در این آینه خویش را بنگریم
کلمه - امید بینیازبا انتشار مقدمه میرحسین موسوی بر ترجمه عربی بیانیههای جنبش سبز، فضای سیاسی کشور ناگزیر به جنبش درآمد. عجیب نیست! در روزگاری که اهل سیاست بر کناری نشستهاند و نه به رنج مضاعف معلم و کارگر توجهی دارند و نه از قطع آب و برق در نیمه تابستان در خوزستان گلایهای میکنند؛ اینکه فردی که سالهاست در نتیجه ظلم مضاعف از عرصه تعامل مدنی دور مانده است، در متنی کوتاه تحلیلی راهبردی و بنیادی از شرایط ارائه کند و مهمترین مخاطرات پیشروی کشور را صورتبندی نماید، طبعا چنین ولولهای نیز ایجاد خواهد کرد. ممکن است هر کدام از ما با بخشهایی از این متن (و یا حتی فعالیتهای سیاسی میرحسین) موافق نباشیم. اما متن چنان صریح و دقیق است که مواجهه با گزارههای بنیادین آن، نیازمند آن است که جایگاه خود را در ساحت سیاست امروز ایران مشخص کنیم. دیگر نمیتوان بر حاشیه کتاب چون نقطه شک بست نشست و با گزارههای کلی اخلاقی، از جایگیری روشن در این پهنه گریخت. یا موافقیم که توسعهطلبیهای متجاوزانه حکومت در منطقه، آتشی فراگیر به جان این پیکره تمدنی انداخته است و در داخل نیز سودای «ملوکیت ارثی» کیان جامعه را در خطر میاندازد و یا نه! اگر موافق نیستیم که «علیکم السلام»! اما اگر موافق باشیم (هرچند حتی در جزییات نیز اختلافاتی داشته باشیم) این متن هشداری موکد است برای ما که دیگر فرصتی برای کنارهگیری و زاویهنشینی نمانده است.
میرحسین موسوی در طول سالهای حصر ظالمانه جز معدود مواردی، حتی از بیان نظرات خود نیز ابا کرده است. تنها نقطهای که او با صراحت در مقابل دوپهلوبازیهای مرسوم سیاستمداران امروز ایستاد، در فاجعه آبان 98 بود که البته رخدادهای بعدی (از جمله ترور قاسم سلیمانی) فرصتی را برای آنها فراهم آورد که از زیر بار سترگ آن متن کوتاه فرار کنند. اما اینبار، متن صریحتر از آن است که حتی با چنین رخدادهای محتملی بتوان از آن گریخت. در خلاصهترین تعبیر، میرحسین که در آبان 98 گفته بود «پادشاه لخت است» (و البته صدایش تا حدودی در هیاهو و هروله دوپهلوبازان گم شد)، امروز که همگان در سکوت خود غرقاند، فریاد میزند «پادشاه لخت است» و اینبار دیگر نمیتوان این فریاد را ناشنیده گرفت. فریاد او امروز آینهای بزرگ است که هرقدر هم بخواهیم فرار کنیم، ناگزیر از آنیم که در این آینه خویش را بنگریم! تصویر ما در این آینه چیست؟
البته همگی در ضمیر خود میدانستیم که آنها که با کودتای فروردین 68، امامت موعود انقلاب 57 را (فارغ از این مناقشه که آیا چنان وعدهای صادق بود یا نه) به خلافت بدل کردند، اکنون در سودای تبدیل دائمی آن به «ملوکیت» هستند. اما اکنون باید بگوییم موضعمان در قبال این کودتای خزنده چیست؟ آرام آرام پیش میرود و با به صلابه کشیدن هر مظلومی در این سرزمین (از معلم و کارگر و زن گرفته تا بهایی یا مستضعف خوزستانی و ...) همانند آن مرد ازدی از پیش خبر میدهد که «معاویه امیرالمومنین است و آنگاه که بمیرد یزید!» «و من أبی هذا فهذا!» -و هرکه مخالفت کند، سروکارش با این شمشیر آخته است. راستی در برابر چنین تغییر و تغیّری چه میکنیم؟ سالها شنیدیم و دانستیم و سکوت کردیم! اما امروز این «وجدان بیدار» این دانسته را در برابرمان فریاد زد و دیگر امکانی برای سکوت نیست. درست همانطور که از روز نخست همه میدانستیم هزینه کردن جان و مال ایرانی برای حفظ بارگاه بشار الاسد نه دغدغهای دینی است و نه غیرتی مذهبی! تنها آرزوی محال مستبدی است که میخواهد مرزهای امپراتوری رویایی خود را در سواحل مدیترانه حفظ کند و در این راه از هیچ آسیبی بر ایرانیان نخواهد گذشت. همانگونه که امروز هم میبینیم که دردانهاش در لبنان به همه فخر میفروشد که میتواند از ایران «سوخت مجانی» (یعنی همانچه که در آبان 98 خون جوانان این سرزمین در راهش هدر شد) بیاورد و ما در این تحقیر مالامال، سرمان را به زیر افکندهایم!
