مقالات روز
فردای بهتر🗒 چپها و لیبرالها / بررسی رابطه اصلاحطلبان و نهضت آزادی به بهانه درگذشته امیرانتظام
✍🏻امتداد - داوود حشمتی
![](/file/b1d5dc9c3868243eb8004.jpg)
📌امروز عباس #امیرانتظام درگذشت. اردیبهشت ماه امسال او بعد از 40 سال در مقابل دوربین قرار گرفت و بعد از سالها فرصت کرد تا از خودش دفاع کند. از همان روز تا همین امروز اصلاحطلبان از دو سو در مورد او و نهضت آزادی مورد اتهام قرار دارند. حمله به اصلاح طلبان از خارج و داخل آغاز شده بود. این بحث را خصوصا اصولگرایان که این روزها در گرفتن و بستن از هیچ امری فروگذار نیستند، بیشتر دامن میزنند.
📌اردیبهشتماه به همین بهانه در روزنامه سازندگی به بررسی روابط چپها که اصلاحطلبان بعدها بودند، و لیبرالها (نهضت آزادی) پرداختم که به بهانه درگذشت عباس امیرانتظام و پاسخگویی به سئوالاتی که در مورد رابطه میان آنها مطرح میشود، قابلیت رجوع را دارد.
📌در آن مقاله نوشته بودم: «ماجرا از مصاحبه مفصل عباس امیرانتظام با حسین دهباشی آغاز شد. مصاحبه ای که بخشهایی از آن به خاطر احساسی بودن، موردتوجه ویژه قرار گرفت و سپس بحث پردامنهای را در ارتباط با زندانی شدن او آغاز کرد. اما فراتر از مسایل تاریخی، این مصاحبه زمینه یک دعوا و پروژه سیاسی دیگر از سوی رسانههای اصولگرا را کلید زد. رسانههایی که نه ارادت و احترامی به مهندس مهدی بازرگان و یارانش در دولت موقت داشتند، نه برای امیرانتظام و گفتههای او دل میسوزاندند.
📌مساله آنها اصولا حوادث ابتدای انقلاب و سال 1358 نبود. آنها با 40سال بعد کار داشتند؛ همین امروز. همین روزهایی که اصلاحطلبان پس از سالها فشار و حاشیهنشینی، تاحدی به برخی مناصب اجرایی، شهری و پارلمانی بازگشتهاند و به همین جهت، از هر راهی باید بهانهای جست و اعتبار اجتماعی آنها (بهویژه چهرههای درجه اول اصلاحات چون سیدمحمد خاتمی) را فروکاست.
📌ورود به مجادلات تاریخی میان نیروهای دموکراسیخواه و اصلاحطلب البته، چندان برای اصولگرایان آسان نیست. چراکه آنان در بهترین حالت، امروز در موقعیتی قرار دارند که چپهای خط امام 40سال پیش بودند. اصولگرایان که عموما در این موارد نمیتواند به طورواضح حرفشان را بزنند و در دفاع یا رد مساله موضعگیری کند، تلاش میکنند تا با استفاده از اختلافات دهه شصت به شبهات پاسخ بدهند. روشها همیشه یکسان بوده است. اینکه اصلاحطلبان را در مقابل هر انتقادی که از سالهای دهه شصت مطرح میشود، قراردهند تا اصلاحطلبان در جایگاه متهم و در موضع پاسخگویی قرار بگیرند.
📌به این ترتیب، آنها کنار میایستند و منتظر زدوخورد میان اصلاحطلبان قدیم و جدید خواهند بود. در این فقره نیز همین اتفاق افتاد. اما آنچه اصولگرایان نمیدانند یا سعی در انکار آن دارند؛ این است که جریانهای سیاسی با توجه به تحولات متفاوت به یکدیگر نزدیک و یا از یکدیگر دور میشوند. نگاهی به دو قاب عکس در دو اتفاق درگذشت دو دبیرکل نهضت آزادی ایران این موضوع را آشکار میکند. تفاوت میان مراسم درگذشت مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی.
📌 در مراسم اول، کمتر کسی از نیروهای چپ و خط امامی آن زمان حضور داشتند؛ مراسم ختم یزدی میزبان انبوه چهرههای اصلاحطلب و حتی دولتمردان بود. چنانکه در آن محمدجواد ظریف شرکت کرد و حسن روحانی برای درگذشتش پیام تسلیت داد؛ اتفاقی که گویای واقعیات بسیاری است که به دنبال یک روند تغییرات چهاردههای صورت پذیرفت.
🔻متن کامل این مقاله که به بررسی روند تاریخی رابطه این دو جریان است در لینک زیر بخوانید
https://goo.gl/4CdJeu
@emtedadnet
💠💠💠💠💠💠💠💠
اجحاف در حق امیرانتظام
✍🏻 محمد توسلی
![](/file/b5f8099465c31e5b2edbd.jpg)
🔺اینکه آقای میردامادی پس از ۴۰ سال با مطالعه دقیق اسناد سفارت با صداقت اعلام میکند که هیچ اثری از جاسوس بودن امیرانتظام نیست، خود نوعی ارزش اجتماعی است. اجحاف در حق امیرانتظام را باید دانشجویان پیرو خط امام و همه کسانی که در حق او بیعدالتی کردند، پاسخ دهند. آنها به امیرانتظام یک دین به قدمت تاریخ انقلاب دارند.
