داستان واقعی مراجعین
🗝وقایع نگاری یک اعتراف در ۴ پرده
🔻پردهی اول
خانم جوان داشت اعتراف میکرد؛ برای چندمین بار: «از کودکی با عمو٬ پسرعمو٬ پدر و داییم ارتباط جنسی مقعدی داشتم. اوایل به خواست اونا بود ولی بعدا دیگه به خواست خودم.بعد از ازدواج هم این ارتباطها ادامه داشت و بعد هم با چندین نفر از دوستان شوهرم. همه نوع ارتباط سکسی»
میگفت و میگفت؛ بدون هیچ تغییری در عاطفه.
و همسرش... گیج و مبهوت و گاهی گریان: «هنوزم نمیتونم باور کنم اما آخه خودش داره میگه.»
زن میگفت تصمیم نداشتهاند به روانپزشک مراجعه کنند و صرفا به علت بیشفعالی پسرش مراجعه داشته و وقتی روانپزشک از اوضاع منزل پرسیده٬ گفتهاند که چند روز اخیر به خاطر برملا شدن این قضایا در خانه دعواست که همکار روانپزشک رسیدگی به این مسأله را اورژانسیتر تشخیص داده.
آیا با Sex addiction مواجه بودیم یا بیمار مانیک یا شخصیتی یا سایکوتیک؟
از بیمار QEEG گرفته شده بود (نمیدانم با چه اندیکاسیونی) و تست MMPI و بر اساس آنها به همسرش گفته شده بود:«تا بحال بیماری به این پیچیدگی ندیدهام...مجموعه ای از چندین اختلال روانپزشکی را دارد!» و جهت بستری در بخش روانپزشکی ارجاع شده
🔻پردهی دوم
... احساس میکردم بیش از هر چیز باید به MSE بیمار دقت کنم و مصاحبهها را مفصلتر کنم:
عاطفه محدود و عدم تناسب عاطفه با محتوای کلام؛
زن مرتب از خوبی و نجابت همسرش میگفت و اینکه «من خیانتکارم!»
نگرانی در چهره اش دیده نمیشد و بابت بستری بودن هم شکایت نداشت.
می گفت که درخواست سکس از طرف خودش بوده اما هیچکس هم درخواستش را رد نمیکرده!
نمی.دانم چرا ولی پشت اینها یک تروما احساس میکردم و به دنبالش میگشتم...اما هیچ!
🔻 پردهی سوم
شروع کردم به اینکه خوبیها و بدیهای شوهرش را بپرسم و پاسخش این بود که هیچ بدی ندارد!
اصرار من و انکار او!
و نهایتا به این حرف بسنده کرد که «کمی بد اخلاق است! شاید هم تقصیر خودم باشد.»
... و بعد از چند جلسه ...تروما یافت شد:
«موقعی که من برای زایمان بستری بودم فهمیدم که شوهرم با یکی از اقوام دورمان که بیوه است ارتباط دارد»
«بارها به من گفته بود که تو به اندازه کافی به من نمیرسی. تقصیر خودم بود!»
... و هنوز عاطفه سطحی...
و ترومای بعدی: «چند ماه پیش هم از ارتباطش با منشی شرکتش مطلع شدم.»
زن چند بار هم گفت: «درسته که منم با چندین مرد ارتباط داشتم اما اون که نمیدونست!»
و از هیجاناتش پرسیدم.
«دفعه اول داغون شدم چون اصلا انتظار نداشتم اما این بار نه... منشیه خانم خوبیه. الانم بچههامو اون نگه داشته!!!»
🔻پردهی چهارم
_ «وقتی برای اولین بار به شوهرت گفتی که با کسانی ارتباط داری٬ چه حسی بهش دست داد؟ میتونی حدس بزنی؟»
_ «داغون شد!»
(این کلمه راقبلا هم شنیده بودم.)
_«مثل حسی که تو پیدا کردی زمانی که از ارتباط اولش خبر دار شدی. درسته؟»
_«بله»
_«شده بود به فکر انتقام هم افتاده باشی؟»
_«بله ولی آخه ارتباطهای من قبل از اون بوده»
... و ادامه و ادامه و حمایت و همدلی و .....
_«ممکنه بعضی از این ارتباطهایی که گفتی واقعا نبوده باشه و فقط بیان کرده باشی؟»
... و بالاخره عاطفه مریض باز شد و بعد از چند روز بستری و چندین مصاحبه همدلانه زد زیر گریه و تازه بعد از چند سال از آن ترومای وحشتناک هیجانش را تخلیه کرد.
_«آقای دکتر بهخدا قسم من پاک پاکم. با هیچکسی غیر از شوهرم ارتباط نداشته ام!»
....تحلیلش به عهدهی اساتید آنالیتیک!