رفیق اشرف دهقانی هنوز بچه شیرخوارهای بیش نبود
ChapKoshمارکسیست تروریست :
برای پی بردن به ماهیت تروریستی و خیانتپیشگی چپها که ناشی از طبیعت فلسفهی مارکسیسم است، هیچ راهی بهتر از مراجعه به نقدهای خود رفقا از هم، نیست. به عبارتی «رفقا از زبان رفقا...»
در همین راستا و به عنوان یک نمونه، مطالعهی سخنان رفیق البرز از سازمان مخفی چریکهای فدایی خلق را به دوستان خود توصیه میکنیم: (به همراه لینک به برگهی اصلی)
از متن:
"رفیق اشرف دهقانی هنوز بچه شیرخوارهای بیش نبود که چریکهای فدائی گلوگاهی، شاهد به هوا پرت شدن مجسمهی شاه بودند. رفیق اشرف دهقانی هنوز (اونقَ اونقَ) میکرد که کمونیستهای جوان گلوگاهی، شاهد تکه تکه شدن چریک فدائی خلقی بودند که با نارنجک، خود را منفجر کرد تا اسیر دشمن نشود. هنوز بیشخصیتها و بیپرنسیبهای اجتماعی، چون فرخ نگهدارها و علی کشتگرها، هنوز گُه و کثافت درون پوشاک خود را اشتباهاً به جای شیر ناپاک مادرشان لیس میزدند و میجویدند، که چریکهای فدائی گلوگاهی، جهت کمک به ترکمنها، با نیروی چریکی-نظامی وارد بندر ترکمن شدند که نیمی از نیروها را طایفه خادملوها و اسدپورها تشکیل میدادند."
نوشتار نویسنده، پر از اشتباه نگارشی، بدون نشانهگذاری و درهمبرهم بود و تا آنجا که توانستیم، این کاستیها را برای خواننده برطرف کردیم.
متن کامل:
ایمیل دریافتی: سخنی از طرف مسئول ک.خ.ا.ک چریک فدائی خلق، رفیق البرز
رفیق اشرف دهقانی هنوز بچه شیرخوارهای بیش نبود
رفقای زحمتکش در بخش تبلیغاتی و اینترنتی س.م.ا - جهت اطلاع رفقا: پژواگ - پویان و رفیق خانم گرامی مژگان - با درود به مردم قهرمان ایران
بسیار خوشحالم که هر از چندگاهی، نه تنها رفقای در سازمان مخفی که مسئولین رده بالا و دستاندرکار در درون نیروهای سیاسی و انقلابی دیگر که مسئول تبلیغاتی س.م.ا از آنان نام برده است، از بعضی موضوعات و نظریات و تئوریهائی بحث و گفتگو بعمل میآورند که مطمئنم برای مردم قهرمان بویژه زحمتکشان کشورمان نه تنها تازگی داشته که در نوع خود اهداف استراتژیکی و خواستههای برحق ملت ایران را دنبال میکند.
خوشبختانه تا به حال موفق شدهایم که وجود نیروها و گروههای انقلابی و جدی و قاطع در مقابل حکومت نجس و ننگین آخوندی را نه تنها به همه مبارزین و آزادیخواهان سیاسی که به کل ملت ایران معرفی و آنان را بشناسانیم. و این قولی انقلابی بود که ک.خ.ا.ک به همه طرفداران و هواداران جنبش پیشتاز فدائی و همه رزمندگان در سازمان مخفی داده بود. اتحاد با همه نیروها و گروههای سیاسی نامبرده شده کار یک روز و یک شب نبود. فراموش نکنیم که اتحاد صمیمانه سچفخای انقلابی با آن نیروها بیش از ده سال تمام طول کشیده و ک.خ.ا.ک در این زمینه، هم حوصله بخرج داده و هم وقت و هزینه بکار برده است.
