🔴 یادمان دهمین سالروز پرواز " از عشق تا جاودانگی" – 10
💠زیست-پروژه؛ امیدجوییِ تاریخی و گذر از انسانِ اندوهگین🔻خلقِ سوژۀ امیدوار در نظام فکری شهید صابر
♻️حسین موسوی
@iranfardamag
🔘 فقدانِ امید و وضعیتِ فسرده؛ ذهنیت سرخورده از تغییر
این روزها، یکی از مواردی که جامعه ایران از صدر تا ذیل با آن روبرو است، بیشک مسئله امید است. پرسش از امید و امیدوار بودن یا نبودن، امروزه به یکی از مبناییترین مسائل حیات اجتماعی جامعه ایران بدل شده است. شاید پیش از این، هیچگاه تا به این اندازه، یأس بر حوزه عمومی ایران سایه نینداخته باشد. همراه با «گمگشتگیِ امید»، مسئله سردرگمی و بیچشماندازی نیز تقریباً در بسیاری از نیروها مشاهده میشود. از جریانهای حاکمیتی که هر لحظه درگیر اشکالی از ناکارآمدی و خلل در سیاستگذاریها هستند، تا اقشار متعدد مردمی که با بحرانهای عدیده بهویژه مسئله معیشتی و اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند، و تا روشنفکران، که با نگاهی کلی و بلکه انتزاعی، امیدی به بهبودِ شرایط ندارند.
مسئله زوال اجتماعی و بلکه «حس زوال اجتماعی» در میانِ ایرانیان، در این سالها مورد نظر بسیاری از پژوهشگران اجتماعی بوده است. حتی تا آنجا که بتوان به پیمایشهای ملی «ارزشها و نگرشهای ایرانیان»(موج اول تا سوم) ارجاع داد، وضعیت به نحوی است که قاطبۀ مردم بهطورکلی تصویر مطلوبی از آینده ندارند. در بسیاری از حوزهها، امید به دسترسی عادلانه به فرصتها و احقاق حقوق خویش را نیز از دست دادهاند. این وضعیت دلایلی مادی و ذهنی دارد که هر کدام به میزانی بر این حس جمعی اثرگذار بوده است. طبیعتاً دلیل مادی عمدتاً متوجه وضعیت اسفناک معیشتی بخشهای قابلتوجهی از فرودستان و حتی بخشهایی از اقشار متوسط شهری است. اما بخشی از دلایل ذهنی، به تزریق نوعی فسردگی ملی به جانِ ایرانیان بازمیگردد که توسط شبکههای خبری خارج از ایران، به طرز دهشتناکی، شبانهروز پمپاژ میشود. بخش دیگری از مردم نیز که اعتماد خود را به حکومت از دست دادهاند، بیآنکه از اثرات عمیقاً مخرب این رسانهها مطلع باشند، به آنها دلسپرده و از همه تحلیلها و ... تبعیت میکنند.
شاید در مواجهه انتقادی مدل کنشگری شهید صابر با مردم و روشنفکران، بتوانیم با ارجاع مشخص به برخی پروژههای او، از امکان خلق و مقاومت نوعی از سوژۀ امیدوار در ایرانِ امروز سخن بگوییم. اگرچه این امیدواری بیشک به رابطه خاص شهید صابر و تأکید مؤکد او بر رابطه «مستمر، صافدلانه، همهگاهی و استراتژیک» با خدا به عنوان مبنای تئوریک و ایدئولوژیک بازمیگردد، اما تمرکز ما بیشتر بر نوعی سوژه خواهد بود که عمر خود را وقف ترسیم پروژههای خُرد با «استراتژی کرم شبتابی» کرده بود. غرض آن است که نشان دهیم چگونه در این منظرگاه، امکاناتی برای امیدوار بودن، مستتر است و میتوان آنها را فعال کرد و به کار گرفت.
