پیام‌ها و پرسش‌های مهم میرحسین از زندان اختر

پیام‌ها و پرسش‌های مهم میرحسین از زندان اختر

رها سلیمی


بیانیه موسوی حامل پیام های کلیدی مهمی است که در سه پیام کلی می توان آن را دسته بندی کرد: 


۱_ موسوی در بیانیه خود  به پیام « زن _ زندگی _ آزادی » اشاره می کند و این سه کلمه را «بذر های امید بخش آینده» معرفی می کند ؛ بذر هایی که خطوط اصلی تحولات بنیادین آینده را مشخص خواهد کرد ؛ او در میان این سه واژگان، « زن» را از همه «امید بخش تر» می شمارد ؛ زیرا به باور او «سعادت» و «خیر عمومی» در کُنه حقیقت این واژه مستتر است . برخلاف سید محمد خاتمی که در بیانیه اولش «زن» را از شعار اصلی حذف می کند و در بیانیه دومش با اشاره ای کوتاه و گذرا از آن رد می شود، او مشخصاً براین واژه تاکید  می کند.

در واقع ، اصلی ترین تفاوت و مشخصه جنبش اخیر با سایر جنبش ها در داخل و خارج از ایران، در همین پیام « زن» نهفته است ؛ زیرا در همه تحولات و انقلابات گذشته و جنبش های رهایی بخش جهان ، هرگز به «تبعیض جنسیتی» به عنوان یکی از تبعیض های فاحش که نیمی از جمعیت جهان را در بر می گیرد و نیمی از انسان ها را از داشتن سهم مساوی و برابری یکسان محروم می کند ، توجه ای نشده است. 

اسلاوی ژیژک در روزهای آغازین خیزش انقلابی « زن_ زندگی_ آزادی» پیام روشنی می فرستد؛  او این جنبش را بسیار مترقی و منحصر به فرد می داند؛ زیرا کلید واژه «زن» را در توسعه و تکمیل و ارتقای پیام شعار « آزادی _ برابری_ برادری» انقلاب کبیر فرانسه می بیند؛ ژیژک واژه « برادری» را در انقلاب فرانسه به عنوان یک «نقیصه» معرفی می کند که به وجود «تبعیض» و «ستم جنسیتی» هیچ اشاره ای نمی کند و اساسا آن را نادیده می گیرد.

از این رو ، با قاطعیت می توان گفت که موسوی پیام اصلی و روح نهفته در شعار « زن _ زندگی _ آزادی» را به درستی دریافته است ؛ این شعار که اولین بار توسط عبدالله اوجالان ، رهبر کردهای ترکیه ، مطرح شده بود بر این عقیده استوار است که آزادی و رهایی جامعه ، تنها از طریق تامین «حقوق زنان» به دست می آید ؛ زیرا به باور او زنان نقشی مهم و محوری در مناسبات اجتماعی و تغییرات بنیادین فرهنگی ،اجتماعی و سیاسی جامعه بازی می کنند. 

◾️

۲_موسوی در قسمت دیگری از بیانیه خود به «ساختار تناقض آلود و غیرقابل دوام نظام » اشاره می کند ؛ به کارگیری واژه « ساختار تناقض آلود» نشان می دهد او جمهوری اسلامی  را یک نظام ناکارآمد می بیند که منشا آن ناکارآمدی همین « ساختار تناقض آلود» نظام است ؛ زیرا عامل اساسی ایجاد همه بحران ها بوده است ؛ فقر ، فساد ، شکاف طبقاتی، عدم توسعه ، بحران مدیریت و خفقان و فضای بسته سیاسی و .... به همین علت، مشخصاً از  این «ساختار تناقض آلود» به عنوان «بحرانِ بحران ها» نام می برد.

او عقیده دارد این ساختار دوگانه و متعارض منتهی به « گره های کوریی » شده است که بعد از انقلاب ۵۷ به وجود آمده است ؛ « گره های کوری» که مشکلات جمهوری اسلامی را غیر قابل حل و غیر قابل اصلاح کرده است ؛ از این رو، او نظام را «غیر قابل دوام » می خواند، که ناگزیر از جبر تاریخی دچار فروپاشی و سقوط خواهد شد.

میر حسین موسوی با عبور از جمهوری اسلامی ،  برگزاری رفراندم قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان و تدوین قانون اساسی جدید را ، راه برون رفت از مانع اصلی را پیشنهاد می دهد.

