معرفی کتاب راز آگاهی

معرفی کتاب راز آگاهی

سروش سارابی

کتاب راز آگاهی به جرات یکی از مهمترین و بنیادی ترین کتابهای موجود در مورد آگاهی و فلسفه ذهن است که توسط یکی از نامدارترین فیلسوفان تحلیلی عصر حاضر « جان سرل » نوشته شده است

جان راجرز سرل )John Rogers Searle( اهل آمریکا در سال ۱۹۳۲ در شهر دنور دیده به جهان گشود. سرل با اینکه پدرش مهندس و مادرش پزشک بوده‌اند، علاقه‌ای به پزشکی و مهندسی نداشته است. خواندن کتاب تاریخ فلسفه راسل ( Russell, Bertrand Arthur William(۱۸۲۷-۱۹۷۰)) در ایجاد علاقه‌اش به فلسفه موثر بوده است. وی در هجده سالگی و به سال ۱۹۵۰ با استفاده از بورس تحصیلی رودز به انگلیس می‌رود و در دانشگاه آکسفورد به تحصیل فلسفه اشتغال می‌ورزد. در سال ۱۹۵۹ از رساله دکترای خود با عنوان معنا و حکایت )Sense and Reference( زیرنظر دو تن از فیلسوفان بزرگ آکسفورد یعنی آستین ( Austin , John Lanshaw(۱۹۱۱-۱۹۶۰)) و استراسون (Strawson,Peter Frederick(۱۹۱۹-۱) دفاع کرد و در همان سال به آمریکا بازگشت و در دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به تدریس پرداخت. وی اکنون استاد ممتاز این دانشگاه است.

سرل طی پنجاه سال گذشته کارنامه علمی درخشانی از خود برجای گذاشته است. بیش از ۲۰۲ مقاله و کتاب در کارنامه خود دارد و به سهم خود در فلسفه معاصر غرب بویژه در دو حوزه فلسفه زبان )Philosophy of language( و فلسفه ذهن )Philosophy of mind( تاثیرگذار بوده است. تفکر سرل در آکسفورد دانشگاهی که فیلسوفان بزرگی چون آستین، استراسون و رایل ( Ryle,Gilbert(۱۹۰۰-۱۹۷۶)) در آن تعلیم می‌دادند، شکل گرفت. در آن روزگار وجه غالب فلسفه ورزی در کشور انگلیس فلسفه تحلیلی بود. سرل به اقتضای تعالیمی که در آکسفورد دیده بود، نخست مطالعات خود را به زبان معطوف کرد و تحت تاثیر استادش آستین همه هم و غم خود را مصروف تبیین رابطه زبان وذهن کرد. سرل نتیجه ده سال مطالعه خود را در سال ۱۹۶۹ در کتاب افعال گفتاری )Speech acts( منتشر ساخت. وی در این کتاب نظریه افعال گفتاری را که استادش آستین طرح کرده بود، بسط و توسعه داد و تقریر جامع و نظام مندی از آن به دست داد. سرل تقریبا تمام وقت خود را در دو دهه شصت و هفتاد قرن بیستم صرف تقریر و توضیح نظریه افعال گفتاری کرد و در سال ۱۹۷۹ کتاب عبارت و معنا را منتشر ساخت.

« انتخاب شده از نوشته خانوم سمانه فرد منش»

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D8%A7%D9%86_%D8%B3%D8%B1%D9%84

در این کتاب بسیار ارزشمند جان سرل نظرات دانشمندان بزرگی را که در حوزه آگاهی فعالیت می کنند مورد نقد و بررسی قرار داده و در ادامه خود نیز راهکارهایی برای رهایی از این پرسش قدیمی مطرح کرده است

مقدمه این کتاب خود کلاس درسی است مفصل و من برای اینکه هم آشنایی اولیه با کفاهیم آگاهی بدست آورید و هم با کتاب اشنا شوید مقدمه کامل کتاب را برای شما آماده کردم

این مقدمه کمی طولانی است اما بسیار ارزشمند و آموزنده

چند نکته در این مقدمه وجود دارد، اولین مسئله بحث معادل هایی است که مترجم برای عناوین تخصصی انتخاب کرده است و مهمترین آنها انتخاب عنوان « تحویلِ علمی » برای Scientific Reduction است

