جنگِ قدرت بینِ جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها

جنگِ قدرت بینِ جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها

TwitterMamnoe


وقتی اوضاع آشفته‌ی جهانی را می‌بینم فقط یک دلیل می‌توانم برای آن ذکر کنم: جنگِ قدرت بینِ جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها دو حزبِ اصلی ایالات متحده آمریکا. یکی می‌خواهد نظم سابقِ جهانی را که به نفع حزبِ رقیب است کاملا دگرگون کند، دیگری می‌خواهد همان نظم باقی بماند!


بجز این باقی مسائل و کشورها مانند چین، روسیه یا اتحادیه اروپا چقدر مهم هستند؟ آنها معمولا در دو طرف این جنگ قدرت، پشت سر دو حزب اصلی بازی می کنند و این میان مثلا چین و اتحادیه اروپا به کمک دموکرات‌ها می‌آیند چون منافع آنها مشترک است. اما این جنگ قدرت که مانند حالا می‌تواند


دنیایی را در تلاطم یا نابودی قرار دهد، از نگاه برخی که سالها ملتِ ایران فکر می‌کردند دانش یا آگاهی دارند به یک مسئله ساده و پیش پا افتاده تقلیل داده می‌شود؛ خورشت کرفس یا خورشت قیمه!!! باورنکردنی است که شخصی اینقدر نادان باشد که ببیند این جنگ قدرت چه بر سر دنیا آورده است ولی


به بقیه بگوید چون شما نمی‌توانید در آن رای دهید و به شما ربط ندارد پس درباره‌ی نتیجه‌ی آن سکوت کنید! اما آیا براستی اینچنین است؟ اگر فقط اندکی به گذشته برگردیم می‌بینیم هر رئیس جمهوری که در آمریکا بر سر کار آمده، درعمل دنیا دگرگون شده است. زیاد هم نمی‌خواهد تاریخ را موشکافی کنید!


بیایید به چهل و یک سال پیش برگردیم. زمانی که جیمی کارتر یک رئیس جمهور دموکرات بر مسند نشست. شعار او التزام به مبانی حقوق بشر و کرامت انسانی بود. یکی از دستاوردهای او سقوط مهم‌ترین متحد ایالات متحده در منطقه خاورمیانه یعنی پادشاهی پهلوی و آغاز یک جنگ هشت ساله بین ایران و عراق بود.


فکر کنید در منطقه‌ای که ثبات و امنیت حاکم است، ناگهان حکومتی واژگون شود و جنگی دربگیرد با میلیونها زخمی و هزاران کشته که شعاع شعله‌های این جنگ تا هزاران کیلومتر آن طرف‌تر هم برود! حتی بیمارستان‌های کشورهای اروپایی محلی برای شناخت و کشف آثار استفاده از سلاح‌های شیمیایی می‌شوند!


یا در دوران هشت ساله یک جمهوری‌خواه پس از کارتر، چه اتفاقی افتاد؟ اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو ابرقدرت زمان در اثر فشارهای کمرشکن دولت جدید آمریکا آنچنان فرسوده می‌شود که تنها چندسال بعد در ۲۵دسامبر ۱۹۹۱ و در زمان معاون ریگان، جورج بوش پدر که رئیس جمهور شده بود از هم می‌پاشد.


البته که شاید برخی بگویند شوروی خودش به مرور زمان از هم می‌پاشید! نه اینطور نیست. تا قبل از ریگان، دیگر روسای جمهور آمریکا غالبا یک سیاست و رویکرد دفاعی را دربرابر شوروی اتخاذ کرده بودند و اعتقاد داشتند باید او را مهار کرد و این شوروی بود که با پروپاگاندای وحشتناک خود دولت‌های


غربی را در موضع دفاعی قرار داده بود. اما با ظهور ریگان و اولین سخنرانی او در کاخ سفید، زمین و زمان بر ساکنان کاخ کرملین تیره و تار شد. ارکان سیاست ریگان در برابر شوری به طور خلاصه:

1- تخریب چهره اخلاقی اتحاد جماهیر شوروی


2- جلوگیری از گسترش ایدئولوژی کمونیستی شوروی

3-ممانعت از دسترسی شوروی به تکنولوژی های پیشرفته

4-کاهش ارزش محصولات شوروی در بازارهای بین المللی

5-وادارسازی شوروی به هزینه کرد متقابل

6-استفاده از افکار عمومی برای فروپاشی شوروی.