او در قسمتی از بیانیه اش ، دو پرسش مهم را مطرح می کند :

یک: چه کسی باید آن را بپذیرد؟

دو: چه کسی باید آن را اجرا کند؟

طرح این دو پرسش گواه دیگری است بر عبور موسوی از جمهوری اسلامی ؛ زیرا در غیر این صورت، مشخصاً این خود جمهوری اسلامی خواهد بود که هم می باید آن را بپذیرد و هم آن را اجرا کند.

◾️

۳_ موسوی در انتهای بیانیه خود به طرح سه پرسش کلیدی دیگر می پردازد که به نظر می رسد برای شگل گیری یک گفتمان ملی حول آن پیشنهاد شده است :

الف) چه باید کرد تا آیندگان ما را سرزنش نکنند؟

ب) چگونه به توانمندی هایمان برای عبور از این مرحله ایمان بیاوریم ؟

ج) چگونه یک سامان نو قدرت خودکامه را به لرزه در می آورد؟

از دیدگاه من ، پاسخ به پرسش اول در گام نخست مستلزم بازنگری و خوانش مجدد از تاریخ است ؛ زیرا با خوانش مجدد از تاریخ می توانیم به واقعیت هویتی خودمان دست یابیم یعنی؛ «هویت ملی».

 دست یابی به این « هویت ملی» چشم انداز مسیر  آینده را مشخص خواهد کرد : «ما ایرانی ها چه کسانی هستیم؟»

اینکه خود را چگونه می بینیم ، مبنای «برنامه ریزی» برای آینده خواهد بود ؛ زیرا براساس نوع هویتی که برای خود قایل هستیم ، ساختار سیاسی آینده را طرح ریزی می کنیم .

رضا شاه در «خوانش تاریخی» خود «نژاد آریایی» و «سلسله پادشاهی ۲۵۰۰ ساله» ایران را مبنای «هویت ملی»  قرار داده بود و بر این اساس به یکپارچه سازی فرهنگی ایران پرداخت ؛ او می خواست که همه قومیت ها را در چهارچوب یک هویت متمرکز و واحدی قرار دهد.  از این رو ، بدون توجه به تکثر قومیت ها سعی در ذوب آن در چارچوب هویت ایران باستان با محورِیت قوم آریایی داشت ؛ هرچند رضاه شاه با سرکوب و به زور تفنگ توانست همه اقوام را سرکوب کند  اما ‌پس از  سقوط او همه آنها به حق خواهی از گذشته ، برای کسب خودمختاری مبارزه کردند ؛ مردم آذربایجان ، کردستان، ترکمن ها و بلوچ ها و...همگی در راستای «بازگشت به خویشتن» و «هویت قومی » خود برای کسب استقلال تلاش کردند.

  در انقلاب ۵۷ ، خوانش تاریخی مجددی به وسیله نیروهای مذهبی سنتی صورت گرفت که مبنای آن بر اساس «بازگشت به اسلام» و به طور خاص «شیعه» بود ؛ آنها منشا «هویت ملی» را «مسلمانی» می دانستند که بر پایه مکتب اسلام بود؛ به همین علت می خواستند با تعریف جدید از مای ایرانی ، همه مردم ایران را زیر بیرق «امت واحد اسلامی» گرد هم آورند.  

از طرف دیگر ، روشنفکران مذهبی از جمله شریعتی،  خوانش تاریخی از «هویت ملی» را بر اساس «تلفیق سوسیالیسم با اسلام» بنا نهادند و بر مبنای تاکید بر «تشیع اسلامی» آن را ارائه کردند؛ که ماحصل آن بازخوانی، «امت و امامت» در گفتار علی شریعتی بود‌ . سایر جریانات روشنفکری مذهبی هم با تلفیق « اسلام » و «علم» با یکدیگر  روایت جدیدی از دین ارایه کردند تا بتوانند با توجه به نیازهای زمانه، آن «متن مقدس» را  «به روز رسانی» کنند ؛ آنها بر مبنای «قرائت نو از اسلام » هویت سازی کردند و نسخه جدیدی از اسلام ارائه کردند.

