تحلیل و بررسی کمیک دومزدی کلاک ( حاوی اسپویل) پارت 2
Templar_vs_assassinحالا وارد بخش ششم داستان دومزدی کلاک میشیم تا ببینیم اوضاع قراره به چه سمتی پیش بره.
در شماره ی 6 سری دومزدی کلاک، جف جانز مایم و مریانت رو با جوکر همراه میکنه در حالی که هم اریجین مایم و مریانت رو میگه و هم داستان حال رو جلو میبره و فرقی که این بخش داستان با بخش رورشک دومزدی کلاک داره اینه که بخش حال خود تکمیل کننده ی اریجین این دو شخصیت هستش ولی خب داستان تنها حول این دو نفر نمیگرده ولی بخش بزرگیش روی این دو نفر استواره.
وقتی جوکر با مایم و مریانت وارد مقر ویلن های دنیای دی سی می شوند؛ ناگهان از طرف کمدین مورد حمله قرار میگیرند. کمدین چپ و راست ویلن های دیسی را نابود میکند، میکشد و بمب پشت بمب نثارشان میکند ولی هدفش پیدا کردن آزیمندیس از طریق مریانت و مایم است و جالب است که این دو از جوکر نمی هراسند اما با کمدین درگیر نمیشوند و فرار میکنند.
وقتی اریجین مایم و مریانت رو میخوانیم؛ متوجه می شویم مریانت دختر یک صاحب مغازه ی عروسک خیمه شب بازی است که با مایم آشنا میشود. پدر مریانت که صاحب مغازه است هر چند وقت یکبار پولی را به یک سری پلیس باجگیر و زورگو میدهد و وقتی تصمیم میگیرد این کار را دیگر نکند این اشخاص او را میزنند و پدر مریانت خودکشی میکند.
ببینید مریانت و مایم در طول داستان اریجینشان همیشه با هم جلوی دیگر افراد ایستاده اند. هر وقت قلدار ها با مریانت بد رفتاری میکردند، مایم به کمک مریانت می آمد و به صورت خاص مریانت نیز به کمک مایم می رفت. این دو نفر هیچگاه همدیگر را رها نکردند و از کودکی مراقب یکدیگر بودند تا دوران جوانی و پس از آن که در حال حاضر بایکدیگر به دنیای دی سی وارد شده اند.
نکته ی جالب توجه داستان در این بخش مقایسه ی سه شخصیت جوکر، کمدین و خب گروه دو نفری مریانت و مایم می باشد. وقتی که کمدین به جمع کثیری از ویلن های دی سی بدون هیچ هدفی حمله میکنه و همگیشان را میکشد؛ جوکر بسیار از این رفتار خوشش می آید و شروع میکند به خندیدن و از اتفاق پیش آمده احساس رضایت میکند در حالی که مریانت و مایم فرار میکردند و اصلا راضی نبودند. این صحنه میگوید که تشابهات کمدین با جوکر بسیار بیشتر از مریانت و مایم با این شخصیت می باشد.
وقتی که مریانت پدرش را از دست داد؛ مایم به کمکش آمد و مریانت تنها نبود. این موضوع شاید کلید اصلی این داستان باشد که چه میشد اگر جوکر تنها 1 نفر را داشت پس از فاجعه ای که باعث شد او به جوکر تبدیل شود؟
وقتی مریانت و مایم فرار کردند، مریانت به مایم میگوید که نمیتواند او را از دست بدهد. برای مریانت دنیا اهمیتی ندارد ولی مایم برایش جایگاه بالایی دارد. مایم چتر نجات مریانت برای جلوگیر از سقوط به دره ی دیوانگی بی هدفی جوکر است.