🔘 از انتظارِ منفعلانه تا عملِ فعال؛ خلقِ امید در دل تاریکی
یکی از نقدهای آقا هدی به روشنفکران عمدتاً به این باز میگردد که گویی جانهای فسرده دارند. صابر این وضعیت را منتج از نوعی باور کلی و انتزاعیاندیشی در مورد امور و دوری گزیدن از عرصه پژوهش و تعریف پروژههای مشخص دانسته و مینویسد: «جامعه روشنفکری به طور عام به یک یأس فلسفی و تاریخی رسیده و در ذهن و پس پیشانی به این حقیقت نائل آمده که در ایران نمیشود کاری کرد و با استفاده از امکاناتی که هنوز در اختیار دارد، سعی میکند این باور را تسری بدهد.»[1] او در نشست نخست سلسله بحثهای تاریخ معاصر ایران با عنوان «هشت فراز هزار نیاز»، و طی سر فصلهایی مشخص با عناوین «غلبه تفسیر بر پژوهش»، «تبدیل شدن دور باطل و سیکل معیوب به ایدئولوژی دورانی» و «یأس تاریخی»، معتقد است که قضاوتهای تاریخی بیشتر بر نوعی وجوه روانشناختی استوار بوده و کمتر محصول پژوهش و کنکاش تاریخیاند. شهید صابر معتقد است که جامعه روشنفکری ایران به ویژه پس از سرفصل اصلاحات، به این باور رسیدهاند که
«تاریخ ایران به دور باطل گرفتار آمده و در طولِ دوران پس از مشروطه سیکل معیوبِ ناکامی، گریبانگیر تاریخ بوده است. در متن این باور ... در ایرانِ ما هیچ روندی به فرجام خوش نخواهد رسید، هیچ نهادی پایدار نخواهد شد و افق روشنی وجود نخواهد داشت... این یأس تاریخی که با عناصر فلسفی نیز در هم آمیخته است، به دو جریان مهاجرتی در روشنفکران انجامیده است: مهاجرت به بیرون و سفر به آن سوی آبها با نگاه به بیرون برای تحول اجتماعی در ایران، و مهاجرت به دورن، در لاک فرو رفتن و پروژههای فردی را پیش بردن.»[2]
در کنار مسئله «گمگشتگی امید»، تعابیری از جمله «بیچشم اندازی»، «میل به روشنفکری محض»، «وصل نشدن به بستر اجتماع»، «تقدس عقل مدرن»، «ادبیات پیچیده»، «تفرقه» و «تفرد» نیز از جمله مواردی است که در خصوص توصیف وضعیت نیروهای فکری، مورد استفاده قرار میگیرد. در چنین شرایطی است که هدی صابر، در تلاش برای نوعی فراروی از این یأس پاندمیک و همهگیر، با معرفی خدا به عنوان «فعالترین عضو هستی» که به دنبال تغییر بوده، در جستجوی خلقِ سوژۀ امیدوار، رهسپار دالانهای تاریخ معاصر ایران شده و تا فرازها و توفیقهای دورانی و ملی را بر اساس قرائتی امیدوارانه که «آستین بالا و پاشنه ورکشیده» است، یادآوری کند. در این میان، امید صابر، امیدی است که به تعبیر مارتا نوسبام، رابطه وثیقی با «تعهد به انجام کار» دارد و مشوق و مهیج آن است. این امید، «یک انتخاب و یک عادت عملی است. هر موقعیت انسانی، هر ازدواجی، هر شغلی و هر رفاقتی، همواره ترکیبی از خوبی و بدی است. نحوه مواجهه ما با این چیزها غالباً به توجه و تمرکز احساسیمان در قبال آنها بازمیگردد.»[3] درست از همین منظرگاه است که صابر با حرکت از فرازِ روشنفکری تا فرودِ جامعه، با طرحافکنی پروژههای خُرد و مشخص، امید را همچون مقولهای که خود خالقِ آن است، ایجاب میکند.
