﮼خوی‌وحشی♥️

﮼خوی‌وحشی♥️

پارت 𝟭𝟭𝟰

#خوی_وحشی♥️ 

#پارت_114


آرومو با تردید گفتم

- هیچی؟

با تکون سر و خیلی جدی گفت

- هیچی آرام... هیچی ...

سر تکون دادمو نشستم رو تخت

سیاوش هم اومد رو به روم نشست که گفتم

- اون شب تو مهمونی هم چون جلو لباسم پاره شده بود اونجوری سرم داد زدی؟

ابروهاش بالا پریدو گفت

- سرت داد زدم؟

سر تکون دادم. حس کردم لبش فرم یه لبخند گرفت اما زود لبخندو محو کردو گفت

- تو برای بودن تو اون جای کذایی خیلی کوچیک بودی آرام... و البته... سینه هات پیدا بود ...

قاعدتا باید الان عصبانی بودم

یا ناراحت که چرا به من بکن نکن گفت

اما ناخداگاه لبخند زدمو گفتم

- خب اگه پیدا نبود شاید الان اینجا نبودم

سیاوش هم باید الان از این حرفم ناراحت میشدو میگفت مگه من عاشق سینه هات شدم ! اما اونم خندیدو گفت

- شاید ...

یکم جو بینمون آروم شد . قرار بود اینجا راجب هماهنگی های مراسم حرف بزنیم. اما بحثمون داشت جای دیگه میرفت .

سیاوش چشم تو اتاقم چرخوندو گفت

- به حرفم گوش دادی؟

- کدوم؟

با ابروی بالا پریده نگاهم کردو گفت

- به کدوم گوش ندادی؟

خندیدمو گفتم

- من به همه گوش دادم

- خوبه... نمیخوام تنهائی به چیزی فکر کنی

با این حرفش فهمیدم منظورش چی بودو ناخداگاه گونه هام داغ شد

این سرخ شدن گونه های لعنتیم از چشم سیاوش دور نموندو گفت

- آرام؟!

خدایا ... بین همه خصوصیات خاص ! این سرخ شدن چی بود که به من دادی!

سرمو پائین انداختمو گفتم

- خودش میاد تو فکرم... من بهش فکر نمیکنم

سیاوش چونه ام رو تو دستش گرفت

خواست سرمو بلند کنه که تقه ای به در خورد

سریع و تو چشم بهم زدنی بلند شدو یه قدم عقب تر ایستاد که عمه ام در اتاقو باز کردو گفت

- پدربزرگ میگه بیاین تاریخو فیکس کنیم

هر دو سر تکون دادیمو منم بلند شدم

دیگه انگار همه چی افتاد رو دور تند

تاریخ عقد شد همون روزی که سیاوش گفته بود

راجب جهاز آقا مهرداد گفت سیاوش همه چی داره و هر کسری که بود کافیه من ببرم اما بابام تاکید کرد من یه دختر دارم جهاز کامل بهش میدم

بحث نکردم اصلا . یعنی هیچکس هم ازم نظر نپرسید.

سارا خانم گفت فردا بریم خرید چون کار سیاوش جوریه که معلوم نیست باز روز خالی کی پیدا بشه براش

پسر عمو سیاوش هم گفت اول برین آزمایش خونو بدین که از این بابت خیالتون راحت باشه به هم میخورین . بحث تو اینا بود که پدر بزرگم گفت

- پس اول صیغه محرمیت بخونین ...

صیغه نقطه تقابل بابا و پدر بزرگم بود

بابام اصلا صیغه رو قبول نداشت

بابا بزرگم ارتباط بدون محرمیتو قبول نداشت

برای همین بابام سریع گفت

- تا عقد خیلی راه نیست ...


نویسنده آرام و بنفشه

 خرید فایل کامل از کانال رمان های خاص


Report Page