شاید این دو شخصیت در نگاه اول شباهت هایی با جوکر داشته باشند اما در حقیقت دنیای این افراد با جوکر بسیار متفاوت است. این دو شخصیت در درد زندگی نمیکنند. آنها هنوز هم میتوانند واقعا بخندند و با یکدیگر در مقابل مشکلات دنیا قرار بگیرند و از پس آنها به شادی بربیایند اما جوکر درحال زندگی کردن در دردش است. این شخصیت نمیتواند به این درد بخندد چون نمیتواند خود را از آن جدا کند و یک خنده ی واقعی را تجربه کند. در حالی که مایم و مریانت همدیگر را انتخاب کردند تا با یکدیگر علیه دشمنانشان بایستند تسلیم درد زندگیشان نشوند؛ جوکر خودش را به بندی متصل نکرد تا خویشتن را از این دیوانگی و درد بیرون بکشد. اینکه جوکر خودش را تسلیم آن روز بد کرد و آیا اینکارش درست بود یا خیر؟ موضوع کاملا متفاوتی است اما بحث این شماره این است که شاید همه ی فجایعی که جوکر انجام داد با حضور یک دوست واقعی قابل پیشگیری بود و اگر همانند مریانت خواهان دوست واقعا خوبی هستیم شاید باید ابتدا دوست خوبی برای دیگران باشیم.
بعد از اینکه مریانت و مایم فرار میکنند؛ کمدین بار دیگر آنها را پیدا میکند ولی اینبار جوکر کمدین را بی هوش کرده و مایم و مریانت را مجبور میکند که او را پیش دکتر منهتن ببرند.
به این ترتیب وارد شماره ی 7 این سری میشویم؛ جایی که جف جانز دنیاها را خراب و چشم ها را باز میکند.
پس از معرفی اریجین ها و آماده سازی ها، در این بخش جف جانز داستان را بسیار منسجم تر کرده و به جلو می برد.
لنترن الن اسکات را یادتان هست؟ در این شماره رورشک و فردی که او را از زندان نجات داد به آزیمندیس ملحق شده و با جانی بلیز راهی مکانی میشوند که مایم و مریانت در آنجا حضور دارند. حتی اینکه آزیمندیس حضور این دو نفر در هنگام ملاقاتش با دکتر منهتن ضروری می داند دلیل دارد. داستان جلوتر میرود و همه ی شخصیت های کلیدی داستان به یک موقعیت میرسند. بتمن و جوکر در کنار مایم ، مریانت و کمدین به صندلی چسبیده حضور پیدا میکنند که در این موقع آزیمندیس با گربه اش وارد جمع میشود.
در این صحنه مشخص میشود که گربه ی آزیمندیس در حقیقت دارای ویژگی ای است که میتوانسته رد دکتر منهتن را بگیرد و حال این گربه ؛ ارزش واقعی لنترن الن اسکات را مشخص میکند.
وقتی این گربه با لنترن در واکنش قرار میگیرد؛ ناگهان دکتر منهتن حضور پیدا میکند و با توجه به اطلاعات ابتدایی داستان؛ متوجه میشویم که دکتر منهتن در لحظه ی از خلقت دنیای دی سی وارد این دنیا شده و با تغییر دادن سرنوشت لنترن الن اسکات او را از تبدیل شدن به یک گرین لنترن محروم کرده است. با توجه به اینکه دکتر منهتن توانایی سفر در زمان ندارد میتوان دریافت که دکتر باید قبلتر از تبدیل شدن این شخصیت به لنترن در این دنیا وارد شده باشد اما چقدر عقبتر مشخص نیست.
و حالا دکتر وارد ماجرا میشود یا بهتر بگم؛ ظاهر میشود.
وقتی دکتر به درخواست آزیمندیس حضور پیدا میکند تک تک اعضای دنیای واچمن را با خود به مکان دیگری می برد و در جواب آزیمندیس که خواستار گفت و گو بود میگوید: بیا صحبت کنیم.
آزیمندیس خیلی کوتاه از وقایع دنیای واچمن میگوید و خب مسلما دکتر منهتن خودش میداند در آنجا اوضاع چگونه است ولی دکتر قبول نمیکند که برگردد!
خب دوستان در این مکالمه جف جانز پشت سر هم بمب می اندازد. اول دلیل حضور مریانت و مایم مشخص میشود. آزیمندیس در حقیقت این دو نفر را آورده بود به خاطر اینکه دکتر منهتن را بار دیگر به یاد انسانیت بیاندازد و همچنین مشخص شد دلیل کشته نشدن مایم و مریانت توسط دکتر منهتن این بود که دکتر به خاطر کاری که بچه ی مریانت می کرد به آنها اجازه ی زنده ماندن داد. این بدان معناست که دکتر هنوز درس هایی را که در دنیای واچمن بر روی مریخ فراگرفته است را نه تنها به خاطر دارد بلکه هنوز به آنها اعتقاد دارد ولی با اینحال به دنیای واچمن بر نمیگردد چون موضوع دیگری در گردش است.