🔺مهندس بازرگان تا پایان عمر خود به دنبال آزادی و احقاق حق امیرانتظام بود. او هم در دادگاه و هم در مصاحبه با رسانهها تاکید کرد که شهید قدوسی دادستان انقلاب، جاسوس بودن آقای امیرانتظام را قویا رد کرده است. اما آقای محمدی گیلانی رئیس دادگاههای انقلاب، به هنگام صدور رأی، وقعی به سخنان دادستان انقلاب آقای قدوسی ننهاد.
🔺آقای امیرانتظام مرد شیکپوش و تحصیلکرده آمریکا بود. رفتار و کردار او چندان با عرف شخصیتهای انقلابی آن ایام جور درنمیآمد. در نتیجه تصور آنها این بود که با فشار بر امیرانتظام و شکستن او میتوانند ضربهای مهلک به گفتمان و تفکر دولت موقت وارد سازند. در دوران زندانی بودن امیرانتظام هر کاری انجام شد تا او بشکند و اعترافاتش دستمایه ضربه به همراهانش در دولت موقت بشود.
🔺به رغم نقدهای فراوانی که آن روز نسبت به انتخاب امیرانتظام وجود داشت، ایستادگی او در طول بیش از سه دهه گذشته و تحمل شرایط بسیار سنگین دوران زندان و خصوصیات اخلاقی و منشی او، به نظر من، نمودار تشخیص درست مهندس بازرگان در این انتخاب است. امروز همه کسانی که انصاف دارند میبینند فردی که بیش از ۳۰ سال شرایط سخت زندان را تحمل کرده و با مقاومت کمنظیر خود از باورها و ارزشهای انسانی خود دفاع کرده، نشان داده است که اتهامات او کاملا خلاف واقع بوده است. زیرا کدام جاسوسی بوده است که زیر این همه فشار طاقتفرسا پس از یک یا دو سال نبریده و تسلیم نشده باشد؟! اظهارات اخیر آقای میردامادی از لحاظ تاریخی رویدادی بسیار مهمی است. انتظار میرود تمام کسانی که در آن سالها جزو دانشجویان پیرو خط امام بودند و در برنامه اشغال سفارت مشارکت داشتند، باری دیگر سوابق را مطالعه کنند و قبل از اینکه دیر شود اگر چون میردامادی به جمعبندی رسیدند در خصوص حکم ناعادلانه امیرانتظام اظهار نظر و از ایشان عذرخواهی و در خواست اعاده دادرسی و حیثیت کند.
✅ @Sahamnewsorg
💠💠💠💠💠💠💠💠
خاطرهای به یاد عباس امیرانتظام که جنتلمنی تمامعیار بود!
✍🏻احمدزیدآبادی
![](/file/44e9312abf270d5601150.jpg)
🔺در پاییز سال 79 پس از دو ماه تحمل انفرادی در بند 240 مرا به قرنطینۀ زندان اوین منتقل کردند. قرنطینه به لحاظ سطح بهداشت و تراکم و ازدحام زندانیان و هر نوع امکاناتی بخصوص وضعیت دستشویی واویلا بود! بدتر آنکه زندانیِ قالتاقی که او را به عنوان "وکیل بند" معرفی کرده بودند، با گماردن چند دستیار زورمند و قلدر برای خود، امپراتوری غریبی در آنجا برای خود به راه انداخته بود.
🔺مدت اقامت هر زندانی در قرنطینه بیش از یک هفته طول نمیکشید؛ اما پس از گذشت یک هفته مرا به بند منتقل نکردند. دست به قلم شدم و از مسئول بند خواستم که مرا به سالنهای بند هفت انتقال دهد. در این میان، با برخی از زندانیان در مورد شرایط سالنهای شش گانۀ بند هفت به گفتگو نشستم. آنها که سابقهدار بودند، نوع تفکیک زندانیان را در سالنهای مختلف تشریح کردند: سالن یک، مخصوص جوانان. سالن دو، کارگری؛ جایی که اکبر گنجی هم نگهداری میشد. سالن سه؛ مختص زندانیان سیاسی و امنیتی از جمله محل نگهداری امیرانتظام و متهمان حادثۀ کوی دانشگاه نظیر مهران میرعبدالباقی، احمد باطبی، اکبر محمدی و برادرش منوچهر، کثرانی و شفیعی و شوشتری و یکتا غیره. سالن چهار، ویژۀ قتلی ها و دیگر زندانیان شرور. سالن پنج؛ مخصوص زندانیان مالی که مسعود بهنود در آنجا حبس می کشید و سرانجام سالن شش؛ آن هم مالی و محل نگهداری ابراهیم نبوی.