اگر مشتاق دریافت اطلاعات بیشتر، از شیوه کار ک.خ.ا.ک هستید همان بهتر با همرزم و رفیق گرامیمان رفیق جمشید شارمهد از مسئولین و کادرهای رده بالای گروه انقلابی تندر بپرسید و سئوال کنید. همیشه و همواره به این رفیق گرامی تذکر و هشداری شدید دادهام و گفتهام که باید زنده بمانی، باید سر فرصت و سر وقت کار تبلیغاتی و حرفهای نو و تازه را که باعث خشم و عصبانیت بیشتر طرفداران و سران دین نجس اسلام آخوندی و حکومت ننگین میشود به میان بکِشی. چنان باید تاریخ و فرهنگ اصیل و پاک ایران آریائیمان را بازگو کنی که من کمونیست ایرانی، اولین شخصی باشم که به او بگویم هزاران آفرین بر آن آگاهی سیاسی و فرهنگی و تاریخیات.
چند بار به رفیق جمشید گرامی عنوان کردم و باز اعلام میکنم که کلیه گفتارها و بیانات ایشان در قبال دفاع و تشریح و توضیح تاریخ و فرهنگ ایران زمین، حرف دل و جان همه چریکهای فدائی خلق ایران بوده و هست و در نهایت میبایستی و باید یک نفر از بین انقلابیون و مبارزین حوصله و وقت میگذاشت تا این گفتمانها را بعمل بیاورد. بنابراین ایشان میتواند بعنوان یک نماینده منتخب از طرف ک.خ.ا.ک وارد چنین بحثهای اساسی شود و خوشبختانه تا به حال با نوع برخوردهای سیاسی ایشان هیچگونه مشکلی نداشتیم.
رفقای گرامی در کمیته شمال نیز اخیراً درباره طایفه خادملوها در گلوگاه، گفتاری را بعمل آوردند. اینکه ک.خ.ا.ک بعنوان کمیتهای سیاسی-نظامی در سازمان چریکها، علاوه بر آنکه وظیفه یافتن نیروهای بالفطره انقلابی و آزادیخواه و گفتگو با آنان جهت بستن اتحاد و جبهه مشترک مبارزه با حکومت نجس آخوندی را داشته، وظیفه آن را نیز دارد که از شیوه ارتباطات و نحوه همکاری با آن گروهها و قبل از همه این مسائل، بیوگرافی و شجره نامه آن نیروها را طبق آن گفتگوها و مذاکرات سرّی و مخفیانه حال از طریق دیدارهای مستقیم و رودررو یا از طریق تلفن و ایمیل و نامه نگاریهایی که بعمل آمده، را به اطلاع تک تک چریکهای فدائی عضو سازمان مخفی نیز برساند.
بازگشائی این موضوع میتواند ابتدا کمک بزرگی به رفقای فدائی در امر شناختن دوست و دشمن، در مبارزه مسلحانه با حکومت ننگین اسلامی باشد.
ارتباط سازمان ما با گروه پژاگ
دوازده سال قبل و درست بعد از مسخرهبازی های احمقانه و کودکانه رفیق عبدالله اوجالان، رهبر حزب پ.ک.ک ما اعضای ک.خ.ا.ک به دفعات متعدد با تعدادی از رفقای مسئول کمونیست و مارکسیست لنینست در پ.کا.کا در شهر آتن دیدار و جلساتی را بعمل آوردیم. در آخرین جلسه به رفیق مسئول پ.کا.کا اعلام کردم که با این نوع رفتار بی پرنسیبانه و به دور از عقل، آقای عبدالله اوجالان که همهی کُردهای شرافتمند ترکیه را شرمنده و لکه دار کرد ما مطمئنیم که پاکترین و اصیل ترین چریکهای کمونیست و مارکسیست لنینیست بویژه رفقای رزمنده مارکسیستهای ایرانی که سالهای سال در کوههای ترکیه مشغول مبارزه مسلحانه بودند، خط و خطوط مبارزاتی خود را از کلیت پ.کا.کا جداکرده وارد فاز جدیدی از مبارزات درون میهنی خواهند شد که داستان رفقای رزمنده پژاگ در مقابل شماست اما بیان حقیقت از طرف ما در آن جلسات را همان مسئول و فرستاده از کنگره پ.کا.کا در آلمان و وکیل آقای عبدلله اوجالان میداند که آینده پ.کا.کا و همدستی دولت فاشیستی یونان با دولت عقب مانده ترکیه جهت نابودی آهسته و گام به گام همه نیروهای مدافع مارکسیت لنینیست و کمونیست ترکیه را علناً و آشکارا عنوان کردم و امروز شاهد زنده و باقی ماندن مدافعان منافع خلق در گروه پژاگ هستیم. اما ک.خ.ا.ک هرگز ارتباط خود را با آن رفقای رزمنده قطع نکرد.
