مشروح خبر:
یک مدل نظری جدید که بر اساس دادههای مربوط به انبساط جهان و تشکیل ستارگان توسعه یافته است، نشان میدهد که جهانی که در آن زندگی میکنیم احتمالاً بهینهترین نوع کیهان برای میزبانی از حیات نیست.
این مدل جدید، یافتههای مدلهای قبلی کیهانشناسی را به چالش میکشد و میتواند دیدگاه ما را در مورد جایگاه وجودیمان درجهان تغییر دهد.
در این پژوهش احتمال گسترش حیات هوشمند در جهان ما و جهانهای فرضی دیگر تخمین زده شده و پژوهشگران سعی کردهاند پارامترهای دیگری در مورد وجود حیات را بر فاکتورهای معادلۀ دریک بیفزایند.
معادلهای که توسط دکتر دریک ۶۰ سال پیش برای محاسبۀ تعداد تمدنهای فرازمینی قابل شناسایی در کهکشان راهشیری پیشنهاد شد، حالا مورد بازنگری قرار گرفته است و فاکتورهای کیهانشناسی دیگری همچون شتاب انبساط جهان و نرخ ستاره زایی در حال ورود به مدلهای محاسباتی جدید برای محاسبۀ احتمال پیدایش موجودات هوشمند در یک کیهان چندجهانی هستند.
ماده ی تاریک، عاملی تأثیرگذار بر ایجاد حیات
کیهان شناسان معتقدند که انبساط جهان ناشی از یک نیروی مرموز نشأت گرفته از نوعی انرژی به نام انرژی تاریک است؛ انرژی تاریک بیش از ۷۰% از کل محتوای ماده-انرژی جهان ما را تشکیل می دهد و این انرژی عامل ایجاد شتاب در انبساط جهان است.
انرژی تاریک از این لحاظ که عامل تورم سریعتر جهان است مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. این تورم با نیروی کشش گرانشی در تعادل بوده و جهانی میسازد که در آن هم انبساط و هم تشکیل ساختارهای کهکشانی و ستارهای ممکن میشود. نرخ تشکیل این ساختارهای کهکشانی و ستاره زایی نیز به چگالی انرژی تاریک بستگی دارد.
از آنجا که ستارگان پیشنیاز ظهور حیاتی که ما آن را میشناسیم هستند، مدل مذکور میتواند برای تخمین احتمال تولید حیات هوشمند در جهان ما و حتی در جهان های فرضی دیگر به کار رود.
البته این پژوهش قصد ندارد که تعداد ناظران هوشمند در جهان را مشابه با رویکرد دکتر دریک محاسبه کند، بلکه به جای آن قصد دارد احتمال نسبی وجود یک موجود هوشمند که در جهانی با ویژگی های فیزیکی خاصی (یک ثابت کیهانی مشخص) سکونت دارد را بررسی کند.
نتیجۀ این پژوهش نشان می دهد که سکونت در جهانی با چگالی انرژی تاریک بسیار بیشتری از چگالی انرژی تاریک جهان ما برای یک موجود هوشمند مطلوبتر است. به عبارت دیگر، نسبت اجزای سازندۀ جهان ما آنقدرها هم برای میزبانی از پدیدۀ حیات بهینه نیست و حیات در آن، حداقل به لحاظ تئوریک، نادر و غیرمعمول به نظر میرسد.
روش ارائه شده در این پژوهش شامل محاسبۀ سهم مادۀ معمولی تبدیل شده به ستارگان در طول تاریخ، برای جهانهای مختلف با مقادیر مختلف چگالی انرژی تاریک است. این مدل پیشبینی میکند که سهم تبدیل ماده معمولی به ستاره در جهان ما ۲۳% است این در حالی است که برای جهانی که به طور موثرتری ستارهزایی میکند، این سهم ۲۷% است.
این بدان معناست که ما در جهان فرضی با بالاترین احتمال شکلگیری موجودات هوشمند زندگی نمیکنیم. یا به دیگر سخن، مقدار چگالی انرژی تاریک که در جهان خود مشاهده میکنیم، همان مقداری نیست که شانس شکلگیری حیات را بیشینه کند.
دکتر دَنیله سورینی، محقق ارشد از موسسه کیهانشناسی محاسباتی دانشگاه دورهم، در این باره معتقد است: «درک انرژی تاریک و تأثیر آن بر جهان ما، یکی از بزرگترین چالشها در کیهانشناسی و فیزیک بنیادی است. پارامترهایی که بر کیهان ما حاکم هستند، از جمله چگالی انرژی تاریک، میتوانند توضیحدهندهی وجود خود ما باشند.»
برای اینکه حیات شکل بگیرد، لازم است مناطقی وجود داشته باشند که ماده بتواند در آنجا به هم فشرده شده سحابیها و سپس ستارگان و سیارات را شکل دهند، و این مناطق باید برای میلیاردها سال پایدار بمانند تا اجازه دهند حیات تکامل یابد.
پروفسور لوکاس لومبریز از دانشگاه ژنو، نویسندۀ همکار در این مطالعه اظهار میدارد: «اینکه از مدلی استفاده کنیم که ظهور حیات را در جهانهای مختلف کاوش کنیم و ببینیم آیا برخی از سؤالات اساسیای که در مورد جهان خود میپرسیم نیاز به طرح مجدد با رویکردی دیگر دارند یا خیر هیجانانگیز خواهد بود.»
در این پژوهش میانرشتهای، اخترفیزیک و کیهانشناسی به شکلی ظریف با هم ترکیب میشوند تا مقدار بهینه چگالی انرژی تاریک مورد نیاز برای پیدایش حیات هوشمند را تعیین کنند. تلاش محققان در زمینههای مختلف و ترکیب ایدههای نو همواره دستاوردهای بینظیری برای ساحت دانش به همراه داشته است. ادامۀ چنین تحقیقاتی افقهای جدیدی را به روی دانش اخترزیستشناسی میگشاید.
منبع :
Scitechdaily.com