اکنون آنکه سالها در سکوت گذرانده بود به میدان آمده است تا به ما یادآور شود که «وضعیت خطیر است»! آنها که در طمع ریاستهای خیالی پس از سقوط حکومت فعلی، از جایگاه اجتماعی میرحسین در هراسند، جزو نخستین کسانی بودند که حمله به این متن را در دستور کار قرار دادند و البته بیش از همه با یافتن تعبیری درباره بنیانگذار جمهوری اسلامی، شادمانه تمام همّ خود را بر تمسخر این تعبیر گذاشتند! باشد! اصلا حق با شما! اما توجه کنید که میرحسین رقیب شما نیست! پیرمرد در این سن و پس از گذراندن سالهایی که حتی تصورش را هم نمیکنید، سودای ریاست ندارد که چنین هراسان شدهاید. او دو هشدار محوری داده است: بازگشت جانشینی موروثی و سودای توسعهطلبی جنگافروزانه! با اینها چه میکنید؟ آیا اذعان دارید؟ اگر آری؛ چه در چنته دارید برای مقابله با آن؟ فحاشی به پیرمردی در حصر؟!!!
باید کاری کرد! سالها اهالی سیاست -حتی نزدیکترین افراد به موسوی- نیز به بهانههای مختلف از صراحت در مواضع طفره رفتند. اما با متن حاضر، دیگر جایی برای طفره رفتن نمانده است: در «حقیقت معانی» دست بردهاند و در ازای حتی نفسکشیدن مردم «همه چیز آنان را مطالبه میکنند» «تا این بار کدام نام پرطمطراق را بر خیانتشان سوار کنند»! فرصت صبر تلخ به پایان میرسد و اینک هنگام مواجهه است. آنکه در خرداد 88 تسلیم صحنهآرایی خطرناک نشد، امروز نیز مقابل این شعبده قد علم کرده است و باید تصمیم بگیریم که در کنار او هستیم یا نه! قرار نیست بار صعبی را بر دوش بکشیم؛ اما کار آسانی هم نیست. میتوان از کارهای خُرد اما مهم آغاز کرد. باید همانگونه که در 88 برای تجمیع ارزشها و مطالبات متنی چون «منشور جنبش سبز» منتشر شد، امروز نیز دستبهکار نگارش «منشور مقاومت» بشویم. باید در کنار یکدیگر (علیرغم بسیاری اختلافات که نه تنها مقبول که حتی مستحسن است) اصول، ارزشها، مبانی هویتی، راهبردها و اقدامات مورد اجماع برای تشکیل جبههای فراگیر از مخالفان ملکویت موروثی و توسعهطلبی منطقهای را مشخص کنیم. در این راه، نیاز است اهل سیاست، کاوشگران علم، کنشگران اجتماعی و دادخواهان اقلیتهای مختلف در کنار هم گرد بیایند و اجماع همپوش بر سر آنچه همگی میتوانند به ارزشمندی و ضرورت آن اذعان کنند را فراهم آورند. چنین منشوری میتواند مقدمهای محوری برای پیشنویس قانون اساسی بدیلی باشد که برای «بامداد» پس از این شب تیره به پیشگاه ملت عرضه میشود. کنشگران مشارکتکننده در این کار میتوانند از هر جریان و دستهای باشند و تنها شرط اساسی برای مشارکت آن است که از پیش به صراحت مخالفت خود را با هر گونه ملوکیت و حکومت غیرانتخابی و زمانمند (چه در ساحت تاریخ و چه در آتیه) اعلام کنند و همچنین با تاکید عملی بر ضرورت استقلال و یکپارچگی میهنی (برای هر ملتی)، مداخلهجوییهای بیگانگان در امور سرزمینی و ساحت سیاست داخلی را محکوم کنند. بطور خلاصه اعلام وفاداری به حق مردم برای انتخاب سرنوشت (و تغییر مسیر آن بر اساس اراده عمومی در صورت لزوم) و تمامیت ارضی و فرهنگی ایران (با تاکید بر حق برابر تمامی شهروندان فارغ از جنسیت و قومیت و مذهب و آیین و زبان و ..) تنها شرط مشارکت در این فرایند است.