مترجم توضیح کاملی در مورد چرایی این انتخاب به جای انتخاب ترجمه تقلیل یا فروکاهش داده است که در ادامه می خوانیم

در مورد واژه ی تحویل (reduction) دانستن این نکات خالی از فایده نیست: به عنوان مثال فرض کنید که میخواهیم B را به A تحویل دهیم. تحویل B به A به این معنا است که بین این دو تمایز اساسی و مبنایی برقرار نیست، و بنابراین، میتوان B را به A بازگرداند. در این صورت، B از طریق بازگشت به اصل خود (یعنی A) ساده تر شده، و به عبارت دیگر، بنیان خود را باز مییابد. یعنی با نورافکنی بر B می توان A را در آن مشاهده کرد. به بیان دیگر، اگر در تحلیل نهایی، از B به A برسیم، در واقع B را به A تحویل کرده ایم؛ کاری که مثلاً دکارت، به خیال خود، در مورد ماده انجام داد و آن را نهایتا به امتداد تحویل کرد (با بازگرداند). اگر واقعاً بتوان به چنین امری دست یازید، میتوان از وحدت بین B و A سخن گفت، و بالتبع اگر بتوان همه ی علوم را به یک علم تحویل کرد، میتوان مدعی شد که به مثال اعلای علم دست یافت هایم: البته این آرزو هنوز محقق نشده است. با توجه به این مسائل، بهتر است که از واژه ی «تحویل» استفاده شود. زیرا واژه هایی همچون تقلیل و فروکاهش، هم مشخصاً دارای معنایی منفی اند، و هم ممکن است که در برخی موارد مثلا در سنت پدیدارشناسی، معنای مطلوب را نرسانند.

بعد از این توضیحات اولیه شروع می کنیم به مطالعه مقدمه بسیار مهم و جالب جان سرل در این کتاب.

دوره حاضر، در طول حیات فکری من هیجان‌انگیزترین و درعین‌حال مأیوس‌کننده‌ترین دوران مطالعه آگاهی است: هیجان‌انگیز، چراکه آگاهی به‌عنوان موضوع پژوهش در فلسفه، روانشناسی، علوم شناختی، و حتی علوم عصبی" دوباره موردتوجه قرارگرفته و درواقع به مسئله‌ای تقریباً محوری تبدیل‌شده است، و مأیوس‌کننده ازآن‌جهت که کلیت این موضوع همچنان گرفتار اشتباه‌ها و خطاهایی است که به نظر من مدت‌ها است آشکارشده‌اند. این شور و هیجان - و برخی از اشتباه‌های موردنظر - به‌خوبی در آثار موردبحث این کتاب نشان داده‌شده‌اند. کتاب حاضر مبتنی بر مجموعه مقالاتی است که از سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۷ در نیویورک ریویو" منتشر کرده‌ام. فاصله‌ی زمانی میان