ارتباط با دو گروه جنبش مقاومت مردمی بلوچستان و گروه تندر
داستان ارتباط با دو گروه جنبش مقاومت مردمی بلوچستان و گروه تندر توسط ک.خ.ا.ک به شش سال قبل و عامل اصلی ارتباط و آغاز تماسها توسط رفیق پویان مسئول کمیته شمال - رفیق جاوید از آلمان از هفت سال قبل بود. اما بعد از بررسیهای همه جانبه، ک.خ.ا.ک به مسئولیت اینجانب تصمیم به سفر و دیداری نزدیک و تشکیل جلساتی مهم، هم با مسئول پژاگ هم با رفیق عبدالمالک ریگی و هم استاد گرامی رفیق فولادوند و هم یکی از نمایندگان آقای بروجردی، و بعد از آن قصد آن داشتیم تا با رفقای جدا شده از گروه اشرف دهقانی، بخشی از نیروهای رزمنده مجاهدین خلق، با مسئول تشکیلات نظامی کومهله در عراق و حتی با مسئولین گروه انقلابی هفده نوامبر یونان، نماینده مائوئیستهای افغانستان نیز دیدارهائی داشته و جلسهای برگزار کنیم که شوربختانه حوادثی چون تصادف رفقای عضو ک.خ.ا.ک در ایالت تگزاس، مشکلات رفقا در داخل کشور، و سرانجام اجبار به عزیمت رفقا به لوس آنجلس، داستان درگیری اعضای ک.خ.ا.ک با سازمان کثیف سی.آی.ای.... بطوری دست به دست هم دادند و ک.خ.ا.ک بدلیل ارسال بودجه به داخل کشور، و خرج و هزینه جابجائی اعضای خود، دیگر پولی در بساط بخش مالی نداشت که بتواند تکانی بخورد. و متاسفانه بعد از آن حوادث، تازه وضعیت نافرم اقتصادی در آمریکا شروع شد که همه طرحها و نقشههای ک.خ.ا.ک جهت مذاکره با نیروهای نامبرده شده را عوض کرد.
اما ارتباط خود را چه از طریق تماس تلفنی و چه از طریق نامه نگاری با آن نیروها حفظ کردهایم. با گروه تندر نه تنها از نزدیک برخورد و گفتگو کردهایم که مسئله ارتباط با مسئول گروه، رفیق جمشید گرامی، ارتباطی نزدیک و کاملاً تشکیلاتیست. با رفقای رزمنده بلوچستان از طریق نامهنگاری و با رفقای پژواگ نیز بصورتی دیگر ارتباطاتی را داشته و داریم. و تنها امید آن داریم که اوضاع مالی ک.خ.ا.ک در آینده نزدیک بهتر شود که در آن صورت طرح دیدار با رفقای نامبرده شده را به اجرا خواهیم گذاشت و این یک نیاز مبرم و اجتناب ناپذیر برای سچفخا میباشد.
عنوان مطالب بالا، هم جهت آگاهی همه رفقای رزمنده فدائی و هم خلق قهرمان ایران بود که بدانند سچفخا با چه نیروهائی در ارتباط و تماس و متحد استراتژیکی چه نیروهای سیاسی میباشد.
