💢 تحقیر معلم با مدارس خاص
رضا داودیمتمایزسازی دانشآموزان و مدارس یکی از تغییراتی است که آموزش و پرورش ایران در طول دهههای گذشته شاهد آن بوده است. تاسیس مدارسی تحت عناوینی همچون تیزهوشان، هیئت امنایی، نمونه دولتی و ... نمایانگر تقسیمبندی و تمایز میان دانشآموزان و مدارس است.
اگر چه نمیتوان تفاوتها و تواناییهای انسانی و به تبع آن، ضرورت چنین مدارسی را انکار نمود ولی ایراداتی نیز به آن وارد است؛ فقدان طرحی علمی و دقیق برای چنین مدارس از سوی مدیران رده بالای آموزش و پرورش چالش مهم این مدارس است.
در نقد این مدارس از زاویه حقوق دانشآموز و کیفیت آموزش سخن بسیار گفته شده است. هدف این نوشتار نقد این مدارس از زاویه شان و جایگاه علمی و اخلاقی معلم و تحقیر معلم است. در این نوشتار خواهم کوشید این مسئله را روشن نمایم.
مطابق قانونی که مختص این مدارس است مدیر میتواند معلمان مدرسه را به دلخواه خود انتخاب کند و اداره نمیتواند دخالتی در امر تصمیمگیری مدیر این مدارس داشته باشد.
با نگاهی نقادانه بر عملکرد مدیران این مدارس در طول سالهای گذشته، پرسشهای زیادی در نقد اختیار گزینش معلم از سوی مدیران مدارس مطرح میگردد.
اگر از نگاه کلان به قضیه بنگریم و عملکرد نهادهای مدرن مثل مدرسه در ایران را در یکصد سال گذشته واکاوی نماییم؛ درمییابیم که نهادهای مدرن در ایران فاقد روح مدرن هستند. قانونگرایی و تقدم ضابطه بر رابطه پایهی یک نهاد مدرن و روح زندهی آن است. متاسفانه به دلیل استیلای رابطه بر ضابطه، در نهادهای مدرن در ایران از جمله مدرسه، زمینه برای گزینش دلبخواهانه و فاقد ملاکهای علمی و قانونی معلم توسط مدیران هموار گردیده است. مدیران مدارس خاص که در بالا از آنان یاد شد میتواند دوستان و آشنایان خود را با توجه به فرهنگ پاد مدرن تقدم رابطه بر ضابطه در مدارس به کار گیرند، بدون اینکه پاسخگوی گزینش خود باشد.
اگر از جنبهی دیگر به چنین تصمیمگیریهایی نظر بیافکنیم و روند دمکراتیکسازی به عنوان یکی دیگر از پایههای نهادهای مدرن و مدرنیسم را مد نظر قرار دهیم؛ معلمان باید، مدیر مدرسه را انتخاب کنند نه برعکس. این گزینش دلبخواهانه و فاقد روح دمکراتیک، زمینه را برای بازتولید و تقویت سیستم استبدادی مدیریتی که یادآور سیستم استبدادی سازمانی تیلوری است فراهم میآورد.
تیلور معتقد بود انسانها را میتوان مثل رباتها هدایت کرد تا مطابق دستور از پیش تعیین شده به شیوهای مشخص رفتار کنند و با این روش بهرهوری کار را افزایش داد. تیلور وظیفهی اصلی مدیریت را برنامهریزی و پیشبینی میدانست. این تئوری اگر چه در حوزهی کارخانههای صنعتی در ابتدا موفقیتهایی داشت ولی نگاه مکانیکی و رباتگونه این سیستم به کارگر کارخانه در نهایت باعث شکست این تئوری شد. نکتهی پر اهمیت اینجاست که تیلوریسم حتی در حوزهی صنعت شکست خورد. حال اجرای چنین سیستم منسوخی در امر آموزش که با انسان سروکار دارد به چه نتایج فاجعهباری ختم خواهد شد؟
تبعات چنین سیستمی برای محیط مدرسه و معلم بسیار خطرناک است. معلمی که در چنین سیستمی کار میکند و هر لحظه دلهرهی عدم تایید از سوی مدیر مدرسه را دارد نمیتواند کارآمد و توانمند باشد. معلم در این سیستم باید مطابق فرامین مدیر مدرسه رفتار کند چون روح دمکراسی و نقادی در این مدارس وجود ندارد و معلم نمیتواند با توجه به شرایط خود و دانشآموزانی که مادهی خام نیستند و به حکم انسان بودن ویژگیهای متفاوتی دارند عمل کند. در نتیجهی دلهرهی همیشگی معلم و دیکتهی برنامه از سوی مدیر به معلم، دانشآموز نیز متضرر میشود.