در همه‌ی این سرفصل‌ها که به خلاصه گفته شود حجم عظیمی


از سیاست‌ها نهفته است که گفتن حتی بخشی از آن به خواندن یک کتاب منجر می‌شود!!! مثلا در تخریب چهره شوروی، ریگان اولین کسی بود که واژه امپراطوری شیطانی را برای آنها به کار برد. ساخت انواع فیلم‌های ضدکمونیستی در هالیوود آن زمان نمونه کوچکی از این سیاست است. یک نمونه آشنا فیلم راکی۴


تقابل یک بوکسور آمریکایی با یک بوکسور جوان روسی که از هرگونه تقلب و حتی مصرف مواد نیروزا هم دریغ نمی‌کند! جالب آنجاست که بوکسور روسی، دوست راکی یعنی آپولو گرید را شکست می‌دهد که یک رنگین پوست است! به نوعی تلقین نژادپرستی و فاشیسم در مکتب و فلسفه کمونیسم که آمریکا به جنگ آن می‌رود


فقط کافی است به این عکس‌ها نگاه کنید. بوکسور آمریکایی که ماه‌ها سخت تمرین و تلاش می کند با شورت ورزشی به رنگ پرچم آمریکا، در پس زمینه عکسهای انگلس و مارکس از بنیانگذاران کمونیست و نکته مهم آنکه بوکسور آمریکایی حریف روس را در خانه خود یعنی خاک شوروی شکست می‌دهد! جالب نیست؟


این یک شمه از سیاست‌های فشار ویران کننده دولت ریگان و رویکرد تهاجمی اوست که فقط درباره‌ی یک فیلم در حوزه مدیا و جنگ رسانه‌ای به چند توییت آن هم خلاصه ختم شد!! دوران جورج بوش پدر که در دوران ریگان معاون اول بود درحقیقت ادامه‌ی سیاستِ فشار ریگان برای فروپاشی شوروی بود که در عمل


به این امر منجر می‌شود. ریاست‌جمهوری جرج بوش اگرچه با خاطره فروپاشی شوروی و بسیاری از حکومت‌های کمونیستی اروپا در پایان جنگ سرد نیز در یادها می‌ماند، اما سیاست‌های آمریکا در این چهار سال در قبال خاورمیانه را زمینه‌ساز استقرار گسترده نظامیان آمریکا در منطقه می‌دانند. همچنین حمله


ائتلاف به رهبری آمریکا به صدام حسین که کویت را اشغال و آن را به خاک خود ضمیمه کرده با عملیاتی به نام توفان صحرا یکی دیگر از اتفاقات مهم دوران او بود یا بحران گروگان‌های آمریکایی در لبنان که مدتها با آن دست به گریبان بود. پس از دوران چهارساله جورج بوش پدر، بیل کلینتون در عمل


سیاست بازپروری و بازسازی ایالات متحده را در پیش می‌گیرد و آمریکا شاهد بزرگترین انبساط اقتصادی در دوران صلح است. هرچند در دوران او هم دخالت ناتو به رهبری آمریکا در جنگ کوزوو و صربستان و برقراری جمهوری کوزوو، امری است که باید گفت حداقل در دوران او هم آمریکا در یک جنگ شرکت کرد! اما


شاید سیاست‌های بیل کلینتون نوعی اجبار برای آمریکا بود! پس از ۱۲سال فشار حداکثری برای فروپاشی شوروی و حتی پیشتر گرفتاری‌های دولت کارتر و جنگ ویتنام در دوران نیکسون، آنچنان چهره آمریکا را مخدوش کرده بود که به ناچار باید مدتی به آن استراحت داد. هرچند این انتظار که آمریکا سر در لاک


خود فرو ببرد فقط هشت سال طول کشید! با روی کار آمدن دولت جدید به رهبری جورج بوش پسر و کابینه به شدت تهاجمی او، پس از حمله القاعده به برج‌های دوقلو و حادثه ۱۱سپتامبر دنیا دگرگون شد و عملا منجر به دخالت نظامی آمریکا در افغانستان و عراق و درهم کوبیدن طالبان و صدام حسین می‌شود.


انتظاری که از آمریکای دوران بعد از جورج بوش و روی کار آمدن یک رئیس جمهور دموکرات با پیام صلح به مسلمانان می‌رود شاید انتظار از همان سیاست‌های دوران بیل کلینتون و بازسازی دوباره آمریکا پس از سالها جنگ در افغانستان و عراق است. صرف تریلیون‌ها دلار در جنگ عراق عملا اقتصاد


آمریکا را در تلاطم انداخته و وضعیت به شدت نگران کننده است. اما ما در عمل می‌بینیم در دوران او بخصوص دوران چهارساله دوم، علاوه بر اینکه آمریکا مستقیما در لیبی دخالت نظامی می‌کند بلکه خاورمیانه شاهد سقوط دومینو وار حاکمان کشورهای عربی است که به "بهار عربی" مشهور می‌شود!