از طرفی دکتر این حقیقت را برملا میکند که آزمندیس در حقیقت سرطان ندارد!!! و تمام این مدت رورشک را از ابتدای دیدارشان گمراه کرده است. این موضوع اگرچه کوچک بنظر میرسد اما نه تنها در جلوتر بلکه روی اتفاقات پیشین نیز بسیار تاثیر میگذارد. اینجا باید بدانیم که حقیقت و ذات واقعی آزیمندیس عوض نشده است. او میداند که نقشه اش با شکست رو به رو شده ولی هنوز دست از گمراه کردن و فریب دادن نکشیده است. ماجرای بتمن و آزیمندیس را به خاطر بیاورید!! و حتی عقبتر که درگیری ذهنی آزیمندیس و لوثر را شاهد بودیم همگیشان با این حقیقت بسیار بزرگتر شده اند.
ازطرفی دیدار رورشک با آزیمندیس و اریجین رورشک جدید به طور کامل خرد شد و تاثیری که این گمراهی بر رورشک جدید داشت نه تنها نابود کننده بود بلکه این سوال را ایجاد میکند که شاید رورشک برای همیشه مرده است. شاید هر کسی نمیتواند رورشک باشد و شاید در دنیای واچمن نیز ترس از مشخص نبودن هویت واقعی رورشک بی معنا بود.
و اما ماجرای دکتر منهتن.
همانطور که در بخش قبلی گفتیم؛ دکتر منهتن در گذشته همیشه بدنبال ارتباط برقرار کردن با ذات انسانی بوده است و اکنون اتفاقی برایش افتاده است که این شخص را به شدت به دنیای انسانی نزدیک تر کرده است. این شخصیت قدرت جالبی دارد و آن این است که میتواند حال، آینده و گذشته را همزمان ببیند. این شخصیت نمیتواند در زمان سفر کند اما میتواند 1 ماه در آینده را در کنار 1 ماه از گذشته و.... ببیند اما اتفاقی برای این قدرتش افتاده است؛ چیزی که باعث شده این شخصیت از دنیای دی سی بیرون نرود.
در اینجا ما در کنار داستان چشمه ای از برخورد دو داستان اما با یک مفهوم را داریم. دو شطرنج باز را فرض کنید که در حال بازی کردن یک بازی شطرنج هستند اما جفتشان قبل از اتمام بازی کشته میشوند. خب سوالی که یک نفر ( مخصوصا دکتر منهتن) متواند بپرسد این است که نتیجه ی این بازی چه به نفع چه کسی تمام شد؟
و اکنون دنیای دکتر به این بازی شطرنج شبیه شده است. 1 ماه در آینده دکتر منهتن با سوپرمن درگیر میشود و مشاهده میکند که سوپرمن با خشم و عصبانیت بسیار مشتی را به دکتر میزند و پس از آن دکتر منهتن چیزی را نمیتواند ببیند!
سوپرمن یک شخصیت بسیار قدرتمند است که علاوه بر شخصیت پردازی بسیار قوی دارای فلسفه ی قدرتی خاصی نیز می باشد و شاید حتی با استناد به برخی از وقایع گذشته بتوان گفت که این شخصیت قدرتی نامحدود دارد اما همگی میدانیم که دکتر منهتن کاملا در لول خیلی بالاتری نسبت به این شخصیت است. او کسی است که موجودی به قدرتمندی مستر میکسزپتلیک از آن وحشت دارد و حال که میدانیم دکتر در مقابل سوپرمن قرار گرفته است؛ این احتمال ایجاد میشود که سوپرمن ممکن است دکتر را بکشد یا دکتر تمام هستی را نابود کند و چیزی که در داستان هنوز مشخص نشده است این احتمال است که شاید جفتشان بمیرند و به چه زیبایی دوباره عنوان سری یعنی " ساعت قیامت" ایجاد حضور میکند و شک و ترس در دل خواننده ی با دقت می افکند.