آنگونه که مارشال روزنبرگ در کتاب «قلب تغییر اجتماعی» تصویر کرده، به نظر میرسد که هدی صابر طرحافکنی خود را با نوعی «مبانی معنوی تغییر اجتماعی» به پیش میبرد. منظور از واژه «معنوی» این است که «هر لحظه با زندگی خودمان و زندگی دیگران مرتبط بمانیم.»[4] در این میان، هر کنشی که منجر به تغییر اجتماعی شود، حائز چهار ویژگی خواهد بود که به وضوح در منش، روش و بینش شهید صابر دیده میشود. این چهار بعد عبارتاند از: اول، داستان یا نوعی الگوی ذهنی که پرسشهایی نظیر چیستی سرشت انسانی و زندگی خوب کدام است؟ را مد نظر دارد؛ در بُعد دوم، مقوله «دستهها» و نحوه مواجهه آنها با ساختارهای سلطه مد نظر است. منظور از دستهها، همان «گروههای مردم» است. بعد سوم به آموزش دستهها و گروههای اجتماعی مربوط است و بعد چهارم نیز به قدرتی مربوط میشود که گروههای آموزشدیده برای تغییر اجتماعی تولید کرده و بکار میگیرند. در این بعد، همچنین فرآیند رشد و تحول گروههای اجتماعی در طی ارتباط، آموزش و پاسخ درخور به پرسش از زندگیِ خوب، مورد توجه است.[5] این روند چهارگانه، به وضوح در نوع کار فکری-عملی شهید صابر دیده میشود. ناقد پروژههای فردی است، به سراغ جمع میرود و با جمع و جماعت مرتبط میشود، مسئله آموزش را برای غلبه بر گسست و فاصله بین نسلی برمیگزیند و بالاخره از قدرتی که جمع تولید کرده، در راستای خلقِ شکلی از «زندگیِ خوب» در پهنه اجتماعی بهره میجوید.
هدی صابر، به طرزی شگفت، امکانِ خلق موقعیتهای تازه و امیدبخش در دلِ وضعِ موجود است. به همین سبب، به جای در افتادن به آرزوهای میانتهی و دور و دراز، در شکافهای وضعیت زندگی میکند و در همین شکافهاست که موفق میشود رفتهرفته نظمِ موجود را فرسوده سازد. این همان الگویی است که اولین رایت، در «گذرراههای بدیل سوسیالیستی»، در میانه راههای 5گانه اما بینتیجهای همچون «خُردکردنِ سرمایهداری»، «برچیدن سرمایهداری»، «رام کردن سرمایهداری»، «ایستادگی در برابر سرمایهداری» و «گریختن از سرمایهداری»، به راهِ ششمی توسل میجوید که همانا «فرسایش سرمایهداری» است. به گفتۀ اولین رایت، «ایده فرسایش سرمایهداری بر آن است که بدیلها در بلندمدت قابلیت آن را دارند که به طور مؤثر بر حیات افراد و جماعات چنان غالب گردند که در نهایت، کاپیتالیسم نقش مسلط خود را بر کل نظام از دست بدهد.»[6] درست با چنین رویکرد موردی، پژوهشی، خاص و معطوف به پروژهای مشخص است که شهید صابر آرامآرام در دلِ وضعیت رخنه میکند و این رخنه را با حوصله و خصلتی ارادهگرایانه، همراه با آموزش در فرآیندی جمعی، به پیش میبرد. اکنون میتوان به طور اجمالی به پروژههای او نگاهی گذرا افکند.
