روایت سی و چهارم
چندین ماه بود که همسرم آشفته، درونگرا و غمگین بود بهمین دلیل دچار مشکلاتی در رابطهمان شده بودیم. بالاخره با اصرار من برای حرف زدن، یک روز اشاره کرد حالم خوب نیست و یه چیزی رو باید بهت بگم و هر موقع تونستم میگم، پساجازه بده به موقعش بگم. بالاخره بعد از یکی دو ماه تونستیم بشینیم صحبت کنیم. مشخصا از چهرهاش اضطراب و ترس رو میخوندم. منو دعوت به آرامش کرد و گفت لطفا قول بده قاطی نکنی. گفتم مطمئن باش من برای گوش دادن و حمایت اینجام فقط. هنوز نمیتونم فراموش کنم چقدر در رنج بود وقتی میخواست بگه، و گفت: توسط نزدیکترین دوست من مورد تجاوز قرار گرفته ... از احساسش در حین و بعد از تجاوز گفت، اینکه شوکه شده بود و وحشتزده و هیچ کاری نمیتونست بکنه، انگار فلج شده بود و توان هیچ حرکتی نداشت ...
خشکم زده بود و از ابتدای حرفهای همسرم داشتم به زمین نگاه میکردم، قدرت تفکر نداشتم. در اون لحظه فقط و فقط داشتم به این فکر میکردم که چطور باید به همسرم، یک آزاردیده و مورد تجاوز قرارگرفته واکنش نشون بدم؟ چطور حمایت کنم بدون اینکه حس بدی بهش بدم؟ چطور خشمم رو مدیریت کنم و یه وقت خشمم متوجه او نشه، چرا که یکی از علل ترس و سکوت او ترس از خشم من و واکنش بد من بود .علیرغم اینکه شناخت خوبی از واکنشهای منطقی من داشت و به من اطمینان داشت، باز هم ترس از افشای این موضوع و واکنش من باعث شده بود چند ماه سکوت کنه و روز به روز حالش بدتر بشه.
در اون لحظه فقط سلامت روان و حال همسرم برام مهم بود. یکسال گذشته اخبار و روایات تجاوز رو میخوندم و همیشه دنبال میکردم، چون خودم در کودکی قربانی تجاوز بودم و با کمک مشاوره تونسته بودم از ترومای ناشی از اون اتفاق خلاص بشم. در نتیجه همیشه به دنبال کمک به قربانیان تجاوز بودم چون میدونستم در این جامعه چقدر سخته که حرف بزنند و مقصر شناخته نشن. اولین اقدام من این بود که یک جلسه اضطراری با روانشناسش بگذاریم که بدونیم چکار باید بکنیم.
در این جلسه من هم حضور داشتم. اولین نکته این بود که ماجرا را برای مشاور بازگو کرد در حالی که من کنارش بودم. مشاور گفت مهمترین چیز اینه که بتونید در موردش حرف بزنید. حالا در حدی که همسرم توان داشت، نیازی به گفتن جزییات نبود و منم حق نداشتم اصرار کنم که مو به مو جزییات رو بگه ولی لازم بود ما بتونیم در موردش بدون پرده حرف بزنیم و من فقط گوش بدم و همدلی کنم. باید از اینکه در سکوت فرو بره و سرکوب کنه اجتناب میکردیم. اما فقط موقعی که او میخواست باید حرف میزدیم. نباید من فشار میاوردم گرچه برام سخت بود که جزییات رو ندونم اما هدفم فقط سلامت روان همسرم بود. بنابرین سعی کردم به این میل کنجکاوی دامن نزنم و شرایطش را درک کنم. مهمترین نکته این بود که تحت هیچ شرایطی او مقصر نبود با توجه به اینکه کاملا شرایط اون اتفاق از دست ما خارج و غیرقابل تصور بود. در نتیجه اینکه بگوییم شاید اشتباه از رفتار ما بوده که یک دوست نزدیک به خودش اجازه داده به همسر دوستش تجاوز بکنه غلط بود!
همان شب اول روانشناس همسرم گفت طی چند روز آینده یک پیام متنی بنویسم، تمامی ماجرا و خشم خودم را ابراز کنم و برای میم بفرستم و بلافاصله در تمامی فضاهای مجازی و ارتباطی، او و همسرش را بلاک کنیم. چرا که فقط نگران سلامت روان و آرامش همسرم بودم و چون ماهها از اون اتفاق گذشته بود اقدام قانونی هم بی فایده بود. از لحاظ روانی هم در جایگاهی نبودیم که اقدام کنیم فقط میخواستم از اون کابوس رها بشیم. پیام را با روانشناس چک کردیم و بعد ارسال کردیم. به مجردی که پیام دیده شد بلاکشان کردیم.
علت اینکه این روایت رو گفتم این بود که اولا طبق گفته روانشناسم منهم یه جورایی مورد تجاوز قرار گرفته بودم چون متجاوز رفیق صمیمی من بود و به حریم زندگی و عزیز ترین شخصم تجاوز کرده بود، در نتیجه نیاز داشتم بقیه هم حرفم را بشنوند. چندین ماه روانم بهم ریخته بود و پر از خشمی وحشتناک بودم و هنوز باورم نمیشد چطور نزدیکترین رفیق آدم میتونه به این راحتی به همسر دوستش تجاوز کند و بعد راست راست تو چشم رفیقش نگاه کند و طبیعی رفتار کنه ... میم یار غار ما بود، هفتهای یکی دو روز خانه همدیگر بودیم. با هم فیلم میدیدیم و پیکنیک و مسافرت میرفتیم. صمیمی و بدون تعارف بودیم و همسرم چند وقتی بود که با الف همسر میم در یکپروژه همکاری میکرد برای همین بیشتر روزهای هفته آنجا بود و گاهی وقتها که من سفر کاری میرفتم شب هم آنجا میماند. هنوز که هنوزه باورش برام سخته چطور تونست...
دلیل دیگر این بود که بقیه تجربه مرا بشنوند و مراقب باشند. این اتفاق باعث بیاعتمادی شدید و ترس ما نسبت به همه شد بخصوص که میدونستیم نه تنها از دوست بلکه از اعضای خانواده هم تجاوز بعید نیست. بنابراین پیوسته جلسات درمان را ادامه دادیم و این مهمترین چیزی بود که به ما کمک کرد از این بحران عبور کنیم. کمک متخصص (روانشناس و مشاور) و خواندن مطالب در این خصوص در پیجهای آگاهیدهنده.
#تجاوز #آزارجنسی #روایت # روایت_آزارجنسی
@bidarzani