طایفه خادملوها در شهر گلوگاه
متاسفانه حرافان و وراجان و زبانبازان زبان دراز فدائی در خارج از کشور بدلیل سالها دوری از وطن و اجتناب کردن از نه تنها زحمتکشان و کارگران میهن، که جهت توجیه رفتارها و عملکردها و اخلاقهای بی پرنسیبانه خود، تنها غلطی که برای جنبش پیشتاز فدائی کردهاند، بلغور کردن داستانها و زندگینامهها و سرگذشتهای همه رفقای رزمنده کمونیست و فدائیان ایران بوده و هست و این عقب افتادگان از جنبش نوین میهنی، در ذهن و فکر کور و عقب مانده خود چنین تصور میکنند که گویا مثلاً انقلابی فکری در سراسر کشور بعمل خواهند آورد. این احمقهای روزگار هر کدام به نوبه خود نه تنها بلد نیستند که چگونه به خط و مشی دهی افکار عمومی بپردازند که بیشتر اوقات به مانند مازوخیستهای غیرقابل کنترل، به خودآزاری مفرط هم دست میزنند. درک عاجز و عدم آگاهی و بیاطلاعی اینگونه افراد از آنچه که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ بر سر جنبش پیشتاز فدائی آمد یکی از دلایل خودآزاری آنان بشمار میرود. و پرسشی که باید از این بیماران مازوخیست فدائی پرسید این است آیا شما روان پریشان شده ها که پر وراجانه مدعی فدائی و فدائی بودن بودید و هستید، آیا تا به حال هیچ اطلاعی از طایفه خادملوها در شهر گلوگاه که بزرگترین نقش سیاسی، اجتماعی خود را نه تنها در جنبش پیشتاز فدائی که در جامعه کمونیستی ایران به نحوی درخشان و قهرمانانه بازی و وظیفه مینهی خود را ادا نمودند داشتید و دارید؟
فارغ از آن مقالاتی که رفیق پویان در مورد این شهر نوشت که اگر نمی نوشت رفیق اشرف دهقانی تا صدسال آزگار هم حتی مخیله خود نمیتوانست بگنجاند که اصلاً گلوگاه در کجای نقشه جغرافیائی ایران قرار دارد؟
جهت آگاهی رفقای فدائی خارج نشین چون رفیق اشرف دهقانی:
شهر گلوگاه شهر کوچکی ست بین بهشهر و بندر ترکمن با شهر ساری ۶۵ کیلومتر و با شهر گرگان ۷۰ کیلومتر و اگر به نقشه شمال نگاهی بیاندازیم دقیقاً این شهر در وسط دو سمت شرق و غرب ایران قرارگرفته و شاید به همین دلیل نام این شهر را گلوگاه گذاشتند چون حکم گلو و حلق شاهراه ارتباطی را تشکیل میدهد که اگر (گلو)ی این شاهراه مهم اقتصادی را گرفته و فشار دهید آن (گاه)نیمی از بدنه حکومت کاملاً فلج و بی حرکت خواهد شد چون این نقطه، نقطه گلوگاه ایران بشمار می رود.
هنوز بدبخت بیچاره های وطن فروش و خائنینی چون احسان طبری و نورالدین کیانوری ها در جامعه کمونیستی ایران که الف را از ب تشخیص نداده و کمونیسم را فوفونیسم تلفظ میکردند این شهر زیبا و بهشت برین، کمونیستهای انقلابی چون حامد اسدپورها و باقر خادملوها و اکبر خادملوها را پروش و تربیت کرد که پابپای انقلابیون آن زمان رشیدخان ها و حسین خان عرب و مشتی های پِلوِری، با بدست گرفتن اسلحه و آگاهی دادن به دهقانان و کشاورزان، بساط یک مبارزه مسلحانه کمونیستی را با خائنین زمینخواران بزرگ و فئودالهای جانی صفت چون قاسلموها که در نوکری و کنیزی و کلفتی نسبت به دستگاه حاکمه از هیچ جنایتی دریغ نمیکردند، پهن کردند. یک انقلاب و شورشی کاملاً سوسیالیستی جهت دست یافتن به آرمانهای کمونیستی و اشتراکی آن زمان (سال ۱۳۲۰).
