میخواهم نشان دهم که میتوانم
روزنامه شریفامیرمهدی محمودی در گفتوگو با روزنامه، از زندگی و اهدافش میگوید.
بعید است یک سال در شریف رفتوآمد کرده باشید و دانشجویی که با ویلچر دانشگاه را درمینوردد، ندیده باشید. امیرمهدی محمودی ورودی ۱۴۰۱ مهندسی کامپیوتر است که حدود ۹ سال پیش، به علت تصادف و تشخیص اشتباه دکتر، در ۱۰ سالگی دچار معلولیت شده و با چالشهای خاصی دستوپنجه نرم میکند؛ چند روز قبل به بهانه روز جهانی معلولین به سراغ او رفتیم و تا با او در ازن مصاحبه گپ بزنیم و بیشتر آشنا شویم.
کمی درباره مسیری که طی کردی تا به دانشگاه بیایی و اینکه کامپیوتر شریف را انتخاب کردی، توضیح بده.
از کودکی عاشق کامپیوتر بودم. راهنمایی با برنامهنویسی آشنا شدم و دبیرستان با هوش مصنوعی آشنایی پیدا کردم. تمایل داشتم هوش مصنوعی را در دبیرستان شروع کنم، اما گفتند هنوز زود است و اگر آنرا در دانشگاه یاد بگیرم بهتر است. دبیرستان خیلی علاقه داشتم به شریف بیایم و زمینهای که در دانشگاه ادامه خواهم داد قطعاً هوش مصنوعی است.
هر آدمی در طول زندگی، نیاز به منبع انگیزه و روحیه برای شارژشدن خود دارد؛ عدهای با انجام کاری خود را شارژ میکنند، بعضی از تعامل با انسانی روحیه میگیرند و... . کمی درمورد منبع انگیزهات صحبت کن.
بعد از اینکه تصادف کردم، از اجتماع طرد شدم. در ابتدای مریضی دوستان چندسالهام با من رفتار بدی کردند. یادم میآید یک بار من را در وسط کوچه گذاشتند و رفتند، یکی دو ساعت همان جا مانده بودم که بیایند و نیامدند، دوست پدرم من را دید و به خانه برد. از آن به بعد دیگر آنها را ندیدم. راهنمایی من را میزدند. دبیرستان من را مسخره میکردند که میخواهم به شریف بیایم، اما خب به شریف آمدم. میخواهم به کسانی که برای من تروما درست کردند نشان دهم که میتوانم، و [با لحنی طنز و شیطنتآمیز] باشم تا آنها راحت زندگی نکنند. در دانشگاه دوستهای خوبی دارم که از دلایل دانشگاه آمدنم هستند.
در شریف با چه چالشهایی مواجه هستی؟
اکثر رمپهای دانشگاه مشکل دارند. شیب رمپ هوافضا و ابنسینا خیلی زیاد است و زمانی که بچهها من را بالا میبرند وسط راه کم میآورند. درب انرژی رمپ ندارد و هر دفعه در ماشینرو را باز میکنند. یک رمپی بین ساختمان تغذیه و ابنسینا وجود دارد که نصفه است. از جکوز به سمت درب اصلی یک شیبی قرار دادند که با چرخ نمیتوان از روی آن عبور کرد و فرق آنچنانی با پله ندارد.
ساختمان تربیتبدنی رمپ ندارد و هر بار که کلاس شطرنج میروم از روی چرخ بلندم میکنند و با چرخ نمیتوان به کلاس رسید. سالن جباری هم چنین وضعی دارد. آسانسور کتابخانه مرکزی کوچک است و بهزور جا میشویم. من در لابی و اتاق مطالعۀ دانشکدهمان بیشتر درس میخوانم و در آنجا با چالش کمتری مواجهم. ساختمان جدید مشاوره تماماً پله است، آنها پایین میآیند و در فضای بازی صحبت میکنیم.
دستشوییهای دانشکدهها متناسب با شرایط خاصی که من دارم طراحی نشده و من نمیتوانم از هیچکدامشان استفاده کنم. لازم است یک دستگیرهای وجود داشته باشد تا من آن را بگیرم و بلند شوم، اما نه این وجود دارد و نه اندازۀ دستشویی به حدی است که با چرخ بتوان داخلش رفت. برای همین تابهحال از دستشویی دانشگاه استفاده نکردم.
در درسهای پایه با مشکل مواجه بودم. راه ارتباطی کمی وجود داشت و شرایط امتحان مناسب من نبود. مثلاً برای یکی از دروس پایه گفتم که امکان این وجود دارد وویس بگیرم و برای شما بفرستم تا صحیح کنید، جوابشان این بود که درس پایه برای همه است و لازم است عدالت برقرار باشد. اما در دانشکده فعلاً اساتید شرایط من را در نظر میگیرند و با مشکل کمتری مواجه هستم.
برای رفتوآمد از خانه به دانشگاه و برعکس نمیتوانم از وسایل نقلیۀ عمومی استفاده کنم. بهزیستی یک روز در هفته ماشین و راننده اختصاص میدهد که یک بار استفاده کردم و آنقدر خطرناک رانندگی کرد که به این نتیجه رسیدم دیگر نباید با ماشین بهزیستی جابهجا شوم. هر روز با اسنپ و تپسی به دانشگاه میآیم که بیشترشان با منت سوار میکنند و عدهای اصلاً سوار نمیکنند. مثلاً چند هفته پیش راننده که آمد، من را دید و با لحن بدی گفت: «چرا تو روی ویلچری!»، دومی که آمد گفت: «حرکت نمیکنم تا ۱۰ هزار تومان بیشتر واریز کنی». یعنی کاملاً وابسته به حس راننده است که سوار کند یا نه و اینکه چقدر بگیرد، واقعاً غمانگیز است.
برای خودت چه آیندهای متصور هستی؟
میخواهم دنیا را تغییر دهم. دنیای باحالتر از الآن بسازم. آدمها را نمیتوان تغییر داد، تا زمانی که روشنایی هست سایه هم هست. دوست دارم چیزهای جدید بسازم. برای ادامه تحصیل هم علاقه دارم به یکی از دانشگاههای برتر آمریکا بروم. دلیل اصلیاش هم فنّاوری است، البته اینکه نسبت به اینجا بیشتر به معلولان بها میدهند هم در آن بیتأثیر نیست.