب در بیان شیوا و ارجاع مدام به خاطراتی از صبا است که ما را شگفت‌زده می‌کند. عنوان‌بندی کتاب صفرزاده بدین شکل است: صبای اصیل، صبای هنرجو، صبای نوازنده، صبای ردیف‌دان، صبای آهنگ‌ساز و … در ادامه سعی کرده تمام یادداشت‌های صبا را بیاورد و در انتها مقالات و سروده‌هایی که بعد از مرگش برای او منتشر شد را آورده است و بالاخره گاه‌نامه‌ی زندگیش را.


کودکی و خانواده

پدر صبا، ابوالقاسم کمال‌السلطنه، مردی دارا بود. از ملازم و کارگزار و پیشکار شعاع‌السلطنه پسر مظفرالدین شاه بود. در خانه‌اش مجالس موسیقی برگزار می‌کرد و بزرگانی همچون میرزا عبدالله، آقا حسینقلی و درویش‌خان در آنها شرکت می‌کردند. کمال‌السلطنه گاه شعر می‌گفت و از شاگردان خوب سه‌تار میرزا عبدالله بود. نکته‌ی مهمی که باید به آن اشاره کرد که او در سال ۱۲۷۹ که در معیت شعاع‌السطنه به شیراز رفته بود. دستور ساخت سه‌تار دوکاسه، تنبک و دفی را می‌دهد که محمدکاظم شیرازی (از معروف‌ترین خاتم‌سازان و سازگران شیراز) آنها را می‌سازد. یعنی حداقل از آن دوران در تاریخ موسیقی ما سه‌تار دوکاسه‌ی پوستی بوده است.

نکته‌ی مهم دیگری که باید در ارتباط با کمال‌السلطنه باید به آن اشاره کنم این است که: درویش‌خان و نایب اسدالله و آقاجان (که از بزرگترین نوازندگان تاریخ موسیقی ما هستند) جزو خدم و حشم شعاع‌السلطنه بودند! اینان برای امرار معاش به مجالس و خانه‌های دیگران هم می‌رفتند و ساز می‌زدند. درویش‌خان در سفری به شیراز پایش به خانه‌ی محمدرضاخان قوام‌الملک شیرازی -رقیب شعاع‌السلطنه- باز می‌شود. وقتی خبر به شعاع‌السلطنه می‌رسد دستور قطع انگشتان درویش‌خان را می‌دهد! بعد از فرار درویش‌خان و پناهندگیش به سفارت انگلستان، این کمال‌السلطنه بود که بواسطه‌ی نفوذی که روی شعاع‌السلطنه داشت از او خواهش کرد که از گناه درویش‌خان بگذرد و آن مجازات را لغو کند.

ابوالحسن صبا دومین فرزند کمال‌السلطنه بود که در «سه ساعت به غروب مانده در روز یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۲۸۲ شمسی»(خالقی) بدنیا آمد! برادرش -عبدالحسین- که دو سال از او بزرگتر بود، در عراق به ابوتار (پدر تار) معروف بود. او از شاگردان میرزا عبدالله و درویش‌خان بود و در نوازندگی تار و سه‌تار سرآمد بود و مدتی را هم نزد نور عوّاد به نوازندگی عود پرداخت. 


شروع به ساز

صبا اولین کلاس سه‌تارش را در سال ۱۲۸۹ (زمانی که هفت ساله بود) نزد میرزا عبدالله (که شصت و هفت ساله بود) تجربه کرد. کلاس صبا در منزل میرزا واقع در سرِ آب‌سردار (تقاطع خیابان مجاهدین اسلام و خیابان ایران) برگزار می‌شد. صبا تا زمان مرگ استادش (۱۲۹۷) نزد او سه‌تار و تار می‌آموخت و به این ترتیب می‌توان گفت که شاید هیچ شاگردی از محضر میرزا عبدالله این همه زمان بهره نبرده. پس از مرگ میرزا عبدالله نزد علی اکبر شاهی (علی اکبر سنتوری) که مانند میرزا عبدالله و آقاحسینقلی از نوازندگان دربار ناصری و مظفری بود سنتورنوازی را شروع کرد. البته همزمان در کلاس درویش‌خان هم برای تکمیل نوازندگی تار و سه‌تارش می‌رفت. رفیق شفیق او نورعلی برومند (استاد برجسته و تأثیرگذار موسیقی ایرانی) بود که درباره‌ی کلاس‌های او نزد درویش‌خان چنین تعریف می‌کند :«وقتی که درویش‌خان به صبا درس می‌داد و ما از بیرون اتاق گوش می‌کردیم، آن‌قدر صدای سازشان شبیه بود که ما نمی‌توانستیم بفهمیم کدام‌یک ساز می‌زنند.» آن موقع صبا پانزده ساله بوده است. صبا تمبک را هم نزد حاجی‌خان ضرب‌گیر (مشهور به عین‌الدوله‌ای) فرا گرفت.