🔺در عین حال، زندانیان به من هشدار دادند که به هیچ بهایی تن به انتقال به بند جوانان ندهم چرا که در آنجا عده ای جوان شرور و ماجراجو حضور دارند که کارشان تهدید و باجگیری و رو کم کنی و اذیت و آزار و بخصوص تجاوز به زندانیان تازه وارد است!
🔺دو روز از این ماجرا گذشت تا اینکه نام مرا برای انتقال از بلندگو اعلام کردند. وسایلام را جمع کردم و به زیر هشت بند هفت رفتم. در آنجا یک زندانی به نام حدادیان که گویا برادر همان مداح معروف تهران بود؛ به سراغم آمد و ساکام را به کول گرفت تا به یکی از سالنها منتقل کند. از او پرسیدم که مرا به کدام سالن میبرد؛ گفت؛ سالن یک! گفتم همان جوانان؟ تأیید کرد. با خشم و سر و صدا از او خواستم که ساکام را سر جایش بگذارد. در این بین، رئیس بند از دفترش بیرون آمد و با عصبانیت پرسید؛ تو چرا ما را اینقدر اذیت میکنی؟ به او گفتم؛ روی چه حسابی می خواهی مرا به بند جوانان منتقل کنی؟ سنام به آنها میخورد؟ اتهامام می خورد؟ او با همان عصبانیت جواب داد؛ قاضیات دستور داده به ما چه مربوط است! قاضی من در آن پرونده سعید مرتضوی بود. از این رو بر سر رئیس بند داد زدم که قاضیام غلط کرده و....
خلاصه مرا بار دیگر به قرنطینه برگرداندند و حدود یک هفته بعد به سالن سه انتقال دادند. ماجرای سالن سه و کسانی که آنجا حبس میکشیدند داستانی طولانی و پر ماجراست. آنچه اما برای من در آنجا مغتنم بود؛ حضور عباس امیرانتظام در آنجا بود.
🔺واقعیت این است که از همان ابتدای محاکمۀ مهندس انتظام من در بی گناهی او شکی نداشتم و کلاً به کار دانشجویان تسخیر کنندۀ سفارت آمریکا با تردید و بدبینی مینگریستم. با این همه، درک روشنی هم از شخصیت و سلوک انتظام نداشتم و علاقمند بودم با خلق و خوی و او بی واسطه آشنا شوم. طبعاً زندان بهترین مکان برای شناخت افراد است؛ جایی که واقعیت درونی افراد ظهور و بروز می کند.
🔺در همان ابتدای ورودم به بند، انتظام به سراغام آمد و مرا برای گفتگو به هواخوری سالن دعوت کرد. او در نگاه نخست، مردی مبادی آداب، مهربان و با محبت و شیکپوش و بسیار نظیف در نظرم جلوه کرد؛ از آن مردان اصیلی که در در فیلمهای خارجی دیده بودم؛ همانها که جنتلمن به شمار میروند.
🔺او در حین پیادهروی در هواخوری که عادت هر روزهاش بود؛ شرحی مفصل از ماجرای پرونده و رنج ها و مصائبی که در زندان کشیده بود؛ برایام نقل کرد و به جز مهندس بازرگان از دیگر سیاسیونی که عملاً حاضر به دفاع از او نشده بودند؛ به تلخی گلایه کرد. با نوعی شرمندگی به او گفتم؛ آقای مهندس! این دوستان می گویند که انتظام در تشکیلات ما نبوده و از جزئیات کارش بیخبر بودهایم. او در پاسخام گفت؛ در تشکیلاتشان نبودم اما یک هموطن شرافتمندشان که بودم!
🔺انتظام به واقع یک شخصیت شرافتمند بود. همگان با این تصور که او فردی "لیبرال" است؛ انتظار مقاومت و پایداری او در سالهای طولانی زندان را نداشتند؛ گویی که جوهر افراد به این الفاظ مربوط میشود!
✅ @Sahamnewsorg
💠💠💠💠💠💠💠💠
✳️روان کاوی،کنشگری سیاسی و اجبار تکرار
✳️علی نیک جو
![](/file/bb83fde149efbc1f47d76.jpg)
✳️ یکم)برخی افراد تنها هستند اما فرد نیستند. خود به تنهایی یک مکتب هستند.
خود مدرسه می شوند.شاقول می شوند برای یک تاریخ.معیار می شوند برای یک ملت."مهندس عباس امیر انتظام"از چنین تباری بود.او تنها ماند و به تنهایی نماد "ایستادگی بر سر حقیقت" شد برای نسلی که امروز نمادهایش به غارت رفته است.جور فراوان دید اما امروز و پس از گذشت چهار دهه ملتی دست بر دستِ بیرون مانده از قبرِ مهندس بازرگان، بر شرافت او شهادت می دهند.