رفیق حامد اسدپور با آن مغز و نبوغ فکری و با داشتن اندیشه و طرز تفکر کمونیستی وطنی یعنی کمونیسم ایرانی، بعد از مدتی با ایجاد گروه نظامی دست به جنگهای پارتیزانی در دل کوهها و جنگلهای زیبای کوه البرز در آن شهر تا حوالی جنگلهای بهشهر و بندرگز می زند. شش ماه تا یکسال بی وقفه حمله های نظامی خود را نه تنها علیه چماقداران زمینخواران و فئودالهای خونخوار که علیه سیستم کلی حاکمه آن زمان ادامه می دهد. تا آنکه سرانجام قهرمانانه و شجاعانه جهت رسیدگی به مشکلات مردم شهر و بویژه رسیدگی به مشکلات طایفه خود (اسدپورها) با رفقای رزمنده و همسنگران انقلابی اش وداعی کرده و تنها با رفیق و یار صمیمی خود وارد شهر شده و در بین راه حتی رفیق صمیمی خود رفیق کمونیست انقلابی باقر خادملو فرزند فرهاد خادملو را مرخص کرده و به او می گوید که برود تا با خانواده خود دیدار بعمل بیاورد. که متاسفانه مزدوران ددمنش وابسته به حکومت همان شب از ورود رفیق حامد اسدپور به داخل شهر مطلع شده و متاسفانه همان شب ترور می شود. خواهر شجاع و دلیر رفیق حامد اسدپور با دیدن مزدور مسلح و قبل از آنکه آن مزدور شلیک کند خود را در مقابل رفیق حامد اسدپور انداخته و سپر بلای آن رفیق میشود و باز متاسفانه گلوله شلیک شده با برخورد به انگشت شصت خواهر رفیق حامد، در قلب رفیق حامد فرومی رود و بدین سان بعد از چهار سال مبارزه سیاسی و یکسال مبارزه مسلحانه و پارتیزانی، زندگی پر از درد و رنج و مملو از مبارزه و با قلبی سرشار از عشق به کمونیسم ایران خاتمه و با دنیا بدرود میگوید. بعد از ترور رفیق حامد، رفیق و یار صمیمی اش رفیق کمونیست انقلابی باقر خادملو با شنیدن صدای شلیک گلوله خود را به محل و منزل رفیق حامد میرساند و هم رفیق حامد و هم خواهرگرامی ایشان را غرق در خون میبیند هرچند که خواهر رفیق حامد از آن ترور، جان سالم برد. همان شب رفیق خادملو با تعدادی از رفقای کمونیست خود بدنبال مزدوران ضارب رفیق حامد افتاده و چهار مزدور مسلح را به هلاکت میرسانند و با مرگ آن چهار مزدور درست بیست و چهار ساعت بعد شهر گلوگاه توسط صدها نیروی مسلح حکومتی اشغال و حکومت نظامی اعلام میشود.
درست با این اوضاع اجتماعی، گروه پارتیزانی دهقانان شورشی شهر گلوگاه بعد از جان باختن رفیق حامد اسدپور، صاف و مستقیم و بی واسطه توسط آقایان فوفونیسم خوانده، احسان طبری و کیانوری دجال و بیشخصیت و بیپرنسیب خیانت میبینند و این کمونیستهای شجاع دل و انقلابی برای مدت شش ماه در دشتها و صحراهای زیبای ترکمنصحرا مخفی و ترکمنهای قهرمان به آن انقلابیون شورشی پناه میدهند تا آنکه بعد از آن، افراد گروه توسط حزب خائن توده شناسائی و به مامورین ساواک شاه فروخته میشوند.
پیکر پاک رفیق حامد اسدپور توسط همرزمانش در گورستان سفیدچاه گلوگاه، گورستانی در قلب کوه البرز این شهر دفن میشود. رفیق باقر خادملو، رفیق فاضلی، رفیق اسماعیل امیرخانلو، رفیق اکبر خادملو بعد از لو داده شدن توسط حزب حرامزاده توده هر کدام به ترتیب به مدت هفت سال، چهار سال، سه سال را در سیاهچالههای قرون وسطائی ساواک شاه حبس کشیده و زندانی میشوند.
رفیق باقر خادملو خود به مدت چند ماه با خائنین وطن فروشی چون نورالدین کیانوری هم سلول میشود و آنجا بود که به ماهیت پلید و کثیف حزب توده پی میبرد.