در پاسخ به پرسش از معیارهای گزینش معلم توسط مدیر مدرسه، به درصد قبولی بالا توسط معلم به عنوان یکی از شاخصهای مهم و اصلی اشاره میشود. ولی این معیار دو ایراد اساسی دارد:
۱- ملاک یادگیری به زعم کارشناسان و متخصصان آموزشی، نمره نیست. ملاک نمره سالهاست که مورد تردید جدی قرار گرفته و نمیتواند شاخص کارآمدی و توانمندی معلم قرار گیرد.
۲-معلمی که در مدارس عادی تدریس میکند، بیشک راندمان کمتر و درصد قبولی کمتری دارد.. اگر بر اساس درصد قبولی معلم را ارزیابی کنیم پس حق معلمی که در مدارس عادی تدریس میکند ضایع میشود بدین ترتیب معیار نمره نمیتواند سنجهی مناسب گزینش معلم قرار گیرد.
اگر چه شاخص درصد قبولی یکی از معیارهای ضعیف گزینش معلم است و ایرادات فراوانی دارد ولی در سطح هنرستانها حتی چنین شاخصی هم وجود ندارد. چندین سال است که امتحانات نهایی و ترمی در هنرستانها حذف شده و دروس تخصصی پودمانی شده است. نحوهی آزمون و قبولی در دروس تخصصی پودمانی نیز داستان غمانگیز دیگری دارد که هنرآموزان هنرستانهای فنی با آن دست به گریبانند با این تفاصیل مشخص نیست مدیران هنرستانهای خاص بر اساس چه معیاری،معلمان را انتخاب میکنند؟
به شاخص دیگری که در پاسخ به اعتراض نحوهی گزینش معلم توسط مدیران مدارس اشاره میشود، آشنایی و به کارگیری فنون جدید تدریس توسط معلم است. این شاخص در خود تضادی فاحش دارد. با توجه به آنچه در بالا به آن اشاره رفت و تسلط جو استبداد سازمانی تیلوری در این قبیل مدارس هویدا گشت، نمیتوان از معلم انتظار خلاقیت و روشهای جدید تدریس داشت. چون روشهای جدید تدریس بر مبنای خلاقیت معلم و ویژگیهای فردی دانشآموز بنا گردیده است. در سیستم تیلوری جایی برای خلاقیت و توجه به تفاوتهای فردی انسانی نیست.
حتی در مدارسی که مدیر مدرسه اختیار تدریس را به طور کامل به معلم و روشهای خلاقانهی او واگذار میکند و دخالتی در امر آموزش ندارد، ممکن است مشکل از جای دیگری بروز نماید. در مدرسهای که فقط در عنوان با مدارس دیگر متفاوت است و به لحاظ امکانات و بودجه تفاوتی با مدارس عادی ندارد، چگونه معلم میتواند خلاق باشد و روشهای نوین تدریس را اجرا نماید؟ به ویژه این معضل در هنرستانها نمود بیشتری دارد. آیا زیرساختها روشهای نوین تدریس در این مدارس فراهم آمده است؟ با زیرساختی قدیمی و منسوخ شده فقط میتوان انتظار معجزه از معلم داشت. اگر چه جای انکار ندارد که امکانات بعضی از مدارس خاص بیشتر و بهتر از مدارس عادی است ولی این قاعده لزوما شامل تمامی مدارس خاص نمیشود و بعضی از مدارس خاص به لحاظ امکانات در وضعیت عادی و اسفباری قرار دارند.
عامل مهم دیگری که برجستگی خاصی دارد ولی در سیستم معلم محور مدارس ایران به آن توجه نمیشود؛ نقش دانشآموز است. متاسفانه به دلیل استیلای سبک تیلوریسم بر امر آموزش، دانشآموز مانند مادهی خامی در نظر گرفته میشود که فقط دست توانای معلم میتواند هر آنچه که میخواهد از آن بسازد. در آموزش جدید به نقش دانشآموز در یادگیری بهای بیشتری داده میشود پس نمیتوان موفقیت یا شکست دانشآموز را به صورت مستقيم و مطلق به معلم نسبت داد. معلم نقش حاشیه و دانشآموز نقش متن در تئوریهای آموزشی جدید را بازی میکنند. آنچه که اهمیت دارد و از وزن بیشتری در کیفیت آموزش و یادگیری دارد، دانشآموز است نه معلم.
