درباره یک گروه #باد

درباره یک گروه #باد

تحلیل و نقد آثار گروه در پست های آتی

معرفی، تحلیل و نقد

#رسانه_ورای_موسیقی

https://t.me/joinchat/AAAAAD_IfxatW0Y6NFcitQ


در هفتم مهرماه سال ۱۳۹۰ گروه موسیقی دست ساز را #بهروز_پاشایی به همراه آرش غریقی عزیز (سنتور) پایه گذاری کرد و در ادامه ی مسیر علی ترکانی (گیتار بیس)، دارا تیموری فر (درامز) و پویان عبدی (خواننده) به گروه پیوستند . 

فراموش شده اولین کار این گروه بود و اولین تجربه ی آهنگسازی و ارائه برای 

تنظیم این اثر توسط همه ی اعضای گروه انجام شد . 

طراحی آرت ورک و انتخاب نام این قطعه توسط آرش غریقی صورت گرفت و ضبط ، میکس و مسترینگ این موسیقی در استودیو هنر شرق انجام گرفت . 

از زبان #بهروز_پاشایی:

«خرداد سال ۱۳۹۱ بخش ابتدایی گنگ را ساخته بودم . شبی به همراه آرش غریقی نشسته بودیم و او مشغول خواندن اشعار سایه (هوشنگ ابتهاج) بود . آنها را بلند می‌خواند . من هم چیزی که ساخته بودم را می‌نواختم. ناگهان به شعر درد گنگ رسید . می‌خواند : 

نمی‌دانم چه می‌خواهم بگویم ...

همان لحظه گفتم خودش است و ادامه ی قطعه را برای این شعر ساختم . بعد از اتمام آن تنظیم کار به همراه آرش (سنتور) و علی ترکانی (گیتار بیس) انجام شد و در نهایت کار با صدای پویان عبدی ضبط شد .درامز بخش پایانی موسیقی را دارا تیموری فر نوشته است . 

ضبط این کار در استودیوی تازه تاسیس خانگی دست ساز صورت گرفت و اولین تجربه ی میکس و مسترینگ من به حساب می آمد !

آرت‌ورک این موسیقی کاری از آرش غریقی است و تصویری از سه صورت من ، خودش و پویان عبدی است .»

گنگ آذر ماه همان سال منتشر شد .


بعد از این دو ترک اسم گروه به #باد تغییر کرد. و اینکه بهروز پاشایی آثاری را مستقل از باد ارائه کرد.




دیوار


می گریزم از تو تا در ساحلی متروک

از فراز صخره های گمشده در ابر تاریکی

بنگرم رقص دوار انگیز توفان های دریا را


لیک چشمان تو با فریاد خاموشش

راه ها را در نگاهم تار می سازد

همچنان در ظلمت رازش

گرد من دیوار می سازد


عاقبت یک روز...

نرم می لغزم درون بستر ابری طلایی رنگ

پنجه های نور می ریزد بروی آسمان شاد

طرح بس آهنگ


من از آنجا سر خوش و آزاد

دیده می دوزم به دنیایی که چشم پر فسون تو

راه هایش را به چشمم تار می سازد

دیده می دوزم بدنیایی که چشم پر فسون تو

همچنان در ظلمت رازش

گرد آن دیوار می سازد






سبز برای آخرین صفحه از کتابِ " نوشتم : باران ، باران بارید" ، اثر احمدرضا احمدی ساخته شده است . 

کتاب کودکی من . 

مادرم که این کتاب را برایم میخواند ، همه چیز خانه غریب میشد ! 

آفتابِ مایلِ عصرِ مهر ماه ، بوی نفت ، صدای کتری و دمپایی های جفت شده ی دم در! 

"سبز" شاید ترجمه ای از آن حس باشد .



Report Page