حاجی‌خان یار غار درویش‌خان بود و آنقدر سر ضرب ساز می‌زد که درویش‌خان او را مترونوم ارکستر لقب داده بود.

صبا به واسطه‌ی خانواده‌ای متمول و فرهنگی بود که صبا شد. او وارد مدرسه‌ی آمریکایی‌ها شد و از حسین‌خان هنگ‌آفرین ویولن را فرا گرفت. او همزمان نزد حسین‌خان اسماعیل‌زاده کمانچه را هم آموخت. حسین‌خان اسماعیل‌زاده در کمانچه همتراز با آقاحسینقلی در تار بود. به این ترتیب صبا در بیست سالگی به تمام سازهای ایرانی اشراف داشت و آنها را در حد خوب و عالی می‌نواخت. 

علاوه بر موسیقی او دستی هم در نقاشی، شاعری، زرگری، گل‌دوزی، شطرنج، پرورش گل و آشنایی با زبان‌های فرانسه و انگلیسی و روسی و ترکی و عربی داشت. نقاشی‌هایش در موزه‌ی صبا هست که حتی قاب آنها را هم خودش ساخته است. صبا سه سال در قورخانه کار کرد و از شاگردی به استادی رسید. تراش‌کاری و سوهان‌کاری و نجاری را هم همانجا تکمیل کرد. در سازسازی هم دستی داشت و تعمیرات مختلفی را بر روی ساز دیگران انجام می‌داد که از نظر سازسازهای حرفه‌ای به شکلی عالی انجام شده بود.


شعر و تصنیف

در شعر و تصنیف سازی اصولا صبا هجویات و هزلیات را بیشتر دوست داشت و اکثر شعرهایش هم بر همین اساس هستند.

افشاری

روده‌ی بزغاله، روده‌ی بزغاله، طناب رخت خاله / خاله عروسی می‌کنه از دولت بزغاله

شاخای بزغاله، شاخای بزغاله، پاشنه‌ی کفش خاله / خاله عروسی می‌کنه از دولت بزغاله

حجاز ابوعطا

می‌خوام برم بال‌پشت‌بوم، بال‌پشت‌بوم، بال‌پشت‌بوم / می‌ترسم از راه‌پلکون، راه‌پلکون، راه‌پلکون

چه خبره بال‌پشت‌بوم، ای آقایون، ای آقایون / بال‌پشت‌بوم میگن از اون، میگن از اون، میگن از اون (شباهت تلفظ "از اون" و "اذون(اذان)" عمدی است)

دردی نشسته بر دلم، آخ بر دلم، وای بر دلم / رسیده کارد به استخون، به استخون، به استخون

بیات اصفهان

همه چیزش خوبه این نگار من حیف که سالک داره / از همان مختصر سالکش دل و جگرم لک داره

افشاری

می‌گذشتم شبی زیر بازارچه‌ی گلوبندک / چشمم افتاد و دیدم زنی را ز زیر عینک

چشمکی زد و برد او دلم را با همان چشمک / چون که او را دیدم جانبش دویدم با تشویش


نوازنده‌ای چیره‌دست

صبا عاشق ویولن بود و به عالیترین شکل آن را می‌نواخت. او روش خاصی را برای نواختن ویولن انتخاب کرده بود تا روش‌های نوازندگی آن مثل کمانچه‌نوازی نباشد. طبقه‌ی متوسط ایران در دوران رضاخان امکان تهیه‌ی این ساز را داشت و قابلیت‌های این ساز جواب نغمات موسیقی ردیفی ایرانی را می‌داد. صبا هرچه می‌خواست بسازد و اجرا کند را با ویلون می‌کرد، از طرف دیگر هم ویولن را همانند فرزندش دوست داشت که آن را پرورانده بود و در تاریخ موسیقی جایگاهی ویژه برای ویولن آفریده بود. و از طرفی دیگر اداره‌ی خانواده و زندگیش از طریق آموزش میسر بود؛ اما نه با سازهای ایرانی که اقبال کمتری داشتند و البته مدرسان و معلمان زیادی هم داشت؛ بلکه از طریق ویولن که هم در جامعه‌ی موسیقایی برترین ساز محسوب می‌شد و هم در بین عوام جای خود را باز کرده بود.