دوم)دانشجویان پیرو خط امام پدران معنوی ما هستند و ما امروز و این جا نه تنها قصد "پدرکشی"نداریم،بلکه بیش از همیشه به تجربه زیسته ایشان نیازمندیم.اگر امروز از ظلم ناخواسته ایشان بر یکی از شریف ترین مردان این ملک پرمحنت می گوییم ،برای آن است که درسی برای امروز بگیریم.فروید معتقد بود فردای هر کسی ،دیروز اوست.ما همان گونه خواهیم زیست که تا امروز زندگی کرده ایم.مگر آنکه با خودکاوی/روان کاوی به روشنی ببینیم که تا به امروز با یگانه عمر خویش چه کرده ایم،چگونه ردپاهای اشتباهات مشابه و پی درپی سرزمین وجودمان را به تباهی کشانده است و از این پس چگونه می توانیم چوب لای چرخ این "اجبار تکرار" بگذاریم.باید درنگ کرد که چه عواملی باعث شد پدران ما اسیر جو رمانتیک غالب شوند ،و ظلمی بدین بزرگی را ببینند و سکوت کنند و یا همراهی کنند و یا اساسا چشمان ایشان این ظلم را نبیند و با ظالم همراه شوند.به چه دلیلی مرحوم بازرگان و مرحوم دکتر سحابی در دفاع از حقیقت این قدر تنها ماندند؟به چه دلیلی فریاد تظلم خواهی امیرانتظام از دیوار دادگاه فراتر نرفت؟بر ماست که نگران باشیم تاریخ را "بازتکرار فرویدی" نکنیم.
سوم)آیا گذر زمان و افزایش طول عمر به تنهایی تضمینی هست برای اجتناب از اشتباهات استراتژیک گذشته؟بعید می دانم.همچنان که ما اگر هریک به زندگی فردی خودمان دقیق شویم می بینیم که مدام در حال بازتجربه کردن تجربیات شکست خورده و تلخ پیشین هستیم و باز هم به سبک دیگری تکرار و بازتکرار می کنیم.این امر در مقیاس یک اجتماع هم مصداق دارد.در کنش جمعی هم تکرار و بازتکرار خطاهای فاحش گذشته امری محتمل و شایع است.
چهارم)روان کاوی دهه هاست که مهر خود را درجهت پالایش و شناخت روان افراد در آمریکا و اروپا کوبیده است.در ایران دیر ورود پیدا کرد و بنا به دلایل متعددی دیرتر هم رشد پیدا کرد.اگر روان کاوی برای تک تک افراد یک جامعه مفید است و ایشان را به شناخت دقیق تری از خود و اطرافیان و جامعه می رساند ،برای یک کنشگر سیاسی امری نه تنها مفید، بلکه ضروری و واجب است .چه آنکه، یک پارامتر مهم در تعیین پارادایم سرنوشت یک ملت به تصمیمات کنشگران سیاسی و فعالین اجتماعی آن ملت وابسته است.تصمیم هم نه محصول ضریب هوشی است ، نه امری ماورایی است و نه اتفاقی و تصادفی.بلکه دقیقا منشعب و ریشه گرفته از دینامیسم روانی ایشان است.پر واضح است که تا وقتی دینامیسم های روانی شناخته نشوند،تصحیح نشوند،تخریب نشوند،دوباره روایت نشوند و باز از نو ساخته نشوند،درِتصمیم و سرنوشت آن جامعه بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید.
پنجم) کنشگران سیاسی و فعالین اجتماعی برای آنکه خلاف منویات خویش ،بارِ بیشتری بر گرده خمیده و نالان این دیار پر درد نگذارند،باید به خودکاوی و روان کاوی خویش همت گمارند.وگرنه باز "امیرانتظام" ها می آیند و ما گوشی برای شنیدن و پایی برای ایستادن نخواهیم داشت.پدران ما مسحور جو غالب زمانه خود شدند.به هوش باشیم در دنیای پر دیتا، حقیقت را فدای فضای غالب اطلاعاتی نکنیم و به دور از دوری و نزدیکی به قدرت مستقر ،حقیقت را کشف کنیم و برسرش ایستادگی کنیم ؛چه له نظام مستقر،چه علیه آن.روان کاوی این فرصت را می دهد تا سر از لحاف عوام زدگی برداریم و "خود"مان را مستقل از جو جامع جامعه تجربه کنیم.
@alipsychiatrist
💠💠💠💠💠💠💠💠
✅✅به یاد امیرانتظام ایرانی اصیل و وطندوست و پایدار
![](/file/329ffbbd57328cfb5a7ce.jpg)
🔴 تجربه آشنایی از نزدیکم با عباس امیرانتظام به زندان دهه شصت بر میگردد. شجاعت و صداقت و نوعی نجابت اشرافی ایرانی اولین دانهدرشتهای رفتاری امیرانتظام برایم بود.
