سرمشق نوین توسعه کشاورزی و روستایی
💠💠💠
فهرست و مقدمهٔ کتاب
🔸درآمدی بر سرمشق نوین توسعهٔ کشاورزی و روستایی ایران
✍️ کمال اطهاری
نشر نی، ۱۳۹۹
⬅️ نشر نی
⬅️ فیدیبو
💠💠💠
فهرست
مقدمه
فصل ۱. نگاهی بر دیدگاههای رایج درباره تحولات روستا در ایران
فصل ۲. چهرهنمایی تحولات روستایی ایران
۱. تحولات جمعیتی
۲. سطحبندی و گونهبندی روستاها
۳. تولید و اشتغال کشاورزی
۴. ساختار اقتصادی روستایی
فصل ۳. مروری بر پژوهشهای مربوط به توسعه کشاورزی و روستایی ایران
فصل ۴. نظریهها و تجارب جهانی توسعه کشاورزی و روستایی
۱. اهداف مشترک بخش کشاورزی در اروپا
۲. اصول توسعه روستایی در کشورهای توسعهیابنده
۳. تجربه توسعه روستایی در کره جنوبی و چین
۴. توسعه روستایی و زنجیره ارزش: تجربه امریکای لاتین
۵. بررسی تحولات سرمشقهای توسعه روستایی
۶. مدل بافتار روستایی
۷. تله فضایی فقر
۸. اقتصاد سیاسی رادیکال و روستا
فصل ۵. درباره نهاد و نهادسازی
فصل ۶. ساختار سرمشق نوین توسعه کشاورزی و روستایی ایران
فصل ۷. پایان سخن
منابع و مآخذ
مقدمه
توسعه کشاورزی و روستایی در ایران بیتردید با بحران ساختاری مواجه است؛ ساختاری که موجب بازتولید فقر برای اکثریت روستاییان میشود، در تأمین امنیت غذایی کشور ناتوان است و محیطزیست را به نابودی میکشاند. نمونههای کوچک اما گویایی از این بحران به شرح زیر هستند:
بهرهبرداری از بیش از ۸۶ درصد منابع تجدیدپذیر آبی در ایران درحالیکه حد مجاز آن ۴۰ درصد است. در سه دهۀ گذشته میانگین شوری آب ۱,۷ برابر شده و علت اصلی آن برداشت بیشازاندازه از سفرههای آب زیرزمینی با بیش از ۴۰۰ هزار حلقه چاه عمیق مجاز و ۳۰۰ هزار چاه غیرمجاز است. ۹۱ درصد منابع آبی مورداستفاده کشور در بخش کشاورزی، ۷ درصد در مصرف خانگی و تنها ۲ درصد در بخش صنعت است، درحالیکه میانگین جهانی آن به ترتیب ۷۰ درصد، ۱۰ درصد و ۲۰ درصد است. ۵۶ درصد امنیت خوراکی کشور به خارج وابسته است. هرسال ۲۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزی به کشت خربزه و هندوانه اختصاص مییابد. درحالیکه سهم محصولات استراتژیک پنبه آبی ۶۹ هزار هکتار، چغندر قند ۱۱۰ هزار هکتار، سویا ۴۵ هزار هکتار و کلزا ۳۷ هزار هکتار است. برای کشت سالانه ۲۰۰ هزار هکتار خربزه و هندوانه، به حجم آب ذخیرهشده در ۲۵ سد به بزرگی سد امیرکبیر کرج نیاز است؛ در جنوب دریای خزر ۱,۶ میلیون هکتار از زمینها جنگلزدایی شده است. در ایران با یک متر مکعب آب فقط ۵۰۰ گرم گندم تولید میشود، اما میانگین جهانی آن ۹۳۰ گرم است. ایران درزمینه مدیریت، آب بین ۱۳۳ کشور رتبه ۱۳۰ را داشته است و...
جمعیت دامی کشور ۱۲۴ میلیون واحد برآورد میشود که از این تعداد ۸۳ میلیون واحد آن کاملاً به مراتع وابستهاند و این در حالی است که مراتع کشور فقط قادراند خوراک موردنیاز ۳۷ میلیون واحد دامی را در مدت هفت ماه تأمین کنند؛ طبق این آمار، در حال حاضر بهرهبرداری از مراتع ۲,۲۵ برابر بیش از ظرفیت مجاز است. بررسیها نشان میدهند که یک خانوار در مدت هفت ماه به حداقل ۵۰۰ هکتار مرتع نیاز دارد. در این صورت، ۱۸۰ هزار خانوار میتوانند از مراتع ایران استفاده کنند، اما در حال حاضر ۹۱۶ هزار خانوار روستایی و عشایری از مراتع بهرهبرداری میکنند.