🔘از ذهنِ انتزاعی به ذهنِ پژوهشی
یکی از نخستین پژوهشهای خُرد اما واجد اهمیت شهید صابر، پژوهشی است با عنوان «روستا، منطقۀ مغضوب» که در آغاز دهۀ شصت صورت گرفته و در فاصلۀ بهمن ۱۳۶۲ تا دیماه ۱۳۶۳ طی ده مقالۀ متوالی با همین عنوان در دوماهنامه «جهاد (ترویج کشاورزی و توسعه روستایی)» منتشر گردیده است. این پژوهش برای سیمای جمهوری اسلامی انجام گرفته و مجموعۀ مقالات مستخرج از آن به طور تدریجی و بدون ذکر نام، در مجلۀ جهاد منتشر شدهاند.(سایت در فیروزهای) آنگونه که در مقدمه این طرح آمده، این پژوهش «عنوان مطلبی است تحقیقی و پژوهشی پیرامون اجرای سیاستهای خائنانه و ویرانگرانه رژیم گذشته مبنی بر ویرانی و خرابی در روستاهای کشور که بر اثر دیکته نقشههای خبیثانه و چپاولگرانه شیطان بزرگ آمریکا در 25 اخیر به فعلیت درآمد.»[7]
پژوهش دیگر، «همپای وقت در بستر زمان» نام دارد که با موضوع اتلاف وقت در ایران، در تیرماه ۱۳۷۱ توسط یک گروه سهنفره با مشارکت شهید هدی صابر صورت پذیرفته است و گزارش آن در ۲۴۵ صفحه ارائه شده است. آنگونه که در سایت در فیروزهای اشاره شده، این پژوهش «تلاشی است نسبی برای در پیش روی قرار دادن مجاری متعدد اتلاف وقت ملی که در خلال بخشهای مختلف آن، به اوقات تلف شدۀ «تاریخی» نیز توجه داده شده است. این کنکاش که با کار گروهیِ سه نفره، آغاز گردید و به انجام رسید، ۲۷۲ روز - ۷ مهر ۱۳۷۰ تا ۷ تیر ۱۳۷۱ - معادل ۳۳۰۰ ساعت، زمان مصرف کرد.(با احتساب روزانه ۴ ساعت کار مفید)»[8] در این پژوهش، به مواردی از جمله وقت در زمان قاجار، وقت و نفت، مجاری اتلاف وقت ملی، زمان در نظام اداری، وقت در حمل و نقل، وقت و کار و ... پرداخته شده است.
یکی دیگر از پژوهشهای به غایت واجد اهمیت شهید صابر، «نهادهای تأمینی و حمایتی در ایران» نام دارد که با عقد قرارداد میان مؤسسه عالی پژوهش تأمین اجتماعی و خانه پژوهش نواندیش به اجرا گذاشته شد. در چارچوب این پژوهش و طی ۳۰۰ جلسه، با ۶۰ نفر از اساتید دانشگاه و صاحبنظران تاریخ اجتماعی ایران، بانیان و مدیران نهادهای خدمترسان(اعم از وقفی و غیروقفی)، مدیران دستگاههای اجرایی عرصۀ تأمین و حمایت، مدیران سازمان اوقاف و صاحبنظران مبانی فقهی- حقوقی، گفتوگو صورت گرفته است. نکته جالب توجه در پژوهش آن بوده که این گفتگوها با پنج تیپ اجتماعی و سیاسی اعم از «اساتید و پژوهشگران عرصه تاریخ اجتماعی ایران»، «بانیان و مدیران نهادهای خدمت رسان(وقفی و غیر وقفی)»، «مدیران دستگاههای اجرایی عرصه تأمین و حمایت»، «مدیران سازمان اوقاف» و «صاحبنظران مبانی فقهی-حقوقی وقف»، طراحی و انجام شده است. به علاوه، این پژوهش برای بررسی موقعیت نهادهای خدمترسان به میدانِ تهران اکتفا نکرده و موقعیت این نهادها را در قطبهای جغرافیایی خیرات و مبراتی ایران نظیر شهرهای کرمان، شیراز، اصفهان، مشهد، کاشان، یزد، زاهدان و تبریز نیز مورد مطالعه و واکاوی قرار داده است.[9]
پروژه دیگر، «مزيتشناسی و فرصتشناسی اقتصادی در آبادان و خرمشهر» بوده که طی دو ماه در بهار و تابستان 1385 به سرانجام رسیده است. آنگونه که در مدخل پروژه آمده، «این پژوهش که در طرح عمومیتر «ترویج و توسعة کارآفرینی و توانمندسازی در بنادر آبادان و خرمشهر» جای دارد و رهیافتهای نهایی آن معطوف به بستر سازی برای ایجاد اشتغال در دو شهر یادشده است، در سرآمد مدت زمان تعیین شده، یافتههایی را به عنوان محصول کنکاش، عرضه میدارد. یافتههایی را مرکب از دوعنصرِ توصیف و تجویز.»[10] میدان این پژوهش به سه حوزه مطالعه، مشاهده و مصاحبه قسمت میشود که تنها در بخش مطالعه، بیش از سی سند و مدرک مفصل از جمله «مستندات سازمان مدیریت و برنامهریزی»، «انتشارات مرکز آمار ایران»، «انتشارات اداره کل جهاد کشاورزی استان خوزستان»، «مصوبه هیئت وزیران در مورد بازسازی آبادان و خرمشهر» و ...مورد مطالعه گسترده قرار میگیرد. حوزه مصاحبه نیز شامل 46 گفتگو با مدیران دولتی محلی، تولیدکنندگان محلی، مدیران سایق محلی و استانی و کارشناسان بیرون از منطقه، بوده است.
