نامه ای به برادر...

نامه ای به برادر...

نگارنده:فلور قاسم زاده


#عزیز خوش صورت، خوش سیرت و خوش سخنم آوازه خوان خوش صدا و سخنگوی کانون صنفی معلمان گیلان که برای حقوق و معیشت معلمان و بازنشستگان فریاد برآوردی تا با اجرای قانون و مقررات جاری کشور از سطح زندگی بالاتر برخوردار شوند.. تو که خود حتی همان حقوق دریافتی خود را برای دیگران هزینه می کردی و در این راه گاها از من نیز انتظار همراهی داشتی که گاها با تو همراه می شدم و گاها نیز به دلیل مشکلات مالی و از انجا که از آن روحیه از خودگذشتگی برخوردار نبودم با عتاب بر تو میتاختم ... برادرم خواسته ات اجرای قوانین و مقررات مربوط به معلمان هست و نیز تاکید بر تامین نیازهای دانش آموزان برای آموزش در فضای مجازی و برنامه شاد از قبیل تبلت و گوشی و ... اری تو صدای همین مردم بودی و خواستار اجرای قانون ... اکنون تو در بند هستی و شاید بتوانی تمام آنان را که با نقض قانون تو را به بند کشاندند ببخشی اما من نمیتوانم ببخشم دادستان را که برخلاف وظیفه محوله اش که همانا صیانت از حقوق مردم است امروز دستور داد که حتی اجازه ورود به ساختمان دادسرا را نیز به من ندادند تا بتوانم از وضعیت پرونده اطلاع پیدا کنم قطعا نمیبخشم نه تنها نمیبخشم که در صورت تداوم چنین برخوردهای غیر قانونی ، به مقامات ذیصلاح قانونی نیز شکوه خواهم برد...       پ.ن۱:امروز آقای رامین صفرنیا به عنوان وکیل به دادستانی مراجعه کرد ملاقات صورت گرفت ولی متاسفانه به ایشان اجازه اعلام وکالت و ورود در پرونده داده نشد.               پ.ن۲ امروز ۱۱ مهر ماه عزیز ما ۷ روز در بازداشت به سر می برد و از پنج شنبه به زندان رودسر انتقال داده شده که به دستور دادستان رودسر ممنوع الملاقات و ممنوع تلفن می باشد و مادر چشم انتظار پیر و سالخورده ما اینچنین لحظه ها را حتی بدون شنیدن صدای پسر معلم خود به سر می برد باشد که دادار ناظر بر همه داد ما را بستاند



Report Page