روشنفکری دینی به‌مثابه کلام جدید

روشنفکری دینی به‌مثابه کلام جدید

دکتر بابک عباسی

صدانت: از اواسط دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را که با قوت گرفتن کیهان فرهنگی آغاز شد و با تعطیلی کیان خاتمه یافت، معمولا دوران اوج و بالندگی روشن فکری دینی می دانند. تیراژ مجله کیان بالغ بر ۲۰ هزار جلد بود و تخمین ها حکایت از این داشت که هر شماره اش را حدود یکصد هزار نفر می خوانند. در کنار کیان روزنامه ها و مجلات دیگری هم چاپ می شدند و هر مقاله ای در جامعه شوری می افکند و باب بحث و گفتگوی تازه ای را می گشود. با این حال، از اوایل دهه هشتاد گویی نقش روشنفکری دینی در جامعه آرام آرام کمرنگ شد و مطالب مطروحه از سوی این طیف، دیگر چراغی بر نمی افروخت و شوری بر نمی انگیخت. از سوی دیگر به نظر می رسد روشنفکران دینی، دیگر بالندگی و فروزندگی دو دهه قبل را نداشتند؛ برخی از روشنفکری دینی عبور کردند، برخی آن را دارای ناسازگاری درونی دانستند و برخی دیگر افتان و خیزان در این عرصه باقی ماندند. ما، در گروه فرهنگی صدانت، گمان می کنیم مجموعه ای از علل و دلایل دست در دست هم داده اند تا روشنفکری دینی این گونه به محاق برود. حال با پیشنهاد برخی از بزرگواران، اقتراحیه ای تدارک دیده ایم تا از شما صاحبنظر گرامی بخواهیم در قالب یادداشتی مختصر برای ما بنویسید که روشنفکری دینی چه بود؟ چه شد؟ چرا این گونه شد؟ و چه آینده ای برای آن متصور است؟

همان‌طور که می‌دانید در سالهای اخیر دربارۀ روشنفکری دینی و مسائل پیرامونی آن کم بحث نشده است. به همین دلیل و برای پرهیز از تکرار، می‌کوشم در جواب سؤال شما منظری را طرح کنم که کمتر مورد توجه بوده است؛ منظری که شاید کمک کند روشنفکری دینی را از زاویۀ دیگری ببینیم.

برای فهم هر پدیده‌ای، از جمله روشنفکری دینی، از مدل‌ها یا الگوهای متعددی می‌توان بهره برد. پیشنهاد من این است که روشنفکری دینی را از جهت تعهدش به دین و عقلانیت ذیل کلام و با در نظر گرفتن تعهدش به روشنفکری و عقل جدید، ذیل کلام جدید بفهمیم.

در اسلام علم کلام همیشه نسبتی با عقل زمانه داشته است به این معنا که متکلمان می‌کوشیده‌اند نسبتی درست و قابل قبول بین تعالیم دین و عقل زمانه برقرار کنند. البته عقل زمانه فقط فلسفه و عقل فلسفی نبوده و نیست، عقل زمانه فی‌الجمله آن علم و معلوماتی است که ما انسانها به کمک راههای معمول و متعارف کسب معرفت، با عقل جمعی و در اثر تجربه و با آزمون و خطا به دست آورده‌ایم، اعم از فلسفه و تاریخ و علم تجربی و اخلاق و هنجارهای حقوق بشری.

اگر به تاریخ کلام رجوع کنیم خواهیم دید که متکلمان گاه در مقام عرضۀ تبیینی خردپسند و نظام‌مند از دین بوده‌اند و گاه در مقام دفاع از دین، گاه قواعدی برای فهم و تفسیر دین عرضه کرده‌اند و گاه سعی در احیای علوم دین و بازسازی فکر دینی داشته‌اند، و اینها همان کارهایی است که روشنفکران دینی در ایران از دهۀ ۳۰ شمسی به بعد مشغول آن بوده‌اند. به گمانم اگر قرار باشد در عالم اسلام کلام جدید و متکلم جدید مفاهیم بی‌مصداقی نباشد مصادیقش روشنفکران دینی خواهند بود. کلام جدید مشغلۀ کسانی است که در پی رفع ناسازگاری بین عقل و وجدان دینی با عقل و وجدان انسان مدرن و معاصر هستند، به نحوی که بتوان سخن و پیام دین را به انسان معاصر عرضه کرد.