🔴 روزی از روزهای تابستان داغ و رو به فاجعه 67 در بند 325 برگهای از سوی مسئولان زندان به داخل بند آمد که ستونهای مختلفی داشت. نام و مشخصات هر زندانی توسط مسئول اتاق در این برگه نوشته میشد و هر زندانی باید شخصاً ستونهای مختلف آن را مانند نوع اتهام، میزان محکومیت و ... پر میکرد و البته یک ستون کاملا متفاوت داشت که خواهان "نظر در مورد جمهوری اسلامی" بود.شاید این ستون استمزاجی بود برای سلاخی که داشت طراحی می شد...
🔴 آقای انتظام در ستون اتهام نوشته بود: سخنگویی دولت موقت. اما مهمتر از آن ستون دیگری بود که نظر در مورد جمهوری اسلامی را میپرسید و به یاد دارم که تقریباً چپترین موضع این بود:"نظری ندارم" و امنیتیها میدانستند و اظهار نیز میکردند که "پس سر موضع هستی!!" اما عباس امیرانتظام در این ستون به صراحت نوشته بود "رژیمی است به غایت ظالم"(عینا با همین کلمات). با خواندن این عبارت متوجه شدم که در پشت چهره آرام و مهربان این زندانی صبور چه درد و رنج و بالاتر از آن، چه شجاعت و استواری پنهان است.
🔴 در روزهای اولی که آقای انتظام به بند (و اتاق ما) آمده بود (چرا که ایشان مدت زیادی از حبساش را در میان زندانیان غیرسیاسی گذرانده بود)، بر سر سفره ای که به علت کمبود امکانات، بشقابهای غذا همه دو نفره بود و سفره های باریک و دراز هم چون هیاتهای مساجد در هر اتاق پهن میشد، افراد اکراه داشتند در مقابل ایشان بنشینند و زوج ایشان را تکمیل کنند. در اولین وعده غذا من که از حیاط هواخوری سر سفره رسیدم از معدود جاهای خالی، جایی را دیدم که روبروی آقای انتظام قرار داشت. در این جا نشستم. عباس امیرانتظام این ناملایمات نامرئی را با آرامش و صبوری تحمل میکرد. اما در همین اتاق پس از مدتی رابطه همان افرادی که از نشستن در برابر ایشان بر سر سفره غذا طفره می رفتند با وی چنان گرم و صمیمی شد و زیست مشترک فاصله پارادایمها را پر کرد که یکی از زندانیان اتاق که متعلق به یکی از جریانات پیرو مبارزه مسلحانه بود، بود چنان با آقای انتظام دوست و نزدیک شد که به چشم خود دیدم که یک بار آقای انتظام موی سر او را با برس شانه میکشید و نظم میداد. روند نامرئی بایکوت تا این شانه زدن سر مدت زیادی طول نکشیده بود. تیزاب سلطانی زیست مشترک زندان کار خود را کرده و دیواره آهنین فاصلهها را در خود حل کرده و برده بود.
🔴 آقای انتظام دو بار اشکم را در آورده است. یک بار وقتی که در یک جمع درباره پروندهاش میگفت و از ستمی که بر وی رفته است؛ با چه اتهامهای شگفت و چه مستنداتی مضحک برای اثبات این اتهامات. تعریف کردن گوشههایی از پرونده امیر انتظام چشمهای هر شنوندهای را نمناک میکند.
🔴 عباس امیرانتظام چه در باره سیر پرونده و دادگاهش و چه درباره ارتباطات و عملکرد سیاسی و دولتمردی اش همیشه از مهندس بازرگان و صداقت و سلامت و شجاعت او با احترام یاد میکرد که در دادگاه او برای ادای شهادت در بیگناهی وی حاضر شده بود؛ شهادتی که به گوش هیچ قاضی شرعی فرو نرفت.
🔴 بار دوم اما در سالهای اخیر بود که خبر دیدارش با محمدی گیلانی چون صاعقهای وحی گونه بر تاریخ ما نازل شد. عباس امیرانتظام در این صحنه از سریال پررنج و شکنج زندگیاش، بهترین نقش و عالیترین سکانساش را به نمایش گذاشت. او نجابت یک ایرانی اصیل، صداقت یک آرمانخواه زخمخورده و پردرد و شجاعت یک مبارز دیرپا و صبور باورمند به منافع و مصالح ملی و عمق نگاه یک سیاست ورز با تجربه و وارسته را به همگان نشان داد. او نگاه به دوردستها داشت.
🔴 امیرانتظام لیبرال، از فردیت خود به قله جمع و نه جمع بلکه "دیگری" مطلق (در دورترین نقطه از آنچه بر فرد خویش رفته بود) پرواز کرد؛ بر قله ایران. او آرشوار زندگیاش را در کمان این دیدار نهاد و این بار نه به زور و خشم و برای گسترش مرزهای زمینی این سرزمین، بلکه به لطافت و مهر برای گستراندن دلهای مردمان این سرزمین به دوردستها افکند. مرزهای سرزمین دل مردماناش را آن چنان گسترد که حتی محمدی گیلانی نیز درون آن بگنجد.
