تصمیمگیری اخلاقی، اراده آزاد
فاطمه سادات میرفاضلیاین عقیده که سرنوشت ما تا حد زیادی در دستان خود ماست عقیدهای بسیار فراگیر است. در پیمایشی بین المللی که در سال ۱۹۹۸ انجام شد ۷۰ درصد مردم معتقد بودند که سرنوشتشان را خود تعیین میکنند. ولی در دنیای مدرن که روز به روز دانشمندان در مقالات علمی خود به این نکته اشاره میکنند که رفتارهای ما، با ژن های ما، استعدادهای شخصیتی ما یا خصوصیات محیطی تبیین میشوند چه پیامی میتواند برای جامعه داشته باشد؟ دور از ذهن نیست که فکر کنیم این مقالات میتواند ذهن آدم ها را به این سمت ببرد که ما مقهور عوامل زیستی و محیطی هستیم و ارادهی آزادی وجود ندارد.
یکی از شاهدهای آن، مقاله ایست که مجلهی The Economist سال ۲۰۰۶ منتشر کرد با این عنوان که: "آیا ما واقعا برای انتخاب، آزاد هستیم؟: نوروسانیس مدرن عقیدهی ارادهی آزاد را تخریب کرده است." به راستی علوم زیستی جدید چه تاثیری بر اعتقاد به ارادهی آزاد دارند؟ و اعتقاد به ارادهی آزاد در مقابل جبرگرایی چه تاثیری در رفتار افراد در جوامع خواهد داشت؟ اگر امروز صبح از خواب برخیزیم و به ما بگویند که ارادهی آزاد وجود ندارد ما چگونه رفتار میکنیم؟ رفتار اخلاقی و سیستمهای قانونی چه تغییری میکنند؟ مطالعات نشان دادهاند اعتقاد به ارادهی آزاد تقلب، رفتار خشن و دزدی را کاهش میدهد و عملکرد شغلی را بهبود میبخشد. در مطالعهی جالبی که اخیرا در سال ۲۰۱۴ در رابطه با اعتقاد به عدم وجود ارادهی آزاد انجام شده است، Kathleen D. Vohs and Jonathan W. Schoole نشان دادند که ترویج اعتقاد به نبود ارادهی آزاد میتواند باعث افزایش تقلب - چه به صورت منفعل، چه به صورت کنشگر - شود.
"Free to Choose? Modern Neuroscience Is Eroding the idea of Free Will" (2006 "?Free to Choose")
در این مطالعه به یک گروه، متنی خنثی داده شد و در مقابل به گروهی دیگر متنی دادند که در آن نوشته بود تعداد قابل توجهی از دانشمندان به ارادهی آزاد اعتقاد ندارند و آن را توهمی بیش نمیدانند؛ سپس از آنها خواسته شد در دو فعالیت شرکت کنند. گروه دوم که متنی راجع به نبود ارادهی آزاد خوانده بودند، در هر دو فعالیت بیشتر تقلب کردند (اولی به صورت منفعل، دومی به صورت کامل فعال). همچنین سیستم قانونی ما و مجازات کردن آنهایی که از قانون تخطی میکنند و یا به دیگران آسیب میزنند، بر این اصل نانوشته بنا شده است که آدمها دارای قوهی ارادهی آزاد هستند. ما افراد خطاکار را به این دلیل که آنها قادر به مقاومت در برابر انجام عمل خطای خود هستند مجازات میکنیم؛ در واقع تبلیغ علیه ارادهی آزاد در طی قرون و اعصار به سود برخی از وکلای جنایی بوده است. مثال معروف آن کلارنس دارو Clarence Darrow (۱۹۳۸-۱۸۵۷ ) میباشد که با بحثهای جبرگرایی و قانع کردن هیئت ژوری که هیچکدام واقعا مسئول اعمالمان نیستیم، قاتلین متعددی را از چوبهی دار، نجات داد!! (دو مورد معروفی که وی نجات داد ليوپاد و لئوب دو دانشجوی حقوق ثروتمند بودند که یک قربانی بیگناه را صرفا به علت علاقهی خودشان برای انجام یک جنایت ایده آل کشته بودند!!) به نظر میرسد اعتقاد به جبرگرایی میتواند تاثیر خطرناکی بر سیستم های قانونی نیز بگذارد. چه بسا قاتلینی که با خونسردی تمام قتلی را به سرانجام رساندهاند در خیابانها آزاده بگردند. اما مطالعات ضد و نقیضی هم وجود دارد که نشان میدهد شرایط ارتکاب جرم نیز تاثیر گذار است. حتی ممکن است جبرگرایان در مجازات اعمالی که هیجان را درگیر میکند ارادهی آزاد بیشتری به آنها نسبت دهند و شاید در جرمهای خفیف تر اعتقاد کمتری به مجازات داشته باشند (فعالیت کمتر اتصال گیجگاهی-آهیانهای راست)؛ ولی در جرمهای با بار هیجانی بالا مانند معتقدین به اختیار به مجازات دست می زنند و همان نواحی مشابه مغز که مربوط به moral disgust است (اینسولای راست).