انتشار آن مقالات تا انتشار کتاب و مجال وسیع‌تر کتاب به من اجازه داد تا برخی از مقالات اصلی را گسترش داده و بازنگری کنم تا بتوانم صورتی یکپارچه به سرتاسر بحث بدهم. حال که موضوع آگاهی را از منظر مباحثه‌های گذشته و هنوز در جریان مسائلی می‌نگرم که این کتاب به آن‌ها می‌پردازد، این‌طور به نظرم می‌رسد که بزرگ‌ترین و تنها مانع فلسفی برای رسیدن به تبیینی رضایت‌بخش از آگاهی، اصرار ما است بر پذیرش مجموعه‌ای از مقولات منسوخ و، همراه با آن، مجموعه پیش‌فرض‌هایی که از سنت‌های دینی و فلسفی به ما به ارث رسیده‌اند. ما با این فرضی اشتباه آغاز می‌کنیم که مفاهیم «ذهنی» و «فیزیکی»، «دوگانه‌گرایی»" و «یگانه‌گرایی»، «ماده‌گرایی» «انگار گرایی» به همین صورت که هستند واضح و قابل‌احترام‌اند، و مسائل مطرح‌شده نیز بایستی در قالب همین اصطلاحات سنتی مطرح و حل شوند. فرض دیگرمان هم این است که مفهوم تحویل علمی "مفهومی است واضح، و صرفاً دشواری‌های اندکی به همراه دارد؛ تحویل علمی به این معنا است که می‌توان پدیده‌های در همی‌بافته را از طریق سازوکارهای پایه‌ای و بنیادینشان تبیین کرد و در برخی موارد حتی می‌توان آن‌ها را به نفع این سازوکارها حذف کرد. بعد باید به یاد داشته باشیم که آگاهی، حالات معمولی ادراک حسی و هوشیاری‌مان در( هنگام بیداری، و همچنین حالات مربوط رؤیا دیدنمان در هنگام خواب، در مقایسه با پدیده‌های «فیزیکی»، مثل مولکول یا کوه، بسیار غریب به نظر می‌رسند. آگاهی در مقایسه با کوه و مولکول، «راز آمیز»، «اثیری» و حتی (عارفانه» به نظر می‌رسد. گمان نمی‌رود که آگاهی، آن‌طور که دیگر خصوصیات مغز از قبیل شلیک‌های سلول عصبی، «فیزیکی» اند فیزیکی باشد، و همچنین به نظر هم نمی‌رسد که بتوان آن را از طریق تحلیل‌های علمی معمول - که در مورد خواص فیزیکی نظیر گرما و جامد بودن قابل‌اعمال است - به فرایندهای فیزیکی تحویل کرد. بسیاری از فیلسوفان معتقدند که اگر برای آگاهی، وجود واقعی قائل باشیم، اجباراً قرائتی از «دوگانه‌گرایی» را پذیرفته‌ایم. دوگانه‌گرایی، دیدگاهی است که بر اساس آن دو نوع به لحاظ متافیزیکی مختلف یعنی پدیده‌های ذهنی و فیزیکی در عالم وجود دارند. درواقع، تعریف دوگانه‌گرایی برای بسیاری از نویسندگان دقیقاً به این معنا است که اگر، علاوه بر پدیده‌های «فیزیکی» مانند کوه، پدیده‌های «ذهنی» مانند درد را نیز بپذیریم دوگانه گرا خواهیم بود. البته دوگانه‌گرایی سنتی نظریه‌ای بی‌ثمر است زیرا با ایجاد تمایزی قاطع بین ذهنی و فیزیکی، دیگر نمی‌توان یک رابطه‌ی قابل فهم بین این دو برقرار کرد. به نظر می‌رسد که پذیرش دوگانه گرايی به معنای دست کشیدن از تمام جهان بینی علمی ای است که حدود چهار قرن را صرفبا دست یافتن به آن کردهایم. با این حساب چه باید کرد؟ بسیاری از نویسندگان مثل راجر پنروز فیزیکدان و دیوید چالمرز فیلسوف، که بحث هر دو را در صفحات آتی کتاب خواهیم داشت، دوگانه‌گرایی را بدون اینکه خم به ابرو بیاورند می پذیرند. با این حال، عرف جریان فلسفه ی معاصر این