او از حق فردی خود، ضمن «کشف وافشای حقیقت» و با پایداری برای اثبات حقانیت خود، گذشت؛ برای ایران، برای ایرانیان و برای نسل فردا. او در قلهای ایستاد که از هر کجای این سرزمین به این البرز بلند بنگری عباس امیرانتظام را نیز در صف میهمانان این پانتئون ایرانی خواهی دید. یادش گرامی و راهش پایدار
✅✅لینک متن کامل و قدیمی تر:
💠💠💠💠💠💠💠💠
📍خاطره ای از خطشه(=خدشه) به آزادیِ بیان
✍️ مرتضی نظری
![](/file/c7bf403be657de5d242f3.jpg)
روز پژوهش بود و سالن خیابان حجاب مملو از جمعیت معلمان پژوهنده بود که از استانها آمده بودند.
وزیر آموزش و پرورشِ وقت، در حال سخنرانی بود.
میانه سخنرانی او، صدای بلندی از انتهای سالن آمد که بطور ممتد می گفت:
«آقای وزیر!! اجازه بدید من حرف بزنم نترسید! اجازه بدید بیام حرفم را بزنم ....»
همین طور که حرف می زند جلو هم می آمد تا اینکه به تریبون رسید و وزیر وقت به ناچار اجازه داد حرف بزند.
سخن اعتراضی علی سعیدی(همکار فرهنگیِ معترض) در یک جمله این بود که چرا در تقدیر از دست اندرکاران سند تحول بنیادین نام برخی را از قلم انداختید و فقط نام کسانی را که مورد تایید خودتان بودند آوردید.
آن فرهنگیِ ستادی با دل و جرات، حقیقتا چیزی در دلش نبود و هیچ سخن توهین آمیزی هم نگفت شاید تنها ایرادی که وارد می کردند همین برهم زدن نظم سالن و سخنرانی وزیر بود.
آن ایام، مسول روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بودم.
آن روز تمام شد.
فردا صبح متوجه شدم حراست ساختمان پژوهشگاه اجازه ورود به این همکار فرهنگی ستادی نمی دهد.
تحقیق کردم متوجه شدم از وزارتخانه دستور دادند ایشان ممنوع الورود شود بخاطر رفتار دیروزش!
الان سالها گذشته و اینک تمام هم و غم ما باید این باشد که هیچ معلمی به خاطر انتقاد، ممنوع البیان و ممنوع القلم و ممنوع التصویر و ممنوع الفعالیت نشود.
امید است همه کمک کنیم به موازات افزایش سعه صدر و تحمل نظر مخالف، اخلاقِ نقد و حرمت مداری هم البته مراعات شود و انتقاد ها به جریان سازنده گفت و گو تبدیل شود.
چنین باد
@IranHumanDevelopment
💠💠💠💠💠💠💠💠
آیا تا کنون به این نکته توجه نمودهاید که بسیاری از معتادان و بزهکاران فرزندان مادرانی بهزعم خود دلسوز بودهاند که بیدریغ و افراطی از ایشان در دوران نوجوانی حمایت مینمودهاند؟!
مجتبی سلیمانیها
آیا آنان که به تصور حمایت از قشر محروم جامعه، خواستار آب و برق و . . . مجانی و سوبسیدشده بودهاند، لحظهای به دینامیزم مخربی که با این رویکرد انسانی خود برقرار نمودند اندیشیدهاند؛ اینکه چگونه از طرفی همان مستضعفین را از رشد قابلیتهایشان در جهت ارزشآفرینی و وفور اقتصادی و کاهش هزینهها و در پی آن قیمتها بازداشته و محروم نموده و سطح انگیزههای آنان را به گذران معیشت سوبسیدی تنزل دادهاند و از طرف دیگر استعداهای بالفعل را به جهت تحمیل تبعی انقباض اقتصادی و تحدید آن از ارزشآفرینی و توسعه ظرفیتهای اقتصادی محروم و سرخورده نمودهاند.
این رویکرد که در صدد توزیع آنچه موجود است میان نیازمندان، بیالتفات به توسعه امکانات و مقتضیات آن بوده و میباشند را اساساً میتوان در میان آن صنوفی از جامعه سراغ گرفت که کمتر توفیق آن داشتهاند که بخشی هرچند کوچک از عمرشان صرف کار و چشیدن حلاوت تولید ارزش اقتصادی گردیده باشد و در عین حال نگرشی ایستا و روزمره بر ذهنشان غالب است. آنان منبع لایزال استضعافاند و خود نمیدانند. انتظار توسعه از چنان کسانی امری ممتنع است.
💠💠💠💠💠💠💠💠
برسد بدست آقاي محمد خاتمي
یادداشت دریافتی
جنابعالي در سخنراني تان در ميان جوانان اصلاح طلب ، ضرورت اصلاحات در "اصلاحات" را مطرح فرموده ايد. اين امري بسيار مبارك است و اگر از عمق كافي برخوردار باشد مي تواند كشور و مردم را از خطرات مهلكي كه در كمين است نجات دهد.