یکی دیگر از پروژههای مورد توجه و پرطنین شهید صابر، کنکاش بر زندگی اشخاص از دل دورههای تاریخی ایران برای بیرون کشیدن و ساختن نمادها و معرفی الگوهای زیست است. ویژهنامه «یاد یار»، که به زندگی مرحوم سید علیاکبر شبیری نژاد(از کارشناسان زبده و باسابقۀ سازمان برنامه و بودجه) در نشریه چشمانداز ایران پرداخته؛ «جای خالی، جای سبز»: پژوهشی در زندگی و منش مرحوم غلامرضا تختی که در سه مدار «هممحلیها»، «ورزشیها» و «همفکرها» سامان یافت؛ «سه همپیمان عشق» که به زندگی مجاهدین بنیانگذار اختصاص دارد؛ زندگی حاج حسن رزاز(باستانی کار و پهلوان تهران در دوره قاجار و پهلوی)؛ مستند مصدق از نگاهی دیگر که به منش مصدق اختصاص یافته، «قربانيمى قبول ايله آراز: صمد، عاشيق ميلت» که به زندگی صمد بهرنگی پرداخته و ...، تلاشهایی بود که صابر در جهت ارائه «یک مدل زیست جدی» سامان داده بود. چه به تعبیر خودش، «نیروها یک مدل زیست جدی ارائه نمیدهند؛ مدل زیستی که صرفاً به سادهزیستی منحصر نمیشود؛ مدل زیستی که جهان را بشناسد، ایران را بشناسد، دغدغه داشته باشد و به اصطلاح بشود با انگشت سبابه نشانش داد؛ مثل این زندگی کن، مثل اون زندگی کن.»[11]
«لهيب جاويدان آذر (گذرى استراتژيك بر جنبش دانشجويى)» نام پژوهشی دیگر است که توسط شهید صابر در آذرماه 1377 و در شماره 49 ایران فردا به انجام رسید. این پژوهش که در راستای تعلق خاطر آقا هدی به دانشگاه و پیوند وثیقی که با دانشجویان داشت، سامان یافته بود، تلاش دارد تا جنبش دانشجویی را با خوانشی تاریخی، طی 10 برش از سال 1320، با شکلگیری اولین حلقههای دانشجویی و تأسیس نخسیتن انجمن اسلامی، تا خرداد 1376 و پس از آن، مورد مطالعه قرار دهد. او همچنین در این پژوهش تلاش میکند تا از چند حیث سیر تطور و تحول جنبش دانشجویی در ایران را مورد مطالعه قرار دهد: سیر کمّی، سیر کیفی، سیر هویتی، سیر طبقاتی، سیر جنسی و بالاخره سیر هویت اجتماعی به عنوان «عنصر تحول». در نهایت، تحولات مثبت و کاستیها و محدودیتهای پیش روی این جنبش از نظر گذرانده میشود.[12]
اما یکی از زیست-پروژههای آقا هدی که در این سالها بیشتر مورد توجه و بر سر زبانها بوده، «طرح توسعه مهارتهای پایه در سكونتگاههاي غير رسمي زاهدان» است که طرحی در خصوص فقرزدایی از مناطق حاشیهنشین و توانمندسازی فرودستان به حساب میآید. در این پروژه، هشت سکونتگاه غیر رسمی زاهدان از جمله شیرآباد، کریمآباد، مرادقلی، چلیآباد،پشت فرودگاه، پشتگاراژ، کارخانه نمک و بابائیان مورد مطالعه بوده است. از آسیبهای کلیدی این سکونتگاههای هشتگانه میتوان به مواردی همچون فقر و اعتیاد، کمسوادی، بیکاری، بالا بودن جمعیت خانواده، محدودیتهای فرهنگی- اجتماعی زنان، ناامنی محلات، یأس و ناامیدی جوانان اشاره کرد.[13]
