افسانه انسان اقتصادی
رایان مک میکن / UTFINANCE / Ryan McMaken@رایان مک میکن سردبیر اجرایی موسسه میزس است. او دارای مدرک لیسانس در اقتصاد و مدرک کارشناسی ارشد در سیاست عمومی، امور مالی و روابط بین الملل از دانشگاه کلرادو است.
در میان آلباتروسهای بزرگ (آلباتروس نام نوعی پرنده و نماد نحسی است) که بار حرفه اقتصاد را بر دوش میکشد، ایده انسان اقتصادی (هومو اکونومیکوس) است. تا به امروز، اکثر دانش آموختگان اقتصاد در مورد آن در زمینه اقتصاد نئوکلاسیک میشنوند. به ما گفته میشود که انسان اقتصادی، فرد نوعی ایده آلی است که همیشه به دنبال به حداکثر رساندن سود و به حداقل رساندن هزینهها است. او فقط «عقلایی» عمل میکند، و عقلگرایی همیشه به دنبال به حداکثر رساندن سود و به حداقل رساندن هزینهها تعریف میشود. حتی بدتر از آن، «سود» اغلب به معنای «سود پولی» است که فقط با دلار (یا برخی ارزهای دیگر) قابل اندازهگیری است.
بله، بسیاری از اقتصاددانان خواهند گفت: «این فقط یک مدل است» و توجه داشته باشید که اخطارهای زیادی در مورد استفاده از آن وجود دارد. با توجه به استفاده از مدلهای مبتنی بر رفتار «عقلایی»، این اعتراضها اغلب قانعکننده نیستند. اما، در حال حاضر، اجازه دهید فقط حرف اقتصاددانان را بپذیریم. حتی اگر آنچه مدافعان انسان اقتصادی میگویند درست باشد، این واقعیت باقی میماند که اکثریت قریب به اتفاق جامعه شناسان، دانشمندان علوم سیاسی، سیاستمداران و روزنامه نگاران هرگز آن یادداشت را دریافت نکردند. در مقالات علمی و رسانهای در مورد سیاست عمومی، مفهوم انسان اقتصادی به طور معمول برای نشان دادن مشکلات نظریه اقتصادی به کار میرود. بدتر از آن، دشمنان بازار آزاد -که بسیاری از آنها اقتصاد نئوکلاسیک را پایه اولیه تفکر لاسه فر میدانند- کاستیهای انسان اقتصادی را به عنوان نمونهای از حماقت اقتصادهای بازار معرفی میکنند.
اما این فقط چپهای تندرو نیستند که با انسان اقتصادی مخالفت میکنند. محافظه کاران همچنین به مترسک انسان اقتصادی به دلیل ناتوانیاش در ارائه «دیدگاه کل نگر از انسان» حمله کردهاند.
بنابراین، کافی نیست که منتقدان انسان اقتصادی را به عنوان دستهای از افرادی که روشهای پیچیده اقتصاددانان حرفهای را درک نمیکنند، کنار بزنیم. کاستی های این نظریه همچنان یک مشکل دنیای واقعی است.
نظریه انسان اقتصادی برای علم اقتصاد، بنیادی نیست
مشکل منتقدان ضد بازار انسان اقتصادی این است که انسان اقتصادی در واقع برای درک اقتصاد سالم ضروری نیست. در واقع، اگر منتقدان به هیچ وجه بر مدل انسان اقتصادی تکیه نمیکردند، بازارها بهتر درک میشدند.
به عنوان مثال، اقتصاددانان اتریشی هرگز به انسان اقتصادی تکیه نکردهاند. لودویگ فون میزس خاطرنشان کرد که مدل انسان اقتصادی تنها یک نسبت کوچک از کنش انسان را توصیف میکند و رفتار مصرفکنندگان را توضیح نمیدهد: «آنچه در نظریه کلاسیک درباره انسان اقتصادی بسیار صحبت میشود، تجسم اصول تاجر است. تاجر میخواهد هر تجارتی را با بالاترین سود ممکن انجام دهد: او می خواهد تا حد امکان ارزان بخرد و تا حد امکان گران بفروشد. با اهتمام و توجه به کسب و کار میکوشد تا همه منابع خطا را از بین ببرد تا نتیجه عمل او در اثر جهل و غفلت و اشتباه و مانند آن دچار تعصب نشود. . . »
«طرح کلاسیک اصلاً برای مصرف یا مصرف کننده قابل اجرا نیست. به هیچ وجه نمیتوانست عمل مصرف یا هزینه پول مصرف کننده را درک کند. اصل خرید در ارزانترین بازار در اینجا فقط تا جایی زیر سوال میرود که انتخاب بین چندین امکان، در غیر این صورت برابر، خرید کالا باشد. اما از این منظر نمیتوان فهمید که چرا کسی کت و شلوار بهتری را خریداری میکند، حتی اگر کت و شلوار ارزانتر همان سودمندی «عینی» را داشته باشد، یا اینکه چرا عموماً بیش از آنچه برای حداقل لازم است خرج می شود، آنچه اصطلاح برای امرار معاش فیزیکی ضروری است.»