اما متأسفانه از فحواي كلامتان بر مي آيد كه هنوز دچار توهم حفظ نظام ولايت فقيه و به قول خودتان"دمكراسي ديني" هستيد. اگر اين قضاوت درست باشد شك نكنيد كه پروژه اصلاحات در "اصلاحات " تان هم عقيم مانده و قطعاً با شكست مواجه خواهد شد.
تئوري سياسي ثابت كرده است كه مقيد كردن دمكراسي به "چيزي " ، نقض غرض است و اولين قرباني آن خود دمكراسي مي باشد. اتفاقاً قيد "ديني " به دليل قدسي بودن و ربطش به آسمان، از تمام قيد و بند ها بدتر و خطرناك تر است. در تاريخ معاصر معاصر، صحت اين نظريه را قريب پنجاه سال حكومت جمهوري هاي دمكراتيك خلق در بلوك چپ، قريب چهل سال حكومت جمهوري اسلامي در ايران، حكومت كوتاه اخوان المسلمين در مصر پس از بهار عربي، و حتي حكومت نيمه مذهبي و كمتر متعصب اردوغان در تركيه به وضوح نشان داده و نشان مي دهد.
بنابراين سيد عزيز ، اگر مي خواهي در "اصلاحات" اصلاحات به عمل آوري، اگر مي خواهي فساد از جامعه ريشه كن شود، اگر مي خواهي تبعيض ديني و قومي از بين برود، اگر مي خواهي اعتماد به ميان مردم برگردد، اگر مي خواهي آزادي پا بگيرد، و اگر هاي ديگري از دست را اگر مي خواهي، بيا و قبول كن كه هيچ كدام از اين ها با حفظ ولايت فقيه نمي شود و نخواهد شد. مهمترين اصلاح در "اصلاحات" قبول اين نكته و تقاضاي حذف ولايت فقيه از قانون اساسي است.
اين تقاضا خيلي چيز عجيب و غريبي نيست .كافي است به شعارها و حرفهاي اوليه آقاي خميني و قانون اساسي يي كه در ماه هاي اول پس از پيروزي انقلاب توسط حقوقدانان منصوب ايشان تهيه و توسط خود ايشان توشيح و تأييدشده بود و قرار بود به رفراندوم گذاشته شود برگرديم.
💠💠💠💠💠💠💠💠
دو گروه روشنفکر
مجتبی لشکربلوکی
قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. ولی در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم میکنم:
الف. روشنفکرِ نمی خواهم
ب روشنفکر ِ چه می خواهم
متاسفانه جامعه عقل گریز ما همیشه به «روشنفکران نمی خواهم» (امثال صادق هدایت) بها داده است و از «روشنفکر چه می خواهم» (امثال سید حسن تقی زاده و دکتر ارانی) با بی اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است. ولی آنها که سازندگان این سرزمین اند بیشتر همان «روشنفکران چه می خواهم» هستند. در ایران برای این که شما مصداق «روشنفکرِ نمی خواهم» شوید کافی است که از مادرتان قهر کنید و بگوید «خورشت بادمجان را دوست ندارم» و یک عدد رمان پست مدرن کذایی و یا چند شعر جیغ بنفشِ بی وزن بی قافیه و بی معنی هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کائنات هم بد و بیراه بگویید و دهن کجی کنید ولی «روشنفکرِ چه می خواهم» شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید پای لرز آن بنشینید. از نکات عبرت آموز یکی هم این است که فرنگی جماعت نیز برای روشنفکران نمی خواهم ما همیشه کف زده اند.
آنچه خواندیم، نوشته دردمندانه و درخشان دکتر شفیعی کدکنی در کتاب با چراغ و آینه است. برخی می گویند که ایرانی ها می دانند که چه نمی خواهند اما نمی دانند که چه می خواهند. بگذارید بیشتر به آن بپردازیم. اگر نوشته بالا را قبول ندارید لحظه ای به ده یادداشتی که اخیرا فوروارد (ارسال) کرده اید فکر کنید! چند مورد از آنان در مورد نقد وضعیت موجود بود؟ و چند مورد از آنان در مورد طرح ایده ای برای حل یک مساله مهم و مشخص. فضای رسانه های ما پر شده است از چالش ها، فراچالش ها، ابرچالش ها، بحران ها، تهدیدها و .... چرا چنین چیزی اتفاق می افتد؟
1- «اعتیاد به انتقاد»؛ ما عادت کرده ایم که خودزنی کنیم. انتقاد کنیم. مسخره کنیم. اگر یک روز یک مطلب انتقادی نخوانیم بدن مان درد می گیرد. فضای رسانه ای ما پر شده است از روشنفکران نمی خواهم.
2- عقیم بودن از طراحی عملی. بارها و بارها در معرض ایده های مختلف قرار گرفته ام. بیشتر آنان ایده های خوبی بودند اما یک مشکل مشترک بزرگ داشتند: بدون طراحی های جزیی بودند! یک ایده برای آن که اجرا شود باید زوایای مختلف را به خوبی دیده باشد.