ببینید وقتی تصور کورکورانه = باور کردن قرار میگیرد مشکلاتی که در بالا مشاهده کردیم پدید می آیند. وقتی دکتر منهتن به سبب آن قدرت بخصوصش نتیجه گرفت که هیچ چیز هیچوقت تمام نمی شود در اینجا به نتیجه ی دیگری رسیده است.
وقتی رورشک به هنگام ملاقاتش با آزیمندیس احتمال این موضوع را که شاید او در حال حقه زدن است در نظر نگرفت و حتی وقتی که آزیمندیس رورشک را با حرف هایش خرد میکند باز فراموش کرد که احتمال خطا را در نظر بگیرد؛ اینجاست که باز جمله ی " من چیزی را می بینم که میخواهم ببینم " معنا پیدا میکند. در نظر گرفتن احتمال خطا باعث شد رورشک جدید داستان ما ساخته شود ولی با چندبار چشم پوشی کردن رورشک جدید داستان ما به فنا رفت.
رورشک داستان ما در اینجا اقرار میکند که رورشک مرده است و خواهش میکنم صحنه ای که رورشک به این نتیجه میرسد را حتما ببینید چون این صحنه به تنهایی کلی حرف برای گفتن دارد. از طرفی صحنه سازی بسیار زیبای گری فرنک به هنگام ملاقات منهتن و سایر شخصیت های دنیای واچمن و ارتباط بسیار زیبای بازی شطرنج با مکانی که دکتر در آن قرار دارد را ببینید که این کمیک چقدر حرف در تصویر برای گفتن دارد. این کمیک نمونه ی بسیار زیبایی از همکاری متقابل نویسنده و طراح است که پا به پای هم جلو آمده و داستان از زیبایی نمی افتد.
و اما در پایان وقتی که دکتر منهتن به در خواست آزیمندیس جواب رد می دهد اینبار آزیمندیس نقشه ی دیگری را پرورانده است تا هر دو دنیا را نجات دهد. او ادعا میکند در پس از دیدارش مطلب مهمی را فهمیده است که کلید این ماجراست و باید منتظر ماند و دید که نقشه ی آزیمندیس چه ارتباطی با ماجراهای دکتر منهتن دارد؟
برای بررسی بخش بعدی؛ به دلیل ارتباط بسیار مهم این دو قسمت بهتر است هر دو بخش را مستقیما و بدون وقفه بررسی کنیم.
کمیک 8 و 9 دومزدی کلاک دو جلد بسیار خاص هستند چراکه نه تنها دکتر منهتن وارد داستان شده است بلکه آزیمندیس نیز نقشه اش را به اجرا میگذارد.
در کمیک شماره ی 8 دومزدی کلاک در اولین صفحات شاهد حضور آزیمندیس در کاخ سفید هستیم که درحال آمده کردن نقشه اش است و محلی که آزیمندیس در آن قرار دارد (کاخ سفید) از نظر ارتباط با یکی از اصلی ترین بخش های داستان یعنی تئوری سوپرمن؛ بسیار جالب است.
تئوری سوپرمن؛ بخش بسیار مهمی از داستان را تشکیل میدهد. این تئوری بیان می دارد که شاید اکثر قهرمانان دنیا همگی پروژه های دولت آمریکا بوده اند.
خب مسلما کسی مثل سوپرمن که از سیاره ی دیگری آمده است؛ شامل این فرضیه نمیشود ولی بتمن را فرض کنید یا قهرمانانی نظیر فایر استورم. هیچ کس نمی داند که آنها از کجا آمده اند و هویتشان واقعیشان چیست و همین ترس مردم جهان را بر می انگیزد.
دنیا عملا قهرمانان جهان را به عنوان تهدید های دولت آمریکا می بیند و همین دلیل اصلی شورش های مردم در گاتهام و دنیا علیه قهرمانان است.
داستان جلو میرود تا جایی که ما شاهد مبارزه ی فایر استورم در روسیه هستیم. در حین این مبارزه فایر استورم به درون جمعیت سقوط میکند و انسان ها نیز که معترض حضور او در آنجا هستند دورش را میگیرند و به او حمله میکنند. در همین حین فایر استورم حس میکند که اتفاق ناخوشایندی در حال وقوع است و از مردم میخواهد که از او دور شوند ولی مردم گوش نمیکنند و ناگهان کل جمعیت بر اثر تغییر مولکولی به شیشه تبدیل میشوند.