بهاری که بیشتر شبیه یک خزان است و از تونس شروع و به فاجعه انسانی سوریه ختم می‌شود! آیا می‌شود گفت که مثلا آمریکا در این میان هیچ نقشی نداشته است؟ مثلا خود شما تا قبل از انقلاب تونس چقدر از این کشور اطلاع داشتید؟ اصلا می‌دانستید این کشور کجاست و چه سیستم سیاسی بر آن حاکم است؟


شاید مهم‌ترین اطلاع شما از این کشور این بود که آنها تیم فوتبالی دارند که در جام جهانی حضور پیدا کرده است! همان‌قدر بیشتر مردم جهان از تونس اطلاع داشتند که همین حالا مثلا از کشوری به نام مولداوی در قاره اروپا! آیا اصلا کسی می‌داند این کشور کجاست و سیستم سیاسی آن چگونه است؟


حوادث خاورمیانه در دوران اوباما به اندازه‌ی دوران ریاست جمهوری هیچ کدام از روسای جمهور آمریکا نیست!!! آیا همه اینها اتفاقی است؟ تونس، مصر، لیبی، شورش‌های بحرین، عربستان، نیجریه، ظهور ناگهانی داعش، جبهه النصره، جنگ سوریه، لشگرکشی ایران و روسیه به سوریه، استفاده بشار اسد از


سلاح‌های شیمیایی، یا در مناطق دیگر دنیا ناآرامی‌های اوکراین و الحاق کریمه به روسیه و بسیاری اتفاقات دیگر. اگر همه‌ی آنها اتفاقی باشند پس چرا در دوران ترامپ هیچ کدام از این حوادث در خاورمیانه تکرار نشد؟ یا حتی پس از روی کار آمدن ترامپ، وقایع از خاورمیانه به مناطق دیگر دنیا


منتقل می‌شود مانتد جنوب شرق آسیا و یا دوباره بر می‌گردد.اصولا چگونه می‌توان باور داشت کشوری که میزان تولید ناخالص داخلی در دوازده ماه منتهی به اوت 2019

:۲۰.۴۹تریلیون دلار بوده و سهم کشور از اقتصاد جهانی: ۲۴.۳درصد است یعنی تقریبا یک چهارم اقتصاد دنیا،در معادلات سیاسی تماشاگر باشد؟


کشوری که بزرگترین کارخانه‌های صنایع سنگین را دارد. ۲۰ کشور بزرگ تولید کننده محصولات کشاورزی در مجموع ۱۵۳۱.۴ میلیون تن محصول کشاورزی تولید می‌کنند که ۳۴ درصد از این محصول تنها در کشور ایالات متحده امریکا تولید می‌شود!!!


یا مثلا صنعت گوشت در ایالات متحده: در سال ۲۰۱۹ نزدیک به ۱۰ میلیارد حیوان در این کشور به چرخه گوشت وارد شده است (گاو،گوسفند،خوک و مرغ). ارزش بازار گوشت سرد و فرآوری شده در آمریکا بیش از ۱ تریلیون دلار است که تا سال ۲۰۲۲ باید به ۱.۲۵ تریلیون دلار برسد.

برای مقایسه:کل GDP روسیه ۱.۷


تریلیون دلار است

تولید ناخالص داخلی ایران برابر۴۶۳ میلیارد دلار است فقط صنعت گوشت آمریکا مساوی با ۲ سال تولید ناخالص داخلی کل ایران است!!!


همچنین آمریکا بیشترین بودجه نظامی دنیا و قدرتمندترین ارتش دنیا را در اختیار دارد. بودجه نظامی آمریکا در سال مالی ۲۰۲۰ ۷۵۰میلیارد دلار برآورد شده است.


آمریکا دارای بزرگترین غول های فناوری است که فقط چند شرکت آن: گوگل، فیسبوک، آمازون، مایکروسافت، تسلا و اسپیس‌اکس می‌توانند نصف کره زمین را خریداری کنند.


با همه‌ی این تفاسیر آیا ما باز باید باور کنیم رئیس جمهور آمریکا در سرنوشت ما و دیگر مردم دنیا تاثیر ندارد؟ یا آنکه بنشینیم و فقط نظاره‌گر باشیم؟ قطعا باید حساسیت ما بیش از دیگران باشد.

TwitterMamnoe@

Report Page