بر اساس این پیشنهاد، به گمانم می‌شود کاروبار روشنفکری دینی را همچون کلام جدید، و روشنفکران دینی را متکلمانی بدانیم که می‌کوشند نسبت میان مقولاتی را که در دین مطرح است با مفاهیم دنیای جدید روشن کنند، آن هم به نحوی که میان این دو وفاقی برقرار شود یا دست‌کم ناسازگاری در میان نباشد(و طبیعتاً ارزیابی میزان موفقیتشان در کاری که انجام می‌دهند موضوع بحث جداگانه‌ای است). پرسش روشنفکری دینی این است: آیا می‌توان دین(اسلام) را به‌گونه‌ای فهمید که با عقل جدید(فلسفه، علم، اخلاق و حقوق بشر و..) ناسازگار نباشد؟ و اگر آری، چگونه و با چه نظریه‌ای می‌شود این کار را کرد؟به نظر می‌رسد کلام جدید هم با همین پرسش آغاز می‌شود. البته کلام کسانی که جهان جدید و عقل و علم جدید را به رسمیت نمی‌شناسند و حقیقتی در آن نمی‌بینند، کلام جدید نخواهد بود و به همین ترتیب کسانی که برای متن «مقدس» تنها ارزش باستان‌شناسانه و تاریخی یا حداکثر فرهنگی قائلند، در پی برقراری نسبت این دو منبع معرفت نخواهند بود.

ارزیابی و آزمون این پیشنهاد (فهم روشنفکری دینی ذیل کلام جدید) هم آسان است: باید دید آیا دغدغه‌ای و کاری هست که جزو دغدغه‌ها و کارهای اصلی روشنفکران دینی بوده است که نتوان آن را ذیل کلام جدید قرار داد، یا در کلام جدید کدام مشغله را داریم که روشنفکران دینی مشغول آن نبوده‌اند.

اما نگاه به روشنفکری دینی از چنین منظری چه محسنات و مزایایی دارد؟ اول از همه، کمک می‌کند از آن مشاجرۀ بی‌ثمر بر سر اصطلاح «روشنفکری دینی» فاصله بگیریم. دوم اینکه در پرتو این نگاه می‌توان تاریخ تکاپوهای فکر دینی معاصر را به تاریخ فکر دینی قدیم پیوند داد تا مجالی فراهم شود که این دو سنت کلامی را در پرتو یکدیگر بهتر بفهمیم تا معلوم شود چه نسبتی است میان دغدغه‌های متفکران اصیل امروز ما با دغدغه‌های متفکران قدیم ما اعم از فیلسوفانی مثل فارابی و ابن‌سینا تا متکلمانی مانند غزالی و امام فخر رازی. یک نمونۀ خوب برای دیدن پیوستگی روشنفکری دینی با علم کلام، کتاب علم کلام جدید شبلی نعمانی است(انتشار ترجمۀ فارسی: ۱۳۲۹ شمسی). این کتاب می‌تواند همچون حلقۀ واسطی آرا و آثار کسانی مانند غزالی و فخررازی را به آرا و آثار و دغدغه‌های روشنفکران دینی پیوند ‌دهد. سومین مزیت این پیشنهاد، که ما را به جواب سؤال شما هم نزدیک می‌کند، آن است که این منظر ما را در موقعیت بهتری قرار می‌دهد برای ارزیابی ادعای افول یا پایان روشنفکری دینی که تلویحاً در سوال شما هم آمده است.