طایفه اسدپورها بدلیل وجود رفیق خادملو احترامی خاص و ویژه ای نسبت به طایفه خادملوها داشته و دارند و تا سال ۱۳۶۹ هر شهروند گلوگاهی با دیدن رفیق خادملو بی چون و چرا به یاد رفیق جانباخته حامد اسدپور میافتادند و وجود این دو رفیق آنقدر حیاتی بود که مابین دو طایفه اسدپورها و خادملوها پیوندهای ناگسستنی قلبی و عاطفی بوجود آمد. این دو طایفه و قبیله انقلابی و شورشگر در هرگونه مشکلات و یا مسائل عدیده شهری، بویژه در چهارچوب مسائل کشاورزی و زمینهای زراعی، بصورتی کاملاً اشتراکی به شور و مشورت پرداخته و در هم و غم یکدیگر شریک و سهیم بوده و هستند.
رفیق اشرف دهقانی هنوز بچه شیرخوارهای بیش نبود
با آغاز انقلاب مردمی پنجاه هفت، اولین پرچم سازمان چریکها بر فراز شهر گلوگاه به اهتزاز در آمد. فرزندان دهقانان شورشی، با کسب تحصیل در امر مبارزات اجتماعی و آگاهیهای سیاسی، که در مخیله هیچ شهروند گلوگاهی هم نمیگُنجید ناگهان با بیرق چریکهای فدائی خلق وارد مبارزات انقلابی شدند. با پیروزی انقلاب، همه مردم شهر گلوگاه تازه فهمیدند که :
رفیق اشرف دهقانی هنوز بچه شیرخوارهای بیش نبود که چریکهای فدائی گلوگاهی شاهد به هوا پرت شدن مجسمه شاه بودند. رفیق اشرف دهقانی هنوز (اونقَ اونقَ) میکرد که کمونیستهای جوان گلوگاهی شاهد تکه تکه شدن چریک فدائی خلقی بودند که با نارنجک خود را منفجر کرد تا اسیر دشمن نشود. هنوز بیشخصیتها و بی پرنسیبهای اجتماعی، چون فرخ نگهدارها و علی کشتگرها، هنوز گُه و کثافت درون پوشاک خود را اشتباهاً به جای شیر ناپاک مادرشان لیس میزدند و میجویدند، که چریکهای فدائی گلوگاهی جهت کمک به ترکمنها با نیروی چریکی-نظامی وارد بندر ترکمن شدند که نیمی از نیروها را طایفه خادملوها و اسدپورها تشکیل میدادند.
هنوز آقای مهدی سامع بدلیل عضو شدن در کمیته صلح، بشکن و بشکن میکرد و از خوشحالی در پوست خود نمیگٌنجید، که چریکهای فدائی گلوگاهی با دیدن خون ریخته شده رفقای ترکمن دستور تارومار کردن نیروهای ددمنش ارتجاعی-اسلامی را به همه چریکها صادر کردند.
هنوز رفیق اشرف دهقانی، و آن پتیارههای سیاسی، فرخ نگهدار و علی کشتگر و عباس توکل به خدایش، به مانند مفتخوران درنده خو، به فکر متلاشی ساختن سچفخا و به مانند ارث پدری و ناپدری، هر کدام چنگال و دندان به هم نشان میدادند تا شاید ارثی به آنان برسد! چریکهای فدائی گلوگاهی در تدارک اعزام نیرو و کمک به رزمندگان کمونیست در جنگلهای آمل و شمال کشور بودند.
هنوز درندگان میراث خور در جنبش پیشتاز به فکر شکم و زیرشکم صاحبمردهی خود بودند، خلق قهرمان گلوگاه با حمله نیروهای ارتجاعی اولین اعدامی سیاسی را تقدیم آزادی میهن کرد.