خب شاید این فاجعه تقصیر فایر استورم نباشه ولی برای مردم جهان چیزی که نمایان هستش اینه که یک قهرمان آمریکایی در خاک روسیه یک جمعتی رو تبدیل به شیشه کرد و بعد سریعا از صحنه خارج شد.
اینجاست که به صورت خیلی جدی وارد داستان میشه. سوپرمن یک دید بسیار زیبا و بزرگانه ای نسبت به دنیای اطراف خودش داره. سوپرمن نماد امید در دنیای کمیک هستش و خب در دنیای دی سی سوپرمن نه مثل یک پدر بلکه همانند یک الگو برای اکثر ابرقهرمانان دنیای دی سی هستش.
وقتی سوپرمن این جریان رو می بینه به سرعت خودش رو به کانداک میرسونه. کانداک قلمرو بلک ادم هستش و این شخصیت یکی از شخصیت های دنیای شزم هستش. شخصیت پردازی بلک ادم بسیار جالبه چون اولویت اول این شخصیت به کانداک هستش و اکثرا زمانی وارد جنگ میشه که خطری کانداک رو تهدید میکنه.
با شروع تئوری سوپرمن؛ بلک ادم درهای کانداک رو برای ابرقهرمانان باز کرده تا آنها در این قلمرو از دولت های مختلف در امان باشند و خب این دیدار سوپرمن با او به نوعی نشانگر این موضوع هست که سوپرمن میخواد برای فایر استورم کمی وقت بخره تا همه چیز مشخص بشه.
بعد از این دیدار سوپرمن فایر استورم رو پیدا میکنه و بهش میگه که قصد جنگیدن باهاش رو نداره و فقط میخواد بدونه چی شده بود. رانی (فایر استورم) که قضیه رو نمیدونه در حال تلاش برای برگردوندن یک بچه از حالت شیشه ای به حالت اصلیش بوده و سوپرمن بهش قوت قلب میده و میگه که میتونه از پس اینکار بربیاد و خوشبختانه فایر استورم موفق میشه که این بچه رو برگردونه به حالت عادیش و این نشون میده کاری که فایر استور کرد قابل درست شدنه و هنوز امیدی وجود داره.
بعد از پدیدار شدن این روزنه ی امید؛ سوپرمن به روسیه میرود تا خبر خوش را به دولت روسیه بدهد. هنگامی که سوپرمن وارد صحنه میشود رئیس جمهور روسیه از درگیری قهرمانان این کشور با سوپرمن جلوگیری میکند. این موضوع بسیار مهم است چرا که مفهوم مهمی دارد. سوپرمن برای مردم بسیار شناخته شده است. این قهرمان؛ برای تمام دنیاست و همه میدانند سوپرمن آدم خوبی است. این شخصیت امید به بهتر شدن است. سوپرمن کسی نیست که امید را رها کند. او همیشه پایبند حقیقت امید خواهد بود و وقتی مردم چه ابرقهرمانان یا کسانی که قدرت ندارند به او نگاه میکنند ؛ میداند که او آدم خوبی است.
وقتی سوپرمن شروع به صحبت میکند ابتدا اعلام میکند که حادثه ی ایجاد شده قابل جبران است ولی صحبتش به اینجا ختم نمیشود. سوپرمن بالاخره می خواهد درمورد تئوری معروف به تئوری سوپرمن موضع بگیرد و اعلام کند که موضعش نسبت به این تئوری چیست و اینجاست که بتمن با او تماس میگیرد و به او میگوید که موضع نگیرد.
دنیا در حال حاضر به سوپرمن به چشم روزنه ی امید نگاه میکند ولی اگر این شخصیت در این مورد موضع بگیرد و اشتباه کرده باشد دیگر این لکه از سابقه ی سوپرمن پاک نخواهد شد و بتمن میخواهد از این واقعه جلوگیری کند اما سوپرمن نمیتواند کنار بایستد. به نظر او دید دشمنانه نسبت به ابرقهرمانان کاری اشتباه است و اینجاست که مخالفت با سوپرمن آغاز میشود.