نکته بسیار حائز اهمیت این پژوهش آن است که طرح توسعه مهارتهای پایه در سکونتگاههای غیر رسمی شهر زاهدان «با حمایت بانک جهانی، به سفارش وزارت مسکن و توسط شرکت خانه پژوهش نواندیش به عنوان مشاور» اجرا شد. از این رو، شاید کمی عجیب به نظر برسد که یکی از انتقادیترین روشنفکران ایران پس از انقلاب که همواره نقدهای بنیادین و جدی به ساختار و اساس حاکمیت داشته و به صریحالهجه بودن شناخته میشود، اما با تفکیک میان نقدهای ایدئولوژیک و استفاده از ظرفیتهای وزراتخانهای و ...، به دامِ طرد قدرت سیاسی نمیافتد و آنجا که ضرورت مییابد، از بسترها و امکانات همین قدرت قاهره در جهت خیر عمومی و بهزیستی مردم بهره میجوید. از این جهت شاید شهید صابر الگویی باشد برای سنخی از روشنفکری ذاتباور و هویتگرا که هرگونه تعامل و همکاری با قدرت را مصداق خیانت به ذات الهی و اقدس روشنفکری دانسته و از این جهت، پروژه «روشنفکرانِ بیمسند» را از هر گونه ایفای نقش اجتماعی برکنار میکند. آنگونه که در «خلاصه گزارش مدیریتی» این طرح میخوانیم:
«هدف اصلی طرح، توانمندسازی و ظرفیتسازی جوامع هشتگانه سکونتگاههای غیر رسمی شهر زاهدان به منظور ارتقا ساماندهی، بهبود و توسعه مدیریت شهری و سازگار با اولویتهای محلی مناطق مورد نظر است. به عبارت روشنتر، هدف آن است که 900 نفر از ساکنین سکونتهای هشتگانه غیر رسمی شهر زاهدان (با تأکید بر زنان و جوانان)، با کسب مهارت و آموزشهای فنی و حرفهای به قابلیتهایی دست یابند تا بتوانند برای خود در بازار کار محلی و یا شهر زاهدان فرصتهای شغلی و درآمدزا ایجاد کنند.»[14]
این موارد تنها شمایی کلی از چند طرح پژوهشی و پروژهای که شهید صابر برخی را به تنهایی و برخی دیگر را با همکاری جمعی و ساماندهی گروهی به انجام رسانده است. بر این فهرست البته میتوان دهها طرح و کتاب و مقاله و پژوهش دیگر را افزود که مطالعه هر کدام، مجالی مفصل و بهخصوص میطلبد. کتابهایی همچون «فروپاشی؛ نگاهی به درون رژیم شاه» و «50 سال برنامهریزی» که یکی از مهمترین مطالعات و پژوهشها در خصوص نظامِ برنامهریزی در ایران، سازمان برنامهوبودجه، شناخت فرآیند تعدیل ساختاری، پیامدهای خصوصیسازی و ... است، انتشار مقالات متعدد در ماهنامه ایران فردا با عنواینی همچون «اقتصاد مصدق، اندیشه به جای نفت»، «چه مردان سبزى به دريا رسيدند»(در خصوص زندگی و منش شهدای جنگ)، «منش از کف رفته»، «گذر از دوران تفرد و بازگشت نوستالژیک»، «اقتصاد گرفتار نقاهت بیبرنامگی» و ... به علاوه دو پژوهش متمرکز با عناوین «باب بگشا؛ ضرورت رابطه صافدلانه، مستمر، همهگاهی و استراتژیک با خدا» که به ویژه به قرآن و بهرهگیری از آن با نگاهی اجتماعی اختصاص داشت و «هشت فراز هزار نیاز» که بر تاریخ معاصر ایران از نهضت تنباکو تا دوره اصلاحات متمرکز بود، «اثر انگشتی» سترگ و چشمگیر بوده که شهید صابر بر پهنه جامعه ایران به ثبت رسانده که پرونده آن هنوز گشوده است و نیاز به رهروانی جدی و از جنس او دارد.
