خاستگاه پرستش شیطان 

خاستگاه پرستش شیطان 

بهیموث فنز

دو خدا وجود دارند که همیشه در مقابل هم هستند ، دو پدر بدون آغاز و پایان .

خدای خوب خالق عالم غیر مادی است ، عالمی بدون جنگ ، درد ، ترس و وحشت . 

خدای بد خالق عالم مادی است . عالمی فیزیکی و گذرا با گوشت و اشتیاق زمینی همراه با درد ها و یأس هایش . عالمی که به آن دره اشک های بی انتها نیز گفته اند . 

او از طریق خلقتش به انسان ها آموخته است که جرمی نیست جز آنچه بر خلاف طبیعتتان است .

زمین او مملو از سموم خطرناک است و مملو از شفا . زمین او مخفیگاه گنج های پنهان است و رموز آشکار نشده .

شیطان در مقام پارکلیت حقیقی این زمین همه چیز را به انسان قول می دهد اگر به راه او بروید همه چیز را خواهید دید و همه چیز را دریافت خواهید کرد . اما راه های او سخت است چراکه هر کمالی سخت است . مدت ها پیش از این که دشمن بزرگ او جوانی از ناصره متولد شود بسیاری به راه او رفتند .

نخستین کسانی که به خالق حقیقی خود آگاه شدند ایرانیان بودند . در روایت های باستانی ایرانی زروان خدای زمان بی کرانه عهد بسته بود که حکومت بر جهان را به کسی که ابتدا به دنیا بیاید بسپارد . اهورامزدا و اهریمن در یک رحم بودند و اهورامزدا که ابتدا از موضوع آگاه شد به برادر خود اهریمن خبر داد ، آنگاه اهریمن رحم زروان را پاره کرد و از آن بیرون آمد و طبق عهد حکومت جهان به اهریمن واگذار شد . زروان از این رو مظهر تقدیر و سرنوشت نیز محسوب می شود و با سر شیر و جسمی که ماری دور آن پیچیده تجسم یافته است ، نماد هایی که به تدریج در اروپا به شیطان نسبت داده شد .

بدین ترتیب ایرانیان نخستین کسانی بودند که به برهان شر پاسخ دادند ، به این پرسش باستانی که اگر خالق جهان ما خیر مطلق است پس چرا در جهان ترس ، درد و وحشت وجود دارد . ترس ، درد و وحشت وجود دارد چرا که جهان ترسناک ، دردناک و وحشتناک است . آیا این لازمه ی این است که جهان معنادار شود ؟ اگر این طور است بهشت که در آن دردی نیست ترسی نیست وحشتی نیست بی معناست ؟ پرسش هایی که خداپرستان برای آن پاسخی نیافتند .

نمی توان شر و رنج در جهان را با خالقی خیرخواه و قادر وفق داد .

اپیکور ، فیلسوف یونانی این موضوع را بدین صورت بیان کرد : آیا خدا خواهان جلوگیری از شر است اما قادر نیست ؟ پس او قادر مطلق نیست . آیا قادر است ولی خواهان نیست ؟ پس او بدخواه است .

چارلز داروین نیز بدین صورت به آن اشاره کرد : زجر میلیون ها حیوان مادون در طول تاریخ تقریبا زمانی بی پایان با وجود خالقی با خوبی بی کران وفق ناپذیر است . 

نخستین اشاره به شیطان به عنوان رقیب خدا در دوره تاریخی ۴۲۰ ق.م تا اوایل قرن ۱ م رخ داد .

در زمانی که یهودیان در بابل در اسارت بودند و شدیداً از تفکرات ایرانی تاثیر پذیرفتند . در نتیجه شیطان اساسا مفهومی عربی ، یهودی یا غربی نیست بلکه مفهومی کاملا ایرانیست و تا پیش از اسارت یهودیان در نزدیکی مرز های ایران چنین مفهومی در دین آن ها وجود نداشت .

آیین مانوی ، آیین عرفانی و آمیزه ای از دین های مسیحی ، زرتشتی ، بودایی و گنوسی بود که در سده ۳ میلادی در ایران بنیان گذاشته شد . این آیین نیز با تاثیر پذیری از روایت های باستانی ایران ، جهان مادی را نماد پلیدی و تاریکی می‌دانست. آیین مانوی در اوج خود به اروپا ، شمال آفریقا و آسیای میانه راه یافت .مانی جهان مادی را آفریده اهریمن و جهان روحانی را آفریده اهورامزدا دانست

در اواخر قرن ۱۲ میلادی در جنوب فرانسه فرقه ای مسیحی که به کاتار ها معروف بودند ظهور کرد .

این فرقه نیز ریشه در تفکرات باستانی ایرانی دارد ، آنان به این اصل معتقد بودند که جهان ما نمی‌تواند خالقی خیر مطلق داشته باشد و شر و سپهر مادی که آمیخته به شر است سرچشمه و اصلی متفاوت دارد .

خدای خوب ، خدای انجیل خالق قلمرو روحانی است و خدای شرور خالق جهان فیزیکی شیطان است ، شیطانی که آن ها اغلب به آن رکس موندی ( پادشاه جهان ) می نامیدند . کاتار ها معتقد بودند که ارواح انسانی در قلمرو مادی خدای شیطانی گرفتار شده‌اند . کلیسای کاتولیک اعتقادات آن ها را مخالف توحید دانست و تا چند سده بعد در پی سرکوب شدیدی تمامی این فرقه ها نابود شدند .

در قرن ۱۹ فریدریش نیچه ، فیلسوف آلمانی نظام ارزشی مسیحی را با چالش جدی روبرو ساخت و تمام نظام های ارزشی جهانی مانند اخلاق دموکراتیک یا سوسیالیستی را فرزندان مسیحیت دانست .

نیچه تاثیر عمیقی بر تفکر آلیستر کراولی داشت در حدی که کراولی در لیبر ۱۵ او را یک قدیس گنوسی می نامد یا در جادوی بدون اشک ، فصل ۴۸ ، او را به عنوان یکی از پیامبران ما در نظر می گیرد .

همچنین در همین فصل با ارزیابی نیچه از مسیحیت به عنوان اخلاق بردگان موافقت می کند و می گوید : کتاب قانون دوگانگی جدیدی را در جامعه بشری اعلام می کند : ارباب و برده ، نجیب و رعیت ، گرگ تنها و گله .

در لیبر ۸۸۸ می گوید : مهربانی ، وظیفه شناسی و نوع دوستی از اشکالاتی و موانعی برای پیشرفت بشریت است همانطور که نیچه گفت و من نیز با او موافقم چیز بیشتری برای گفتن وجود ندارد .

اما نه نیچه و نه کراولی شیطان را خالق جهان مادی نمی دانستند .

در ۳۰ آوریل ۱۹۶۶ آنتوان لاوی ، کلیسای شیطان را تأسیس کرد و در ۱۹۶۹ انجیل شیطانی نوشته شد . آیینی که می خواست شیطان پرستی را نمایندگی کند اما در حقیقت چیزی جز نمایشی مضحک نبود . شیطان پرستی که تا دیروز در طول قرن ها در میان اربابان جهان همچون آیینی سری حضور داشت ( و دارد ) حالا به میان عوام آمده بود . شیطان دیگر نه موجودی واقعی که به صرفا سمبلی کاهش یافته بود . لاوی حتی پا را فراتر گذاشت و کاملا خود را مطیع دولت و نظم و قانون دانست .

با این وجود همچنان شیطان پرستی اصیل همچون آیینی سری حضور دارد .


Report Page