با افزایش یک واحد در شاخص تخریب محیطزیست، میزان فقر در مناطق روستایی ۲,۹ واحد تشدید میشود. این شاخص شامل مؤلفههایی همچون افت منابع آب زیرزمینی کشت محصولات آببر، استفاده از کود شیمیایی و چرای دام است.
در دوره زمانی ۱۳۸۲-۱۳۷۵ با هر واحد سرمایهگذاری در بخش کشاورزی ارزش افزوده کمتری بهدست میآید؛ بهعبارتدیگر، کارایی استفاده از اجزای سرمایهگذاری ماشینآلات کود، سموم بذر اصلاحشده و... کاهش یافته است. با یک درصد افزایش در موجودی سرمایه، ارزش افزوده ۰,۷۵ درصد کاهش مییابد. ارزش افزوده در مقایسه با اعتبارات و نقدینگی کششپذیری پایینی دارد... مطلق دانستن تأثیر مثبت سیاستهای پولی بر تولید و ارزش افزوده نهتنها به رشد منجر نخواهد شد، بلکه ممکن است با آسیب به چرخه تولید در بخش کشاورزی، صدمات جبرانناپذیری به توسعه این بخش وارد کند.
با افزایش ساختوسازهای غیرمجاز در دهههای اخیر، بیش از یکمیلیون هکتار از اراضی کشاورزی تغییر کاربری یافتهاند. سالانه ۲۰۰ هزار هکتار از اراضی کشاورزی تفکیک و افراز شده و کوچک و کوچکتر میشوند و امکان مکانیزاسیون و فعالیتهای فنی و علمی را غیرعملی کرده و شرایط را برای تغییر کاربری تسریع میکنند.
در طول چهار دهه گذشته، میزان خردهمالکی در اراضی کمتر از ۱۰ هکتار در کل کشور بیشتر و در اراضی بیشتر از ۱۰ هکتار کمتر شده است، یعنی مضرات خرد شدن اراضی کشاورزی عمدتاً نصیب کشاورزان خردهمالک و کمدرآمد شده است. هماکنون ۸۶ درصد واحدهای بهرهبردار کشاورزی که اغلب خردهدهقانان هستند تنها مالک ۳۷ درصد اراضی کشاورزی کل کشوراند. ۴۵ درصد واحدهای بهرهبردار کشاورزی که بیشتر خردهدهقانان هستند و در اراضی کمتر از دو هکتار واقع شدهاند، تنها مالک ۶ درصد اراضی کشاورزی کشور هستند.
پس از انقلاب ۱۳۵۷ به دلیل تغییرات در مالکیتهای بزرگ مانند انحلال شرکتهای سهامی زراعی و قوانین ارث و غیره افزایش ۴۰ درصدی در بهرهبرداران تنها با افزایش ۷,۳ درصدی سطح اراضی مزروعی همراه بوده و باعث کاهش میانگین مساحت بهرهبرداریهای کشاورزی از ۶,۶۲ به ۵,۰۸ هکتار شده است. در سال ۱۳۸۴، بالغ بر ۸۴ درصد بهرهبرداریهای کشاورزی فاقد مساحت مطلوب اقتصادی و فنی بودهاند. بنا به دادههای مرکز آمار ایران بین دو سرشماری کشاورزی ۱۳۸۲ و ۱۳۹۳ تعداد بهرهبرداران ۱۶۰ هزار نفر و سطح اراضی کشاورزی (آبی و دیم) ۱,۳ میلیون هکتار کاهش داشته است که اینها همراه با کاهش متوسط مساحت زمین هر بهرهداری از ۵,۰۸ به ۴,۹ هکتار بوده است.