صبا قطعن یکی از بزرگان و پیشروان سه‌تارنوازی بوده و هست. احمد عبادی چند جلسه در رادیو سه‌تار می‌نواخت که صبا هم در رادیو کارش را با سه‌تار شروع کرد ولی دو جلسه بیشتر در رادیو ساز نزد. محمدمهدی کمالیان -سه‌تارساز و از شاگردان حسین هنگ‌آفرین- می‌گوید روزی عبادی پیش هنگ‌آفرین آمد. پس از رفتن عبادی، هنگ‌آفرین گفت آقای عبادی آمده بود اینجا و خواهشی داشت که از آقای صبا بخواهم و خواهش کنم که ایشان در رادیو سه‌تار نزند و سه‌تار را برای من بگذارد. برای اینکه اگر ایشان در رادیو سه‌تار بزند، دیگر سه‌تار من گل نمی‌کند. آقای هنگ‌آفرین به من گفت سه‌شنبه که به منزل صبا می‌روید، این پیغام را از طرف من ببرید. بگویید پسر استادمان است. خواهشی دارد، برآورده کنید. سه‌شنبه که شد، رفتم منزل صبا و مطلب را گفتم. آقای صبا گفت از قول من به آقای هنگ‌آفرین بگویید چشم. و صبا دیگر در رادیو سه‌تار نزد.


ردیف

صبا معتقد بود تمام مضراب‌های مورد احتیاج در آوازهای ما نهفته است و اگر کسی آن‌ها را خوب فرا بگیرد، از هر تمرینی بی‌نیاز خواهد بود. او با نواختن اتود و گام موافق نبود و آن را سبب خستگی هنرجو می‌دانست. صبا اعتقاد داشت که نواختن متدهای فرنگی و مبالغه در تمرینات و اتودها و گام‌ها، دست نوازنده را برای نواختن موسیقی ایرانی خشک و بی‌نمک می‌کند. اینجا بود که او به شدت با روش‌های وزیری در آموزش موسیقی ایرانی مخالف بود. او حتی دستر مقدماتی تار و سه‌تار برای هنرستان موسیقی ملی را هم قبول نداشت و همان ردیف مجلسی برای این سازها را مفیدتر می‌دانست.

بقول خالقی، صبا ردیف موسیقی ملی را که مفصل و خشک بود مختصر کرد و آن را به صورتی درآورد که شاگرد را به نواختن تشویق می‌کرد و شنونده را نیز بهتر مجذوب می‌نمود.


ردیف‌های چاپ شده‌ی صبا در واقع کتاب‌های آموزشی برای فراگیری هر ساز هستند که در آن دو سه دستگاه بیشتر آموزش داده نشده. در هر دستگاه گوشه‌هایی هست که مهمتر از بقیه‌اند و در کنار آنها قطعات خودش هم هست. او هیچوقت اصراری برای ارائه‌ی کامل ردیف نداشت. صبا ادامه دهنده‌ی راه گذشتگان در تکامل و اضافه کردن چیزی به ردیف است. او با تحقیق میدانی و مطالعه‌ی موسیقی نواحی و اقوام گوشه‌هایی را به ردیف افزود که می‌توان این گوشه‌ها را نام برد: دیلمان، امیری، صدری، قرایی، شهابی. ردیف صبا شامل گوشه‌های مهم و شاخص هر دستگاه است. در انتخاب شعر برای آنها دقت و وسواس زیادی بخرج می‌داد. نگاه او به ردیف نگاهی عمقی و محتوایی بود و آن را وسیله می‌دید نه هدف.


کلاس‌ها و شاگردان

کلاس‌های درس صبا به این شکل بود که بنا به استعداد و توانایی هر شاگرد برای او درس می‌نوشت و چندین بار آن را می‌زد تا مطمئن شود که شاگرد آن را فرا گرفته باشد. شاگرد بعد از اتمام کلاسش به اتاق دیگری می‌رفت و درس را تمرین می‌کرد و اگر اشکال و سوالی داشت به کلاس بازمی‌گشت و رفع ایراد می‌کرد. همچنین شاگردان آزاد بودند که بعد از اتمام کلاس‌شان در کلاس دیگر شاگردان بنشینند و از فضای کلاس بهره ببرند. صبا روی انقباض و فشار و استرس‌های عضلانی شاگردان حساس بود و با شگردهای مختلفی به آنان در راحت نشستن و ساز نواختن کمک می‌کرد: از آدامس جویدن حین تمرین تا با شعر قطعه‌ای را آموزاندن. صبا البته هیچ شاگرد سه‌تاری نداشت و می‌گفت حوصله‌ی تدریس سه‌تار ندارد و شاگردان سه‌تار را به دیگرانی همچون حسین خان رِ (حسین هنگ‌آفرین) ارجاع می‌داد. 

