روایت انسانهائی که سربلندی را زیستهاند
محمد اعظمی✅عصرنو: کتاب «رنجِ راه» نوشتهی محمد اعظمی، مروری ساده به یک گذشته نیست، هر چند در نگاه اول چنین مینماید، اما این «مرور» در کنه خود تصویری از زندگی در دورهای از تاریخ این کشور ماست. صحنههائی را به تصویر میکشد، که تصور آنها هم دشوار است، دردها و رنجهائی را بازگو میکند که هم چنان در ابعاد دیگری بر مردمانی دیگر هموار میشوند. سرنوشتهایی را بازگو میکند که در کوران حوادث رقم میخورند. گوشت و پوستی که در این «مرور» جان میگیرند، اجزاء تخیلی یک روایت نیستند، بلکه واقعیتهائی هستند که بر بستر زندگی واقعی شکل گرفتهاند. تراژدی هائی هستند که در آنها کودکان، پدران، مادران هم اسیر دست حوادثی میشوند که نقشی در خلق آنها ندارند و در تداوم خود به تقدیر ناگزیر تبدیل میشوند.
✅رنجِ راه، فقط یک روایت یا خاطره نیست، بیان واقعیتهائی از زندگی جاری کسانی هست که راه دیگری را انتخاب کردهاند. بسیاری از آنها تا پای جان در راه آرمانهای انسانی خود ایستاده، رنج تحقیر و توهین را بر نتافته و با سربلندی جانباختهاند. حکومتها و ایادی آنها در تاریخ معاصر ایران و علیرغم انقلاب مشروطیت و تاثیر آن، همواره به چیزی جز حذف مخالفان خود فکر نکردهاند و هنوز هم نمیکنند. در کشوری که خواندن کتاب، تبادل نظر حول شعر و ادبیات هم جرم محسوب میشود، فکر کردن به تغییر شرائط زندگی و تلاش برای زندگی بهتر در هر حدی، حتی در حد حرف هم، خطر کردن در برابر نظم موجود و گام برداشتن در مدار مرگ و زندگی محسوب میشود.
✅محمد اعظمی در «رنجِ راه»، در قالب یک روایت از زندگی خود و یارانش، نقبی به این تاریخ تلخ کشور ما زدهاست. یاد انسانهائی را زنده کردهاست که بخشی اکنون در میان ما نیستند. عمق فاجعهای را در این روایتها آشکار کردهاست که هم چنان جامعهی ما درگیر آن است. «بهشت»ی را که برای برخی در فرار از جهنم جمهوری اسلامی، بازگشت به آن، نقطهی امید شدهاست، فقط با نقل واقعیتهای زندگی در آن، عریان نمودهاست.
✅اهمیت این روایتها، اما در تصویر انسانهائی است که برای فردای بهتر خود و فرزندانشان، زیر سبعانهترین فشارها هم ایستاده و حتی جان باختهاند، اما سربلندی را زیستهاند، و زیستن را حتی با مرگ خود، معنای دیگری کردهاند.
🖇برای آشنائی بیشتر با این کتاب، «پیش گفتار» آن را در این جا منتشر میکنیم.
پیش گفتار:
✅چند سال پیش یکی از دوستان عزیزم پیشنهاد انتشار مجموعه مطالبی را داد که با عنوان یادها نوشتهام. گفتم این مطالب منتشر شدهاند و بازنشرشان شاید چندان مفید نباشد. او با پافشاری گردآوری و انتشار چنین مجموعههائی را برای تاریخ کشورمان ضروری دانست و افزود: ثبت این سرگذشتهاست که به کلمات و اعداد بیروح در کتابهای تاریخ جان میدهد و زندگی دورههای سپری شده را در رگ و خون جاری و در برابر چشممان پدیدار میکند. و داوطلب شد مسئولیت مجموعه کارهای مربوط به تدارک و انتشار کتاب را بهدوش گیرد. سپاسگزار شدم، هرچند فکر نمیکردم عملی شود.
✅مدتی از این گفتگو گذشت. ماجرا فراموشم شده بود. اما او موضوع را جدی گرفت و با یک نویسنده و یک انتشاراتی پیشنهاد خود را طرح کرد. این سه دوست ارجمند که با دو نفر از آنها هنوز آشنائی مستقیم پیدا نکردهام، دست به کار شدند. هر چند موافقتم «آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها».
✅ابتدا کرونا از راه رسید و مدتی کار را به عقب انداخت. پس از اینکه کرونا پا سفت کرد و ماندنی شد ناگهان این صحبت پیش کشیده شد که نمیشود خواننده نداند نویسنده این مطالب کیست. و خواست در مورد زندگی خودم هم بنویسم. نپذیرفتم. هرچه پافشاری کردند و جلوآمدند، بیشتر عقب نشستم. تا اینکه پیشنهاد گفتگوی تلفنی دادند. میخواستم جواب منفی بدهم، نتوانستم.
✅دو بار تلفنی با دوست ارجمندمان در ایران صحبت کردم. با ناباوری روز بعد از گفتگو، مطلبی در حدود بیست صفحه آ چهار تایپ شده جلویم گذاشتند و خواستند آن را اصلاح کنم. سرعت تندنویسی، مرا به تعجب و تحسین واداشت. از این پس عملاً در جاده یکطرفهای «گرفتار» شدم که راه برگشتم بسته شد. به ناگزیر شروع به نوشتن کردم.
