داستان سکسی احتمال یا شک

داستان سکسی احتمال یا شک


-------------------------------------------------------------


#زن_شوهردار #اقوام

-------------------------------------------------------------

سلام عزیزان. این شرح یک اتفاقه.واقعی واقعیه.

سال۷۲دوم دبیرستان نظام قدیم بودم اون موقع درسی بود بنام طرح کاد که یک روز هفته باید میرفتی یک شغلی یاد میگرفتی و آخر سال از اوستا کارت میزان مهارتت رو میپرسیدن و نمره میدادن.من اون موقع داروخانه میرفتم.برای کارآموزی.ظهر یک روز سرد زمستون بود یادمه خیلی هم برف باریده بود.رسیدم خونه دیدم از روستا مهمون اومده عمه و عروسش و پسر کوچیکش که ۲۰سالش بود اومده بودن سلام و احوالپرسی کردم پدرم گفت عصر که رفتی دوباره داروخانه…داروهای عروس عمه رو هم بگیر بیار.من تا اون روز این عروس عمه ام رو ندیده بودم یک دختر قد بلند و محجبه و خجالتی بود ساده و بدون آرایش و تجملات.من حتی عروسیشون هم نرفتم چون روستا بود.پرسیدم چی شده مگه پسر عمه کجاست.عمه ام گفت قبرستونه. خاک عالم به سرش.گفتم چی شده مگه گفتن دیروز توی روستا دعوا کرده و زده با چوب دو نفر رو نفله کرده الان هم بازداشته فردا باید بره دادگاه تا معلوم بشه چی میشه.گفتم عروس عمه چش شده پس …گفتن توی دعوا رفته نزاره شوهرش درگیر بشه یک سنگ خورده سرش نشکسته ولی ورم کرده درد داره.ولی بیشتر دکتر گفته ترسیده.باید استراحت کنه.الانم ناهارتو بخور برو داروهاش رو بیار گناه داره.عمه گفت من و حسین میریم روستا چون باید شب غذای گوسفندا رو بدیم سارا اینجا میمونه فردا صبح میایم که بریم دادگاه.خلاصه که من رفتم داروخانه نسخه رو نشون دکتر دادم گفت این یک داروی خواب آور قوی هم توش نوشه بگو نصف بخوره بهتره.بعد علامت ۱ دوم روش نوشت داد بهم.من هم تا۷ غروب باید داروخانه وایمیستادم.که دکتر گفت پسر بیا با آقای رضایی برین انبار دارو بیارین بعد برو خانه.خلاصه که رفتیم انبار این رضایی آدم زبلی بود گفت این دارویی که امشب دکتر بهت داد داروی خوبیه من با این دارو تا الان چند بار کون گاییدم.من خداییش تااون موقع اصلا کون مون نگاییده بودم چندباری بچه محل ها رو مالیده بودم اما گایش اصلا.دختر که اصلا.گفتم یعنی چی با این دارو کون گاییدی؟گفت ازین قرص۲تابه هرکی بدی عین خرس توی زمستون می‌خوابه میفته بیدار نمیشه همین حرفش کرم انداخت توی فکرم که شب برم سراغ کون عروس عمه خلاصه که رفتم خونه و داروها رو دادم گفت پسر دایی باید چطوری استفاده کنم.گفتم فقط دو تا دارو ماله شب هست بقیه مال روزه.۱استامینوفن رو با۲تا ازون قرصها رو دادم بهش گفتم بعد شام با۱لیوان آب بخور.ساعت۹شام خوردیم دقیق یادمه تازه سریال شروع شدکه ننم میوه آورد بعدش عروس عمه قرصها رو با۱لیوان آب خورد.اون زمان مردم ساعت ۱۱دیگه همه خواب بودن گوشی و ماهواره و اینا نبودکه. تلویزیون هم چندان برنامه ای نداشت تازه ماهم شهر کوچیکی بودیم و سنتی زندگی می‌کردیم…بابا ننم ۵صبح نماز بیدار بودن و بعدشم سر کارصبحونه۶همیشه حاضر بود.در ضمن خونه فقط دو تا اتاق خواب ۱حال و ۱آشپزخانه داشت.سرویس و حمام هم بیرون بود.ننم و بابام رفتن اتاقشون ومن و خواهر کوچیکه هم توی اتاقمون.مادرم گوشه اتاق ما برای عروس عمه جا پهن کرد.رفتیم توی رختخواب باور کنید هنوز۱ساعت نشده بود که عروس عمه مست خواب بود خواهرم مطمئن هستم هنوز بیدار بود من هم دلم آشوب بود.ساعت همینجور می‌گذشت.نزدیک۲بود چند بار بلند شدم نشستم تا که مطمئن شدم خواهرم خوابه.بخاری بلند بوداتاق هم گرم.آروم رفتم سمت عروس عمه.لحاف رو زدم کنار دیدم خوابه خوابه.یک وری به پهلو خوابیده بود آروم اول چند بار دست زدم بهش دیدم انگار نه انگار نور هم کم بود اما کافی بود.۱چراغ خواب سبز روشن بود.دستم رو گذاشتم روی کون بزرگ و تپلش…چقدر کمرش باریک بود همین که دستم خورد بدنم لرزید چقدر نرم بود آخ آخ چه لحظه ای بود کیر کوچولوم که فقط۱۲سانت بود بلند شد.دقیق میگم چون چند بار با خط کش اندازه گرفته بودم.ولی میدونم خوب کلفت بود و هست.عقلم نمی‌رسید که سینه هاش رو بمالم.دامنش رو دادم بالا یک شلوار نخی پاش بود.وای از روی شلوار دست زدم کونش مالوندمش های دستم رو می‌بردم لای کونش و هی دست میزدم .پایین‌تر چقدر نرم‌تر بود.نمدونستم کوس اینقدر نرمه اونم از پشت.باور کنید اینقدر مالیدم که کوسش نم انداخت.تا اینکه آبم پاشید توی شرتم.دیگه حال نداشتم و سیر شدم و گرفتم خوابیدم.حتی لختش هم نکردم.صبح ننم بزور بیدارم کرد رفتم مدرسه توی مدرسه یک رفیق داشتم دائم ازکون گاییدناش تعریف میکرد همش میگفت آرزو دارم کون دختر بزارم.بهش گفتم من دیشب تاصبح کون دختر مالیدم گفت گوه خوردی که دروغ میگی گفتم به جون ننم