جایگاه امروزی سنتور در موسیقی ایرانی بی‌شک مدیون تلاش‌های صبا برای این ساز است. بهترین هنرجوی او فرامرز پایور بود که سازش گویای همه‌ی آنچه که از صبا آموخته بود هست. پایور از سال ۱۳۲۸ (هفده سالگی) تا سال ۱۳۳۶ با صبا کار کرد و صبا به او مدرک تأییدیه‌ی آموختن سنتور را داد. صبا دو دوره ردیف سنتور را در سال‌های ۱۳۲۸ و ۱۳۳۵ منتشر کرد و پس از درگذشتش هم ردیف سوم و چهارم سنتور به همت بهارلو و پایور و صفوت در سال‌های ۱۳۳۷ و ۱۳۳۹ منتشر شد. 

صبا هنگام دریافت شهریه از شاگردانش، همیشه وضعیت طبقاتی و خانوادگی آنها را مد نظر قرار می‌داد. قرار بر این بود که شاگردان شهریه‌شان را روی طاقچه‌ای در اتاقی بیرون از اتاق کلاس بگذارند. کمالیان تعریف می‌کند که صبا می‌گفت «وقتی شاگردها می‌رفتند، می‌رفتم سمت طاقچه و می‌دیدم که فقط یک پاکت آنجاست»! صبا هیچوقت راجع به شهریه با شاگردانش صحبت نمی‌کرد و آنها از طریق پرس‌وجو از دیگران می‌فهمیدند که چقدر و چطور باید شهریه را بپردازند. سر ماه شاگردان به هم یادآوری می‌کردند که باید شهریه را بپردازند. استاد ابراهیم قنبری‌مهر تعریف می‌کند وقتی به کلاس ویولن صبا می‌رفت، کارگر مبل‌سازی بود. بعد از جلسه‌ی اولش به هنگام اتمام کلاس پا می‌شود دست می‌کند در جیبش که پاکت پول را دربیاورد. در همین لحظه صبا نگاهم می‌کند و لبش را گزید. معنی این حرکت او را فهمیدم و دستم را خالی بیرون می‌آوردم و مودب می‌ایستادم. صبا خیلی خوشش آمد و لبخندی زد که هرگز از خاطرم نمی‌رود. گفت بارک‌الله، برو باباجون، برو جلسه‌ی دیگه بیا. نه جلسه‌ی بعدی و نه جلسات بعدی، هیچ‌وقت از من شهریه نگرفت.


آثار

«زرد ملیجه» اولین قطعه‌ایست که صبا در سال ۱۳۰۹ با کمپانی بدافون ضبط کرد. زرد ملیجه به گنجشکی با پرهای زردرنگ گفته می‌شود. صبا در کتاب سوم ویلونش بخش اول و دوم این کار را نت کرد و نوشت که این قطعه اقتباسی از آهنگ‌های محلی منطقه‌ی دیلمان و اسپیلی گیلان است.

«به زندان» را از زمزمه‌ی صدای زندانیان بختیاری شهر ورامین الهام گرفت.

«در قفس» بقول صبا تجسم یک قناری در قفس است که از این طرف به آن طرف پرواز می‌کند. صبا این قطعه را در سال ۱۳۱۷ با کمپانی سودوا ضبط کرده است.

صبا «زنگ شتر» را در سفری که برای ضبط صفحه به حلب و بیروت داشت، در صحرای شام ساخت و پشت قوطی سیگارش نوشت تا فراموش نکند.

صبا درباره‌ی «کاروان» می‌نویسد که «آقای رکن‌الدین مختاری آن را از نوازندگان شیپور که با سینه‌زن‌ها در موقع حرکت می‌نواختند اقتباس کرده و سپس توسط اینجاب به صورت فعلی درآمده است.»

مقدمه‌ی «کوهستانی» اشاره به ندای چوپانی دم غروب دارد که گوسفندانش را جمع می‌کند و بخش دوضربی آن اشاره به حرکت و سرازیر شدن گوسفندان از تپه به سوی او دارد. 

ملودی قطعه‌ی «سامانی» را از صدای باز و بسته شدن در کلاسش که قیژقیژ صدا می‌کرد ساخت.



منابع

سرگذشت موسیقی ایران: خالقی

پیر پرنیان‌اندیش: عظیمی

ماهنامه‌ی مجله موسیقی شماره ۱۸

گفته‌ها و ناگفته‌ها: مبصری

در قفس: صفرزاده

Report Page