✅پرداختن بهاین موضوع را با این انگیزه شروع کردم که گوشهای از رفتار نامردمی و سرکوبگرانه حکومت شاه را هم بازتاب دهم. برای دادن تصویری از آن دوره، خودم و برخی از اعضای خانوادهام را زیر ذرهبین بردهام و میخواهم از این طریق حکومت گذشته را معرفی کنم. هدفم این است نشان دهم که تبعیضها و بیعدالتیها، بیدادگریها و ستمگریهای امروز این رژیم سربرآورده از اعماق تاریخ است که بخشی از مردم کشورم را واداشته بگویند «صد رحمت به کفن دزد اولی».
✅آگاهانه به بسیاری از موضوعات سیاسی نپرداختهام. از یاران بیشماری که در جریان مبارزه از آنها آموخته و یا کنارشان فعالیت داشتهام، نام نبردهام. چون ورود بهاین عرصهها، باوجود اهمیت زیادشان، اما ذهن را از متن اصلی دور میکرد و به حجم مطلب میافزود. تلاش زیادی کردم که بهصورت فشرده روی موضوعاتی که با آنها تماس مستقیم داشتهام بمانم. حتی در این چارچوب نیز بخش اول کتاب بسیار فراتر از ارزیابی اولیهام رفت.
✅مرور زندگی گذشته برایم دشوار بود. بهسرعت پس از دو یا سه روز مطلب را تحویل دادم. نمیخواستم روی گذشته زیاد مکث کنم. در واقع نمیتوانستم، چون نهتنها در آن دو سه روز، حداقل چندین شب و روز دیگر هم، کابوس آنچه بر سر ما آوار شده، رهایم نمیکرد. به نظرم دوستان نیز وضعم را دریافتند و مدتی طولانی مرا به حال خود گذاشتند. اما دوباره برای تکمیل نوشته تماس گرفتند.
✅علاقه داشتم نامشان را میتوانستم همین جا بیاورم و از پیگیری و تلاش آنها سپاسگزاری کنم. اما زیست در ایران و همکاری برای انتشار مطالبی که سطر سطر آن سند محکومیت حکومت جمهوری اسلامی است، بهای سنگینی دارد. با درک شرایط این یاران گرانقدر، از آوردن نام آنها با توافق خودشان گذشتم. فقط بگویم هر چند این مطالب تماماً به قلم و مسئولیت من نوشته شده است، اما بدون تردید اگر پیگیری این سه عزیز نبود کتابی امروز برای انتشار آماده نمیشد.
✅پیش از انتشار آن را در اختیار چند نفر از یاران و دوستان با سلایق و تجربههای متفاوت قرار دادم. از همه آن عزیزان که با پیشنهادات اصلاحی و تدقیقی متن را تقویت کردند، سپاسگزارم. از میان همه این عزیزان رفیق و دوست دیرینهام ناصر رحیمخانی را برگزیدهام که به نمایندگی از آنها او را غرق بوسه کنم. ناصر در حال بیماری مطلب را در کمتر از دو روز بازخوانی کرد و نظراتش را با من در میان گذاشت.
✅طرح روی جلد اثر هنرمند خوش فکر و خلاق «ایمان» است. او جانمایه کتاب را به شکل طرحی ساده و دلنشین اما پر معنا در برابر چشم خواننده قرارمیدهد. برخورد مسئولانه و صمیمانه او برایم ارزشمند و کارش قابل تقدیر است. صفحه آرائی کتاب را نیز مرجان بدوش گرفت. مرجان که دوسال کودکی خود(۱ تا ۳ سالگی) را در سلولهای تاریک زندان به همراه مادرش گذرانده است و در اثر کمبود نور در سلول زندان به نرمی استخوان دچار شد، با عشق و محبتی وصف نشدنی نه تنها کتاب را هنرمندانه صفحه آرائی کرده است، بلکه همه عکسهای قدیمی این کتاب را که با کیفیت پائین از گذشته های دور بجا مانده و بعضا هم شکسته شده بودند، تک تک رتوش کرده تا قابل ارائه شوند. جز مهری برآمده از اعماق دل هیچ ندارم که نثارش کنم.
✅این مطلب نقبی است به گذشته. بسیاری از خاطراتم پس از سالها تدوین میشود. کوشیدهام صادقانه وقایع با امانتداری نقل شود اما، ممکن است در مواردی خصوصاً تاریخها دقیق نباشد. همچنین برای بیان عریان بیشرمیها و رفتار زشت بازجویان ساواک تردید داشتم. در نهایت تصمیم گرفتم برخی از گفتار و کردار آنان را با پوزش زیاد از خوانندگان، عیناً بازتاب دهم.
✅میخواستم کتاب را بهیاران جانباخته و همه مبارزانی که در راه داد بر بیداد شوریدند، تقدیم کنم. اما به نظرم رسید که این تأکید برای چنین کتابی لازم نیست، چون مهر و محبت و عشق و علاقهام به عزیزان از دست رفته و به جا ماندگانی که در این راه گام برمیدارند، در تن و جان واژههای این کتاب جاری است.
کتاب را می توانید از طریق آدرس ایمیل زیر تهیه نمائید⬇️
email:letiersmythe@gmail.com
🆔@MostafaTajzadeh