است که باید بر سر حقانیت ماده‌گرایی پافشاری کنیم و آگاهی را، با تحویل آن به چیزی دیگر، حذف کنیم. دنیل دنت مثالی است روشن از فیلسوفی که این موضع را اتخاذ می کند. نامزدهای موردنظر وی برای پدیدههایی که آگاهی باید به آن‌ها تحویل شود عبارت اند از حالتهای مغزی ای که در قالب اصطلاحات ناب «فیزیکی» و برنامه های کامپیوتری توصیف می شوند. البته، همچنان که در این کتاب استدلال خواهم کرد، همان اندازه که طرح موردنظر دوگانه گرايی بی انجام بود، کوششهای تحویل گرایانه در راستای حذف آگاهی هم بی‌ثمر بوده اند. به یک معنا می‌توان گفت که وضعیت آن‌ها وخیمتر از دوگانه‌گرایی است، چراکه حتی وجود واقعی حالات آگاهانه را - که فرض بر تبیین آن‌ها است - انکار می کنند. بحث آن‌ها با انکار این واقعیت بدیهی که ما دارای حالاتی درونی، کیفی و سوبژکتیو مانند، دردها و لذت ها، خاطرات و ادراک ها، اندیشه ها و احساسات، خلق ها، ندامتها و گرسنگی هایمان هستیم به سرانجام می‌رسد. من معتقدم که اصرار بر تحویل گرایی و ماده‌گرایی ناشی از یک اشتباه زیرساختی بر پایه ی این فرضں است که : اگر آگاهی را دارای وجود واقعی و مختص به خود بدانیم، در نتیجه دوگانه‌گرایی را به نوعی پذیرفته و جهان بینی علمی را رد کرده ایم. اگر تنها یک مضمون در سرتاسر این کتاب جاری باشد این است که: آگاهی پدیدهای طبیعی و زیست شناختی است، و همانند گوارش، رشد و فتوسنتز، جزئی از حیات زیست شناختی ما را تشکیل میدهد. سنت فلسفی ما نمی گذارد که خصلت طبیعی و زیست شناختی آگاهی و دیگر پدیده‌های ذهنی را بفهمیم، چراکه امور «ذهنی» و «فیزیکی» را به دو مقوله ی مانعة الجمع تبدیل می کند. راه نجات این است که دوگانه‌گرایی و ماده‌گرایی، هر دو، را رد کرده و بپذیریم که آگاهی، در آن واحد، هم پدیده ای کیفی، سوبژکتیو و «ذهنی» است و هم جزئی طبیعی از جهان (فیزیکی). حالات آگاهانه کیفی هستند به این معنا که در حالت هایی چون احساسی درد یا نگرانی دربارهای وضعیت اقتصادی، چیزی هست که احساسی کیفی ای همانند  قرارگیری در آن حالت را به وجود می آورد؛ به همین ترتیب حالتهای آگاهانه سوبژکتیو هستند زیرا که تنها زمانی وجود خواهند داشت که توسط انسان یا نوعی دیگر از «فاعلی شناسا» تجربه شوند. آگاهی یک پدیده ی زیست شناختی طبیعی است که به راحتی با تفکیک سنتی ذهنی و فیزیکی تطبیق پیدا نمی کند. آگاهی در عین اینکه توسط ریز فرایندهای سطح پایینتر مغز ایجاد می شود، خصوصیت مغز در سطوح کلان عالیتر هم به شمار میرود. برای پذیرش چیزی که من آن را «طبیعت گرایی زیست  شناختی»" می نامم، نخست باید مقولات سنتی را کنار گذاشت. به گمان من، نسل های آینده تعجب خواهند کرد که چرا، در قرن بیستم، پی بردن به نقش محوری آگاهی برای شناخت بشر این اندازه به درازا کشید. چرا مدت ها تصور می کردیم که آگاهی موضوعیتی نداشته و به عبارتی مهم نبوده است؟ این تصور حاکی از یک ناسازه است؛ زیرا اصلاً به واسطه ی آگاهی است که هر چیزی برای هر کسی اهمیت مییابد. این که فلان پرسش مهم باشد یا کاملاً بی اهمیت، تنها به عوامل آگاه بستگی دارد. هدف من از نگارش این کتاب، ارزیابی برخی از دیدگاه های مهم و مؤثر درباره ی مسئله ی آگاهی و همچنین ارائه ی دیدگاه های خودم و تلاش برای توجیه آن‌ها است. من به هیچ وجه مدعی نیستم کتاب هایی که برای نقد انتخاب کرده‌ام «بهترین» کتاب ها در این زمینه اند، بلکه برعکس، دیدگاه های من راجع به اختلاف درجات کیفیت آن‌ها، به وضوح در فصل های پیش رو مشخص خواهد شد. از نظر من ترتیب این کتاب ها از عالی شروع شده و به بد ختم می شوند. این کتابها را به دلایل متعددی انتخاب کرده‌ام: برخی ممتازند، مابقی تأثیرگذار مثال زدنی، روشنگر و حاکی از سردرگمیهای رایج. البته هیچ یک از آن‌ها مسئله ی آگاهی را حل نمی کند، اما برخی دستکم به راه حل اشاره دارند. ما زمانی آگاهی را خواهیم فهمید که عملکرد مغز را، به همراه جزئیات زیستشناختی اش، فهمیده باشیم، مغز دقیقاً چگونه حالات و فرایندهای آگاهانه مان را ایجاد میکند، حالات و فرایندها دقیقا چه کارکردی در مغز و به طور کلی حیاتمان دارند؟ من دیدگاههای خود را در اولین و آخرین فصل بیان می کنم. هر یک از فصلهای دیگر نیز به یکی از نویسندگان اختصاص دارد. سه فصل از این فصل ها شامل پیوست هستند: نخست فصل چهارم، چراکه میخواستم برخی از مطالب نسبتا فنی ان را از متن اصلي فصل جدا کنم. سپس فصل های پنجم و ششم، چراکه نویسندگان آن‌ها به نقد کتابهایشان پاسخ دادند. پاسخ های آن ها، به همراه دفاعیه های من، به‌عنوان پیوست فصول موردنظر، در این کتاب منتشر شده اند. افراد بسیاری در نگارش این کتاب مرا یاری کرده و پیشنهاداتی ارائه دادند که مرهون همه ی آن‌ها هستم. نخست و شاید مهم تر از همه، پنج تن از شش نویسنده ی کتابهای بررسی شده: فرانسیس کریک، جرالد ادلمن، پنروز، دنت و چالمرز که به روش های مختلف به نظرات من پاسخ دادند. به ویژه از چالمرز و پنروز برای نشان دادن این که من در نسخه های قبلی نوشته هایم دیدگاه های آن‌ها را -البته به تصور ایشان - بد فهمیده بودم، سپاس گزارم. پاسخ های منتشر شده ی دنت و چالمرز به نقدهای اصلی من، به علاوه ی دفاعیه های من، در همان شکل اصلی اش به طور کامل در این جا آمده اند. همکاران مختلفی بخشهایی از این کتاب را خوانده و نظرات مفیدی ارائه دادند. به ویژه از ند بلاک سپاس گزارم. برخی از متخصصان منطق ریاضی، به خصوص مک استانلیا و ویلیام کریگ ، مرا در فهم قضیه ی گودل و استفاده ی پنروز از آن بسیار یاری رساندند. رابرت سیلورز، ویراستار نیویورک ریویو، بهترین ویراستاری است که تاکنون با وی برخورد داشته ام، و از پافشاری بی وقفه و سرسختانه اش، برای ارائه ی شرحی روشن و واضح، بسیار بهره مند شدم. بزرگ‌ترین درسی که من از او آموختم این بود که می‌توان موضوعات دشوار را، بدون زیرپا گذاشتن درهمبافتگی فکری، به افراد غیر متخصص ارائه داد. تشکری ویژه از دستیار پژوهشم جنیفر هودین و بیش از همه از همسرم داگمار سرل – که این کتاب را به او تقدیم کرده‌ام – دارم.