بیشک توسعه روستایی بدون توسعه کشاورزی محقق نمیشود، اما توسعه کشاورزی با رشد بخش کشاورزی متفاوت است، یعنی تکیه بر رشد کشاورزی بهخصوص با گسترش سطحی آن میتواند مانع توسعه کشاورزی شود و تکیه بر توسعه تکبخش کشاورزی میتواند مانع توسعه روستایی گردد. درواقع، واضح است که سرمشق گذشته توسعه روستایی در ایران با خردهمالک سازی برای بقای روستا و شعارهایی مانند کشاورزی محور توسعه توأمان شامل هردو خطای پیشگفته بوده است. در این کتاب بر اساس پژوهشهای ارزندهای که در ایران صورت گرفته است و نیز دانش و تجربه جهانی نشان خواهیم داد چگونه نبود الگوی شایسته توسعه روستایی در ایران باعث بهوجود آمدن نهادهای کژکارکرد (dusfunctional) شده تا بهرغم افزایش سطح زیر کشت و درنتیجۀ آن اشتغال کشاورزی، بهرهوری تولیدات کشاورزی و نهایتاً درآمد روستاییان پایین بماند و بر تمایل به تغییر کاربری کشاورزی افزوده شود؛ بی بهرهبرداری از مشاعات (آب، مرتع و...) آسیبهای شدید و جبرانناپذیری به کشاورزی و محیطزیست وارد آوَرَد؛ و آسیب پدیدههای طبیعی در روستاها براثر نابودی مراتع و جنگلها بالا باشد. با گذشت زمان روستاهای کوچکتر برای بقای خود به حمایت بیشتر نیاز پیدا کردهاند و فقرزدایی از آنها غیرممکن شده است. درنتیجه بسیاری از روستاهای کوچک ایران به تله فضایی فقر (spatial poverty trap) تبدیل شدهاند که روستاییان برای رهایی از آن خود روستا را رها میکنند.
ایده نوشتن این کتاب هنگامی برایم جدی شد که دو سال پیش در اتاق فکری که با هوشمندی آقای محمدرضا واعظ مهدوی، مدیرعامل وقت صندوق بیمه اجتماعی، کشاورزان روستاییان و عشایر در محل آن تشکیل شده بود، با این واقعیت تلخ روبهرو شدم که گفتمان غالب همچنان فقرزدایی از روستاست نه توسعۀ آن درحالیکه بدون توسعه اقتصادی روستا، فقرزدایی با برنامههای کمک اجتماعی (آن هم با اشکالی ابتدایی چون یارانه نقدی) و حتى نظام تأمین اجتماعی ممکن نیست. همانطور که تشکیل معاونتهایی چون توسعه روستایی و مناطق محروم کشور بهرغم صرف هزینههای سنگین درنهایت بیثمر بوده و این اقدامات در عمل بسیاری از روستاها و نیز محیطزیست را به نابودی نزدیکتر کرده است. نظام نوپای بیمه اجتماعی کشاورزان، روستاییان و عشایر براثر مسائلی چون سن بالای دهقانان درآمد اندک، ناپایداری درآمد در پی خشکسالی، پراکندگی روستاهای محرومتر و... نتوانسته فراگیر شود و بهزودی مانند صندوقهای بیمهای شاغلان شهری به ورشکستگی نزدیک خواهد شد. برای شکستن تله فضایی فقر روستایی، بههیچوجه نمیتوان اقدامات مجزای سازمانهای گوناگون را هرچقدر هم که بتوانند کارایی خود را بهتنهایی بهبود بخشند کافی دانست. برای مثال در پی ناکامی در رشد اقتصادی، روستاییان روستاهای دارای راه و برقرسانیشده را رها میکنند یا هم یارانه میگیرند هم به جنگلتراشی و بیشچرایی دام ادامه میدهند، درحالیکه یارانه نقدی به بار سنگینی برای دولت تبدیل شده و از بودجه عمرانی برای پشتیبانی از توسعه روستایی میکاهد. در فقدان یک سیاست اجتماعی (social policy) فراگیر که بتواند بر کاستیها و نقایص نهادی و گسیختگی در نظام جامع تأمین اجتماعی فائق آید و نیز بین برنامههای اجتماعی و توسعه پایدار اقتصادی پیوندی همافزا ایجاد کند، توسعه روستایی تا تحقق عدالت و تأمین اجتماعی پایدار حاصل نمیشود. برای این همافزایی، در درجه اول به سرمشق نوین توسعه روستایی نیاز داریم که در آن بهخصوص نظام کارآمد بهرهبرداری کشاورزی تعریف شده باشد تا سیاست اجتماعی بتواند در جهت آن حرکت کند و مقوم آن باشد. با چنین استدلالی طرحی پژوهشی برای تدوین سرمشقی نو بهمنظور توسعه روستایی ایران به مدیریت وقت صندوق مذکور پیشنهاد کردم که در آن پس از تعریف ساختار نهادی لازم برای رشد پایدار اقتصادی، سیاست اجتماعی پشتیبان و همپیوند با آن معین و جایگاه صندوق در این سیاست اجتماعی مشخص شود. این طرح پذیرفته شد اما طبق معمول مدیریت جدید اهداف دیگری را دنبال میکرد و نیازی به تشکیل اتاق فکر و پژوهش درباره توسعه روستایی ندید. همانگونه که بر اثر چنین غفلتهایی کل مدیریت برنامهریزی و سیاستگذاری در ایران تاکنون نتوانسته است حتی در ساماندهی تعریف یک مدل توسعه که عدالت اجتماعی را به رشد پایدار اقتصادی پیوند زند، موفق باشد.