در همین حین رانی با بچه ای که نجات داده شد به صحنه می آید تا اثبات کند که میتواند بقیه را نیز به حالت اولیه شان برگرداند ولی نیروهای نظامی به او شلیک میکنند و سوپرمن به نجات جان بچه خودش را سپر گلوله ها میکند که صحنه ای بسیار زیبا را به تصویر میکشد.
بدین ترتیب درگیری ای بین نیروهای روسی و رانی ایجاد شده و در حین این اتفاق رانی دوباره در حالتی قرار میگیرد که به ظاهر کنترلش را از دست داده و در حالی که سوپرمن به رانی میگوید کنترلت را از دست نده بتمن فریاد میزند: It is not Firestorm
صحنه ای که انفجار را به تصویر میکشد بسیار شبیه آن است که دکتر منهتن تصمیم گرفته اولین حرکت را بزند ولی با رتوجه به جمله ی بتمن و شماره ی بعدی و همچنین پایان این شماره نمیتوان حکم قطعی را صادر کرد.
در پایان این شماره آزیمندیس اعلام میکند: It begins و این جمله شاید به این موضوع اشاره دارد که این انفجار کار آزیمندیس بوده است و شاید بتمن این موضوع را می دانسته است.
ببینید سوپرمن شخصیتی است که وقتی برای نجات جان انسان ها وارد عمل میشود؛ هدفش از این کار تنها نجات جان انسان ها به بهترین روش ممکن است نه تحمیل خواستش بر وضع موجود. برخلاف آزیمندیس که با کنترل کورکورانه اوضاع جامعه اش را بدتر کرد؛ سوپرمن وقتی وارد روسیه شد خواستش را تحمیل نکرد بلکه آماده ی گفتگو بود. او اظهار داشت که میتوان حادثه ی منجر شده را درست کرد ولی با حمله ی کورکورانه ی نیروهای روسی مواجه شد. او به کانداک رفت ولی به بلک ادم حمله نکرد بلکه با گفتگو زمان بیشتری برای فایر استورم خرید و با انفجاری که ما مشاهده کردیم؛ این مسئله پیش می آید که اینبار آزیمندیس چه نقشه ای در سر دارد و این انفجار در کجای نقشه اش قرار می گیرد؟ ( به شرطی که آزیمندیس دوباره دست به کار شده باشد و بخواهد اوضاع فعلی را نه با خواست مردم بلکه به اجبار خودش به سمتی هدایت کند که دو دنیا را نجات دهد)
و اینجاست که کمیک شماره ی 9 دومزدی کلاک وارد ماجرا میشود. داستان این کمیک احتمالی را بر می انگیزد که اگر درست باشد وقایع سه کمیک بعدی واچمن از مهمترین وقایع دنیای دی سی به شمار میروند.
با شروع قسمت نهم کمیک دومزدی کلاک؛ دکتر منهتن را می بینیم که درحال آنالیز کردن کارخودش است ولی باز نتیجه ی آینده اش را نمی داند. جف جانز در یک صفحه نه تنها خلاصه ای بسیار مفید از رخدادهای قبلی میدهد بلکه مهرتاییدی بر دخالت دکتر منهتن در گذشته ی دنیای دی سی و نتایج آن در آینده ی دنیای دی سی میزند و همچنین اظهار میکند که دکتر منهتن برای حل سوالی که با آن مواجه شده است؛ اعمالش را بررسی نیز کرده است ولی هنوز پاسخ آن را نیافته است.
بعد از آن انفجار در شماره ی 8؛ سوپرمن که نزدیک فایراستورم بود به کل بیهوش شده است ولی همچنان زنده است. بتمن که از اوضاع بسیار دورتر بود به شدت زخمی شد اما همچنان زنده مانده است و دنیا علیه ابرقهرمانان شده است.
بعد از اتفاقاتی که در روسیه رخ داد؛ مردم دیگر به سوپرمن به عنوان یک قهرمان مردم زمین نگاه نمی کنند و او را مدافع ابرقهرمانان آمریکایی خطاب میکند. از طرفی دولت آمریکا نیز اقدام سوپرمن را محکوم کرده است و جماعت خشمگین در جلوی مقر اصلی لیگ فریاد اعتراض سر میدهند، درحالی که خطر اصلی جای دیگری است و سوپرمن بیهوش بر تخت افتاده است.