جان سرل در این کتاب نظرات 6 نفر از بزرگترین دانشمندان را در مورد آگاهی مورد نقد و بررسی قرار داده است

اولین کتابی که مورد بررسی قرار داده کتاب

 «فرضیه ی شگفت انگیز: پژوهش علمی در مورد آگاهی و روح»

نوشته فرانسیس کریک هستش که خوشبختانه خوشبختانه ترجمه و چاپ شده است که در جلسات در گروه قبل آن را معرفی کرده بودم و در جلسات بعد باز هم آن را بررسی خواهیم کرد

در بخش دوم کتابهایی از استاد برجسته جرارد ادلمن مورد بررسی قرار گرفته است که این دو کتاب ترجمه و چاپ نشده اما خوشبختانه کتاب #طبیعت_ثانوی که در #جلسه_اول مورد بررسی قرار دادیم ترجمه و چاپ شده و در برگیرنده تمامی نظرات کلی جرارد ادلمن در باب آگاهی و آنچه مورد نقد جان سرل قرار گرفته است

اما در بخش سوم نظریات پروفسور راجر پنروز مورد تحلیل قرار گرفته است تحت عنوان ذهن کوانتومی که این دوکتاب هم چاپ نشده و تنها کتاب موجود از پروفسور پنروز کتاب قانون دوم ایشان هست اما آقای دکتر مسیگل در یک مینی کنفرانس در گروه Evolution این نظریه رو بررسی کرده اند

دو کتابی که جان سرل از پروفسور پنروز مد نظر دارد این دو کتاب هستند :

پروفسور پنروز این کتاب رو در جواب انتقاداتی که به کتاب The Emperor's New Mind وجود داشت نوشت و پاسخ تمام شبهات رو داد البته دکتر فیشر در نظریه جدیدش مسئله محیط نمناک مغز رو مشکل پایداری ذهن کوانتومی می دونه که با نظریه جدید خودش بر این مشکل فائق اومده

در کل اگر بخواهیم نظریه پروفسور پنروز را در مورد آگاهی و ذهن کوانتومی بسیار کوتاه به شکلی که جان سرل به آن پرداخته است اشاره کنیم باید بگوییم:

 نظریه اُرک-اُر Orch-OR

 نام اختصاری یک نظریّهٔ خودآگاهی کوانتمی است. بانیان آن استوارت همروف و راجر پنرز هستند.

نظریّهٔ آگاهی کوانتومی مدعی است که فیریک کلاسیک نمی‌تواند آگاهی را بطور کامل تبیین کند ولی پدیده‌های کوانتومی مثل درهمتنیدگی و برهمنهی ممکن است نقش مهمی در توصیف عملکرد مغز و تبیین آگاهی داشته باشند.

گالیله و نیوتن (به همراه متاخرانشان هابز، دکارت و لاک) کیفیات ثانویه را از حوزه جهان فیزیکی استثناء کرده‌اند. این موضوع یکی از دلایلی بود که باعث شد فرض شود فیزیک کلاسیک توانایی تبیین آگاهی را ندارد. فریتجوف کاپرا می‌نویسد:

   برای آنکه طبیعت بوسیله ریاضی قابل توصیف باشد، گالیله مسلم فرض کرد که دانشمندان باید به مطالعه شناخت ذاتی اجسام مادی(شکل- تعداد و حرکت) که بتوان آنها را انداره گیری کرد، بپردازند و سایر خصوصیات مثل رنگ صدا، مزه و بویایی که صرفاً تاٌثراتی ذهنی و شخصی هستند، از حوزه علم خارج کنند.

اما پیشرفت علم در زمینه علوم شناختی، عصب‌شناسی و فیزیک کوانتوم باعث کمرنگ شدن این ایده و راه اندازی مطالعات جدی و امیدوار کننده در این حوزه بسیار مهم شده‌است. مدافعین خودآگاهی کوانتومی استدلال می‌کنند کیفیات ادراکی مثل صدا، مزه و بویایی و تجارب درونی خودآگاهی یعنی حافظه و رویا دیدن را که قسمت ضروری تجارب انسانی می‌باشند، به دلیل عدم تبیین رضایت بخش توسط فیزیک کلاسیک نمی‌توان نادیده گرفت، لذا همواره در تلاشند تا با تکیه بر کوانتوم مدرن پرده از اسرار این معمای پیچیده بردارند.

اما در بخش های بعدی جان سرل کتابهایی رااز دانمندانی بررسی کرده است که هیچ کدام در ایران چاپ و ترجمه نشده اند

ولی در میان آنها نظرات چالمرز در مورد آگاهی جالب است

در مورد سایر بخش ها کتابهای این دانشمندان هیچ کدام چاپ نشده است اما برای آشنایی با نظریات چالمرز می توانید ویدئوی ایشان را در TED که دارای زیر نویس فارسی هم هست ببینید

http://www.ted.com/talks/david_chalmers_how_do_you_explain_consciousness/transcript?language=fa

در پایان نگاهی می اندازیم به نوشته مارگارت وِرتایم که در وب سایت ترجمان، ترجمه و منتشر شده است

http://tarjomaan.com/vdce.v8fbjh8fz9bij.html

Report Page