به همین سبب نیز هست که شهید صابر به ویژه در دو گفتار «چه باید کرد؟» و «وحدت نیروها و نیروهای اجتماعی جامعه»، پس از بازخوانی و نقد روشنفکری موجود و به ویژه روشنفکری پساانقلابی، در تلاش برای ارائه طرحی ایجابی، از «مقوم، شاکلهبندی و انسجام» در معنای نوعی خودسازی و ایجاد ظرفیت درونی فردی، سازماندهی و شکلیافتگی این ظرفیتسازی و در نهایت «وحدت نسوج و تار و پودِ بافتها» نام میبرد. این موارد عمدتاً در ساحتِ فردی اتفاق میافتد. پس از آن، نوبتِ «ارتباط با بیرون از خود» است. برای شهید صابر، «بود بر نمود» و «ظرفیتسازی بر اعلام موجودیت»، تقدم دارد. به همین سبب و در همین راستا نیز هست که به برای طی این مسیر، مؤلفههایی چون «تجهیز فردی»، «تعیین جایگاه خود»، «همیابی»، «بازگشت به عرصه مطالعه»، «تلفیق کار اجتماعی با سیاسی»، «حضور در متن»، «پروژههای کوچک» و «آموزش» را از ضروریات غفلتناپذیر میداند.[15]
وقتی پابهپای هدی صابر قدم برمیداریم، آرامآرام متوجه میشویم که یک حکومت «بهتمامه» ستمگر نیست، مردم «بهتمامه» ناامیدکننده و فردگرا نیستند، جامعه «بهتمامه» یخزده و فسرده نیست، محلات، «بهتمامه» در خویش فرو نرفتهاند، دستگاهها «بهتمامه» ناکارآمد نیستند ... با صابر که قدم برمیداریم، آرامآرام متوجه خواهیم شد که حل مسائل اجتماعی ساده و سهل نیستند، ساختِ رابطه اجتماعی و همیابی محلی، کار زمانبر و پیچیدهای است و مراوده با اقشار متنوع مردمی، فعالیتی است سترگ و البته جانافزا. با صابر که در کار و میدان قدم میگذاریم، متوجه میشویم که کارهای زیادی بر زمین مانده، نیروهای بسیاری نیز حضور دارند که این بارها را بردارند... میدانداریِ صابر و پایِ کاری او، نسبتی که با دیگران برقرار میسازد و هنر استماع و شنیدن رنجهای آنها، خلق حرکت و امید میکند... در همین مدار است که جا و فرصتی برای ناامیدی باقی نمیماند.
همینجاست که از تحلیلهای کلان، از فرازهای بلند نظمهای تئوریک فرود میآییم و کمکمک وارد متن میشویم ... در متن، هیچ چیزی «بهتمامه» از دست نرفته است. در متن، فرصتهای بیشمار و امکانهای بالقوهای هنوز زنده است و نفس میکشد ... حتی حاشیههای متن حضور دارند و پابهپا میآیند... جمع و جماعت، منتظر قدم نهادن بر آستانههای کار و تلاش گروهی است. این منطقِ مبارزاتیِ هدی صابر برای فرا رفتن از مُدِ زمانه، -یعنی انسانِ اندوهگین- بوده است. شبکههای خارجی یکسره دروغ میگویند. به جای خبر پوچ و فسردهساز، فعالیتهای هدی صابر را میخوانیم و پی میگیریم. «جامهدانِ پر و پیمان» و پرامید، بر همۀ جهانِ پیچیده، دشوار، صعب و گاه ناامیدکننده و گاه تاریک و گاه تلخ، غلبه خواهد کرد. نظمِ مسلط واجد شکافهایی است که میتوان با درنگ در آن شکافها و تلاشِ توأمان، فرسودهاش ساخت. امروز دیگر عیان شده که ما با واقعیتی حی و حاضر روبروییم: جماعتی که با صابر همقدم شدند، در همۀ زیست-پروژههایش خالق امید و بازیابی کرامت انسانی بودند.