در همین حین اکثر قهرمانان در دنیای دی سی به مریخ رفته اند تا جریان را مشخص کنند. آنها فکر میکنند که دکتر منهتن عامل انفجار بوده است و برای فایر استورم پاپوش دوخته است پس همگیشان به سمت مریخ لشگر کشی کرده اند و خب مشخص است که همگیشان میخواهند این موضوع زودتر حل و فصل شود چون دنیا در وضعیت بسیار بدی قرار گرفته است که شاید نتیجه ی آن یک جنگ تمام عیار میان قهرمانان و مردم زمین شود.
وقتی قهرمانان به مریخ میرسند و با دکتر منهتن ملاقات میکنند واکنش های مختلفی رو از سوی قهرمانان مختلف مشاهده میکنیم تا اینکه مارشن من هانتر ذهن دکتر منهتن را میخواند و متوجه میشود که ذهنش برای مدت کوتاهی گیج شده است. او همچنین متوجه میشود که دکتر در آینده با سوپرمن مبارزه میکند و نتیجه اش را نمی داند و اینجاست که نبرد آغاز میشود. قهرمانان به سرعت نتیجه میگیرند که دکتر منهتن از عمد خواستار نابودی سوپرمن در روسیه بوده است چون نمیدانسته که برنده ی نبردش با سوپرمن چه کسی است و انفجاری که در روسیه رخ داد کار او بوده است.
بتمن نیز که بیهوش شده بود؛ به هوش آمده و طی گفتگویش با آلفرد اظهار میکند که بعید میداند فاجعه ی رخ داده شده در روسیه کار دکتر منهتن بوده باشد و اکنون که ابرقهرمانان دنیای دی سی از زمین خارج شده اند؛ این سیاره تقریبا هیچ دفاعی علیه نیروهای پرقدرتی که ممکن است به مردم زمین حمله کنند؛ ندارد.
بدین ترتیب بتمن اقدام به فرستادن اخطاری به سیاره ی مریخ میکند تا به ابرقهرمانان اطلاع دهد. از آن طرف ابرقهرمان دنیای دی سی پس از فهمیدن شک دکتر منهتن در نتیجه ی مبارزه اش با سوپرمن؛ نتیجه گرفتند که این شخصیت عامل انفجار در روسیه بوده و با او درگیر میشوند. نکته ی بسیار زیبای این مبارزه این است که دکتر منهتن دنبال مبارزه نیست. اصلا این مبارزه برای او بی معناست چون اینها قدرتی نیستند علیه عظمت دکتر منهتن و از آن طرف این شخصیت در حین مبارزه جو حمله ای و نابود کردنی ندارد بلکه در حال یادگیری است و در حالی که ابرقهرمانان با همه چی به او حمله ور میشوند دکتر منهتن تنها ماجراجویانه عمل میکند و صحبت هایش از صد ها ضربه، صدمه ی بیشتری به قهرمانان میزند.
همچنین جف جانز بدون خیانت کردن به پیشینه ی دکتر منهتن موفق میشود دید کاربردی جدیدی از قدرت های پیشین این شخصیت را بوسیله ی ساخت داستانکی کوتاه درمورد پیشینه ی فایر استورم و همچنین بسیار مرتبط با تئوری سوپرمن؛ به ما نشان دهد.
این طریقه ی استفاده از مبارزه بسیار زیبا است چراکه در اینجا ما تنها با چند صحنه ی مبارزه ی بی معنی و اکشن خالص و نبرد خوب و بد رو به رو نیستیم؛ بلکه نبرد بسیار عمیق و پر مفهوم است. طریقه ی مبارزه ی دکتر منهتن در این صحنه ها اصلا به قصد نابود کردن نیست و بیشتر حالت کنجکاوی و یادگیری دارد. او از هر موقعیت نبرد بهره میبرد تا مطلبی را به دانشش اضافه کند اما با جلوتر رفتن داستان فضای نبرد بسیار تغییر میکند. تنها کافیست این مبارزه را با نبرد کمدین و ویلن های دی سی مقایسه کنید تا ارزش بزرگ صحنه های این نبرد برایتان آشکار شود.
