دربارهی «نوزایش»
RenaissanceCollegeدربارهی«نوزایش»:
فعالیتها و اهدافِ نوزایش را میتوان در این ابعاد خلاصه کرد:
_نابودگر، هراسآور، تکاندهنده، دلهرهآور، راز آمیز، معماگون، جدید، بویِ تازه، معجونی نو، جهان بنیانافکن، نظامی بینظم، معنایی پر از معنا، هستیای که مدام و همواره نیست، تردید انگیز و مشکوکی محکم، مجمعی برای وحدتبخشیِ تفاوت و رفعِ تمامیِ تناقضها.«تزریق آدرنالین به پیکرهای اخته شده»
_ما مخالفان سنت، ارتجاع، محافظهکاری، مذهب، تقلیلگرایی، تقدسگرایی و مطلقگرایی هستیم.
_تنها راه نجات آگاهی و نابودیِ آن. آگاهی را ویران میکنیم و بر خرابههای آن میایستیم و فریادِ سر خوشی سر میدهیم؛ اما این پایان کار نیست؛ بنایی نو میسازیم و سپس دوباره تخریب میکنیم و از نو میسازیم.ما در پیِ "آزادهجاناني" هستیم که از ویرانی نهراسیده و در همان حال، آفرینش را سرلوحهی کارِ خود قرار دهند.باری، چشم دوختن به انوارِ معرفتِ در حالِ تغییر، چشمانی بینا و ارادهاي پولادین میطلبد که جز با مواجههی مستقیم و دل سپردن به جریانِ "شُدَن" قابل تصور نیست؛ چشماني که ورزیدگیِ لازم را برای این مواجهه کسب کنند و همزمان خود را در معرضِ نیستی و نقد قرار دهند.
_اقتدار، به معنای راستین پوچ است و ایجاد توهم میکند. با ایجاد توهم در یک پیشفرض ساختگی را قالب میکند. اقتدار در هر شکلی و روشی در کلیترین تا گستردهترین کاربرد آن؛ از سیاست تا ادبیات، نفر کاملاً فاقد اقتدار است. این امر هم در محتوا و هم در فرم نشان داده شود. از لحاظ معنایی و هم از لحاظ ساختارش، تنها یکی از بیشمار_ترین_ حالتهای بیان است که فعلیت یافته ااست. اما در عینِ حال خاص خود و ویژه است. جهان خویش را با ی تازه میآفریند. مخاطب نیز اقتدار ندارد و البته هر مخاطب با تأویلی(تعبیر) که از اثر میکند در عینِ حال جهان مخصوص به خود را نیز خلق کرده است. اما این مورد هم تنها یکی از تعبیرهای ممکن میباشد، هیچ موضوعی کامل نیست و هیچ تعبیر نهایی ندارد. اثر به گونهای هست که فقط به آنگونه میتواند باشد، نه بیش نه کم. اثر در درجه اول، "در خود" و "برای خود" است.
_آنسان که حجاب کنار زده شد و همه چیز آنگونه که هست پدیدار گشت، اثر کارِ اصلی خود را میآغازد. نفی میکند و پیش میرود.«هیچچیز قطعی نیست.» حجاب میدریم و پس زبان به نقد و گفتوگو میگشاییم.«هیچ چیز آنگونه که باید باشد، نیست» (به تعبیری).
_عادت دشمنِ قسم خوردهی ماست!! عادت و درنگ در عینِ حال که لازمهی زندگی توأم با آرامش است، اما خطرناکترین بخش وجود آدمیست. ما همصدا با فرمالیست روسی، «یاکوبسن»، آشناییزدایی را سرلوحه کارِ فکری و عملی خود قرار میدهیم. هیچ چیز را آنگونه که حالِ حاضر هست نمیخواهیم، همه چیز را میشکافیم و سرانجام در انبوهی از ابهام و مِه برای مخاطب خود رهایش خواهیم کرد. افزون بر اینها، نباید از «دیالوگ» غفلت کرد. دیالوگ را میتوان مهمترین عامل رهایی از "بیواسطگی" و "تعصب" محسوب کرد.
_در کالج نوزایش "استاد" و "شاگرد" معنایی ندارد؛ همه در حالِ آموختناند و با گشودگی در برابرِ انتقاد و دیالوگِ سازنده، جانمایهیِ اندیشههای خویش را در معرضِ "نقد شَوَندگی" قرار میدهند. هیچ راهِ از پیش مشخص شدهای وجود ندارد؛ ما با نگریستن و گام زدن در طریقتِ پیشینیان، امکانات و وجوهِ مثبت را استخراج کرده و در مسیری خود ساخته، که تمامیِ تجاربِ پیشین را در خود دارد، قدم خواهیم زد. زایش و پویاییِ فعال را معنا کرده و خود را در «شَوَندِ» گیجکنندهی آن، فعلیت میبخشیم.
_ما را به روشنایی و امید( پیشفرض) نیازی نیست، آنان خود و ما را فاسد کردهاند، ما را با مفسدین چه کار؟! ما از رحمِ مادرانمان زاییده نشدهایم، زبان ما را زاییده است و در هنگامهی غوقا همه را فرو خواهد کشید. ما پیامآورانی بیش نیستیم. مهمانیِ بزرگ در خانهی ما در جریان است؛ از فاضلاب و زیرزمین بیرون بیایید.
_ما دیروز را دیدهایم و حال بشارت دهندگان امروز و آفرینندگان فردا هستیم.