علاوه بر این، پس از تهیه چنین متنی (و یا حتی همعرض با آن) لازم است نوآوریهای اجتماعی برای بهرهگیری از روزنههای مغفولمانده کنونی را نیز به کار اندازیم. همه میدانیم حاکمان مستبدند و تمایلی به مواجهه با مخالفت و نقد ندارند. اما در هر حال، هنوز قانونی در این کشور حاکم است که برگزاری تجمعات و تظاهرات به شرط عدم حمل سلاح و یا اخلال در مبانی اسلام را مجاز میداند. بهفرض که حتی مخالفت با حجاب را مخل مبانی اسلام بدانیم. اما مخالفت با پخش اعترافات تلویزیونی که اختلالی در آن ایجاد نمیکند. چرا احزاب و تشکلها برای برگزاری تجمعی در این زمینه درخواست مجوز نمیکنند؟ چرا احزاب و گروههای سیاسی برای دفاع از حقوق بازنشستگانی که روزانه در نقاط مختلف هتک حیثیت میشوند درخواست مجوز راهپیمایی نمیکنند؟ چرا در مخالفت با خراب کردن خانههای جمعی از شهروندان، مجوز مراسمی را درخواست نمیکنند؟ چرا علیه افزایش حقوق بهشدت نامتناسب کارمندان و کارگران نسبت به تورم، درخواست مجوز تجمع نمیدهند؟ برای مخالفت با برهمزدن کنسرتهای موسیقی چه؟ برای همدردی با مردم بیآبوبرق خوزستان چه؟ برای دفاع از حقوق کشاورزان بیآبمانده چه؟ برای اصرار بر لزوم برنامهریزی و اجرای دقیق طرح احیای دریاچه ارومیه؟ برای دفاع از حقوق معلمان، کارگران و زنان؟ برای دفاع از حق حیات یوزهای در آستانه انقراض؟ برای ... کدامیک از اینها نیازمند حمل سلاح یا مخل به مبانی اسلام است؟ مجوز نمیدهند؟ بسیار خب! چرا همین هزینه را برای حکومت ایجاد نمیکنید تا بداند که سیاست سرکوب هنوز در عمق جامعه رسوب نکرده است؟ و بترسد از آنکه با همین سیاست بخواهد سودای جانشینی موروثی را به مرحله اجرا بگذارد؟ اگر هم در نهایت مجبور به صدور مجوز شود که چه بهتر! مگر ما بیش از یافتن دوباره یکدیگر و تشکیل اجتماعات مدنی برای گفتگو درباره جامعه خوب و یافتن راهکاری برای رسیدن به آن، چیز دیگری میخواهیم؟ هر کدام از اینها قدمی است در راه رسیدن به چنین جامعهای. چرا قدم برنمیداریم؟
همینطور هر کدام از ما شهروندان! مگر قرار ما نبود که «هر شهروند، یک جنبش» باشد؟ چرا هر کدام از ما تلاش نمیکنیم این تشکلها و احزاب بهعنوان واسطهای برای تعامل جامعه با قدرت مجبور به واکنش باشند؟ فرصت شبکههای اجتماعی را دستکم نگیریم! میتوانیم هر بار و در هر موضوعی در طوفان بهپا کردن، اعضا و رهبران این تشکلها را مجبور به واکنش کنیم. این امر البته قرار نیست یکشبه محقق شود. اما مگر راه تغییر نیازمند ممارست نیست؟ شاید چندبار بتوانند شانه خالی کنند؛ اما در نهایت مجبور خواهند شد! عرصه سیاست عرصه اخلاق و شرافت است. اگر کسی کوتاهی میکند، جامعه مدنی میبایست او را مجبور به موضعگیری عملی بر اساس اصول اخلاقی و شرافت شهروندی کند و اگر چنین نشود، او ناگزیر از خروج از این عرصه خواهد بود. ما شهروندان هستیم که مسئولیت پاکسازی ساحت سیاست از دروغ و دغل را بر عهده داریم.
اینها تنها چند مثال از امکانهایی است که برای مقابله با خطری که میرحسین موسوی شرافتمندانه آن را فریاد زد، پیش روی داریم. بیتردید ایجاد اجماع نخستین برای گام نهادن در این راه، آغازی برای طرحها و ایدههای متنوعی خواهد بود که شگفتآورانه قدرت ملت در برابر سرکوب را به نمایش خواهد گذاشت. گام نخست میرحسین موسوی این بود که آینهای در برابر ما بگذارد تا کژیها و بالندگیهای قامت خود را عیان در آن بنگریم. حال نوبت ماست که برای رهایی این تصویر از کژیها و افزودن بر بالندگی آن بیندیشیم و کار کنیم!
*کانال تلگرام کلمه