بردهای؟ پس دوست نتوانی بود
موسسه رحمان
دوستی رابطهای است که همهی ما تجربه میکنیم. فیلسوفان بزرگی مانند ارسطو، کانت و نیچه درباره دوستی اندیشیدهاند این اندیشهها وجهی مشترک دارند؛ بیشتر اندیشههایی مردانهاند که دوستی را بهمثابۀدوستی میان مردان درنظر گرفتهاند. اندیشههایی فمنیستی نیز وجود دارند که این کاستی را ندارند. یکی از آنها را سیاستپژوهی به نام مری وولستون کرفت ساخته و پرداخته است. در این متن میکوشم خوانشی از این دیدگاهها ارائه کنم.
مری وولستون کرفت متولد 1759 در انگلیس است. در سال 1792 همزمان با انقلاب کبیر فرانسه به پاریس رفت. او، که شاهد انقلاب فرانسه بود، متأثر از آراء روسو، دربارۀ حقوق زنان نوشت. برخلاف ارسطو و دیگر نظریهپردازان کلاسیکِ دوستی، که میپنداشتند «دوستی ناب» جدا از و فراتر از دیگر روابط انسانی (روابط میان ارباب و برده، زن و شوهر، والدین و فرزندان و...) است، زیرا مبتنیبر برابری است، وولستون کرفت میپنداشت که دوستی تنها هنگامی شکل میگیرد که در کلیت جامعه برابری حکمفرما گردد و اگر چنین شد، تمامی روابط اجتماعی بهسوی دوستی میل میکنند.
او دوستی را رابطهای مبتنیبر احترام متقابل میان دو طرف دارای قدرت برابر میدانست. ازنظر او، میان نابرابرها هیچ جامعۀ حقیقیای و هیچ دوستی حقیقیای شکل نخواهد گرفت. به بیان نیچه، «بردهای؟ پس دوست نتوانی بود. خودكامهای؟ پس دوستی نتوانی داشت». او دامنهایرا درنظر میگیرد که در یک سویۀ آن دو طرف رابطهای استبدادی-چاپلوسانه دارند و در سویۀ دیگر، رابطهای همقدرت و احترامآمیز. او دوستی را با تملق و چاپلوسی و ستایش متفاوت میداند: دوست واقعی حقیقتهای تلخ و دردناک را بهشیوهای درمیان میگذارد که چاپلوسان از آن ناتواناند. دوستی رابطهای ساده و سرراست و خالصانه و صادقانه است نه امری بزکشده و ساختگی که در جامعۀ مدرن رواج دارد.
تمایزِ دیگر دیدگاه وولستون کرفت در این است که، با اینکه طرفدار ارزشهای انقلاب فرانسه (آزادی، برابری و برادری) بود، به نقد آن روی آورد، زیرا این ارزشها نیز، مانند اندیشههایی که پیشتر مرور کردیم، بر همان شکل سنتیِ دوستیِ ارسطویی متمرکزند: شکل رفیقبازانۀ دوستیمیان مردان. از دید او، انقلاب فرانسه زنان را از امتیازات و امکانهای شهروندی و نیز دوستی با مردان و دوستی با همجنسهای خودشان محروم کرد، بهجای آنکه این قابلیتها را تقویت کند.
وولستون کرفت دربارۀ ازدواج بر این باور است که نهاد خانواده باید اصلاح شود و رابطۀ همسران به دوستی ناب بگراید. هنگامیکه نابرابری جنسیتی شدیدی در وضعیتهای اجتماعی، سیاسی، آموزشی و اقتصادی وجود دارد، زنان نمیتوانند در موضعی برابر با مردان قرار بگیرند و چون رابطۀ دوستی میان نابرابرها ممکن نیست، رابطۀ آنان نیز به رابطۀ اربابـبرده میل میکند.
از دید او، زنان بهگونهای اجتماعی میشوند که، بهجای قابلاحترامبودن، تشویق میشوند تا یکسره دلمشغول ظاهر خود، چاپلوسی و قدرتی که این ظاهر به آنها میبخشد باشند. این شیوۀ تربیتی آنان را از دلمشغولی به عقلانیت و اخلاقیات بازمیدارد. همان رابطهای که میان ارباب مستبد و بردۀ چاپلوس در عرصۀ سیاست برقرار است در خانواده نیز جاری است. ناآگاهی زنان از این اصل، که رابطۀ چاپلوسانه و زندگی زالووار در سایۀ مردی قدرتمندتر بسیار پستتر از دوستی ناب است، به تداوم وضعیت کمک میکند.
وولستون کرفت، در مقابل زن عادی، «زن عقلانی» را قرار میدهد. فقط زن عقلانیِ قدرتمند میتواند با شریک زندگی خود دوست باشد؛ زنی که میخواهد، در کنار نقش مادری، بدن خویش را قوی کند، ذهن خویش را پرورش دهد، خانوادهاش را مدیریت و کنترل کند و فضیلتهای مربوطبه این امور را تمرین کند و عملی سازد. او دوست خانوادهاش خواهد بود نه «وابستۀ پَستِ» آن. او احساساتش را پنهان نمیکند، لاس نمیزند، حیله بهکار نمیبندد و... ، زیرا اینها راهبردهای طرفِ کمقدرتتر رابطهاند. وولستون کرفت میگوید اگرچه ممکن است برخی چنین رابطۀساده، روشن و خالی از رمانتیکبازیهای معمولی را «بیمزه» بپندارند، رابطۀ متعالی چنین است؛ ازدواجِ به دوستی تبدیلشده غذای سادهای است که از وعدههای تجملی و پرزرقوبرق و بزکشدۀ ازدواج عادی برتر و بهتر است.
بخشی از متن «مروری بر فلسفۀ دوستی»، نوشته وحید میرهبیگی منتشر شده در شماره پنجم هایا را خواندید.