اگر یک مدل اقتصادی به ما اطلاعات کمی در مورد رفتار مصرف کننده بدهد، حداقل میتوان گفت ارزش آن محدود است. میزس بیشتر در مورد اقتصاد انسان در کنش انسانی اظهار نظر کرد و نوشت: «این یک اشتباه اساسی بود. . . اقتصاد را به عنوان توصیف رفتار یک نوع ایده آل، انسان اقتصادی تفسیر کنیم. بر اساس این آموزه، اقتصاد سنتی یا ارتدکس به رفتار انسان آنگونه که واقعاً هست و عمل میکند، نمیپردازد، بلکه با تصویری ساختگی یا فرضی سروکار دارد. این تصویر [فردی] را بازنمایی میکند که منحصراً با انگیزههای «اقتصادی» هدایت میشود، یعنی صرفاً به قصد کسب بیشترین سود مادی یا پولی ممکن. چنین موجودی در واقعیت مشابهی ندارد و هرگز نداشته است؛ این یک شبح از فلسفه صندلی راحتی است. هیچ مردی به طور انحصاری انگیزهاش این نیست که تا حد امکان ثروتمند شود. بسیاری از آنها به هیچ وجه تحت تأثیر این ولع پست نیستند. در پرداختن به زندگی و تاریخ بیهوده است که به چنین انسان واهی بپردازیم.»
سود غیر از پول اشکال مختلفی دارد. همچنین همه افراد در زندگی به دنبال اهداف یکسانی نیستند. علاوه بر این، از آنجایی که افراد تعداد بیشماری از اهداف متنوع برای خود دارند، تعمیم در مورد اینکه چه چیزی برای آنها عقلانی یا غیرمنطقی است نیز غیرممکن است. برای برخی از مردم، زندگی با ریاضت و زهد در خلوتگاه ممکن است مطلوبترین باشد، و بنابراین منطقی است که آن زندگی را دنبال کنید. برای دیگران، زندگی با بازیهای ویدیویی و بازدید از مراکز خرید ممکن است مطلوب ترین باشد. بنابراین تعمیم و قطعیت آن کاملاً غیرممکن است. ایجاد مدلی برای رفتار اقتصادی ایده آل غیرممکن است.
منتقدان ضدسرمایهداری لسهفر نیز اغلب ادعا کردهاند که اقتصاد بهعنوان یک رشته، جنبههای اجتماعی رفتار انسانی را نادیده میگیرد و نظریه اقتصادی کار نمیکند مگر اینکه انسانها اساساً خودخواهان اتمیزه شده باشند که فقط به دنبال منافع شخصی خود هستند.
اتریشیها هرگز تحلیل خود را بر اساس چنین فرضی قرار ندادهاند. هیچ اقتصاددان خوبی این موضوع را انکار نمیکند که انسانها به اجتماعی بودن گرایش دارند و خود میزس مینویسد که «انسان به عنوان موجودی اجتماعی در صحنه رویدادهای زمینی ظاهر شد». اقتصاد بازار به دور از وابستگی به وجود انسانهای ضداجتماعی یا فردگرا، صرفاً به خواستههای انسانها آنگونه که هستند پاسخ میدهد.
انسان اقتصادی ابزاری برای برنامه ریزان مرکزی است
هومو اکونومیکوس Homo economicus (که در این متن آن را انسان اقتصادی ترجمه کردهایم)، به جای اینکه پایه و اساس اقتصاد بازار آزاد باشد، ابزار مفیدی برای دشمنان بازار است. میزس، برخلاف ساختار نادرست انسان اقتصادی، اشاره میکند که تمایلات انسان بسیار متنوعتر از آن است که امکان تعمیم در مورد آنچه بازارها میتوانند و باید تولید کنند یا در مورد آنچه مصرفکنندگان باید انجام دهند را فراهم نمیکند.
با توجه به ماهیت غیرقابل پیشبینی خواستهها و استعدادهای انسانی، برنامهریزی متمرکز یک اقتصاد، یا حتی مداخله در اقتصاد، بدون فقیر کردن مصرفکنندگانی که ممکن است چیزی متفاوت از آنچه برنامهریزان دولتی تصور میکنند بخواهند، غیرممکن است. ایده انسان اقتصادی از بسیاری جهات بر این توهم مغرورانه تأکید میکند که هر کسی میتواند از قبل بداند مصرف کنندگان و تولیدکنندگان چه میخواهند و چه کاری انجام خواهند داد.
دشمنان بازار آزاد فکر میکنند وقتی انسان اقتصادی را محکوم میکنند، به نوعی به قلب لیبرالیسم آزادیخواهانه ضربه میزنند، اما هیچ کاری از این دست انجام نمیدهند.