پس از انقلاب ۵۷ که جریان مذهبی سنت گرا شیعه مذهب، عنان امور را به دست گرفت، نظام «جمهوری اسلامی» را بنا نهاد ؛ نظامی که برخواسته از خوانشی از تاریخ بود که «مسلمانی شیعه مذهب» را تنها رکن « هویت ملی» ایران می دانست و برای فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ایرانیان به ویژه،  قبل از اسلام اعتباری قائل نبود ؛ آنها حتی برای «خرد جمعی» و دستاورد های هزاران ساله بشری از جمله «منشور بین المللی حقوق بشر » پشیزی اعتبار قایل نبوند ؛ زیرا «فقه اسلامی» را تنها مرجع قانونگزاری می دانستند و بدین صورت راه هر نوع تفکر و خردورزی را مسدود کردند ؛ ماحصل این خوانش تاریخی چیزی نبود جز حذف و قلع و قمع همه اقلیت های مذهبی ، قومی و نژادی و همه گرایش های سیاسی غیر مذهبی و غیر سنتی از زیر سپهر سیاسی ایران از جمله: سنی مذهب ها  ، روشنفکران لائیک ، روشنفکران دینی، دراویش، بهائیان، زردشتیان ، یهودیان و تمامی اقوام کرد و بلوچ، عرب و... که با هویت برساخته حاکمیت افتراق نظر داشتند.

به نظر می رسد ، آنچه که در هر یک از بازخوانی های تاریخی مذکور غایب بوده است ، توجه به عنصر کثرت مذهبی و قومی و نژادی ایران است ؛ کشوری که بنیانش ترکیبی از همه ادیان ، مذاهب و نژادهاست و تنها محدود به یک نژاد واحد همچون «نژاد آریایی» و یا یک گرایش مذهبی به نام «مذهب شیعه» و یا یک دین واحد به اسم «اسلام » نبوده است. 

بنابراین ، لازم است برای «طراحی ساختار سیاسی» بعدی به بازخوانی مجدد از تاریخ بپردازیم تا بر اساس آن هویتی را برای خودمان خلق کنیم که با همه واقعیت های ایران هم خوانی داشته باشد. 

از سوی دیگر ، برای رهایی از زنجیر استبداد و رسیدن به آزادی و دموکراسی ، نیازمند یک بازنگری ژرف در کنشگری سیاسی خودمان در طول تاریخ مبارزات آزادیخواهانه صد و بیست ساله اخیر هستیم ؛ اینکه چرا تاکنون علی رغم همه تلاش ها و خون هایی که برای آزادی و برابری ریخته شده است ، نتوانسته ایم به سرمنزل مقصود برسیم؟

 این بازنگری و یافتن راه حلی برای آن و سپس تلاش جمعی برای تحقق آن ، مسئولیت تاریخی امروز ماست ؛ زیرا هم اکنون در بزنگاهی از تاریخ قرار داریم که هر نوع بی کنشی ما می تواند سرنوشت آینده میهن عزیزمان را با مخاطره مواجه کند. 

برای یافتن پاسخ  پرسش دوم ناگزیر به تدوین یک استراتژی هستیم. زیرا تنها در سایه یک استراتژی دقیق مبارزه است که مشخص خواهد شد ، « چگونه مبارزه کنیم؟» ، « چه وقت مبارزه کنیم؟» و « چگونه با بیشترین بهره وری مبارزه کنیم؟» 

طراحی این استراتژی نیازمند درک عمیق از شرایط و مناسبات اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جامعه است تا بتوان آن را عملی کرد؛ بی توجهی به هر یک از از عوامل مذکور اجرای آن را غیرممکن می سازد و یا ممکن است آن را کم اثر کند. 

پاسخ سوال سوم را می توان با یک «برنامه ریزی استراتژیک» که شامل چشم انداز آینده و طراحی گام های متوالی برای مسیر پیشرو است ، می توان مشخص کرد. 

شایسته است ، به جای تنش نیروهای اپوزسیون هر کدام به طور جداگانه و در درون اتاق های فکر خود به تدوین برنامه و استراتژی بپردازند ، آن را به افکار عمومی ارائه دهند  تا در اثر  تضارب آرا ترمیم شود تا نهایتا به یک رهیافتی مشترک برسد؛ رهیافتی که خروجی آن تدوین یک «برنامه استراتژیک» برای گذار جمهوری اسلامی خواهد بود.


*سایت خبری تحلیلی کلمه

Report Page