به دلیل وضعیت بسیار بحرانی کشاورزی، روستا و محیطزیست در ایران و ازآنجاکه معتقدم روشنفکران جامعه مدنی بهخصوص در چنین شرایطی نباید تنها به مذمت ناتوانی یا غفلت دولت اکتفا کنند و خود باید تدوین برنامه جایگزین یا بدیل توسعه را آغاز کنند، تصمیم گرفتم طرح پژوهشی پیشنهادی خود را هرچند بهاجبار در ابعادی محدودتر به انجام برسانم که حاصل آن این کتاب است. کتاب حاضر درآمدی است بر ساختار سرمشق نوین برای توسعه کشاورزی و روستایی ایران با ارائه جهتگیریهای راهبردیِ (strategic direction) تحقق آن تا مبنای گفتمان در حوزۀ عمومی برای تدقیق مدلسازی و نهادسازی این سرمشق باشد، چراکه سرآغاز هر برنامه جایگزین بحث و توافق دربارۀ ساختار سرمشق نوین یا مدل ساختاری آن است.
فصل نخست این کتاب بهفشردگی کاستیهای سرمشقهای گذشته توسعه روستایی را در ایران نشان میدهد. در فصل دو به چهرهنمایی تحولات جمعیتی و اقتصادی روستاهای ایران پرداختهام. در فصل سه چکیده پژوهشهای علمی تجربی ارزندهای را ارائه کردهام که به واکاوی مسائل ساختاری توسعه کشاورزی و روستایی ایران میپردازند. در فصل چهار با بررسی تحولات سرمشقهای توسعه کشاورزی و روستایی در جهان و رجوع به تجارب موفق اصول و ساختار سرمشق مناسب توسعه کشاورزی و روستایی را استخراج کردهام. در فصل پنج اصول نهادسازی را، که در ایران از آن بسیار غفلت شده است، بررسی کردهام تا مبنای نظری تدوین سرمشق را مشخص کرده باشم. در فصل شش و سخن پایانی با تکیه بر پژوهشهای انجامگرفته در ایران، از اصول پیشگفته برای تدوین ساختار سرمشق نوین بهمنظور توسعه کشاورزی و روستایی ایران و ارائه جهتگیریهای راهبردی تحقق آن بهره گرفتهام. از نظر من، فرایند پیمودهشده در تدوین این کتاب روششناسی عام برای مدون سازی سرمشق و الگوی جامع توسعه برای ایران نیز هست، اما به دلایلی که در متن کتاب آنها را توضیح دادهام نهتنها دولت که روشنفکران جامعه هم مدتی از آن بهطور غیرقابل قبولی غافل بودهاند درنتیجه انبوه پژوهشهای ارزنده علمی-تجربی که درزمینههای مختلف توسعه در ایران انجام پذیرفتهاند به کار تدوین یک الگوی درخور توسعه از سوی روشنفکران رسمی و غیررسمی، برای مردم شایسته ایران نیامدهاند و میرود که در مراکز اسناد دفن شوند.
ازآنجاکه هدف اصلیام در نوشتن کتاب ارائه اصول و ساختار سرمشق نوین برای توسعه کشاورزی و روستایی ایران بوده است نه نوشتن کتابی درزمینه اقتصاد سیاسی ایران به رعایت بیشترین فشردگی در تدوین مطالب کوشیدهام. نقدهایم نیز بهفشردگی متوجه باورهایی بوده است که به خردبنیانهای شکلدهنده سرمشق کژکارکرد و مخرب کنونی تبدیل شدهاند. از تدوین تکراری جداولی که اکنون در همۀ درگاههای آماری بهوفور یافت میشود و ترسیم نمودار از روی آنها که تنها کتاب را حجیم میکنند دوری کردهام، مگر جداول و نمودارهای توصیفی، اکتشافی و تحلیلی. نخستین کتاب مستقل خود را به مادرم تقدیم میکنم که بدون محبت و یاری او، تألیف آن میسر نمیشد.