وقتی این شماره را باز میکنید فضا بگونه ای است که حس میکنید بحران در شماره ی قبل رخ داد و اینجا در وسط مبارزه برای رفع کردن بحران ایجاد شده قرار گرفته ایم ولی مسیری که کمیک از فضای نبرد گرفته تا جو مردم روی زمین علیه قهرمانان و حتی اوضاع بت کیو طی میکند؛ اعلام میکند که دنیای دی سی ( تقریبا) به طور کامل بازیچه ی نقشه های آزیمندیس شده است و اینجاست که بحران تازه شروع میشود.
در پایان این کمیک ما تازه متوجه می شویم که بحران مورد نظر آزیمندیس تازه ایجاد شده است و چگونه این بحران قرار است مشکلات دو دنیا را حل کند؛ هنوز نامعلوم است ولی چیزی که واضح شد این بود که دنیای دی سی میتوانست حتی بعد از آن فاجعه ی وحشتناک در روسیه از وارد شدن به مرحله ی بحران در نقشه ی آزیمندیس جلوگیری کند ولی حمله ی ابرقهرمانان به دکتر منهتن و درگیر شدن مردم زمین با ابرقهرمانانشان دنیای دی سی را وارد این مرحله کرده است.
این شماره حتی از جهاتی با اتفاقات شماره ی 1 این سری نیز ارتباط برقرار میکند چراکه در آن بخش نیز ما مشاهده کردیم که پس از افشا شدن دروغ آزیمندیس در دنیای واچمن، مردم آن دنیا انتخاب کردند که وضعیت را بدتر از گذشته کنند و اینجا نیز با اینکه هنوز مردم و ابرقهرمانان متوجه نشده اند آزیمندیس پشت این کارها بوده است؛ دنیای دی سی را وارد مرحله ای بحرانی کرده اند و برخلاف دنیای واچمن که بحران عامل اتحاد شد، اکنون بحران عامل تخریب در دو دنیا شده است و حال دنیای دی سی نیز ساعت قیامت خودش را استارت زده است و بسیار زیباست این تعامل عنوان با چندین بخش اصلی داستان.
اینجا سوالات زیادی پیش می آید که شاید مهمترین آن این است که: نقشه ی آزیمندیس برای رفع تخریب حاصل شده چیست؟ که خوشبختانه، جف جانز علاوه بر هنر داستانگویی، مهارت بالایی در پایان بخشیدن به کمیک های دومزدی کلاک دارد و پایان این کمیک نیز ما را با کلی سوال مشتاق خواندن شماره ی بعدی میکند.
هنوز نمیدانیم که نقشه ی آزیمندیس چیست؟ یا اینکه دکتر منهتن چه تصمیماتی را در آینده ی این سری بازی خواهد گرفت ولی میتوان با قطعیت گفت که شماره های بعدی از کلیدی ترین شماره های این سری و وقایعشان از مهمترین وقایع دنیای دی سی به شمار میروند که مرحله به مرحله ی آنها پر از مفهوم است و دقت بالایی را مطلبد.
و ما هم به پایان این بررسی و نقد بسیار خلاصه رسیده ایم. دوستان عزیز شدیدا بهتون پیشنهاد میکنم این کمیک رو شخصا بخونید و به بررسی ما پسنده نکنید و حداقل یک بار با چشمانتان ارتباطات مفهومی طراحی و داستان این سری را ببینید. همچینین از آنجایی که سری دومزدی کلاک هنوز تمام نشده است؛ این بررسی نیز کامل نیست ولی برای 9 شماره ی ابتدایی کمیک، تلاش کردیم خلاصه ای مفید از مفاهیم و جنبه های مختلف این کمیک را به شما خوانندگان عزیز، عرضه کنیم و همچنین با نشان دادن جنبه های مفهومی و صحنه سازی های بسیار زیبای گری فرنک به شما عزیزان نشان دهیم؛ این سری چقدر بار مفهومی و معنایی دارد. از شما دوستان عزیز خواهش میکنم خودتان یکبار این کمیک را بخوانید و بهش فکرکنید.
از شما بسیار تشکر میکنم که این نقد رو مطالعه کردید و امیدوارم که از خوندن این متن لذت برده باشید.
تا مقاله ی بعد خدانگهدارتان.