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
فکر نکنیم که این تقسیم بندی «نمی خواهم» و «چه می خواهم» فقط در مورد روشنفکران معنی می دهد. این در مورد همه ماست. چه در اداره پستِ یک شهر دور افتاده کار کنیم یا در یک وزارت خانه در قلب تهران. چه در یک شرکت تولیدی بخش خصوصی باشیم یا در یک سازمان خدمات بخش عمومی. من و شما دو راه بیشتر پیش رو نداریم. یا اینکه با مادرمان قهر کنیم و بشویم روشنفکر نمی خواهم و صد البته محبوب! و یا اینکه بخواهیم آینده را بسازیم و بشویم روشنفکر چه می خواهم. این دومی هم سخت تر است و هم اینکه محبوبیت اجتماعی پایین تری دارد.
اگر می خواهید جز «چه می خواهم» ها باشید و به جای انتقاد از وضعیت موجود، خالق وضعیت مطلوب باشید. چند نکته زیر را به خاطر بسپارید:
خواهید گفت مدیران چرا کاری نمی کنند؟ اکنون دانش و تجربه بسیار تخصصی شده است. امکان اینکه یک مدیر ارشد حتی با تجربه 40 سال از همه چیز در حوزه تحت مسوولیتش سر در بیاورد و برای آن ها طرح عملی داشته باشد تقریبا که نه! قطعا صفر است. دست به قلم شوید و منتظر بالادستی های گرفتار نمانید.
خواهید گفت که تا به حال صدبار ایده هایم را گفته ام و مسوولین بی توجهی کرده اند. کمی هم به خودتان شک کنید. شاید ایده شما کم کیفیت باشد یا عملی نباشد یا جزییات تکنیکی ندارد و در حد کلی گویی مانده است. از دوستان تان بخواهید ایده شما را صادقانه نقد کنند. کیفیت ایده هایتان را بالا ببرید و دوباره امتحان کنید
خواهید گفت ایده ها را اجرا نمی کنند. جواب این است که برای آن که یک ایده از روی کاغذ تبدیل شود به واقعیت. خیلی از متغیرها باید فراهم شوند. ولی تجربه نشان داده است که اگر ایده خوبی باشد و مکتوب شده باشد دیر یا زود دارد، سوخت و سوز ندارد.
خواهید گفت ما که نمی توانیم برای کشور تئوری بدهیم. جواب: باشد اما همه ما می توانیم خانه و سازمان و شهر و منطقه و حوزه تخصصی مان را بهبود دهیم. از این جا شروع کنیم!
کسی به طنز می گفت همه در این مملکت شده اند اپوزیسون (مخالف). همه مخالفند. چه کسانی که قدرت را در دست دارند. چه کسانی که مخالف طیف حاکمند و چه مردم عادی. ظاهرا همه دریافته اند که برای محبوبیت اجتماعی کافی است از مادرتان قهر کنید و بگویید خورشت بادمجان را دوست ندارم!!
در عمیق ترین لایه های وجودم، کسانی را می ستایم که با وجود تمام چالش ها و ابرچالش ها، زمان و انرژی خود را صرف طراحی وضعیت مطلوب می کنند. آن ها هستند که آینده ما را خواهند ساخت حتی اگر دوست شان نداشته باشیم.
💠💠💠💠💠💠💠💠
🔵"هیولایی به نام #ونزوئلایی_شدن اقتصاد ایران"!
https://t.me/Bestdiplomacy/14060
💠💠💠💠💠💠💠💠
بررسی و تحلیل تاثیر تحریم ها بر وضعیت سیاسی – اقتصادی
علی بیگدلی
https://t.me/Bestdiplomacy/14051
💠💠💠💠💠💠💠💠
🔻راهحل عبور از بحران چیست؟
🔹سازش با مردم، ستیزش با دشمن
🖋مجتبی حسینی
https://t.me/EtemadOnline/20398
💠💠💠💠💠💠💠💠
(http://modir-robot.ir/axnegar/uFacISYj3CrcBS/7719905.jpg) 🔺بدهی بنیاد تعاون سپاه به شهرداری جایی برای تکذیب ندارد/ سپاه مستندات ارائه کند
https://t.me/rouydad24/60870
💠💠💠💠💠💠💠💠
🔷 مشكلات به ظاهر پیچیده ما راه های راه حلهای ساده ای دارند ، اگر واقعاً قصد رفع آنها را داشته باشیم .
✍️ غلامرضا مصدق
https://t.me/Gh_mosaddegh/288
💠💠💠💠💠💠💠💠
آیا روسیه در نشست ترامپ و پوتین ایران را - پس از استفاده ابزاری از آن - قربانی منافع خود کرده و از سوریه بیرون خواهد راند؟
کریل سمنوف
https://t.me/ganji_akbar/4577
💠💠💠💠💠💠💠💠
"بنیاد دفاع از دموکراسی ها" به دنبال تغییر رژیم در ایران بوده و کاخ سفید گوش به فرمان آنهاست .
جیمز کاردن
https://t.me/ganji_akbar/4599