پرسش دیگری که میبایست مطرح کرد و ملاک مدیران مدارس در گزینش معلم را به چالش گرفت از این قرار است: آیا اگر معیار نمره را در نظر نگیریم و قدری مدرنتر به امر آموزش نگاه کنیم؛ مدیر مدرسه که معمولا بیش از یک یا دو تخصص علمی ندارد؛ چگونه میتواند دربارهی تخصص معلمی که در آن حوزه تخصص ندارد بیاندیشد و معلم را گزینش کند؟ آیا مدیر مدرسه توانایی تشخیص صلاحیت و کارآمدی تمام معلمان مدرسه با گرایشهای علمی متفاوت را داراست؟
با توجه به آنچه در بالا بررسی شد آیا نباید اختیار گزینش معلمان مدارس خاص را به نهاد و مرجع بالاتری واگذار کرد که اشراف بیشتری بر کل معلمان دارد؟ چون حتی اگر با توجه به معیار نمره و درصد قبولی، گزینش معلم را تایبد کنیم و با اغماض چنین معیاری را بپذیریم پرسش دیگری مطرح میشود که آیا یک مدیر شناخت کاملی از تمام معلمان مدارس را دارد؟ یا بنا به تجربهی کاری خود فقط از وضعیت درصد قبولی معلمان محدودی اطلاع دارد؟
اگر از حیث توانایی مالی اولیای دانشآموز به مدارس خاص نگاه کنیم به خوبی میتوان دریافت که دانشآموزانی وارد مدارس خاص میشوند که توانایی مالی نسبتا بالا و خوبی دارند. به دلیل گزینشهایی که در انتخاب دانشآموز در این مدارس اعمال میشود مافیاهایی تحت عناوینهای مختلف کلاسهای خصوصی و تستزنی و ... در جامعه ایجاد شده است که در این میان فقط کسانی میتوانند از سد گزینش این قبیل مدارس عبور کنند که توانایی پرداخت هزینههای کلان کلاسهای خصوصی و غیره را داشته باشند. شاید در میان دانشآموزان کمدرآمد هم استعدادهای درخشانی باشند ولی به دلیل عدم تمکن مالی از امتیاز چنین مدارسی محروم میگردند که در این نوشتار قصد پرداختن به این معضل را ندارم. به دلیل اینکه اولیای اکثر چنین دانشآموزانی از تمکن مالی نسبتا خوب و بالایی برخوردارند و این دانشآموزان در هنگام تحصیل در مدارس خاص، در کلاسهای خصوصی خارج از مدرسه نیز شرکت میکنند؛ زمینهساز مشکلاتی برای معلمان مدارس خاص نیز میشوند. مشکلاتی از قبیل اینکه دانشآموز، معلم خود را با معلم بیرون از مدرسه قیاس میکند و گاهی اوقات تحت تاثیر اندیشهای کاذب قرار میگیرد و معلم مدرسهی خود را در جایگاه علمی پایینتری نسبت به معلم خصوصی خود میبیند. این نوع نگرش، زمینه را برای تحقیر معلم مدرسه در دیدگاه دانشآموز فراهم میمیآورد.
به گمان نگارندهی این سطور، خواننده گرامی با توجه به نقادیهای بالا به این نتیجه دست یافته که روند انتخاب معلم در مدارس خاص توهین به شان و جایگاه علمی و اخلاقی معلمان است که در این میان شان معلمانی که به مدارس خاص فراخوانده نمیشوند بیشتر در معرض خطر و تحقیر است.
در این میان اعتبار علمی و اخلاقی معلمانی لگدمال میشود که چه بسا کارآمدتر و تواناتر باشند ولی به دلیل عدم رفاقت و آشنایی با مدیران مدارس خاص یا قرار داشتن در مدارسی گمنام و فاقد کیفیت مطلوب آموزشی از شانس داشتن دانشآموزانی خوب محروماند و توانایی آنان در مدارس معمولی به هدر میرود. حتی در این میان اگر با معیار معلم محوری هم به قضیه نگاه کنیم حق دانشآموزان خوب در داشتن معلمان توانمند و کارآمد ضایع میشود. معلمان توانمندی که باید در مدارسی تدریس کنند که به علت داشتن دانشآموزان ضعیف، بیانگیزه و دلسرد میشوند، چون به قول شاعر مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. در کلاسی با دانشآموزان ضعیف، بیانگیزه و بیعلاقه به درس، باحوصلهترین و باانگیرهترین معلمان هم ناامید میشوند. بدون شک دود این دلسردی به چشم نظام آموزشی و دانشآموزان میرود. پس انتظار میرود گزینش معلمان مدارس خاص توسط مدیران مدارس هر چه سریعتر مورد بازنگری قرار گیرد و جلوی تحقیر بیشتر معلم گرفته شود.