دفاع ها و نحوه خودتنظیمی هیستریونیک
مثال:
بيمار با آرايش غليظ و سلام و احوالپرسي با آب و تابی وارد اتاق ميشود.این جلسه اول بیمار نیست. سپس تداعيهاي زير را تقريباً بدون انقطاع ابراز می دارد:
با دنياي مُردهها هستم تا زندهها، با جن و پري.
احساس ميكنم بيشتر به مُردهها تعلق دارم، با اونها احساس نزديكي و همساني ميكنم.
مرتب خواب ميبينم كه تانك از روي پام رد ميشه.
از سايه خودم متنفر هستم.
بيشتر عمرم با حسرت گذشته زندگي ميكنم.
از خودم سؤال ميكنم كجا هستم؟ چي ميخوام؟
مثل يك پيرزني هستم كه نشستم جلوي شومينه و تنها به بيرون نگاه ميكنم.
نكتهآموزشي:
بيماران هيستريونیك توسط نمايشي بودن، درمانگر را جذب خود ميكنند. بنابراين می توانیم نتیجه بگیریم که نياز دارند كه جذب كنند. حالا مشكل آنها چيست و درمانگر چگونه ميتواند به آنها كمك كند؟ آنها در حين اينكه نياز به توجه، بازتاب آینه ای شدن و خاص بودن دارند با يك احساس غيرواقعي بودن (كه درمانگر هم آن را در مورد آنها حس ميكند) نیز روبرو هستند. در نتيجه لحن رفتار غيركلامي آنها ممكن است سطحي و كاذب باشد. بازتاب اين واقعيت به آنها گرچه ممكن است از نظر احساسي، برای ما به خصوص، موقتاً ارضاكننده باشد، اما ميتواند آنها را از خودشان دور كند. روبرو كردن چنین بيمارانی با غيرواقعي بودن خودشان به آنها بينشي نخواهد داد، چون اين افراد از اين بخش هيستريونیك خود معمولاً خيلي دور هستند، و حتی ممکن است سرزنش کننده نیز به نظر بیاید.
به نظر ميآيد ما در ابتدا ميتوانيم به اين دفاع و نحوه خودتنظيمي هیستریونیک بيمار احترام بگذاريم، يعني آن را فاش نكنيم و به بررسي محتواي تداعيهاي بيمار، بدون اینکه عمق و اضطرار آنها را زیر سؤال ببیریم، بپردازيم. بايد منتظر بمانيم تا خود بیمار با سرعت خودش اين دفاع هيستريونیك را (در اثر افزايش اتحاد درماني و انسجام بيشتر خويشتناش) كاهش دهد و خودش تماس واقعي خود با خود و با ما را تدريجاً ايجاد كند.
◽️دکتر تورج مرادی