پرسید چطور من هم جریان رو گفتم اون رفیق فابم بود خیالم جمع بود که دهنش قرصه…گفت کوسخول لختش کن بزار کونش کیف کن.گفتم کثیفه گفت مشنگ کثیفه چیه بکن بفهمی لذت دنیا چیه.من گفتم دیگه فرصت تموم شد اون رفته خونه اش.ظهرش که برگشتم عمه و پسرش خونه ما بودن پسر عمه بزرگه رو ب


رده بودن زندان و سند میخواستن که سند خونه مارو قبول نکردن چون بابام وام گرفته بود.مونده بود برای فردا صبح.عمه دوباره برگشت روستا.من از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم توی کونم عروسی بود.شب شد و بعد شام دوباره دیدم داره دارو میخوره بهم گفت پسر دایی نمیدونم این قرصا چیه که صبح ساعت۹بزور بیدارم کردن.خلاصه که طفلک خورد و خوابید.من خیلی صبر کردم تا شد۲نصف شب آروم رفتم کنارش و ایندفعه بدون معطلی دامن و زدم بالا و آروم شلوارشو کشیدم پایین شلوار زیر لپ چپ کونش گیر کرده بود بزور دادم پایین …وای وای وقتی کونش لخت شد شورت سبز رنگ پاش بود آروم دادمش پایین. بخدا نا خود آگاه اینقدر که کونش سفید و قشنگ بود بوسش کردم.دست گذاشتم روش چه گرم و نرم بود.سریع شلوارم و کشیدم پایین و گفتم تا آبم نیومده بزارم کونش رفیقم گفت هر وقت کون کردی تف زیاد بزن و سعی کن با یک فشار یکدفعه جا کنی توش چون اگه بکشی بیرون دوباره بزاری طرف دردش میاد نمیزاره دوباره جا کنی.من هم تف زیاد زدم و لای کونشم خیس کردم گذاشتم توش وبا یک فشار محکم جا کردم توش.چقدر نرم و گرم و لیز بود چند بار عقب جلو کردم آبم اومد ریختم توش.چه کیفی داد.شلوارم رو بالا کشیدم و لاش رو نگاه کردم ببینم کونش یه وقت خون نیومده باشه چون ناوارد بودم و رفیقم گفته بودیک بار که کون پسرعموش گذاشته تا ته داده توش کونش خون اومده و گریه کرده.من هم با دستم لای کون رو باز کردم تازه فهمیدم من توی کون نزاشته بودم توی کوس گذاشته بودم چون آبم از کوسش بیرون زده بود.سریع همه چی رو مث اول کردم و خوابیدم صبح رفتم مدرسه و تا۲کلاس داشتم برگشتم دیدم نیستن.مادرم گفت که برای پسر عمه رضایت گرفتن آزاد شده و برگشتن روستا.این ماجرا تموم شدو عروس عمه ام اینا رفتن.عید همون سال بود که ما شب روستا موندیم خونه عمه دیدم مادر و عمه ام و عروس دارن صحبت می‌کنند.عروس عمه گفت زن دایی فک کنم حامله ام چون۲ماهه عادت نشدم.عمه و ننم خوشحال شدن و تبریک گفتن و خندیدن.خلاصه که بچه اش بدنیا اومد و بزرگ شد و یک پسر خوشگل شد.عمه مرد.وبابام هم مرد و امسال عید۴۰۳ که بچه الان ۳۰سالشه و زن و بچه داره اینقدر شکل منه که ننم توی۸۰سالگی تا دید گفت چقدر شبیه علی پسر من شدی تو ننه جون.من خودم الان زن و بچه دارم اما شک ندارم که این پسر منه.چون بینهایت شبیه منه.خود پسره تا عکسای جوونی و قدیم منو دید تعجب کرد.ماهم گفتیم خب پسر حلال زاده به داییش میره دیگه.حالا احمدآقا به پسر دایی باباش رفته.نمدونی چقدر مهرش به دلمه.نوه هام چی خوشگلن دو قلو هستن.

نوشته: خان دایی


لینک ورود به کانال تلگرام داستان سکسی

https://t.me/dastan_xu1

لینک ورود به سایت کانال داستان سکسی

https://teletype.in/@dastan_xm

Report Page