آن خانه کوچه بن بست

آن خانه کوچه بن بست

بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی

با یاد جانی شیفته : دکترعلی‌اکبر سرجمعی



🖋 سوسن شریعتی


دکتر علی‌اکبر سرجمعی متولد ۱۳۱۰ بود و امروز که خاموش شد تقریبا قرن را گذر کرده و شده بود مرجعی اجتناب‌ناپذیر برای ما و شهر ما. برای «ما»: یک «ما»ی طولانی و به عمل آمده از خلال تجربیات پی در پی شکست و پیروزی؛ برای شهر مشهد: شهری نماد و نمادین در تاریخ معاصر ما. دکتر سرجمعی طی این قرن هم پزشک اطفال بود، هم از چهره‌های بی‌بدیل سیاست‌ورزی اخلاقی، هم مفسر قرآن، هم وجدان بیدار تاریخ شهر، هم پناه بی سر و صدای بی پناهان و یتیمان شهر، هم میزبان گرم اندیشه‌های نو و مسئله دار و مسئله ساز... بخش اعظم روشنفکران دینی ایران معاصر حتما روزی، روزگاری گذارش به خانه دکتر سرجمعی - در آن کوچه بن بست - افتاده است: برای اینکه بشنوند و شنیده شوند، ببینند و دیده شوند، تبلیغ کنند، درد دل کنند، از تنهایی به در آیند؛ دکتر سرجمعی از آنها بود که می‌مانند، صبوری می‌کنند، می‌شوند پناه و نهاد و شاهد و آینه تا سنتی پا بگیرد، تاریخی ساخته شود، حافظه‌ای رقم بخورد و دست به دست شود برای بعد.

یک شادمانی فرخنده و لایزال با او بود و با سماجت و رندی درباره خود می‌گفت که «جانی است ساده»! تا آخر عمر با حرارت و باور و انرژی‌ای خستگی ناپذیر سخن می گفت و هیچ اثری از سرخوردگی، انفعال و یأس در جان جوانش نمی‌شد دید. می‌آموخت و می‌آموزاند: از قرآن گرفته تا پزشکی. در سنین بالا بود که به روانپزشکی هم رو کرد و تآکید داشت که رشته مورد علاقه‌اش روانپزشکی بوده است. طبیب بود اما بنا بر سنت استاد شریعتی که شاگردان خود را مفسر می‌خواست قرآن پژوه نیز شده بود و با لذتی ارشمیدسی می‌دیدی که در باب آیه‌ای فریاد می کشد: یافتم، یافتم. رابطه‌اش با سیاست هم خود-ویژه بود: با طنز می گفت که محافظه کار است و البته که همه تاریخ سیاسی شهرش را پا به پا با چهره‌های برجسته سیاسی و مبارز و مستقل و مصدقی آمده بود و پیشانی سفید شده بود. طنز، فرهنگ، عشق به زندگی، سیاست ورزی اخلاقی همگی از دکتر سرجمعی جانی آزاد ساخته بود که در طی سال‌های پر التهاب سیاسی قبل و پس از انقلاب دست از سر شباهت به خود برنداشت و محضرش را صمیمی، بی دریغ و امن می‌ساخت: گشوده به دیگری، بی هراس از تفاوت، دوستدار نقد... دکتر سرجمعی جزو نادر الگوهای مردان سیاسی و مذهبی زمانه خود بود که همیشه با همسر جسور، مقتدر و مستقلش سونا خانم سرداری دیده و شنیده می‌شد؛ دختری متعلق به فرهنگی متفاوت، متولد عشق آباد (به روایتی سیبری)، تحصیلکرده و بی حجاب. پرستاری که در لحظات پر خشونت و خونین انقلاب و سپس جنگ، در بیمارستان‌های شهر نامش و شجاعتش بر سر زبان‌ها افتاده بود. این دو همه جا با هم بودند: بر بالین استاد شریعتی بیمار باشد یا در نشست‌های کانونی‌های آن ایام. حضور این زن وفادار و زیبا و مستقل در میان مذهبی‌های شهر پذیرفته شده بود و صدای اعتراضی شنیده نمی‌شد. او نیز همچون همسرش همواره شبیه خود ماند و مانده است و علی رغم استمرار و حضور در صحنه‌های همیشه ملتهب سیاسی و اجتماعی مشهد، هیج دستخوش قبض و بسط نشد است.

آخرین بار که به دیدار دکتر سرجمعی رفتیم همین بهار بود. از خواب بلند شد و پرسیدیم: ما را به یاد می‌آورید و به زحمت شنیدیم که گفت:

همه را به یاد می‌آورم به جز خودم را!

از این به بعد بر عهده ما است که به یاد بیاوریم: آنها را و میراثی که بر جای گذاشته‌اند.


#دکتر_سرجمعی


@shariati_scf

Report Page