هنر صابر، دیدنِ واقعیت، همچون خطوطی در هم تنیده از پیچیدگیهاست. او هیچ چیز را به مثابه یک کلِ از دست رفته و مأیوسکننده نمیبیند. به همین سبب، در هر موقعیتی که مداخله میکند، با منطقی متعالی و رهاییبخش، هم از ظرفیتهای موقعیت بهره میجوید و هم آن ظرفیتها را توسعه میدهد. نه از توانِ مردم محلی و ارتباطهایشان غافل میشود، و نه مسئولان فلان وزارتخانه یا دستگاه قدرت و ... را به تمامه فاسد میپندارد. او کاشف و جستجوگر عرصههای هنوز دیده نشدهای است که از چشمانِ غیرمسلح مردم و حاکمان، دور مانده. به همین سبب، اگر کسی ناامید است، اگر به هر دلیلی گرفتار کلیاندیشی و قطع امید و سیاه دیدنِ ایرانِ امروز است، باید بی هیچ درنگی به «صابرپژوهی» دعوتاش کرد. با هدی صابر که در دل محلات، از تهران تا زاهدان، از آبادان تا تبریز و از خوزستان تا لرستان و ... که سفر کنید، بیشک جانِ دوبارهای خواهید یافت.
#هدی_صابر
#دهمین_یادمان
#حسین_موسوی
#امیدجویی_تاریخی
https://t.me/iranfardamag
[1] گفتار چه باید کرد؟ فروردین 1385، ص 9.
[2] هشت فراز، هراز نیاز. پیش از آغاز. ضرورت وارسی تاریخ. صص 26 و27.
[3] نوسبام، مارتا. (1398). سلطنت ترس. ترجمه حامد قدیری. چاپ نخست. تهران: انتشارات ترجمان علوم انسانی. صص 254 و 255.
[4] روزنبرگ، مارشال. (1397). قلب تغییر اجتماعی. ترجمه کامران و کیوان رحیمیان. چاپ نخست. تهران: انتشارات اختران. ص 23.
[5] همان، ص 29-50.
[6] اولین رایت، اریک. (1399). گذرراههای بدیل سوسیالیستی. ترجمه کمال اطهاری. چاپ نخست. تهران: انتشارات گام نو. صص 86 و 87.
[7] سایت در فیروزهای. پژوهشها. عنوان پژوهش: «روستا، منطقهای مغضوب».
[8] سایت در فیروزهای. پژوهشها. عنوان پژوهش: «همپای وقت در بستر زمان».
[9] سایت در فیروزهای. پژوهشها. عنوان پژوهش: «نهادهای تأمینی و حمایتی در ایران».
[10] سایت در فیروزهای. پژوهشها. عنوان پژوهش: «مزيتشناسی و فرصتشناسی اقتصادی در آبادان و خرمشهر».
[11] باب بگشا. نشست دوم. خدا در وضع موجود. مهرماه 1387
[12] سایت در فیروزهای. مقالهها. عنوان مقاله: «لهيب جاويدان آذر (گذرى استراتژيك بر جنبش دانشجويى)».
[13] در فیروزهای. طرح توسعه مهارتهای پایه در سكونتگاههاي غير رسمي زاهدان.
[14] گزارش نهایی طرح توسعه مهارتهای پایه در سكونتگاههاي غير رسمي زاهدان. وزارت مسکن و شهرسازی. طرح بهسازی شهری و اصلاحات بخش مسکن. شهریورماه 1389.
[15] «وحدت نیروها و نیروهای اجتماعی جامعه»، دی ماه 1388 / «چه باید کرد؟» فروردینماه 1385.