هنوز فرصت طلبان بیهمهچیز در فکر چگونه کُرنش کردن در مقابل امام خمینی دجالشان بودند اما چریکهای فدائی گلوگاهی بر سر پیکر پاک و گلگون شده چهار آذرخش ترکمن صحرا، اشک غم و اندوه میریختند. و این غمنامه را همان مادر گرامی رفیق جانباخته، آذرخش آذرخشهای ترکمنصحرا، مادر گرامی رفیق توماج بهتر از همه دیده و میداند کینه و نفرت و انزجار دو طایفه خادملوها و اسدپورها نسبت به آخوند و آخوندیسم تنها به بعد از انقلاب مرتبط نیست بلکه از زمان پیدایش و تولد آنان سرچشمه میگیرد و خوشبختانه این دو طایفه چه در مکتب کمونیسم ایرانی و چه در مدرسه جنبش پیشتاز فدائی، شاگردانی را تربیت و پرورش داده است که بیشک اگر خود رفیق بیژن جزنی زنده بود صددرصد در مقابل مغزهای متفکر و هوشمند چریکهای فدائی گلوگاهی، سر تعظیم فرود میآورد (با پوزش و با نام رفیق بیژن جزنی).
ترس و واهمه حکومت نجس و ننگین آخوندی از طایفه خادملوها و اسدپورهای گلوگاه، آنقدر زیاد بود که حضرت آیت الله العظمی روح الله موسوی الخمینی حرامزاده و بیپدر و مادر این ناپدری فرخ نگهدار و علی کشتگر و ابوالحسن بنی سگ (اولین رئیس جمهور گٌه خور اسلامی خمینی)، طی یک ماه، پنج فرزند ناخلف خود: آیت گ....الله بهشتی، جلاد صادق خلخالی، علی گدای یک دست خامنهای، رئیس جمهور دست فروش رجائی به جهنم رفته، و حجازی درب و داغون را جهت مثلاً سخنرانی، به شهر گلوگاه ارسال کرد تا آنجا که حتی ساواکی ددمنش، تیمسار فلاحی هم خط و نشانهائی از خود نشان داد. و این درست زمانی بود که چریکهای فدائی گلوگاهی جهت کمک به کمونیستهای انقلابی چه در ترکمن صحرا و چه در بلوچستان و چه در کردستان ایران، همه کوشش و تلاش خود را بعمل میآوردند اما از آن طرف حرامزاده های سیاسی چون فرخ نگهدارها و علی کشتگرها و نورالدین کیانوریها، با دم درازشان گردو میشکستند تا در مناظره تلویزیونی با حرامزادههای دینی-اسلامی چون همین پدرسوخته عوضی بدقیافه، پاسدار محسن رضائی، مناظره تلویزیونی داشته باشند تا قیافه هچل هفت خود را به نمایش عموم بگذارند.
بله رفقا؛ هنوز رفیق اشرف دهقانی با آن پز و قیافه سیاسی، در فکر ساختن فیلمی از سناریوی فرار از زنداناش بود تا شاید خود را شهره عالم و آدم کند! اما از آن طرف مغزهای متفکر سچفخا، از دو طایفه خادملوها و اسدپورها زیر شکنجههای وحشیانه شکنجه گران دینی-اسلامی، مقاومت میکردند، بیش از یازده مغز متفکر از کمونیستها و چریکهای فدائی و مجاهدین خلق در این شهر توسط حکومت ننگین اسلامی به جوخه های تیرباران سپرده شدند تا ما امروز شاهد پر فیس و افاده های میراثخواران در جنبش پیشتاز یا فاحشه گریهای سیاسی مریم عضدانلو، زن صیغهای مسعود رجوی مٌرده و گوربگور شده باشیم.
این آقایان و خانمهای سیاسی بی ارزش، لطفاً سر به سر طایفه خادملوها و اسدپورها نگذارند که گذر پوست به دباغ خانه خواهد.
توضیح: طایفههای خادملو و اسدپور امروزه در شهر گلوگاه به بیش از ده هزار نفر میرسد. ده هزار کمونیست و چریک فدائی خلق، جهت آگاهی بیشتر رفیق اشرف دهقانی
هرچند که داخل گوش اینگونه رفقا را با بتون آرمه پر کردهاند اما حرفها را باید زد…