اگر ادعای هم‌پوشانی حداکثری میان روشنفکری دینی و کلام جدید درست باشد آنگاه دربارۀ آنچه در سؤال شما آمده است می‌توان ملاحظاتی را به‌اختصار تمام طرح کرد: اولاً معلوم نیست مقایسۀ وضع امروز روشنفکری دینی با وضع آن در دو دهۀ پیش و نتیجه‌گیری بر این اساس چقدر بجا باشد. چرا که در این دو دهه خیلی چیزها عوض شده است. کافی است شما به وضع دانشگاهها و استادان و دانشجویان ما نگاهی بیندازید تا ببینید در مقایسه با آن روزها چقدر پسرفت داشته‌ایم، یا مثلاً تیراژ کتابها را ببینید که از کجا به کجا رسیده است. می‌خواهم بگویم این گونه نیست که امروزه آرای روشنفکران دینی موجی و گرمایی ایجاد نمی‌کند و به جایش انتشار مقالات روشنفکران غیردینی در جامعه و دانشگاهها شور و غوغا می‌افکند. در این مورد، وضعِ اقبال به کل مباحث فکری و روشنفکری(دینی و غیردینی) تابعی است از وضع کلی فرهنگی ما. ثانیاً و از قضا به رغم این نکتۀ کلی، به گواهی آنچه در شبکه‌های اجتماعی و از بازتاب طرح افکار در رسانه‌ها می‌بینیم، روشنفکران دینی از حیث مخاطبان همچنان جزو پرتیراژترین‌ها هستند. اکنون که شبکۀ تلگرام به دلیل فیلتر نبودن(برخلاف فیسبوک یا برخی سایتهای اینترنتی، و اگر در زمان انتشار این یادداشت فیلتر نشده باشد!) مهمترین رسانۀ فرهنگی همۀ روشنفکران اعم از دینی و غیردینی است، به‌آسانی می‌توان میزان مخاطبان کانالهای روشنفکران دینی را با برخی دیگر از روشنفکران که از قضا تریبون و مجله و روزنامه هم در اختیار دارند مقایسه کرد. البته و ثالثا باید پذیرفت که مسائل انسان معاصر ایرانی در اواخر دهۀ ۹۰ با مسائل او در دهۀ ۷۰ فرق کرده است و روشنفکری دینی دیگر گفتمان مسلط نیست، و شاید این جای خوشحالی هم داشته باشد که در فضای فرهنگی‌مان با نوعی چندصدایی مواجه هستیم. اما آیا این را باید به پای عدم توفیق نواندیشان دینی گذاشت؟ پاسخ من به این سؤال نه فقط منفی است بلکه برداشتم این است که در زمرۀ علل و دلایل پلورالیسم فکریِ موجود، پروژۀ روشنگری و عقلانیتی است که در بطن این جریان فکری بوده است. بد نیست همینجا اضافه کنم که اگر با چنین تغییر جوّ فکری مواجه هستیم، وارثان روشنفکری دینی هم خوب است با اعتنا به این فضای فکری جدید، در پی تکرار نقش‌های جامع پدران و پیشینیان خویش نباشند و تخصصی‌تر و آکادمیک‌تر و گزیده‌تر کار کنند.

اما دربارۀ پرسش از آیندۀ روشنفکری دینی، اگرچه عوامل متعدد سیاسی و اجتماعی ممکن است در این زمینه تعیین‌کننده و نقش‌آفرین باشد، آنچه در دیدرس ماست و به ساحت نظر و اندیشه مربوط می‌شود، این است که باید دید آیا روشنفکری دینی با مسئله یا مسائل اصیلی درگیر است یا نه. اگر روشنفکری دینی ذیل «کلام جدید» بگنجد تا زمانی که ایمان دینی زنده است، و دیندارانی باشند علاقمند به دینی زیستن در دنیای معاصرِ خودشان، نیاز به کلام جدید و نو کردنِ ایمان گفتمان خودش را خواهد ساخت. از طرف دیگر، همان‌گونه که دیندار بودنِ جامعه یا اقبال به دین در پیدایش یا رواج روشنفکری دینی نقش داشته است، طبیعی است اگر به هر دلیل یا علتی دینداری افول کند تاثیر کاهنده‌اش را در روشنفکری دینی هم خواهد گذاشت.

مطالب مرتبط:

روشنفکری دینی چه می‌گوید؟

فقه، تصوف و روشنفکری دینی

روشنفکری دینی و آبغوره فلزی؟!

منبع: صدانت

بازنشر: اصلاحوب

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Telegram: t.me/islahweb

Web: http://www.islahweb.org

Instagram: https://www.instagram.com/islahweb

FB: https://www.facebook.com/islah.iran

Aparat: https://aparat.com/islahweb

Contact: t.me/EslahAdmin


Report Page